چگونه من در غزه از خاکستر و خرده سنگ بلوک درست کردم
متن سخنرانی :
بله، تاریک است. برایم جالب است بدانم چه مدت همگیاین وضعیت را تاب خواهیم آورد بدون اینکه موبایلمان را برداریم و نور چراغ قوهی آنرا روشن کنیم. چند ثانیه؟ چند دقیقه؟ یک ساعت کامل؟ نگران نباشید، من تمام سخنرانیام را در تاریکی برای شما اجرا نخواهم کرد. اما این چیزی است که من به آن عادت دارم.بمدت بیش از ده سال، من و دو میلیون نفر از مردم زادگاهام در تاریکی زندگی کردهایم. محصور شده بین دو مرز که به معنای واقعی، ترک کردن آنتقریبا غیرممکن است، در فضایی با طول ۴۰ کیلومتر و تقریبا۸ کیلومتر عرض. من فلسطینیام، و اهل غزه. من آنجا بزرگ شدم و هنوز آنجا زندگی میکنم.
در غزه، ما کمبودهای بسیار زیادی داریم. و هدف من این است تاچیزی از هیچ بسازم. وقتی جامعهای از دنیا جدا میشود، تنها کاری که باید انجام دهیم.... چیست؟ تفکر خارج از چارچوب داشتن. متفاوت فکر کردن. این طرز فکر من را به دو پروژه هدایت کرد تا به دو مسألهی جدیدر جامعهام بپردازم. نیاز به مصالح ساختمانیو نیاز به انرژی و نیروی برق. دو عنصر اساسی زندگی. با کمبود هر دو درغزه مواجهایم.
اول اینکه، من اینجا نیستم ... که فقط راجع به اشغال بودنزادگاهام حرف بزنم. محاصره، جنگ، بمبها، اعتراضها یا تلفات جانی. من اینجا هستم چون میخواهم نشان دهم با وجود همه اینها ما میتوانیم زندگی کنیم. من اینجا هستم چون من میخواستم تغییریایجاد کنم. من اینجا هستم تا به شما بگویم که من آماری هستم که نمیتواننادیده گرفت.
در جنگ ۲۰۱۴ ، هزاران خانه ویران شد. آن خانه ها از بلوکها و سنگهایپخته شده در آفتاب ساخته شده بودند. آن خانهها برای چندین دهه سرپا بودند. آن خانهها متعلق به خانوادهی من،دوستانم، همسایگانم، و هر کسی که میشناختم بودند. در آن زمان، از خودم سوالی پرسیدم: چه کاری برایشان میتوانم کنم؟ چگونه به آنها کمک کنم؟ میدانستم که قادر نخواهیم بود که سیمان، ماسه و ملات بگیریم تا آنچه را که جنگ نابودکرده بود بازسازی کنیم. اما همچنین، شاید بتوانیم از چیزهایی درون جامعه استفاده کنیم، چیزی که در حال حاضر داریم.
شروع کردم به مخلوط کردن چیزها. اول، بهجای ملات، کاغذ را به جای پرکننده،وارد کردیم. اما کار نکرد. استفاده از خرده شیشه به جای تکههای سیمان چطور؟ اما آن هم شکست خورد. حدس زدم درست کردن بلوکهای خانه سازی از گل میتواند ایدهی خوبی باشد. اما متاسفانه، باز هم نتیجه بخش نبود. طی پروسهی پختن بلوکهای گلی، ما میزان بسیار زیادی خاکستر داشتیم. ومن اینطوری بودم: «چرا ازهمین خاکستراستفاده نکنیم؟» این فکر یکباره به سرم زد. « با خرده سنگهایخانههای ویران شده مخلوطش کنیم و آجر بسازیم.» بعد از بیشتر از ۱۵۰ مرتبهآزمایش شکست خورده، و بیش از شش ماه تحقیق، آن را واقعا ساختم.
(تشویق)
من از خاکستر و خرده سنگ خانههای ویران شده بلوک ساختمانی ساختم. یکی را اینجا دارم، تمام راه را با من آمده است. البته، قبل از من اینجا رسید. خب این بلوکها سبکتر، ارزانتر ، و محکمتر هستند.
(تشویق)
این بلوکهای خانه سازی -- البته که، شما از خودتان میپرسید،«چگونه این دختر این کار را کرد؟» آنقدر هم سخت نبود، و خیلی هم آساننبود. اول، ما خرده سنگها را از کل نوار غزه جمع کردیم. سپس آن را با خاکسترهایی که از محل دفن زبالهها جمع کرده بودیم مخلوط کردیم. خب وقتی دستورالعمل آماده شد، زمان پختنرسید. بعد ما بلوکها را قالب زدیم، همونطوری که میتوانید در عکس ببینید، و با استفاده از بخار آب عمل آوردیم. اسم این مواد را "کیک سبز" گذاشتم، و مردم الان نه تنها از آن در بازسازیخانههای قدیمیشان استفاده میکنند، بلکه درسازههای کاملا جدید هم از آن استفاده می کنند.
کیک سبز تا به امروز برای بیش از ۳۰ نفر اشتغال ایجاد کرده است. و ما توانستیم تقریبا ۵۰ آپارتمان را بازسازی کنیم، هریک ازاین خانهها برای زندگی یک خانوار تقریبا هشت نفره است. ما همچنین به تازه فارغ التحصیل شدهها، مرد و زن را آموزش دادیم، که خیلی در جامعهی ما مرسوم نیست. و جوایز محلی و جهانی بسیار گرفتیم. این بلوک فقط یک بلوک ساختمانی نیست. این بلوک باور کلیشهایی دربارهی زنان رادر غزه تغییر داد که عنوان میکرد اینجور کارها برایمردان است. تحصیلات قویترین سلاحی است کهما داریم تا برای آزادیمان، زندگی خوبو آینده بجنگیم.
پیشینهام به من کمک کرد که این بلوکها را بسازم. من در دانشگاه اسلامی غزه، مهندسی عمران خوانده بودم. جاییکه نسبت زنان به مردان، یک به شش بود. همه به من می گفتند که بعد از اتمامدرسم بیکار خواهم ماند. من سراغ تخصصی رفتم که برایمردان بود. اما عدم تشویق آنها مرا منصرف نکرد؛به من روحیه داد.
(تشویق)
بعد از این سفر طولانی با بلوک،و بعد از دو سال، چیزی که غزه میخواهد فقط بلوکهایساختمان سازی نیست. ما همچنان به برق احتیاج داریم،به انرژی نیاز داریم من یک شرکت جدید به نام SunBox تاسیس کردم. SunBox یک کیت خورشیدی هوشمنداست که از چین وارد می کنیم، ما آن را مهندسی میکنیم تا مناسب نیاز بازارشود. نه تنها برای روشنایی، بلکه برای انرژی موردنیاز لپتاپ، تلفن، اتصال اینترنت، پنکه یاتلویزیون راهم فراهم میکند. ما به فروشندگان محلی و تکنسینها فروختن، نصب کردن و فراهم کردن خدماتپس از فروش برای مردم را آموزش دادیم.
ما پروژه را با فراهم کردن انرژی خورشیدی برای ۱۵ خانواده شروع کردیم. یکی از دستگاههای خورشیدی را در کمپپناهجویان نصب کردیم روز بعد من رفتم تا ازدستگاه خورشیدی خبری بگیرم. و دیدم که کل همسایه ها با دستگاه ما در حال تماشای فوتبال هستند. با خودم فکر کردم،«چه جالب، میتواند تاثیرات فراوانی بر جامعه بگذارد.» همین ما را تشویق کردتا با آوردن ۲۰۰ دستگاه به دور دوم برویم. اما هردستگاه برای ما حدودا ۳۵۰ دلار هزینه داشت. و خانوادههای فلسطینی نمیتوانستند ازپس ۳۵۰ دلار بربیایند.
پس باید دوباره فکری میکردیم: چگونه میتوانیم انجامش دهیم؟ اگر تمام همسایهها بتوانند یک مسابقهی فوتبال ببینند و از یک دستگاه استفاده کنند، به این معناست که دو، سه و چهار خانوادهمیتوانند در یک دستگاه شریک شوند و از برق بهرهمند شوند. ما یک مدلتجاری جدید را خلق کردیم که «اشتراکگذاری مراعات است.»
(خنده)
مدل تجاری اشتراک مراعاتی میگوید دو خانواده از یک دستگاه استفادهمیکنند، سه خانواده هم ازیک دستگاه مشترک و هزینه را تقسیم میکنند و از پسهزینه برمیآیند. خوب، این ایده مقبول افتاد. من انتظارش را نداشتم، اما عملی شد. در کمتر از دوهفته، ما توانستیم برای بیش از۲۰۰ نفر برق فراهم کنیم.
(تشویق)
و سوال اینجاست: این ایده از کجا آمد؟ ما به مرکز جامعه رفتیم -- آن مکانها، میدانید برای چه کسانی بود؟ فقط برای مردان. برای یک زن خیلی عجیب بودکه به آن جا برود. به آنها گفتم،« ما ایده خیلی خوبی داریم. به شما برق خواهیم داد، شما هم آن را به مردمی که نیازدارند بدهید.»
الان، خانوادهها از سراسر نوارغزهبه ما مراجعه میکنند. من امروز یک تماس تلفنی از تیمم دریافت کردم که میگفتند، «مجد، خواهش می کنم، ما تحت فشار هستیم،۱۶ ساعت در روز کار میکنیم، نمیتوانیم اینطور کار کنیم. خانواده ها هر ثانیه به ما زنگ میزنند.آنها انرژی خورشیدی میخواهند.» مونا، از یکی از خانوادههایی که برایشانانرژی خورشیدی نصب کردیم، به من گفت، « میدانی، مجد، من هرگز تصور نمیکردم بتوانم چیزی را در زندگی ام کنترل کنم. الان میتوانم منبع انرژیام را کنترل کنم. من احساس خیلی خاصی دارم.»
آنچه به شما اعطا شده امتیازی برای دیگران است. افرادی مثل مونا. او نمیخواهد بجنگد. او نمیخواهد در یک زندگی بد بماند. او فقط به دنبال یک زندگی بهتر میگردد. دیدگاه ما، یا میتوانم بگویم، دیدگاههمه در غزه -- که من افتخار دارم که نماینده مردمی باشم که به خانه برگشتهاند-- داشتن یک زندگی خوب، یک آینده خوب است. ما نیاز داریم تا زیرساختهایی از امید بسازیم. ما میخواهیم به آنها بگوییم ممکن استاتفاق بیافتد، ممکن است با تو مثل یک انسان رفتار شود. من مجبورنبودم از چهار مرز رد شوم تا به اینجا برسم. من میتوانستم فقط به فرودگاه بروم، مردم بیرون را ببینم، ببینم این جهان چه شکلی است.
بسیار از شما متشکرم.
(تشویق)