وقتی رسوا کردن در اینترنت از کنترل خارج می‌شود

متن سخنرانی :
در ابتدا توییتر جایی بودبرای تقبیح شرمساری افراطی. مردم به رازهای شرم‌آوریدرباره خودشان اعتراف می‌کردند. و بقیه هم می‌گفتند، «وای خدای من،منم دقیقا مثل تو هستم.» مردم بی‌صدا، متوجه شدند که صدایی دارند، و این صدا قوی و رسا بود. اگر در روزنامه‌ای خبری نژادپرستانهیا همجنس‌باز هراسانه بود، متوجه شدیم که می‌شد کاری در موردش کنیم. می‌توانستیم سروقت‌شان برویم. می‌توانستیم آنها را با سلاحی بزنیمکه ما می‌فهمیدیم اما آنها نه -- رسوایی در شبکه اجتماعی. آگهی دهنده‌ها،تبلیغ‌های خود را لغو می‌کردند. وقتی افراد قدرتمند از امتیازات خود سوءاستفاده می‌کردند، می‌رفتیم سرا‌غشان. به مردمی شدن عدالت می‌ماند. سلسله مراتب از بین می‌رفت. قرار بود اوضاع را بهتر کنیم.
کمی بعد بود که نویسنده مغضوب حوزه علمبرای عوام به نام جونا لهرر-- که بخاطر سرقت ادبی و نقل‌قول‌هایدروغین دستش رو شده بود-- برایم گفت غرق در شرمندگی و ندامت است. و فرصت پیدا کرد تا در مراسم ناهار بنیادیعذرخواهی عمومی انجام دهد. قرار بود به مهم‌ترینسخنرانی عمرش تبدیل شود. شاید مورد عفو قرار می‌گرفت. قبل از آمدنش می‌دانست بنیاد قصد پخش زنده این رویداد را دارد، ولی چیزی که تا لحظه حضورش نمی‌دانست این بود که یک صفحه عظیم فید توییتردرست کنار سرش نصب شده بود. (خنده) و یک صفحه نمایش دیگر درست جلوی چشمانش بود.
من فکر نمی‌کنم که بنیاداز سر خباثت این کار را کرد. فکر می‌کنم هیچ ایده‌ای نداشتند:فکر می‌کنم که لحظه‌ای بی‌نظیر بود وقتی که معصومیت زیبای توییتر واقعیت بیش از پیش وحشت‌آور رامورد هدف قرار داده بود.
و اینها بعضی از توییت‌هایی هستنندکه جلوی چشمش منتشر شدند، در حالی که مشغول عذرخواهی بود:
«جونا لهرر، حوصلمون رو سر بردیبا این معذرت خواهی‌ات.» (خنده )
و «جونا لهرر هنوز به ما ثابت نکرده که توانایی احساس شرم رو داره.»
این یکی باید توسط بهترینروانشناس دنیا نوشته شده باشد، که به این دانش درباره آن موجود نحیف پشت منبر آگاه باشد.
و «جونا لهرر یک اجتماع ستیز لعنتی‌ست.»
این آخری روشی بسیار بشری در انسان‌زدایی از آدمهایی است که اذیت‌شان می‌کنیم. چون می‌خواهیم آدم‌ها را نابود کنیماما حس بدی هم نداشته باشیم. تصور کنید که این دادگاهی واقعی بود، و متهم در تاریکی تقاضایفرصتی دیگر را می‌کرد، و هیات منصفه سرش فریاد می‌زد، «کسل! اجتماع‌ ستیز!» (خنده)
می‌دانید موقع تماشای سریالهایجنایی قضایی معمولا با وکیل مدافع خوش‌قلبهمزاد پنداریی می‌کنیم، اما کافی است صاحب قدرت شویمتا مثل قاضی اعدام رفتار کنیم.
قدرت با سرعت تغییر می‌کند. به حساب جونا می‌رسیم چون گویااز امتیازاتش سوءاستفاده کرده است، اما آن موقع جونا روی زمین دراز بود و ما هنوز داشتیم لگد می‌زدیم، و به خود برای مشت زدن به اوتبریک می‌گفتیم. و بعد که معلوم شد فرد سوءاستفاده کننده از امتیازات،‌ که به حسابش رسیدیم قدرتمند نبود، حس توخالی و غریبی داشت. یک روز بدون رسوا کردنمثل کندن پوست دور ناخن و حرکت پای دوچرخه در شنا می‌ماند.
بگذاریید داستانی را بگویم. درباره زنی به جاستین ساکو است. او با ۱۷۰ دنبال کننده در توییتر مسئول روابط عمومی اهل نیویورک بود، و در توییت‌هایش شوخی‌های گزنده می‌کرد، مثلا در پروازی از نیویورک به لندن: [رفیق آلمانی عجیب: فرست کلاس نشستیو سال ۲۰۱۴. خوشبو کننده خوب چیزیه.] - مکالمه با خودم در حالاستنشاق بوی بدن. ممنونم از داروسازها. ] بنابراین جاستین خنده آرامی کرد و دکمه ارسال را زد و جوابی نگرفت، و آن حس ناراحتی که به همگی ما دست می‌دهد وقتی اینترنت به ما بخاطربامزه بودن‌مان تبریک نمی‌گوید. (خنده) سکوت سیاه وقتی اینترنت پاسخی نمی‌دهد. و بعد او به هیترو رسید و کمی وقت برای تلف کردن داشت قبل از مقصد نهایی پروازش، پس شوخی زنندهدیگری به ذهنش رسید:
[حالا که آفریقا می‌رم، امیدوارم ایدزنگیرم. البته شوخی کردم من سفیدپوستم.]
و جاستین خنده آرامی کرد و دکمه ارسال را زد و جوابی نگرفت، موبایلش را خاموش کرد و خوابید. ۱۱ ساعت بعد بیدار شد، موبایلش را موقع نشستن روی باند روشن کرد، و فوری پیغامی را از شخصی گرفت که از دبیرستان به این طرفبا هم ارتباط نداشتند، «واقعا متاسفم از بلایی که سرت داره میاد.» و پیغامی دیگر از بهترین دوستش، «فوری بهم زنگ بزن. الان تو موضوع دست اول بحثها در توییتری.» (خنده)
آنچه اتفاق افتاد این بود که یکیاز ۱۷۰ دنبال کننده او، آن توییت را برای خبرنگار گاوکر ارسال کرد و او همآن را برای ۱۵٫۰۰۰ نفر ری‌توییت کرد: [اینم توییت بامزه تعطیلاتی از مسئول روابط عمومیIAC] و بعد انگار صاعقه‌ای زده شد. کمتر از چند هفته بعد با خبرنگار گاوکر حرف زدم. برای او ایمیل فرستادم و حسش را پرسیدمو جواب داد، «خوشمزه بود.» و بعد گفت، «اما مطمئنم جاستین حالش خوبه.»
اما او خوب نبود، چون وقتی خواب بود، توییتر عنان زندگی‌اش را در اختیارگرفت و جزء به جزء از هم پاشاند. اول انسان‌دوست‌ها بودند: [اگر حرفای ناخوشایند  JustineSacco's@اذیتتون کرد، به من در CARE's work in Africa@ملحق شوید.] [با توجه به...توییت حال بهم‌زن، نژادپرستانه، کمک می‌کنم به care today@] بعد چیزی فراتر از انزجار بود: [هیچ واکنشی بخود آن نژادپرست تهوع‌آور نیست که این توییت احمقانه رو کرده واقعا منزجر کننده‌است.]
آیا آن شب کسی در توییتر بود؟چند تایی از شما. آیا فید توییتر شما هم مثل مال منپر از شوخی جاستین شد؟ فکر می‌کنم آن شب برای همه این اتفاق افتاد، تا حدی که، وای، زندگی‌اش به فنا رفت! زندگی‌اش جهنم می‌شود! و من در تختم نشستم، و بالش را پشت سرم قرار دادم، و بعد فکر کردم، واقعا مطمئن نیستمکه آن شوخی نژادپرستانه بود. شاید بجای با خوشحالی به رخ کشیدن مزیتش، با خوشحالی آن را مسخره می‌کرده. ما شاهد این نوع از کمدی در ساوت پارک یا کلبرت یا رندی نیون بودیم. شاید جرم جاستن ساکو بخوبیرندی نیومن نبوده است. در واقع، وقتی جاستین را چند هفتهبعد در باری ملاقات کردم، او نابود شده بود، و از او خواستم درباره آن جک توضیح دهد، گفت، «زندگی در آمریکا ما را توی یک حباب قرار می‌دهد وقتی پای اتفاقاتدر جهان سوم می‌شود. من آن حباب را مسخره می‌کردم.»
خب همان شب زن دیگری در توییتر به اسم هلن لوییس نویسنده نیو استیت‌من، کتابم درباره شرمساری عمومی را بررسی کرد و نوشت که در آن شب توییت کرده بود، «من مطمئن نیستم که شوخی او منظورنژاد پرستانه داشته.» و در جواب کلی توییت عصبانی گرفت، « تو هم یک آکله دارای امتیازاتمثل اونی.» و بنابراین خجالت‌زده از نوشته‌اش، ساکت نشست و تماشاگر نابودیزندگی جاستین شد.
اوضاع وخیم‌تر شد: [همه این پتیاره را گزارش کنندJustineSacco@] خواستار اخراج او از کارش شدند. [موفقی باشی در پیدا کردنشغل در سال جدید.#اخراج‌از‌کار] هزاران نفر در کلجهان تصمیم گرفتند که باید او از کار اخراج شود. [JustinSacco@ آخرین توییتحرفه‌ایت.#تاسف‌بی‌تاسف کمپانی‌ها هم به ماجرا پیوستندبا این امید که در پشت نابودی جاستین محصولات خویش را بفروشند: [دفعه بعد قبل از بلند شدن هواپیمااگر خواستید توییت احمقانه کنید حتما سوار Gogo flight@ شده باشید. (خنده)
کمپانی‌های زیادی آن شب خوبپول در می‌آوردند. می‌دانید اسم جاستین بطورعادی ۴۰ باردر ماه گوگل می‌شد. آن ماه، بین ۲۰ سپتامبر و آخر دسامبر ۱٫۲۲۰٫۰۰۰ بار گوگل شد. و یک اقتصاددان اینترنت به من گفت که این یعنی گوگل چیزی بین ۱۲۰٫۰۰۰ دلار تا ۴۶۸٫۰۰۰ دلار از نابودی جاستین درآمد کسب کرد، در حالیکه ما اصل کاری‌ها چیزی عایدمان نشد. (خنده) ما شبیه کارآموزهای بی جیره و مواجبشرمساری برای گوگل بودیم. (خنده)
و بعد نوبت ترول‌ها شد: [راستش امیدوارم ساکو ایدز بگیره. خنده] شخص دیگری نوشت، «یک نفر که HIV مثبته باید به اون جنده تجاوز کنه و اون وقته که می‌فهمیم رنگ پوستش ازش محافظت کرده از ایدز.» و آن شخص راه در رو داشت. هیچ کس دنبالش نرفت. ما همه برای نابودی جاستین هیجانزده بودیم، و مغزهای آبرو بر ما چنان ساده‌اند، که حتی از پس نابود کردن شخصی که به غلط در حال نابودی جاستین بود برنیامدند. جاستین آن شب واقعا توانست کلی از گروه‌های ناهمخوان را متحد کند، از نوع‌دوست گرفته تا «تجاوز به آن زنیکه.» [ امیدوارم اخراج شی! پتیاره روانی... فقط به همه دنیا بگو مدتی که تو آفریقایی می‌خوای سکس بدون کاندوم داشته باشی.]
برای زنان همیشه از مردان بدتر بوده. وقتی مردی رسوا می‌شود، فقط دنبال اخراجش هستند. وقتی زنی رسوا شود، کاری می‌کنم اخراج بشی، بهت تجاوز بشه و زهدانت رو هم دربیارن.
و بعد پای صاحبکارهای جاستین به میان آمد: [IAC درباره توییت justinSacco@:واقعا اظهار نظر شنیع و توهین‌آمیزیست کارمند مورد نظر الان در پرواز بین المللی قابل دسترس نیست.] و در این زمان خشم جای خود را به هیجان داد: [برای کریسمس فقط میخوام صورتjustinSacco@ رو موقع فرود ببینم وقتی ایمیل/پیام‌گیررو چک می‌کنه.#اخراج] [ای وای من، justinSacco@دردناکترین لحظه تاریخی روشن کردن تلفن رو خواهد داشت،وقتی هواپیماش زمین بشینه.] [در زمان واقعی شاهد اخراج اینپتیاره justinSacco@خواهیم بود. قبل از اینکه حتی با خبر بشه که اخراج شده.] ما یک قوس قشنگ روایتی داشتیم. آنچه می‌دانستیم را جاستین نمی‌دانست. آيا فکر می‌کنید از اینغیر منصفانه‌تر چیزی باشد؟ جاستین توی هواپیما خواب بودو امکان دفاع از خودش را نداشت، و عدم توانایی او بخش عظیمی از کامیابی بود. آن شب در توییتر، ما نوزادان نوپایی بودیم که به سمت اسلحه سینه‌خیز می‌رفتیم. یک نفر هم موفق شد پرواز جاستین را پیدا کند و از طریق وب سایت ردیابی هواپیما فرودش را دنبال کند. [بریتیش ایر‌ویز پرواز ۴۳، بموقعدر زمان ۱ و ۳۴ دقیقه زمین نشست.] و این هشتگ در کل دنیا به راه افتاد. #هنوزجاستین‌فرود‌نیامده؟ [یکجور وحشیانه است تماشای فردی که از خود- ویرانی خودش بی‌خبره.#هنوزجاستین‌فرود‌نیامده؟] [جدا. من می‌خوام برم خونه بخوابم،اما اینجا توی بار همه خیلی درگیر #هنوزجاستین‌فرود‌نیامده؟ نمی‌تونمبی‌خیال شم. نمی‌تونم برم.] [#هنوزجاستین‌فرود‌نیامده؟ شاید بهترین اتفاق شب جمعه من باشه.] [آیا کسی در کیپ تاون نیست که موقعرسیدنش به فروگاه بره؟ یالا توییتر! من عکس می‌خوام.] و حدس بزنید چه شد؟ یکی رفت. [JustineSacco @ در فرودگاه بین‌المللی کیپ تاون فرود آمد] و اگر مایل هستید بدانیدکه چه حسی دارد وقتی کشف کردید بخاطر یک شوخی غیر متعصبانهبد تعبیر شده کل زندگی‌تان به فنا رفته آن هم نه ترول‌ها بلکه آدمهایی خوبی مثل ما، این شکلی است: [... برای مخفی ماندن تصمیم گرفتعینک آفتابی بزند.]
پس چرا این کار را می‌کنیم؟ فکر کنم بعضی واقعا عصبانی بودند، اما برای بقیه مردم، بخاطر این است که توییتر اساساماشین تایید دو سویه است. خود را با آدمهایی احاطه کردیم که احساس‌شان شبیه ما است، و یکدیگر را تایید می‌کنیم، و واقعا حس خوبی است. و اگر کسی سر راهمان قرار بگیرد،از دور خارجش می‌کنیم. و می‌دانید این نقطه مقابل چیست؟ نقطه مقابل دمکراسی است. می‌خواستیم نشان دهیم که به آدمهای درحال مرگ از ایدز در آفریقا اهمیت می‌دهیم. میل ما به دلسوز دیده شدن موجبسوق داده شدن ما به ارتکاب این عمل غیرهمدلانه عمیق است. همانطور که مگان او گیبلین در بوستون ریویو نوشت، «این نه عدالت اجتماعی کهبدل پاکسازی است.»
سه سال گذشته را،
برای دیدن آدمهایی مثل جاستین ساکو به جاهای مختلف دنیا رفتم-- و باور کنید که خیلی‌ها شبیه به جاستین ساکو هستند. هر روز نیز بیشتر می‌شود. و ما می‌خواهیم فکر کنیم که‌ آنها خوبند اما اینطور نیست. آدمهایی که دیدم متلاشی شده بودند. با من از افسردگی گفتند، و از اضطراب و بی‌خوابی و فکر به خودکشی. با زنی صحبت می‌کردم که بابت تعبیر بدی که از شوخی او شد، یکسال و نیم خانه‌نشین شد. قبل از آن، با بزرگسالانی کار کرده بودکه مشکل یادگیری داشتند، و ظاهرا در کارش خیلی خوب بود.
جاستین اخراج شد که البته بهدرخواست رساناها بود. اما از آن بدتر هم بود. نزدیک بود دیوانه شود. نصف شب از خواب بیدار می شد،فراموش می‌کرد که بود. دست روی او گذاشته شد، چون برداشت این بودکه از امتیازاتش سواستفاده کرده است. و البته اینطور انگشت‌نما کردن کسی خیلیبهتر از چیزهایی است که قبلا برای رسوا کردن آدمها استفاده می‌شد،مثل خارج از ازدواج بچه‌دار شدن. اما عبارت «سواستفاده از امتیازات»تبدیل به راه فراری شده برای نابود کردن هر فردی که انتخاب کنیم. تا حدی که به ارج کاهی تبدیل شده است. و باعث می‌شود ظرفیت خود را برای همدلی و تشخیص‌دهی بین خلاف‌های جدی و غیرجدی از دست دهیم.
جاستین ۱۷۰ دنبال کننده در توییتر داشت، لازم بود درباره او قصه‌پردازی شود. شایعه شد که او دختر میلیاردر معدن دزموند ساکو است. [بیایدد گول #جاستین‌ساکو رو نخوریم که پدرش میلیاردر معدن اهل آفریقای جنوبیه. او متاسف نیست. و همینطور پدرش.] فکر می‌کردم که این حرف راست است، تا که جاستین را در باری ملاقات کردمو درباره پدر میلیاردرش پرسیدم، و او گفت پدرش فرش فروش است.
و فکر می‌کنم قبلا در روزهای آغازین توییتر، وقتی آدمها به رازهای شرمناک دربارهخود اعتراف می‌کردند، و بقیه آدمها می‌گفتند، «اوه، خدای من،منم دقیقا همینطور هستم.» این روزها، صید رازهایشرمناک آدم‌ها باب شده. شما زندگی خوب و اخلاقی را دارید اما با یک عبارت نابجا و اشتباه در توییتر همه آن زیر سوال می‌رود، سرنخی می شود به شیطان مخفی درون شما.
شاید دو دسته آدم در دنیا وجود دارد: مردمی که آدمها را به ایدلوژیترجیح می‌دهند، و آنهایی که ایدلوژی رابرتر از انسانها می‌دانند. من آدمها را به ایدلوژی ترجیح می‌دهم، اما الان، نظریه پردازها برنده‌اند، و آنها صحنه‌ای را برای هیجاناتشدید مصنوعی خلق می‌کنند جاییکه هر کسی در آنجاقهرمانی خارق العاده است یا خبیثی حال بهم زن، هر چند که می‌دانیم این موضوع درباره هم‌ نوع‌های ما صحت ندارد. آنچه صحت دارد این است که ما باهوش و احمق هستیم؛ آنچه صحت دارد این است که ما در محدوده خاکستری قرار داریم. نکته فوق العاده دربارهرسانه‌های اجتماعی این بود که به افراد بی‌صدا صدا می‌داد. اما امروزه جامعه‌ای نظارتی خلق کردیم، جاییکه هوشمندترین روش برای نظارت برگشتن به بی‌صدا بودن است.
بیایید این کار را نکنیم.
متشکرم.
(تشویق)
برونو جیوسانی: متشکرم ازت جان.
جان رنسون: متشکرم، برونو.
ب ج: نرو، بمان. آنچه درباره جاستین منرا شوکه میکند این حقیقت است که اگر اسمش را امروز گوگل کنید، این داستان ۱۰۰ صفحهاز نتایج گوگل ر پوشش می‌دهد-- چسز دیگری درباره اش نیست. در کتاب تو، ماجرای دیگری را از قربانی دیگر ذکر می‌کنی که موردش در حقیق از سوی یک شرکت مدیریت شهرت پذیرفته شد و با ایجاد بلاگها و پست کردن داستانهایبیضرر درباره عشقش به گربه‌ها و تعطیلات و چیزهای اینطوری، موفق شدندماجرایش را از چند صفحه اول نتایج گوگل بردارند،اما خیلی طول نکشید. چند هفته بعد، دوباره برگشتند به خانه اول. آیا این جنگی از پیش باخته است؟
جان رانسون: خب فکر می‌کنم بهترین کار در مقابله با مواردی که وقتی با رسوا کردنی مبهم یاناعادلانه مواجه می‌شویم، اعتراض کردن است، چون فکر می‌کنمبدترین اتفاق برای جاستین این بود که هیچکس از او حمایت نکرد--همه انگار علیه او بودند، و این عمیقا تکان دهنده است، که دهها هزار نفر آدم به تو بگویندکه بزن به چاک. اما اگر بی‌آبرو جایی که آدمها آن را به بحث می‌گذارند،فکر می‌کنم کمتر آسیب برساند. بنابراین فکر کنم راه درستی باشد، اما دشوار است،‌ چون با انجام این کار،پشت کسی در میایی، فوق‌العاده ناخوشایند است.
ب ج: خب بیا درباره تجربه‌ات صحبت کنیم،
چون با نوشتن این کتاب پشت آدمها درآمدی.
راستی، خواندنش برای همه الزامی هست، نه؟ دفاع کردی چون کتاب درواقعتوجه را روی آبرو-برها می‌گذارد. و گمان می کنم که تنها بازخوردهای دوستانه در توییتر نبود.
ج ر: با برخی از آدمها خیلی خوب پیش نرفته است. (خنده) منظورم این است که قفط نمی‌خواهیدتمرکز کنید-- چون آدمهای زیادی کتاب را فهمیدندو نظرشان خیلی خوب بود. اما آره ،۳۰ سالی هست که داستاندرباره سواستفاده از قدرت می‌نویسم، و وقتی از آدمهای قدرتمند در ارتش یا در صنعت دارو حرف می‌زنم، همه تشویقم می‌کنند. به محضی که بگویم، « ما آدمهای قدرتمندیهستیم که از قدرت خود سواستفاده می‌کنیم.» مردم به من می‌گویند،«تو حتما نژادپرست هم هستی.»
ب ج: خب دیشب که سر شام بودیم، و دو بحث در جریان بود. در یک سو تو مشغول صحبت با آدمهایدور میز هستی و بحث سازنده خوبی را دنبال می‌کنی. از سوی دیگر، هر بار که سمت تلفنت می‌روی، با انبوهی از اهانتها روبرویی.
ج ر: آره. دیشب این اتفاق افتاد.دیشب که شام TED داشتیم. در حال گپ زدن بودیم و خیلی هم خوب و خوش بود و تصمیم گرفتم توییتر را چک کنم. کسی گفت، « تو سفید پوستی نژاد پرستی.» و بعد من برگشتم و مکالمه خوبی با شخصی داشتم. و بعد به توییتر برگشتم، فری متذکر شد که وجود شخص من دنیا را به جایی بدتر تبدیل کرده است. دوستم آدام کرتیس می‌گوید که اینترنت شاید مثل فیلمی ازجان کارپنتر از دهه ۱۹۸۰ است، وقتی در نهایت همه بر سر هم فریاد می‌کشند و به هم شلیک می‌کنند، و بعد سر آخر هر کس به جایی امن‌تر فرار می‌کند و من دارم به این فکر می‌افتم که گزینه واقعا خوبی است.
ب ج: جان، متشکرم. ج ر: متشکرم برونو.
(تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *