پیوند خواهر برادری

متن سخنرانی :
TED من را متقاعد به ایجاد یک تغییر کوچکدر زندگیم کرده، به این ترتیب که مرا وادار کرد آغاز سخنرانی‌ام را عوض کنم. من به شدت طرفدار ایده ارتباط هستم. پس امروز وقتی این سالن را ترک می‌کنیم، از شما خواهم خواست تا ارتباط،یا ارتباط دوباره برقرار کنید با چند تا از مهمترین افراد زندگیتان: خواهرها و برادرهایتان. این می‌تواند عمیقا شادی آفرین باشد. حتی اگر کار آسانی نباشد.
این مرد الیوت نام دارد. که زندگی بسیار دشواری داشت. الیوت دائم الخمر بود. او بخش عمده زندگیش را در مبارزه با اعتیاد به الکل، افسردگی و اعتیاد به مورفین گذراند، و این زندگی وقتی که ۳۴ سال بیشتر نداشتبه پایان رسید. آنچه همه چیز را برای الیوت دشوارتر می‌کرداین بود که نام خانوادگی‌اش روزولت بود. و هرگز نتوانست از زیر بار مقایسه با برادر بزرگترش «تدی» رهایی یابد، برادری که به نظر می رسید اوضاع همواره برایش آسانتر است.
«بابی» بودن هم آسان نبود. او هم برادر رئیس جمهور بود. اما او عاشق برادرش «جک» بود. برایش مبارزه کرد، برایش کار کرد. و وقتی که جک مرد، انگار او هم تمام شد. در سالهای پس از آن،بابی لبخند می‌زد، اما با مشقت. خودش را وقف کارش کرد، اما شکنجه بود. مرگ خود بابی، بسیار شبیه مرگ جان، شایسته او به نظر می‌رسد. جوانی جان کندی از او دزدیده شد، انگار جوانی بابی نیز از او دریغ شده بود.
شاید هیچ رابطه‌ای تاثیری عمیق‌تر بر ما نمی‌گذارد، که نزدیک‌تر، ظریف‌تر، دشوارتر، شیرین‌تر، شادتر، غمگین‌تر، و آکنده از شادی و غم باشد بیش از رابطه‌ای که ما با خواهر و برادرهایمان داریم. پیوندهای خواهر و برادری قدرت دارد. شکوه دارد. زودرنجی هم دارد، مانند جمله مشهور نیل بوش، که هم برادر رئیس‌جمهور و هم برادر فرماندار است، و گفته،  «از مقایسه شدن با برادران بزرگترمبه ستوه آمده‌ام،» انگار که جب و جرج-دبلیومسئول رسوایی‌های مالی و وامی و طلاق پرسروصدای او بودند که نیل را سر زبان‌ها انداخت.
اما مهمتر از تمام این‌ها، پیوند خواهر- برادری، عشقی ابدی است. والدینمان خیلی زود ما را ترک می‌کنند، همسر و فرزند هم خیلی دیر در زندگی ماپیدایشان می‌شود. خواهر-برادرها تنها چیزهایی هستند که در تمام مسیر با ما هستند. طی دهه‌ها شاید چیزی نباشد که که بیش از روابط با خواهر و برادرهایمان به ما شکل داره و تعریفمان کند. در مورد من اینطور بود، در مورد فرزندان شما هم همینطور است و اگر خواهر و برادر دارید،برای آنها هم همینطور است.
این عکس وقتی گرفته شده که استیو، در سمت چپ، هشت ساله بود. من شش سال داشتم، برادرمان گری پنج سالش بودو برادرم بروس چهار ساله. نمی‌گویم که این عکس در چه سالی گرفته شده. امسال نبود.
(خنده حضار)
کتاب جدیدم به نام «تاثیر خواهر برادری» را  با یک صبح شنبه شروع می‌کنم، که مربوط به کمی قبل از گرفتن این عکس بود، مربوط به وقتی که سه برادر بزرگتر فکر می‌کنند کار جالبی است اگر که برادر کوچکترشان را توی یک کمد فیوز برق در اتاق بازی گذاشته و درش را قفل کنند.
(خنده حضار)‌
باور بکنید یا نه، فکر می‌کردیمکه داریم از او مراقبت می‌کنیم.
پدرمان مرد آتشین‌مزاجی بود، آدمی که هیچ خوشش نمی‌آمدصبح‌های شنبه کسی مزاحمش شود. نمی‌دانم وقتی که چهار پسر آورد درباره این که زندگی‌اش صبح‌های شنبه چه حال و هوایی دارد چی فکر کرده بود. پسرهایی که وقتی کوچکترینشان دنیا آمد، بزرگترینشان چهار سالش بود. این بچه‌ها آرام نبودند. او هم راضی نبود. و شنبه ‌صبح‌ها که اعصابش خرد می‌شدبه این شکل واکنش نشان می‌داد که بی‌صدا وارد اتاق بازی می‌شد و نمایشی بی‌قیدوبند از تنبیه بدنی را به اجرا می‌گذاشت، هر کسی را که جلوی ستش بود‌کتک می‌زد. ما اصلا و ابدا در دسته بچه‌های تحت خشونتقرار نمی‌گرفتیم اما خب، کتک می‌خوردیم، و به نظرمان وحشتناک بود.
بنابراین مانور فرار و قایم شدن راه انداختیم.
(خنده حضار)
به محض این که پدرمان را می‌دیدیمیا صدای پایش را می‌شنیدیم استیو، بزرگترین بچه، لوله می‌شد زیر مبل، من می‌پریدم توی کمد اتاق بازی، گری شیرجه می‌زد توی جعبه اسباب‌بازی‌ها، ولی قبل از همه این‌ها، بروس را می‌گذاشتیم داخل جعبه فیوز. بهش می‌گفتیم این کپسول فضایی الن شپرده،(فضانورد آمریکایی) اینطوری بهتر بود.
(خنده حضار)
باید بگم که پدرم هرگز گول این کلک را نخورد و سالها بعد از آن بود که فکر کردم شاید چپاندن یک بچه چهار ساله بغل یک صفحه فیوز کهنه با سیم‌های لخت و ولتاژ بالا، کار درستی نبود.
(خنده حضار)
ولی من و برادرهایم، حتی از آن دوران غمگین، با نتیجه‌ای صریح بیرون آمدیم که توضیحش دشوار است:‌ قدرشناسی‌ نهادینه از پیوند مشترکمان. ما یک واحد بودیم -- یک واحد پرسروصدا، نامرتب پرزدوخورد، وفادار، مهربان، و بادوام. موقع باهم بودن نسبت به وقتی که تنها بودیماحساس قدرت بیشتری می‌کردیم. و می‌دانستیم که با پیش رفتن زندگی، همیشه می‌توانیم روی این قدرتحساب کنیم.
ما تنها نبودیم. تا ۱۵ سال پیش، دانشمندان اهمیت چندانی به پیوند خواهر برادری نمی‌دادند. و دلیل خوبی هم داشتند: شما یک مادر دارید،یک پدر دارید، اگر ازدواج درستی بکنید،یک همسر برای تمام زندگی دارید. خواهر- برادرها نمی توانند ادعای هیچ کداماز این ویژگیها را داشته باشند. آنها قابل تغییرند، قابل معاوضه‌اند،یک جور وسایل خانگی‌اند. والدین مغازه می‌زنند و شروع می‌کنند به پر کردن قفسه‌ها با اجناس، تنها محدودیت، اسپرم، تخمک و پول است.
(خنده حضار )
تا وقتی که شما می‌توانید نفس بکشید،می‌توانید این قفسه‌ها را پر کنید. طبیعت با این سازوکار هیچ مشکلی ندارد، چرا که مسیر اولیه ما در اینجا تا حد امکان انتقال ژن‌های خود به نسل بعدی است.
حیوانات هم با این مسئله دست و پنجه نرم می‌کنند. اما روش آنها برای مواجهه با مسائلبه مراتب سرراست‌تر است. پنگوئن کاکل‌داری که دو تخم گذاشته آنها را خوب نگاه می‌کند و کوچکتر را از لانه به بیرون پرت می‌کند، بهتر است روی جوجه‌ بالقوه سالم‌تر توی تخم بزرگتر تمرکز کند. عقاب سیاه می‌گذارد همه جوجه‌هااز تخم بیرون بیایند و بعد عقب می‌ایستد و مبارزه جوجه‌هایبزرگتر با کوچکترها را تماشا می‌کند، که معمولا دارند پاره‌پاره‌شان می‌کنند و بعد با خیال راحت آماده رشد می‌شوند. بچه خوک‌ها با تمام بامزگی، با یک جور دندان‌های تیز رو به بیرونمتولد می‌شوند، که آنها را توی بدن هم فرومی‌کنند و بر سر جای بهتر برای شیرخوردن از مادررقابت می‌کنند.
مشکل دانشمندان این بود که ایده «خواهروبرادرها به عنوانشهروند درجه دو» به طور کامل هرگز به نظر نمی‌رسید که سوژه‌ای قوی باشد. بعد از آن که دانشمندان تا جایی که توانستنداطلاعات کسب کردند از روابط خانوادگی، مادران و دیگر روابط، همچنان یک مسئله تاریک و سرشتی را مطرح کردند که به ما تحمیل می‌شد، و جاذبه خود را اعمال می‌کرد. و این فقط می‌توانست خواهر و برادرهای ما باشد.
انسان‌ها با حیوانات فرقی ندارند. ما بعد از تولد، هر کاری که بتوانیم می‌کنیم تا توجه والدینمان را جلب کنیم، بهترین نقاط قوت خود را کشف کرده و بی‌رحمانه آنها را عرضه می‌کنیم. یکی بامزه است،یکی قشنگ است، یکی ورزشکاراست،یکی باهوش، دانشمندان به این میگویند «هویت‌زدایی.» اگر برادر بزگتر منبازیکن فوتبال دبیرستان بود -- که اگر برادر بزرگترم را یادتان باشد، می‌دانید که فوتبالیست نبود -- من هم می توانستم بازیکن فوتبال بشوم، و با این کار دستکم ۵۰ درصد از تحسین و توجه خانواده‌ام را جلب کنم. یا، می‌توانستم رئیس شورای دانشجویان شده یا در هنر تخصص پیدا کنم و صد در صد توجهشان را در این زمینه بگیرم.
گاهی والدین روند هویت‌زدایی را مختل می‌کنند، با بچه‌ها ارتباط کمی دارند یا اصلا ندارند، بطوری که انواع خاصی از موفقیت‌هادر خانه مورد تشویق قرار می‌گیرد. جو کندی به این مسئله مشهور بود، برای ۹ فرزندش روشن ساخته بود که انتظار می‌رود در ورزش با هم رقابت کنند و انتظار می‌رود که برنده شوند، تا مجبور نشوند به عنوان تنبیه پیش خدمتکاردر آشپزخانه غذا بخورند، به جای این که کنار خانواده توی اتاق غذاخوری بنشینند. بی‌خود نیست که جک کندی پسر نحیف دومیسخت تلاش کرد تا با جو، برادر اولی ورزشکارتر خود رقابت کند که اغلب به شکستش منتهی می‌شد، که یک بارش مسابقه دوچرخه‌سواری دور خانه بود و به تصادف کشید و ۲۸ تا بخیه برای جان باقی گذاشت. جو بدون کوچکترین آسیبی راهش را گرفت و رفت.
وادین این مشکل را وخیم‌تر می‌کنند وقتی بین بچه‌ها فرق می‌گذارند، کاری که زیاد انجامش می‌دهند،هرچند زیاد به آن اعتراف نمی‌کنند. تحقیقی در این مجله تایم آورده‌ام و در کتاب«تاثیر خواهر-برادری» به آن پرداخته‌ام، می‌گوید که ۷۰ درصد از پدرهاو ۶۵ درصد از مادرها به دست‌کم یک فرزندشان عشق بیشتری نشان می‌دهند. و دقت کنید که کلیدواژه در اینجا «نشان دادن» است. بقیه پدرومادرها صرفا بهتر بلدندکه چنین چیزی را پنهان کنند.
(خنده حضار)
۹۵ درصد از تمام والدینیک بچه سوگلی دارند، پنج درصد در این باره دروغ می‌گویند. من و زنم استثنا هستیم. صادقانه بگویم، ما بچه سوگلی نداریم.
(خنده حضار)
این که والدین یکی از بچه‌ها را بیشتر دوست دارند، گناه آنها نیست. و اینجا هم پای سیستم طبیعی ما در میان است. بچه‌های اول در خط تولید خانوادگی اولین محصولاتند. معمولا والدین دو سال را صرف سرمایه‌گذاریپولی، غیرمالی و منابع بسیار دیگر روی آنها می‌کنند، به این ترتیب تا وقتی که بچه دوم بیاید، اولی دیگر ... این چیزیست که شرکت‌ها بهش می‌گویند «هزینه نابرگشتنی،» نمی‌خواهید روی این یکی سرمایه‌گذاری نکنید و یک بخش «تحقیق و توسعه» روی محصول جدید راه می‌اندازید.
(خنده حاضران)
کاری که می‌کنیم مثل این می‌ماند که بگوییم،«می‌خواهم با مک اواس ۱۰ کار کنم تا چند سال دیگر که مک اواس ۱۱ بیرون می‌آید.» یعنی گرایش ما به این سمت متمایل است.
(خنده حضار)
اما اینجا عوامل دیگری هم هستند. یکی دیگر از دو تحقیقی که اینجا و در کتابآوردم می‌گوید، به احتمال کم، رایج‌ترین سوگلی برای پدر،آخرین دختر، و رایج‌ترین سوگلی برای مادر،اولین پسر است. این به اُدیپ هیچ ربطی ندارد؛ چیزهایی که فرویدی‌ها صد سال پیش گفته‌اند را فراموش کنید. فقط این نیست که پدرها عادتاً  دور دخترهای کوچولویشان می‌گردند، هرچند به عنوان پدر دو دختر، به شما بگویم که این مسئله قطعا نقش دارد. بلکه، یک خودشیفتگی بازآفرینیدر این میان مطرح است. فرزندان از جنس متضاد شما هیچوقت نمی‌توانند عین شما باشند. اما اگر بتوانند از نظرخلق‌‌وخو به شما بروند، عشق شما به آنها چندین برابر میشود. در نتیجه، پدری که تاجر است، قند توی دلش آب می‌شود، از فکر این که دخترش با مدرک ام.بی.ایدیدگاهی تیزبینانه به جهان دارد.  مادری که طبع حساس دارد، از شعر سرودن پسرشبه وجد می‌آید.
(خنده حضار)
ترتیب تولد موضع دیگری است که در نشریه تایم در موردش نوشتم، و در این کتاب به آن پرداختم، به انحاء دیگری در این میان نقش دارد. مدتها قبل از آن‌ که دانشمندان به این سوژه توجه کنند، والدین متوجه الگوهای خلق‌وخوی خاصیشده بودند که با ترتیب تولد فرزندان مرتبط بود: بچه ارشد جدی و کوشا، بچه میانی گرفتار در شاخه انبوه درخت،(کنایهاز قوچی که خدا برای حضرت ابراهیم فرستاد) و بچه آخر وحشی و ناآرام. و یک بار دیگر وقتی که علموارد این زمینه شد، دانشمندان متوجه شدند که پدر و مادرها درست می‌گفتند.
بچه‌های ارشد در طول تاریخ ‌‌‌ نسبت به بچه‌های بعدی، بزرگ‌جثه‌تر و سالمترند. بخشی از این رو که در راس دسترسی به غذا قرار دارند، در جایی که غذا کم است. بچه‌های اول از نظر واکسینه شدن نیزقابل قبول‌ترند و وقتی مریض می‌شوندبرای پیگیری وضع بیماری دفعات بیشتری پیش دکتر برده می‌شوند. این الگو امروز نیز ادامه دارد. این آزمایش آی‌کیو متاسفانه --به عنوان یک فرزند دوم می‌توانم بگویم -- که بسیار حقیقی است. بچه‌های اول نسبت به دومسه امتیاز آی‌کیوی بالاتر دارند و آی‌کیوی دومی‌ها نسبت به بچه‌های بعدییک‌ونیم امتیاز بالاتر است، بخشی به دلیل توجه بالای والدین به بچه‌های اول، و بخشی به این دلیل که بچه‌های اول این شانس را دارند که برای بعدی‌ها نقش معلمی داشته باشند. همه این‌ها توضیح می‌دهد که چرا بچه‌های اولمحتمل‌تر است که مدیر شوند، احتمال بالاتری برای سناتور شدن دارند، احتمال بیشتری است که فضانورد شوند، و احتمال بیشتری است که درآمدشان از بچه‌های بعدی بیشتر باشد.
بچه‌های ته‌تغاری با چالش‌هایی یکسره متفاوتدر جهان مواجهند. کوچکترین و ضعیف‌ترین توله‌ها در بالکن خانه‌، در معرض بیشترین خطر هستند تازنده‌زنده خورده شوند، بنابراین باید آنچه را که فراگیرند که«مهارت‌های ضعف قدرت» خوانده می‌شود، توانایی دلربایی و خلع سلاح، تا دریابند در ذهن فرد دیگر چه می‌گذرد. بهتر یادبگیرند که قبل از فرود مشتجاخالی دهند.
(خنده حضار)
آنها بامزه‌تر هم هستند، که یک چیز به درد بخور دیگر است، چون ضربه زند به فردی که شما را می‌خنداند کار سختی است.
(خنده حضار)
شاید تصادفی نیست که در طول تاریخ، شماری از بزرگترین طنازان -- سویفت، تواین، ولتر، کًلبرت --
(خنده حضار)
یا ته‌تغاری‌اند یا بین آخرین بچه‌هایخانواده‌های پرجمعیت‌اند.
اغلب بچه‌های وسطی سهم زیادی از این معامله نمی‌برند. به نظر من ما بچه‌های وسطی، مثل ایالت‌های میانی (در آمریکا) هستیم. (کنایه از اهمیت نداشتن برای دیگران) ما --
(خنده حضار)
ما آنهایی هستیم که برای جلب توجه در خانهتلاش بیشتری می‌کنیم. ما آنهایی هستیم که همیشه دستمان را بلند می‌کنیم اما اسم یک نفر دیگر را صدا می‌زنند. ما آنهایی هستیم که بیشتر طول می‌کشد تا راهمان را در زندگی پیدا کنیم. و در این رابطه مسائل مرتبط با عزت نفس نیز می‌تواند تاثیرگذار باشد. علی‌رغم این که از من خواسته شد این سخنرانی را در TED ایراد کنم، اما الان درباره همه این‌ها احساس بهتری دارم.
(خنده حضار)‌
اما لایه بیرونی بچه‌های میانی این است کهآنها روابط محکم‌تر و غنی‌تری را در بیرون از خانه ایجاد می‌کنند. اما خود این امتیاز نیزاز یک کاستی ناشی می‌شود، به این دلیل ساده که نیازهای آناندر خانه برآورده نمیشود.
دشمنی‌های اتاق بازی که از تبعیض‌گذاری‌ها،  ترتیب تولد و خیلی مسائل دیگر ناشی می‌شود، همانقدر که به نظر می‌رسد،پیگیر و بی‌امان است. در یکی از تحقیقاتی که در کتاب آوردم، کودکان بین دو تا پنج ساله هر ۶.۳ دقیقه در یک دعوا سهیم‌اند، یا به عبارتی ۹‌ونیم دعوا در هر ساعت. این دعوا نیست، بلکه هنر اجرایی است.
(خنده حضار)
استثنائی است.
یک دلیلش این است که در خانه شمابیش از آن که فکر می‌کنید آدم هست، یا دست‌کم تعداد روابط بیشتر است. هر فردی در خانه شما دارای یک رابطهچند وجهی فرد به فرد،  با تک‌تک افراد دیگر است. و این روابط یا دوتایی‌هابه سرعت افزایش می‌یابند. در یک خانواده شامل پدر و مادر و دو فرزند،شش دوتایی وجود دارد. رابطه مادر با فرزند الف و ب ، رابطه پدر با فرزند الف و ب . رابطه زن و شوهر، و یک رابطه دیگر بین خود دو بچه خانواده. فرمول این وضع مایوس‌کننده به نظر می‌رسهاما واقعیت دارد. K برابر است با شمار افراد خانواده شما، و X برابر است با شمار دوتایی‌ها. در یک خانواده پنج نفره، ده تا دوتایی مجزا وجود داره. در کمدی هشت نفره «بردی بانچ» -فارغ از بامزگی آدم‌هایی که اینجا می‌بینید- این خانواده ۲۸ تا دوتایی داشت. در خانواده اصلی کندی با ۹ فرزند۵۵ تا رابطه جداگانه وجود داشت. و بابی کندی که خودش ۱۱ تا بچه داشت، خانواده‌ای داشت با ۹۱ رابطه دوتایی. پرجمعیت‌ بودن روابط دعوا و اختلاف را غیرقابل‌اجتناب می‌کند.
و بزرگترین جرقه تمام دعواهای خواهر- برادریسر مالکیت است. مطالعات نشان داده که بیش از ۹۵ درصد از دعواهای میان کودکان کوچک بر سر این است که یکی به وسایل دیگری دست زده، با آن بازی کرده، یا به آن نگاه کرده.
(خنده حضار)
این در نوع خود چیز سالمی استحتی اگر پرسروصداست، و دلیلش این است که بچه‌های کوچکبدون مطلقا هیچ‌گونه قدرت کنترل به این دنیا می‌آیند. آنها به شدت درمانده‌اند. تنها راهی که برای نشان دادن قدرت محدودشان دارند، از طریق اشیائی است کهمی‌توانند مال خود بدانند. وقتی کسی از این مرز بسیار محو رد می‌شود، بچه‌ها دیوانه می‌شوند، و این اتفاقی است که می‌افتد.
یک بهانه جنگ بسیار رایج دیگر بین بچه‌هادر مورد بی‌انصافی است، همانطور که هر پدر و مادری روزی ۱۴ باراز بچه‌ها می‌شنود «اما این منصفانه نیست!» می‌توانداین مسئله را بازگو کند. هرچند از برخی جهات، این چیز خوبی است. بچه‌ها با یک حس کاملا ذاتی از خوب و بد متولد می‌شوند، از معامله منصافنه و غیرمنصفانه، و این به آنها درس‌هایی مهم می‌دهد. می‌خواهید بدانید انصاف با چه شدت و حدتی در ژن انسان حک شده؟ ما این پدیده را از طریق همان لوبی در مغز پردازش می‌کنیم که انزجار را پردازش می‌کند. به این معنی که واکنش ما به کسی که مورد خیانت قرار گرفته، و به گوشت گندیده یکسان است.
(خنده حضار)
هیچ فکر کرده‌اید که چرا این دوستمانبرنی میدآف، محبوبیت ندارد؟
همه این دراماهایی که روز به روز و لحظه به لحظه پخش می‌شود، تمرین تمام عیار در زمان واقعی برای زندگی است. خواهر و برادرها اجتناب از درگیری‌و حل مناقشه را به هم یاد می‌دهند، این که کی از حق خود دفاع کنند، و کی تسلیم شوند، عشق را یاد می‌گیرند، وفاداری، صداقت، تقسیم کردن،دلسوزی، مصالحه، افشای رازها، و مهمتر از همه، حفظ اعتماد به رازنگهداری را.
من به دخترانم گوش می‌دهم --می‌بینید چقدر خوشگلند؟ -- به دختران کوچکم گوش می‌دهم آخر شب‌ها که با هم حرف می‌زنند، همانطوری که پدر و مادر خودم، بدون شک، به حرفهای من و برادرم گوش می‌کردند، و گاهی هم دخالت می‌کنم، اما معمولا این کار را نمی‌کنم. آنها دو طرف مکالمه‌ای هستند که من در آن جایی ندارم، هیچ‌کس دیگری در جهان جایی در آن ندارد، و این مکالمه‌ای است که می‌تواند و باید که تا آخر عمرشان ادامه یابد. از این مکالمه حس ثبات و تداوم برمی‌آید، حس داشتن یک همراه دائمی و در حرکت، کسی که با او مسیر زندگی را آزمایش کرده‌اند قبل از آن که به تنهایی در آن مسیر قدم گذاشته باشند.
برادرها و خواهرها شرط لازم برای یک زندگی خوش نیستند، بسیاری از روابط خواهر برادری بزرگسالکاملا نابسامانند و باید به خاطر سلامت افراد درگیر در آنرها شوند. و تک‌فرزندها در طول تاریخ، به خودشان نشان داده‌اند که به طرز خلاقانه و شگفت‌آوری در پیشبرد مهارت‌های مربوط به معاشرتو رفاقت ماهرند، از طریق دوستان، فرزندان فامیل، و هم‌‌کلاسی‌ها. اما این که خواهر و برادر داشته باشی‌ واز آن پیوندها بیشترین بهره را نبری به نظر من، حماقت است. اگر روابط گسسته و قابل ترمیم است،درستش کنید. اگر روابط تان خوب است، بهترش کنید. نکردن این کار مثل این می‌ماند که یک مزرعه حاصلخیز هزار جریبی داشته باشی و هرگز رویش زراعت نکنی. بله ، همیشه می‌شود خوراکی رااز سوپرمارکت خرید، اما به این فکر کنید که چه چیزی را زیر خاک نگه داشته‌اید. زندگی خیلی کوتاه است، فانی است، و بازی می‌کند تا ببرد. خواهر- برادرها شاید از جمله غنی‌ترین محصولاتدر فرصتی باشند که در زندگی داریم.
متشکرم.
(تشویق حاضران)‌

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *