آر. ای. ماشلکار: طرح هایی مبتکرانه برای محصولاتی فوق العاده کم هزینه

متن سخنرانی :
بزرگترین باقیمانده، همیشه ارزش برای پول است. همیشه ما در پی تهیه ی ارزش برای پول هستیم. آنچه ما در پی آن نیستیم، ارزش برای تعداد است، در هنگامی که در حال تولید ارزش برای پول هستیم. آیا ما به فکر آن چهار میلیارد آدمی هستیم که سطح درآمدشان کمتر از دو دلار در روز است؟؛ همان جمعیتی که گفته می شود کف هرم است. چالش های پیش رو برای تولید ارزش برای پول و به همان ترتیب ارزش برای تعداد چیست؟ این مطلب را این جا به زبان میزان کارآمدی و هزینه توضیح می دهیم. این مطلب را این جا به زبان میزان کارآمدی و هزینه توضیح می دهیم. این مطلب را این جا به زبان میزان کارآمدی و هزینه توضیح می دهیم. اگر شما پول داشته باشید، مسلما، ارزش را می توانید درک کنید. می توانید یک مرسدس بنز با قیمتی بسیار بالا و کارایی بسیار بالا تهیه کنید. می توانید یک مرسدس بنز با قیمتی بسیار بالا و کارایی بسیار بالا تهیه کنید. می توانید یک مرسدس بنز با قیمتی بسیار بالا و کارایی بسیار بالا تهیه کنید. اما اگر پول نداشته باشید، چه می شود؟ خب، شروع به دوچرخه روندن می کنید، خود و یک سری چیز های دیگر را با اون جا به جا می کنید، تا بتوانید نان آن روزتان را تهیه کنید. خب، فقیر ها فقیر نمی مانند؛ آنها دسته ی متوسط به پایین جامعه را تشکیل می دهند. و اگر به آن دسته بپیوندند، پس مسلما شرایط بهتر می شود، و آنها شروع به سوار شدن بر موتور سیکلت می کنند. اما چالش اصلی: دوباره آنها به ارزش چندانی دسترسی پیدا نمی کنند. چرا که وسع آنها به چیزی بهتر از موتور سیکلت نمی رسد. مسئله این است که با آن قیمت، آیا شما می توانید ارزش بیشتری برای آنها تهیه کنید؟ یک چیز فوق العاده با ارزش، به معنی توانمند ساختن آنها در راندن یک ماشین رسیدن به آن شاءن، رسیدن به آن امنیت، در عمل غیر ممکن به نظر می رسد، این طور نیست؟
این همان چیزی است که در خیابان های هند می بینیم.تمام اوقات. این همان چیزی است که در خیابان های هند می بینیم.تمام اوقات. این همان چیزی است که در خیابان های هند می بینیم.تمام اوقات. اما اکثر مردم یک چیز را میبینند اما در باره ی چیز ها متفاوت فکر می کنند، و یکی از آنها همین جا است، راتان تاتا. مهمترین چیز در باره ی رهبران ما، این است که آنها فقط علاقه در شکمشان ندارند،که در عمل هم دارند، این است که آنها فقط علاقه در شکمشان ندارند،که در عمل هم دارند، آنها خیلی هم مبتکر هستند. یک مبتکر کسیست که "کار انجام نشدنی نیست" را نمیداند. آنها اعتقاد دارند که کار ها قابل انجام شدن هستند. اما رهبران بزرگ مانند راتان محبت و علاقه هم دارند. اما رهبران بزرگ مانند راتان محبت و علاقه هم دارند. و آنچه که لاکشمی گفت، کاملا درست است: فقط راتان تاتا نیست، آن خانه ی تاتا ها است در طول زمان. اجازه بدهید چیزی را که او گفت تایید کنم. بله، من پا برهنه راه می رفتم تا سن 12 سالگی. بله، من پا برهنه راه می رفتم تا سن 12 سالگی. من هر روز تلاش میکردم مسئله ی بزرگی بود. و زمانی که من دیپلمم را گرفتم، کلاس یازده، رتبه ی من یازدهم بود در بین 125،000 دانش آموز. اما من باید مدرسه را ترک می کردم، چون مادر فقیر من توانایی فرستادن من به مدرسه را نداشت. و این بنیاد مالی تاتا بود که ، ماهی شش روپیه به من می داد. تقریبا یک دلار در ماه برای شش سال. بهمین خاطره که من در جلوی شما ایستاده ام. و خانه ی تاتا نیز آن گونه بود. (تشویق حضار) ابتکار، دلسوزی و اشتیاق. همه با هم آنرا می سازند. ودلسوزی بود که آنها را آزار می داد.
همه با هم آنرا می سازند. ودلسوزی بود که آنها را آزار می داد. چرا که وقتی او میدید -- در واقع، اوهشت یا نه سال پیش برای من تعریف می کرد که او درحال راندن ماشین خود ناگهان--راستی او ماشین خودش را می راند-- که او درحال راندن ماشین خود ناگهان--راستی او ماشین خودش را می راند-- و او دید که در باران، یک خانواده مثل همانی که من به شما نشان دادم و او دید که در باران، یک خانواده مثل همانی که من به شما نشان دادم با یک نوزاد داشتند خیس می شدند. و بعد او گفت، "خب، من باید به آنها ماشینی ارائه کنم که وسعشان به آن برسد، یک ماشین ارزان، ماشین 2،000 دلاری." خب مسلما، به محض این که شما یک حرف این چنینی را می گویید مردم می گویند که این غیر ممکن است. و این همان چیزی است که سوزوکی گفت. سوزوکی گفت، احتمالا او می خواهد یک سه چرخه بسازد با دسته ی موتور. سوزوکی گفت، احتمالا او می خواهد یک سه چرخه بسازد با دسته ی موتور. و اینجا کاریکاتور آن را می بینید. خب آنها آنرا نساختند. آنها یک ماشین معمولی ساختند. نانو. و متذکر شوم، من 181 سانت قدم است، راتان از من هم قد بلندتر بود، ما جای بسیار وسیعی در صندلی جلو و جای بسیار وسیعی در صندلی عقب در این ماشین داریم. یک ماشین باور نکردنی. و مسلما هیچ چیزی مانند موفقیت باعث پیشرفت نمیشود؛ آدم هایی که بد بین بودند نظرشان عوض شد، یکی بعد از دیگری آنها شروع کردند بگویند که، "بله، ما هم می خواهیم ماشین در ابعاد نانو بسازیم. ما ماشینی در ابعاد نانو خواهیم ساخت."
دیدید چطور ورق برگشت در این داستان کم نظیر،ساختن نانو؟ دیدید چطور ورق برگشت در این داستان کم نظیر،ساختن نانو؟ بگذارید کمی درباره ی آن برایتان بگویم. مثلا، ما چگونه شروع کردیم: راتان تنها با یک تیمی از پنج مهندس شروع کرد، افراد جوانی که در اواسط ده ی بیست سالگی عمرشان بودند. و او گفت، "خب، من ماشین را برای شما تعریف نمی کنم، و او گفت، "خب، من ماشین را برای شما تعریف نمی کنم، اما هزینه را برای شما تعریف می کنم. باید یک لخ، 100،000 روپیه باشد، و شما باید آن را با آن حد قیمت بسازید." و او به آنها گفت، "چیز غیر قابل انکار را به زیر سوال ببرید. و او به آنها گفت، "چیز غیر قابل انکار را به زیر سوال ببرید. پاکت نامه را کش بدهید." و در یک برهه از زمان او چنان محو آن چالش بزرگ شده بود که، خودش هم عضوی از تیم شد. باورتان می شود؟ خودش هم عضوی از تیم شد. باورتان می شود؟ من هنوز هم در باره ی آن ماجرا چیز هایی می شنوم در باره ی طراحی برف پاک کنی که او هم در آن شرکت کرد. تا نیمه شب، او در حال فکر کردن بود. صبح زود او با انواع راه حل های مختلف بر می گردد. اما چه کسی مدیر تیم بود؟ مدیر تیم گیریش واگ بود،یک پسر 34 ساله. مدیر تیم گیریش واگ بود،یک پسر 34 ساله. و سن متوسط تیم نانو فقط 27 سال بود. و سن متوسط تیم نانو فقط 27 سال بود.
و آنها به ابداع در طراحی و فراتر از آن دست زدند. بسیاری از روال های عمومی انجام کار ها را برای اولین بار شکستند. مثلا، یک موتور بنزینی دو سیلندره در یک ماشین با تک شفت متعادل کننده استفاده شده بود. از چسب به جای پرچ استفاده شده بود. یک خلق با یکدیگر بوجود آمده بود، یک خلق بسیار بزرگ با فروشنده ها و تولید کننده ها تمامی ایده ها ی ارائه شده روی تخته سیاه مورد استقبال قرار می گرفتند. یک صد فروشنده به کنار محل ساخت نقل مکان داده شدند. و سیستم معاملات جدیدی برای دلالی ماشین مورد استفاده قرار گرفتند. تصور کنید که یکی از افرادی که پوشاک فروش است، مثلا، نانو خواهد فروخت. منظورم این است که، آن یک ابتکار باور نکردنی بود. گشتن به دنبال راه حل هایی در بخش های غیر-خودرویی باز یک ابتکار بود، گشتن به دنبال راه حل هایی در بخش های غیر-خودرویی باز یک ابتکار بود، ایده های ارائه شده از همه جا مورد استقبال قرار می گرفتند. راستی، از مکانیزم صندلی ها و پنجره های هلی کوپتر استفاده شد. به همین ترتیب داشبوردی که از دو چرخه ها ایده گرفته بود. به همین ترتیب داشبوردی که از دو چرخه ها ایده گرفته بود. سیستم انتقال سوخت و چراغ ها همانند آنچه در دوچرخه ها بود ساخته شد.
اما آنچه اصل مطلب بود، بدست آوردن هرچه بیشتر از هرچه کمتر است. در تمام اوقات، به شما یک پاکت نامه داده می شود، شما نمی توانید از حد آن پاکت فراتر بروید، که پاکت در واقع 100،000 روپیه است، 2000 دلار. پس هر قطعه باید دو کارایی داشته باشد مثلا اهرم بلند کننده ی صندلی،برای بلند کردن صندلی مثلا اهرم بلند کننده ی صندلی،برای بلند کردن صندلی و همچنین به عنوان قطعه ایی برای فرم اصلی بدنه استفاده شده است. و همچنین به عنوان قطعه ایی برای فرم اصلی بدنه استفاده شده است. نصف قطعات یک ماشین معمولی در نانو به کار رفته است. نصف قطعات یک ماشین معمولی در نانو به کار رفته است. نصف قطعات یک ماشین معمولی در نانو به کار رفته است. در ضمن طول آن هشت درصد هم کمتر است. اما در ماشین های ابتدایی فعلی در مقایسه هشت درصد کمتر اما 21 درصد بیشتر جا داخل خودرو است.
اما آنچه اتفاق افتاد همان -- هرچه بیشتر از هرچه کمتر -- می توانید ببینید که چقدر بیشتر به ازای چقدر کمتر نصیبتان می شود. وقتی مدل T ارائه شد -- و اینجا در ضمن تمام ارقام به دلار تبدیل شده اند به نرخ سال 2007 مدل T 19،700 با فورد بود. فولکس واگن 11،333 بود. و بریتیش موتور حدود 11،000 بود و نانو ، هورا، 2000 دلار! این دلیل آن است که شما در واقع یک تغییر جهت بزرگ را شروع کردید این دلیل آن است که شما در واقع یک تغییر جهت بزرگ را شروع کردید این دلیل آن است که شما در واقع یک تغییر جهت بزرگ را شروع کردید به طوری که همان مردمی که حتی رویای نشستن در ماشین را هم نمی توانستند داشته باشند کسانی که تمام خانواده شان را در یک موتور اسکوتر جابجا می کردند، توانستند به اندیشه ماشین داشتن فکر کنند. و آن رویاها در حال تحقق یافتن هستند. این یک عکس است از یک خانه یک راننده و یک ماشین نردیک خانه ی خودم. از یک خانه یک راننده و یک ماشین نردیک خانه ی خودم. نام راننده ناران است. او نانوی خودش را خریده است. و فضای فیزیکی را که برای او ایجاد شده است. برای پارک آن ماشین در کنار ماشین مالک آن را می بینید. و مهم تر از آن، این است که آنها در ذهن خود جایی را برای این فکر باز کرده اند که، "شوفر من با ماشین خودش به اینجا خواهد آمد و آن را اینجا پارک خواهد کرد." و این دلیل آن است که من به آن یک ابداع دگرگون کننده می گویم. آن تنها تکنولوژیکی نیست، آن ابداعی در جامعه است که من به آن اشاره می کنم.
و آن جایی است که، ای خانم ها و آقایان، این طرح مشهور به دست آوردن بیشتر از کمتر اهمیت پیدا می کند. این طرح مشهور به دست آوردن بیشتر از کمتر اهمیت پیدا می کند. این طرح مشهور به دست آوردن بیشتر از کمتر اهمیت پیدا می کند. یادم می آید که اولین باری که در باره ی این مطلب در استرالیا صحبت کردم، حدود یک سال و نیم قبل، آکادمی آنها به من افتخار یک کمک هزینه ی تحقیقاتی را دادند. و به صورتی غیر قابل باور، در 40 سال، من اولین هندی بودم که به این افتخار رسیدم، به همین دلیل عنوان صحبت من "ابداع هندی از گاندی تا مهندسی گاندی گونه" بود. و من عنوان این صحبتم را بدست آوردن هرچه بیشتر از هرچه کمتر برای بیشتر مردم قرار دادم به عنوان مهندسی گاندی گونه. و مهندسی گاندی گونه به نظر من همان چیزی است که جهان را پیش به جلو خواهد برد. و همان چیزی است که تغییر ایجاد خواهد کرد، نه فقط برای تعداد کمی، بلکه برای همه. بگذارید از تحرک در ماشین به تحرک در فرد بپردازم برای کسانی که بخت با آنها یار نبوده کسانی که پاهای خود را از دست داده اند. اینجا یک فرد امریکایی و پسر او را می بینید با پاهای مصنوعی قیمت آن چقدر است؟ 20،000 دلار و مسلما این پاها به گونه ای طراحی شده اند که فقط راه می روند و فقط بر روی پیاده رو های خیلی خوب و یا خیابان ها.
متاسفانه این مطلب در هند صدق نمی کند. شما می توانید او را ببینید که پا برهنه روی زمین های ناهموار و حتی زمین های باتلاقی راه می رود، و الی آخر. روی زمین های ناهموار و حتی زمین های باتلاقی راه می رود، و الی آخر. مهم تر آن که نه تنها آنها برای رسیدن به کار مسافت خیلی دور را راه می روند، و نه تنها آنها تا محل کار دوچرخه سواری می کنند، بلکه آنها به عنوان کار دوچرخه سواری می کنند. آنها برای کار از درخت بالا می روند. شما باید پای مصنوعی برای چنان شرایطی بسازید. و مسلما یک چالشه. چهار میلیارد انسان، با درآمد کمتر از دو دلار در روز. و اگر شما بخواهید در مورد یک کفش 20،000 دلاری حرف بزنید، دروافع در باره ی درآمد 10،000 روز صحبت می کنید. شما چنین چیزی به هبچ وجه ندارید. به ناچار باید به دنبال راه های جایگزین بود.
به همین خاطر است که پای جیپور در هند ساخته شده است. آن یک عضو مصنوعی و یک سیستم عرضه ی انقلابی را ارائه می کند، یک مدل سازی سریع و قطعات مدولار، امکان تنظیم دلخواه عضو مصنوعی بر روی بدن را فراهم می سازد. در ضمن، می توانید در یک ساعت آن را حس کنید، در صورتی که پاهای مصنوعی مشابه به چند روز زمان نیاز داشتند و الی آخر. در صورتی که پاهای مصنوعی مشابه به چند روز زمان نیاز داشتند و الی آخر. جوراب خارجی با استفاده از لوله های پلی اتیلن حرارت داده شده به جای صفحات حرارت داده شده ساخته شده اند. و طراحی منحصر به فرد بالای قوزک پا و قیافه ی انسان گونه، با قابلیت ها. و طراحی منحصر به فرد بالای قوزک پا و قیافه ی انسان گونه، با قابلیت ها. و من می خواهم نشان دهم که آن چطور به نظر می رسد و چطور کار می کند. (موزیک) میبینید، او می پرد، می توانید تصور کنید که چه استرسی این کار دارد.
(متن: ... هر فردی که دارای بخشی از پا زیر زانو باشد می تواند از آن استفاده کند. ... بالای زانو، بله، اما سخت تر خواهد بود ... "آیا آن به تو صدمه زد؟" "نه ... به هیچ وجه." ... او می تواند یک کیلومتر را در چهار دقیقه و 30 ثانیه بدود ...)
یک کیلومتر در چهار دقیقه و 30 ثانیه. (تشویق حضار) و این همان چیزی است که تمام این به آن مربوط می شود. و بنابراین مجله ی تایم متوجه ماجرا شد متوجه این پای 28 دلاری. (تشویق حضار) یک ماجرای باور نکردنی.
بگذارید به چیز دیگری بپردازیم. من تاکنون در باره ی به دست آوردن هرچه بیشتر از هرچه کمتر صحبت کرده ام. بگذارید به مسئله ی سلامتی بپردازیم. ما در باره قابلیت تحرک و مسائل دیگر صحبت کردیم، بگذارید به سلامتی هم اشاره ای بکنیم. چه چیزی در زمینه ی سلامتی در حال رخداد است؟ می دانید، بیماری های جدیدی داریم که به دارو های جدید نیاز دارند. و اگر به تولید دارو در 10 سال گذشته و الان توجه کنید، چه اتفاقی افتاده است؟ 10 سال قبل، هزینه ای معادل یک چهارم میلیارد دلار لازم بود. امروز 1.5 میلیون دلار هزینه دارد. زمانی که برای جا به جایی مولکول به بازار نیاز است، پس از تمام آزمون ها روی انسان ها و حیوانات، قبلا 10 سال بود و الان 15 سال است. آیا شما با صرف زمان و هزینه ی بیشتر به دارو های بیشتری دست پیدا می کنید؟ نه، متاسفم. قبلا 40 تا داشتیم و الان 30 تا. در عمل ما به چیز کمتری با صرف بیشتر دست پیدا می کنیم. برای تعداد کمتر و کمتری از مردم. چرا تعداد کمتر و کمتری از مردم؟ چون بسیار گران است، پس تعداد بسیار کمتری از مردم قادر به تهیه ی آن خواهند بود.
بگذارید به مثالی بپردازیم. پسوراسیس بسیار ترسناک است یک بیماری پوستی. هزینه ی درمان 20،000 دلار و در ضمن، 1،000 دلار تزریق آنتی بادی زیر پوست، و 20 تا از این تزریق ها لازم است. زمان تولید --- 10 سال طول میکشه و 700 میلیون دلار. بگذارید به روح به دست آوردن هرچه بیشتر به ازای هرچه کمتر برای هرچه بیشتر مردم برگردیم بگذارید به روح به دست آوردن هرچه بیشتر به ازای هرچه کمتر برای هرچه بیشتر مردم برگردیم و چند هدف تعیین کنیم. مثلا، ما 20،000 دلار را نمی خواهیم، ما آن قدر نداریم. آیا می توانیم آن را با 100 دلار انجام دهیم؟ زمان برای تولید 10 سال نه. ما عجله داریم. پنج سال. هزینه ی تولید -- 300 میلیون دلار. متاسفام. من نمی توانم بیشتر از 10 میلیون دلار صرف کنم. خیلی بی پروا و بی شرمانه به نظر می رسد. خیلی مسخره به نظر می رسد.
آیا چیزی را می دانید؟ این در هند به تحقق رسید. این اهداف در هند محقق شده اند. و چگونه محقق شده اند ... سر فرانسیس بکن یک زمانی گفت، "زمانی که آرزو می کنید به نتایجی برسید که قبلا به دست نیامده اند، خیلی غیر منطقی است که تصور کنید آن را می توانید با همان راه هایی که قبلا مورد استفاده قرار گرفته شده امد به دست آورید." به همین دلیل، روال عادی، که در آن یک مولکول می سازید، آن را در موش می گذارید، در انسان می گذارید، و به آن نتایج نمی رسد --- میلیارد ها دلار هزینه هم صرف شده اند. هوشمندی هندی مشغول استفاده از دانش سنتی خود بود، اگرچه، اعتبار سنجی علمی و گذر از سفر انسان به موش و از موش به انسان، نه این که مولکول به موش و به انسان. و این همان تفاوتی است که وجود دارد. و این پیچش را ملاحظه می کنید از طب سنتی، طب مدرن، علم مدرن. من یک برنامه ی بزرگ را به راه انداختم CSIR حدود نه سال قبل. او نه تنها راه کار مربوط به پسورایسیس را می دهد، بلکه برای سرطان و یک مجموعه ی وسیعی از چیز ها، که طرح اصلی را به کلی تغییر داد. و این را می توانید در بهبود پسورایسیس در هند ملاحظه کنید. که از طریق این مهندسی معکوس به دست آمد از طریق انجام دادن کار ها با روشی متفاوت. می توانید شرایط قبل و بعد از درمان را ملاحظه کنید. این واقعا همان بدست آوردن هرچه بیشتر از هرچه کمتر برای تعداد هر چه بیشتر مردم است. چرا که این ها درمان هایی با قابلیت استطاعت پرداخت هستند.
بگذارید به شما یاد آوری کنم که مهاتما گاندی چه گفت. او گفت، "زمین آنقدر فراهم می کند تا نیاز های همه ی مردم براورده شود، نه این که حرص همه ی مردم براورده شود." پس پیامی که او به ما می داد این بود که باید هر چه بیشتر از هرچه کمتر و کمتر و کمتر به دست آوریم. تا بتوانید آن را با مردم هرچه بیشتر و بیشتری تقسیم کنید. نتنها نسل فعلی، بلکه نسل های آتی. و او همچنین گفت، "من به هر ابداعی در علم پاداش می دهم هر چه که برای استفاده ی همه باشد." پس او داشت پیامی می داد که شما باید چیز ها را برای افراد هرچه بیشماری داشته باشید، نه فقط برای گروه کمی از مردم. به همین خاطر، خانم ها و آقایان، این همان طرح است، به دست اوردن بیشتر از هرچه کمتر. این همان طرح است، به دست اوردن بیشتر از هرچه کمتر. و یادتان باشد، این نه تنها به دست آوردن فقط مقدار کمی بیشتر برای تعداد کمتر است. این فقط هزینه ی کمتر نیست.بلکه هزینه فوق العاده کمتر است. این فقط هزینه ی کمتر نیست.بلکه هزینه فوق العاده کمتر است. شما نباید بگویید این هزینه ی درمان فقط 10،000 دلار است اما چون فقیر هستید من به شما 9،000 می دهم. متاسفم، این روش کار نمی کند. شما باید آن را به ازای 100 دلار یا 200 دلار بدهید. آیا آن امکان دارد؟ راستی، این امر محقق شده است. برای دلیل های قطعی دیگری. پس شما در باره هزینه کم حرف نمی زنید، شما درباره هزینه فوقالعاده کم حرف میزنید. شما در باره ی قابلیت استطاعت حرف نمی زنی، شما در باره ی نهایت قابلیت استطاعت حرف می زنید. به خاطر چهار میلیارد انسانی که درآمدشان زیر دو دلار در روز است. شما در باره ی ابداعات انحصاری حرف نمی زنید. شما در باره ی ابداعات عمومی حرف می زنید. و به همین خاطر، شما در باره ی ابداعات گام به گام حرف نمی زنید، بلکه در باره ی ابداعات یک دفعه ای حرف می زنید. ایده ها باید به گونه ای باشند که شما به شیوه ای کاملا متفاوت فکر کنید. و من اضافه می کنم، این فقط مربوط به تهیه هرچه بیشتر از هرچه کمتر برای هرچه بیشتر مردم نیست توسط افراد بیشتر و بیشتر، تمام دنیا باید برای آن تلاش کنند.
یک روز وقتی یک ابداع دیگر را دیدم بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. میدانید که محفظه های گرم نگه دار نوزادان، مثلا. آنها در آفریقا وجود ندارند. آنها در روستا های هند هم وجود ندارند. نوزادان می میرند. هزینه ی محفظه ها 2،000 دلار است. و یک محفظه ی گرم نگه دارنده ی 25 هم هست با توجه به این که کارایی یکسان است. حدس بزنید توسط چه کسی؟ توسط دانشجویان جوان دانشگاه استنفورد در یک پروژه ی با هدف وجود یک مینیمم حداقل قابلیت استطاعت. قلب آنها در جای درستی قرار دارد، مانند راتان تاتا. آن فقط ابداع و علاقه و احساس نیست -- علاقه در قلب و اراده در شکم. این دنیای جدیدی است که ما می خواهیم بسازیم. و این همان پیام مهندسی گاندی گونه است.
خانم ها و آقایان، من می خواهم قبل از موعد مقرر صحبتم را به پایان برسانم. من از آن 18 دقیقه می ترسیدم. هنوز یک دقیقه و نیم دیگر فرصت دارم. پیام، پیام نهایی، این است: هند یک هدیه ی بزرگ به دنیا داد. آن چه بود؟ [در] قرن 20، ما گاندی را به دنیا دادیم. هدیه ی قرن 21، که خیلی برای کل دنیا مهم است، چه آن آب شدن جهانی اقتصاد باشد، چه آن تغییر آب و هوا باشد -- هر مسئله ای که در باره ی آن صحبت شود به دست آوردن هر چه بیشتر از هرچه کمتر برای تعداد هرچه بیشتر و بیشتر است -- نه تنها فقط برای نسل فعلی، برای نسل های آینده. و این فقط از طریق مهندسی گاندی گونه میسر است. پس خانم ها و آقایان، من خیلی خوشحالم که اعلام کنم، این هدیه ی قرن 21 به دنیا از طرف هند، مهندسی گاندی گونه است.
(تشویق حضار)
لاکشمی پراتوری: متشکرم دکتر ماشلکار. (آر.ای. ماشلکار: خیلی از شما ممنونم)
پراتوری: یک سوال سریع برای شما. حالا، وقتی شما یک پسر جوان در مدرسه بودید، افکار شما چه بود، فکر می کردید چه کاره شوید؟ فکر می کنید چه چیزی محرک شما بود؟ آیا دور نگری خاصی داشتید؟ چه بود که محرک شما بود؟
ماشلکار: من به شما ماجرایی را می گوییم که محرک اصلی من بود، چیزی که زندگی من را تغییر داد. یادم می آید، من به یک مدرسه ی خیلی فقیر می رفتم، چون مادر من نمی توانست 21 روپیه تهیه کند، نیم دلاری که نیاز بود مبلغی که برای شهریه لازم بود. آن یک دبیرستان معمولی بود. اما آن یک مدرسه ی فقیر با معلمانی غنی بود، خیلی صادقانه می گوییم. و یکی از آنها که به ما فیزیک درس می داد. یک روز او ما را به بیرون زیر آفتاب برد و سعی کرد به ما نشان بدهد که چگونه فاصله ی کانونی لنز محدب را پیدا کنیم. لنز اینجا بود. تکه کاغذ اینجا بود. او آن را بالا و پایین می برد. و یک نقطه ی خیلی نورانی آنجا بود. و سپس او گفت، "این فاصله ی کانونی است." بعد او آن را برای مدتی نگه داشت، لاکشمی. و تکه کاغذ شروع به سوختن کرد. وقتی کاغذ سوخت، به علتی او برگشت رو به من، و او گفت، "ماشلکار، مثل این، اگر تو انرژی هایت را پراکنده نکنی، اگر انرژی هایت را متمرکز کنی، می توانی به هرچیزی در جهان برسی." و آن یک پیام خیلی بزرگ به من داد: تمرکز کن و می توانی به دست آوری. من گفتم، "وای، علم خیلی شگفت آور است، من باید یک دانشمند شوم." اما مهم تر آن اینکه، تمرکز کن و به دست بیاور. و آن پیام، خیلی دوستانه، برای جامعه ی امروز ارزشمند است. و آن پیام، خیلی دوستانه، برای جامعه ی امروز ارزشمند است.
آن فاصله ی کانونی چه کار می کند؟ آن خط های موازی دارد که اشعه های خورشید هستند. و ویژگی خط های موازی آن است که هیچ وقت به هم نمی رسند. آن لنز محدب چه کار می کند؟ آن منجر به تلاقی آنها می شود. این مدیریت لنز محدب است. می دانی مدیریت امروزی چه کار می کند؟ شعاع مقعر. او آنها را از هم دور تر می کند. پس من درسی را آموختم از مدیریت لنز محدب. وقتی من در آزمایشگاه ملی شیمی بودم. وقتی من در شورای تحقیقات علمی صنعت بودم -- 40 آزمایشگاه -- وقتی دو آزمایشگاه با یکدیگر صحبت نمیکردند، کار من [نا مفهوم]. و حالا من رئیس اتحادیه ی تحقیقات جهانی هستم، 60،000 دانشمند در نه کشور، مستقیم از هند به امریکا. من سعی می کنم یک تیم جهانی بسازم، که به مسائل بین المللی بزرگی که دنیا با آنها مواجه است بپردازد. آن همان درس بود. آن همان لحظه ی تاثیر گذار بود.
پراتوری: خیلی از شما متشکرم. (ماشلکار: متشکرم)
(تشویق حضار)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *