گیور تالی درباره پنج چیز خطرناک برای بچه ها صحبت می کند.

متن سخنرانی :
به گفتگوی "پنج کار خطرناکی که باید اجازه بدید بچه ها انجام دهند خوش آمدید" من بچه ندارم. من بچه های دوستانم رو قرض گرفتم (خنده حضار) بنابراین این پیشنهاد را با کمی احتیاط بپذیرید. من گیور تالی هستم. من کارشناس کامپیوتری هستم که برای امور تجاری قرارداد می بندم، و بنیانگذار مدرسه ای بنام تینکرینگ هستم. در یک برنامه تابستونی به بچه ها کمک می کردم یاد بگیرند چیزهایی که فکر می کنند را چجوری بسازند. کلی چیز ساختیم. و ابزارهای برقی را دادم دست کلاس دومی ها. اگر می خواهید بچه هاتونو به مدرسه تینکرینگ بفرستید، اونها کبود، داغون و خونی برمی گردند. ما در دنیایی زندگی می کنیم، که تحت سختگیرانه ترین قوانین امنیتی کودک قرار دارد. به نظر نمیرسه هیچ محدودیتی برای وضع قوانین امنیتی کودک وجود داشته باشد. تمام اخطارهای خفه کنند را روی محصولات پلاستیکی که در امریکا به فروش می رسد قرار می دهیم. و حتی کوچکترین چیزی که در امریکا به فروش می رسد. روی فنجونهای قهوه اخطار می چسبانیم که که ممکن است محتویات آن داغ باشد. و فکر می کنیم برای کودکان زیر 10 سال هر چیزی تیزتر از توپ گلف چیز خیلی تیزیه.
اینا به کجا میرسن؟ وقتی هر گوشه ای را گرد و تیزی را حذف می کنیم همه جا زندان کردیم ، وقتی کودک برای اولین بار با چیز تیزی تماس پیدا می کند، یا از پلاستیک لبه گرد نشده ساخته شده باشد، خودشون را با اون زخمی می کنند. و محدودیتهایی که به عنوان مناطق امن تعیین می کنیم، همواره کوچکتر می شود و بچه ها را از فرصتهای ارزشمندی، برای یادگیری در برخورد با دنیای اطرافش محروم می کنیم. و علی رغم تمام تلاشی که می کنیم، بچه ها همیشه به دنبال این هستند، تا در هر محیطی خطرناکترین کاری که، می تونن انجام بدن. برخلاف عنوان جذاب آن این گفتگو درباره امنیت است، و اینکه چطوری با کارهای ساده، می توانید خلاقیت و اعتماد به نفس کودکانمان را بالا ببریم، و محیط اطراف آنها را کنترل کنیم. و چیزی که به شما ارائه می کنیم گزیده ای از یک کتاب در حال نوشتن است. کتاب بنام "پنجاه چیز خطرناک" و این درباره پنج چیز خطرناک است.
شماره 1 – بازی با آتش. یادگیری کنترل کردن مهمترین عنصر طبیعت، لحظه تاثیرگذاری در تاریخچه شخصیتی کودک است. ممکنه یادمون باشه یا نباشه، در حقیقت اولین لحظه ای است که کنترل کردن یکی از این چیزهای مرموز است. وقتی به چیزهای مرموز پی می برند، که فرصت بازی کردن با آنها را پیدا کنند. یعنی بازی با آتش. آتش، بزرگترین چیزی است که کشف کرده ایم. در بازی با آن چند اصلی اساسی در مورد آنرا یاد می گیرند، درباره ترکیب با هوا، اشتعال و دود کردن. اینها عوامل ایجاد آتش هستند، که باید باید باید یک کنترل کننده مناسب آتش باشید. می توانید به آتش در هوای ازاد به عنوان یک لابراتوار فکر کنید. نمی دانید از بازی با آن چه چیزی یاد می گیرند. منظورم اینه که بگذارید با شرایط خودشان دور و ور آتش باشند و به من اعتماد کنید که کلی چیز یاد می گیرند، چیزی که از بازی با اسباب بازی های دورا پیدا نمی کنند.
دوم – داشتن چاقوی جیبی. چاقویهای جیبی چیزهایی هستند که به خاطر مسائل فرهنگی جمع آوری شده اند، که منم فکر می کنم چیز ترسناکی است. (خنده حضار) اولین چاقوی جیبی شما اولین ابزاری بود که داشتید. می دونید که این یک کارده این یه دیلم، این یه پیچ گوشتی و این یه تیغه. و ابزاری قدرتمند و قدرت بخش است. در بسیاری از فرهنگها، به بچه هایی که تازه که راه می افتن چیزی شبیه چاقو می دن. اینها بچه های آدمی زاد هستند که چربی وال می برند. وقتی 10 سالم بود برای اولین بار آنرا در یک فیلم کانادایی دیدم، دیدن بچه هایی که با چاقو بازی می کردند بر من بسیار تاثیر گذار بود. و نشان می داد که بچه می توانستند شخصیت خود را توسعه بدن، اونهم با بازی با ابزاری در سن پایین. چند قانون خیلی ساده تعیین می کنید -- از بدنت دور نگه دار، همیشه تیزه و بزور جایی فرو نکن. و اینها چیزهایی است که بچه ها می فهمند و بکار می گیرند. با این وجود بازهم دستشونو می برند. من به خاطر چاقو زخمهای وحشتناکی روی پاهام دارم. اما اونها جوان هستند و زود خوب میشن. (خنده حضار)
شماره سوم – پرتاب نیزه باید بدانید که مغز ما برای پرتاب اشیا ساخته شده، مانند عضلات از بخشهای خاصی از مغز استفاده نمی کنید، به مرور تحلیل می روند. اما با تمرین موجب افزایش قدرت عضلانی بدن شما می شود. و این مورد در مورد مغز ما هم صادقه. نشان داده شده که پرتاب اشیاء لبهای جلویی و کناری مغز ما را تحریک می کند، جایی که موجب تیزبینی و درک سه بعدی ما می شود، و حل مشکلات ساختاری، از اینرو به رشد مهارتهای بصری و توانایی پیش بینی آنها کمک می کند. و پرتاب کردن مهارتی فیزیکی و تحلیلی است. و برای تمرین کل بدن بسیار مناسب است. همچنین تمرین به هدف زدن به مهارتهای تمرکزی و توجهی کودک کمک می کند. بنابراین خیلی عالی هستند.
چهارم – خراب کردن وسایل خانگی. درون ماشین ظرفشویی شما دنیای بسیار جالبی قرار داره. دفعه بعد که خواستید چیزی رو دور بندازید، دور نندازید. بذارید بچه اونو باز کنه یا بفرستید به مدرسه من، و ما با بچه ها اونو باز می کنیم. حتی اگر ندانید قطعات چی هستند و چجوری سرهم میشن، تمرین خوبی برای بچه هاست، حس اینکه می تونن چیزی رو از هم باز کنن، بدون توجه به پیچیدگی آن، می تونند قطعات آنرا بفهمند و این یعنی می تونن سر از کل آن دربیارن. این حس توانایی شناخت چیزی است که قابل شناسایی است. و جعبه های سیاهی که با اونا زندگی می کنیم و برای ما بی ارزش هستند، اشیاء پیچیده ای هستند که توسط دیگران درست شده، و شما می توانید آنها را بفهمید.
شماره پنج – لوازم یدکی دو تکه، قوانین کپی رایت دیجیتالی را نقض کنید. (خنده حضار) قوانین بیشتر از آنکه امنیتی باشند، محدود کننده برخورد ما با اشیاست. در این حالت چیزی که داریم یک رسانه دیجیتال است. این تمرین ساده ای است – آهنگی از آیتیون بخرید و روی سی دی رایت کنید. سپس اهنگ را به ام پی 3 تبدیل کنید و روی همان کامپیوتر اجرا کنید. شما قانونی را نقض کرده اید. سازمان RIAA می تواند مزاحم شما شود. درک آن برای بچه ها بسیار مهم است. که خیلی از این قانونها بطور اتفاقی شکسته می شوند. و آن قانون باید توضیح داده شود. و این چیزی است که اغلب درباره آن با بچه ها صحبت می کنیم، ما به دنبال اشیاء می گردیم آنها را خرد و باز می کنیم، آنها را از هم باز می کنیم و برای کار دیگری مورد استفاده قرار می دهیم. همچنین حتی وقتی در حال رانندگی هستیم. رانندگی کار بسیار قدرت بخشی برای نوجوانهاست، یعنی اینکه آخرشه. (خنده حضار)
کسانی که تمایلی به نقض قانون ندارند، می توانید با کودکتان رانندگی کنید. این مرحله بزرگی برای کودک است. همان موقعی اتفاق می افتد که به چیز بزرگی مانند دایناسور محکم می چسبند، این چیزهای بزرگ در دنیای ما، تلاش می کنند آنها را بگیرند. ماشین هم همینگونه است می توانند آنرا برداشت و رانندگی کنند. مانند این میمونه که یک دستگیره به او نا بدیم، اونهم به شیوه ای که اغلب به اون دسترسی ندارند. خوب، کاملا هم قانونیه. یک زمین بزرگ خالی پیدا کنید، مطمئن باشید چیزی توش نباشه، و این یک محل خصوصی و بگذارین ماشین را بردارند و رانندگی کنند. خیلی هم امن است. برای کل خانواده هم مایه شادی ست. (خنده حضار) خوب. فکر کنم شماره پنج بود. پنج و نیم. موفق باشید.

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *