جف هانکوک: ۳ مدل دروغ (دیجیتالی)

متن سخنرانی :
می‌خواهم برای شما بگویم که چه ماه خارق العاده ای برای فریب دادن بوده است. و حتی منظورم انتخابات ریاست جمهوری امریکا نیست. (خنده) خبرنگار (ژورنالیست) پر آوازه ای داریم که تقلب ادبی اش فاش شده، جوانی که سوپراستار نویسندگی است و از بس کتابش دارای نقل قول‌های ساختگی بوده که آنها را از فروشگاه ها جمع آوری کردند؛ نمایشی از نقدهای تقلبی کتاب ها در نیویورک تایمز. خارق العاده بوده.
و البته همه دروغ ها خبرساز نمی‌شوند. عموم دروغ ها روزمره اند. در حقیقت، تحقیقات زیادی نشان می‌دهند که همه ما در روز یک یا دوبار دروغ می‌گوییم، همنطور که دیوید اشاره کرد. پس الان که حدود ساعت ۶:۳۰ است، اشاره به این دارد که بیشتر ما باید دروغ گفته باشیم. بیایید شهر وینیپگ (دراستان مانیتوبا) را در نظر بگیریم. چندتا از شما، در ۲۴ ساعت گذشته -- درست فکر کنید -- یک دروغ کوچک، یا بزرگ گفته اید؟ چند نفر در جامعه دروغ گفته اند؟
خب، بسیار عالی. همه اینها همان دروغگوها هستند. حواستان را درباره آنها جمع کنید. (خنده)
نه، به نظرخوب آمد، حدود دو سوم شما می شد . آن یک سوم دیگر دروغ نگفتند، یا شاید یادشان رفت، یا دارید راجع به دروغ گفتنتان به من دروغ می‌گویید، که خیلی خیلی گمراه کننده است. (خنده) این با تحقیقات زیادی که اشاره بر این دارد دارند دروغ گفتن فراگیرست، همراه است. همین فراگیر بودن با هسته آنچه که انسان بودن را معنی می‌کند ترکیب می‌شود -- این واقعیت که ما می‌توانیم حقیقت را بگوییم و یا به جای آن چیزی از خودمان بسازیم چیزیست که مردم را در طول تاریخ به خود مجذوب کرده است. اینجا دقیانوس را با مشعلش می‌بینیم. آیا کسی می‌داند که به دنبال چی می‌گردد؟ به دنبال یک انسان صادق، واو بدون اینکه حتی یک نفر در یونان پیدا کند مُرد. و در شرق کنفسیوس را داریم، که خیلی مقید و نگران صداقت بود، نه فقط اینکه حرفش را بزنیم، یا حتی عمل کنیم، بلکه به این عملی که انجام می‌دهد اعتقاد داشته باشید. به این اصول اعتقاد داشته باشید.
و اما، اولین رویاروئی حرفه ای من با دروغ کمی دیرتر از اینها بود؛ حدود چند هزار سال! در اواسط دهه ۹۰ من از افسران گمرک کانادا بودم. بله. من به دفاع از مرزهای کانادا مشغول بودم. ممکن است فکر کنید که این، اینجا، یک اسلحه است. اما در اصل یک مهر است. من از یک مهر برای دفاع از کانادا استفاده کردم. (خنده) یک روش خیلی کانادائی. من خیلی در رابطه با دروغ در طول انجام خدمتم در گمرگ یاد گرفتم. که یکی از آنها این بود که متوجه شدم خیلی از چیزهائی که در رابطه با دروغ گفتن می‌دانستم، اشتباه بود، و امشب چند مورد از این موارد را با شما در میان می‌گذارم.
ولی حتی از ۹۶-۱۹۹۵ هم شکل برقراری ارتباطات ما کاملا متحول شده است. ایمیل می‌زنیم، پیام الکتریکی می‌فرستیم، از اسکایپ استفاده میکنیم، درفیسبوک هستیم. دیوانه کننده است. تقریبا تمامی جنبه های ارتباطات انسانی تغییر کرده اند، و البته این بر روی دروغ گفتن نیز تاثیر گذاشته است. اجازه بدهید کمی برای شما از چند نوع دروغ گفتن جدید که ما در حال بررسی کردن و مکتوب کردن آن بوده ایم، توضیح بدهم. آنها به نامهای «پیشکار»، «عروسک جورابی»، و «ارتش آبی چین» ملقب هستند. کمی شبیه به نام کتابی عجیب و قریب است، و در اصل آنها انواع جدید دروغ هستند.
بیایید با پیشکارها شروع کنیم. یک مثال می‌زنم: "دارم میام". آیا تا حالا کسی نوشته "دارم میام"؟ پس شما هم دروغ گفته اید. (خنده) ما هیچوقت در حال رفتن نیستیم. داریم به رفتن فکر می‌کنیم. نمونه ای دیگر: "ببخشید زودتر بهت جواب ندادم. باتری (موبایلم) تموم شده بود." باتری (موبایلتون) تمام نشده بود. در منطقه ای بدون آنتن هم نبودید. فقط نمی‌خواستید که به آن شخص در آن زمان پاسخ دهید. و این آخرین نمونه: با شخصی در حال صحبت کردن هستید، و میگویید "شرمنده، خیلی کار دارم، باید برم." ولی در واقیعت فقط حوصله تان سر رفته است. میخواهید با کس دیگری صحبت کنید. هر کدام اینها مربوط به رابطه ای فردی است، و این دنیایی است که به طور ۲۴ ساعته مرتبط است. به محض اینکه شماره موبایل من را بگیرید، عملا میتوانید ۲۴ ساعت در روز با من در ارتباط باشید. و به این ترتیب، اینها دروغ‌هایی هستند که انسانها از آنها استفاده می‌کنند تا حائلی (سپری) ایجاد کنند، همانند کاری که پیشکاران می‌کردند، میان ما و ارتباطاتی که با تمام افراد دیگر داریم. اما اینها خیلی خاص هستند. اینها از ابهامی که به همراه استفاده از تکنولوژی می آید، استفاده میکردند. شما نمی‌دانید که من کجا هستم، یا در حال انجام چه کاری هستم، یا با چه کسی هستم. و هدف اینها حفاظت و نگهداری از روابط میان آدمهاست. این افراد آدمهای بدی نیستند. اینها آدمهائی هستند که میگویند: "ببین، الان نمی‌خواهم با تو صحبت کنم، یا اون موقع نمی‌خواستم باهات صحبت کنم، اما هنوز برایم ارزشمندی. رابطه ما هنوز مهم است."
اما از سوی دیگر، عروسک جورابی کاملا متفاوت است. عروسک جورابی مربوط به ابهام به طور خاص نیست. درباره هویت است. بگذارید از مثال خیلی جدیدالوقوعی -- یعنی حدودا هفته گذشته -- برای شما بگویم. این «آر جی الری»، نویسنده پر فروش بریتانیائی است. این یکی از پرفروش ترین کتابهایش است. این یک منتقد اینترنتی، در سایت آمازون است. من از اینها، اثر نیکداموس جونز را می‌پسندم٬ "هر کار دیگری که ممکن است بکند، روح شما را نوازش می‌کند." و البته، ممکن است شما شک کنید که نیکداموس جونز همان آر جی الری است. او نقدهای خیلی، خیلی مثبتی درباره خودش نوشت. غافلگیر شدین!
اما این موضوعات عروسک جورابی آنقدرها هم جدید نیستند. والت ویتمن هم در روزگاران گذشته، قبل از آنکه تکنولوژی اینترنت وجود داشته باشد، این کار را می‌کرده است. عروسک جورابی زمانی جالب میشود که آن را به مقیاس بالا، که همان قلمرو ارتش آبی چین است، می‌بینیم. منظور از ارتش آبی چین هزاران نفر در چین هستند که به آنها مقادیر ناچیزی پول پرداخت می‌شود تا محتوی ایجاد کنند. ممکن است بازنگری یا نقد باشد. ممکن است تبلیغات پروپاگاند باشند. دولت این افراد را استخدام می‌کند، شرکتها این افراد را استخدام می‌کنند، در تمام دنیا. در آمریکای شمالی به این کار زمینه سازی کاذب می‌گویند، و زمینه سازی کاذب خیلی رایج است. خیلی نگرانی در این باره است. اینها را مخصوصا خیلی در رابطه با بازنگری محصولات، نقد کتابها، و همه چیز دیگراز هتلها تا خوب بودن یا نبودن یک تستر می‌توان دید.
و با نگاهی به این سه بازنگری یا این سه نوع فریب، ممکن است فکر کنید "وای، اینترنت باعث تبدیل شدن ما به موجوداتی فریبکار می‌شود، مخصوصا وقتی درباره زمینه سازی کاذب فکر میکنید، جائی که میتوانید فریبکاری را در مقیاس بزرگتر ببینید. ولی در اصل، چیزی که من دریافتم خیلی متفاوت از این است. حالا، بیایید اتاق های چت ناشناس را کنار بگذاریم، -- که من مطمئنم هیچکدام از شما در آنها نبوده اید -- میتوانم به شما اطمینان بدهم که در آنجا نیز فریبکاری وجود دارد. و بیایید شاهزاده های نیجریایی که به شما درباره خارج کردن ۴۳ میلیون دلار از کشورشان ایمیل زده بودند، را هم فراموش کنیم. (خنده) بیایید این یارو رو هم فراموش کنیم. بیایید روی مکالمه هایمان میان دوستانمان، خانوادمان، همکارانمان، و عزیزانمان تمرکز کنیم. این مکالماتند که خیلی مهم هستند. تکنولوژی چه تاثیری بر فریبکاری در رابطه با این افراد می‌گذرد؟
اینجا چند تحقیق داریم. یکی از تحقیقاتی که انجام می‌دهیم به نام تحقیقات "دفترخاطره ای" هستند، که در آنها از افراد می‌خواهیم که تمام مکالماتشان و تمام دروغهایشان را برای هفت روز یاداشت کنند، و کاری که ما در آن وقت انجام می‌دهیم اینست که حساب می کنیم که چند دروغ به ازای هر مکالمه در هر رسانه اتفاق میافتد، و یافته ای که ما به دست می آوریم و مردم را بیش از هرچیز غافلگیر می‌کند اینست که ایمیل صادق ترین این سه رسانه است. و این واقعا مردم را گیج می‌کند، برای اینکه فکر می‌کنیم: "خب، حالا که هیچگونه علائم غیرکلامی وجود ندارند، پس چرا بیشتر دروغ نمی‌گویند؟" در مقایسه تلفن بیشترین دروغ را دارد. دوباره و دوباره و دوباره می‌بینیم که تلفن دستگاهی است که مردم بیشترین دروغ را از طریق تلفن می‌گویند، و احتمالا بخاطر همان دروغ های مبهم "پیشکار" که درباره شان برایتان گفتم. این اصولا خیلی متفاوت از چیزی که مردم توقع دارند است.
رزومه کاری افراد چطور؟ ما تحقیقی انجام دادیم که در آن مردم برای استخدام در شغلی اقدام میکردند، و آنها میتوانستند برای استخدام یا از رزومه های سنتی کاغذی استفاده کنند، یا از طریق سایت «لینکد این» اقدام کنند، که شبکه ای اجتماعی مانند «فیس‌بوک» است، اما برای افراد حرفه ای -- دربرگیرنده همان اطلاعاتی است که در رزومه نیز هست. و چیزی که بدست آوردیم، بر خلاف توقع اکثر مردم، این بود که رزومه های سایت «لینکد این» در مواردی که برای کارفرمایان مهمتر بود، مانند مسولیتها یا مهارتهای شغل قبلی خیلی صادق تر بودند.
خود فیس‌بوک چطور؟ میدونید، ما همیشه فکر میکنیم که این نسخه های ایده ال هستند، مردم فقط در حال نشان دادن بهترین اتفاقاتی که در زندگیشان افتاده هستند. خود من بارها این فکر را کرده ام. دوستان، به هیچ وجه امکان ندارد آنها اینقدر باحال باشند و زندگیهای خوش داشته باشند. خب، یک تحقیق این موضوع را با بررسی شخصیت آدمها آزمایش کرد. آنها از چهار دوست خب یک فرد خواستند که شخصیت آنها را قضاوت کنند. بعد از تعداد زیادی افراد غریبه خواستند که شخصیت فرد را تنها از پروفایل فیس‌بوک آنها بسنجند، و چیزی که دریافتند این بود که این قضاوت های شخصیتی تقریبا مساوی و یکسان و مرتبط بودند، به این معنی که پروفایل های فیس‌بوک واقعا شخصیت‌های واقعی ما را انعکاس می‌دهند.
خیلی خب، فضاهای آشناهایی اینترنتی چطور؟ منظورم اینست که، فضائی کاملا فریبنده است. مطمئنم همه شما "دوستانی" دارید که از سایت های آشنائی اینترنتی استفاده کرده‌اند. (خنده) و به شما راجع به آقائی که وقتی رسید، دیدند که هیچی مو نداشت یا خانومی که به هیچ وجه شبیه عکسش نبود، خواهند گفت. خب، این برای ما خیلی جالب بود، پس کاری که کردیم این بود که افرادی را از طریق این سایت های آشنائی به ازمایشگاه مان آوردیم، و سپس اندازه های آنها را گرفتیم. قد آنها را در مقابل دیوار اندازه گرفتیم، آنها را روی وزنه قرار دادیم و وزن آنها را گرفتیم -- خانم ها خیلی خوششان آمد -- و بعد سن آنها را عملا از روی گواهینامه رانندگیشان تطبیق داریم. و چیزی که فهمیدیم خیلی خیلی جالب بود. این یک نمونه از یک مرد و قدش است. در پائین قدی را که خودشان در پروفایلشان گفته اند، داریم. روی محور Y، محور عمودی، قد واقعیشان را داریم. خط مایل در وسط خط حقیقت است. اگر آنها نقطه هائی روی این خط باشند، به این معنی است که حقیقت را گفته اند. اما، همانطور که میبینید، بیشتر این نقطه های کوچک زیر این خط هستند. این به این معنی است که همه مردها درباره قدشان دروغ گفته اند. در اصل، آنها درباره قدشان حدود نه دهم اینچ (کمی بیشتر از ۲ سانتیمتر) دروغ گفته اند، چیزی که ما در آزمایشگاه به آن "گرد کردن خیلی قوی" میگوییم. (خنده) قدی معادل ۵ فوت و ۸ اینچ و یک دهم (۱۷۳ سانتیمتر) دارید، و ناگهان! ۵ فوت و ۹ اینچ (۱۷۵/۵ سانتیمتر)! ولی چیزی که اینجا خیلی مهم است اینست که، به این نقطه ها نگاه کنید، خیلی نزدیک به حقیقت هستند. چیزی که ما فهمیدیم اینست که ۸۰ درصد شرکت کنندگان ما درباره یکی از این شاخصه ها دروغ گفتند، ولی هر بار فقط کمی دروغ گفتند (اغراق کردند). یکی از این دلایل خیلی ساده است. اگر شما به یک ملاقات بروید، با کسی قرار قهوه گذاشته باشید، و شما کاملا از آنچه که گفته اید متفاوت باشید، همه چیز تمام است، درسته؟ پس مردم مکررا دروغ می‌گویند، ولی دروغ‌های ظریف و کوچک می‌گویند، نه خیلی بزرگ. خیلی محدود بودند.
خب، چه چیزی تمام این تحقیقات را توجیه می‌کند؟ چه چیزی می‌تواند این حقیقت را که بر خلاف حس درونی مان، که شامل حس خود من هم می‌شود، توجیه کند که بخش زیادی از ارتباطات اینترنتی و ارتباطاتی که از طریق تکنولوژی صورت می‌گیرد از ارتباطات رو در رو صادقانه تر هستند؟ این واقعا عجیب و غریب است. چطور این مسأله را توجیه می‌کنیم؟
خب، برای اینکه این کار را انجام دهیم، یکی از کارهائی که می‌توانیم انجام دهیم اینست که به تحقیقاتی که روی "کشف دورغ" انجام شده مراجعه کنیم. این شاخه تحقیقات سن زیادی، تقریبا نزدیک به ۵۰ سال دارد. بارها و بارها بازنگری شده اند. هزاران دادگاه و صدها تحقیق انجام شده اند، و یافته های خیلی ارزشمند و جالبی به دست آمده اند.
اول اینکه، ما خیلی در کشف دروغ ضعیف هستیم، خیلی ضعیف. فقط ۵۴ درصد دقت داریم در زمانی که باید بگوییم آیا کسی که همین الان چیزی را گفته دروغ می‌گوید یا نه؟ این خیلی بد است. چرا این خیلی بد است؟ خب، این مربوط به دماغ پینوکیو میشود. اگر من از شما بپرسم که، وقتی که به کسی نگاه میکنید و می‌خواهید که متوجه شوید که آیا دروغ می‌گوید یا نه، به چه چیزی اتکا می‌کنید؟ به چه علائمی توجه می‌کنید؟ اکثر شما خواهید گفت که یکی از علائمی که به آن نگاه می‌کنید چشمان افراد است. چشم پنجره ای به درون افراد است. و شما تنها نیستید. دور دنیا، در تقریبا همه فرهنگها، یکی از علائم اصلی چشمان است. ولی تحقیقات ۵۰ سال گذشته می‌گویند که هیچ علامت قابل اطمینانی برای دروغ وجود ندارد، که این من را خیلی متعجب کرد، و یکی از درسهای مشکلی بود که در دوران کارم در گمرک یاد گرفتم. چشمان به ما نمی‌گویند که آیا کسی دروغ میگوید یا نه. در بعضی مواقع، بعله -- اگر خطر شرایط بالا باشد، شاید عدسی چشمانشان بزرگ شود، تن صدا بالا میرود (صدا زیر میشود)، و حرکات بدنی تا حدی تغییر می‌کنند -- ولی نه همیشه، و نه برای همه، قابل اتکاء نیست. عجیبه. مورد دیگر اینست که فقط به صرف اینکه شما من را نمی‌بینید به این معنی نیست که من قرار است دروغ بگویم. درک عمومی اینست، اما یک یافته مهم اینست که ما به منظور خاصی دروغ می‌گوییم. ما دورغ می‌گوییم که یا از خودمان محافظت کنیم یا برای سود شخصی خودمان یا برای سود فرد دیگری. با اینکه دروغگوهای بیمار (دروغگویی در آنها یک بیماری روانی است) وجود دارند، آنها فقط بخش بسیار ناچیزی از جامعه را تشکیل میدهند. ما به منظور خاصی دروغ میگوییم. فقط به صرف اینکه مردم ما را نمیبینند، به این معنی نیست که ما الزاما به آنها دروغ می‌گوییم.
ولی من فکر میکنم که عملا موضوعی خیلی جالبتر و بنیادی تر در کار است. برای من مساله بزرگ بعدی را، ایده بزرگ بعدی را، می‌توانیم با بازگشت به تاریخ قدیم و پیدایش زبان بیابیم. اکثر زبانشناسان متفق القولند که ما حدود زمانی بین ۵۰ هزار تا ۱۰۰ هزار سال پیش شروع به صحبت کردیم. خیلی زمان زیادی گذشته است. انسانهای خیلی زیادی از آن زمان تا امروز زندگی کرده اند. حدس میزنم که ماها راجع به آتش و غارها و ببرهای تیزدندان صحبت می‌کردیم. من نمیدانم که آنها راجع به چه چیزی صحبت می‌کردند، ولی قطعا خیلی صحبت می‌کردند، و همینطور که گفتم، تعداد زیادی آدم در تکامل زبان سهیم بودند، نزدیک به ۱۰۰ میلیارد انسان . اما چیزی که مهم است اینست که نوشتار فقط حدود ۵,۰۰۰ سال است که بوجود آماده است. خب این به این معنی است که تمام آدمها، قبل از آنکه هیچ گونه نوشتاری باشد، هر کلامی که در زندگیشان گفتند، هر اظهار سخنی ناپدید شده است. بدون هیچ رده پائی. محو. از بین رفته. پس ما یاد گرفته ایم که به شکلی صحبت کنیم که در آن هیچ ثبت کردنی نیست. در حقیقت، حتی تغییر بزرگ بعدی در نوشتار فقط ۵۰۰ سال پیش از الان، با به وجود آمدن مطبوعات چاپی، که خیلی جدید در تاریخ ما است، رخ داد. و میزان سواد تا زمان جنگ جهانی دوم بسیار پائین مانده بود، پس حتی آدمهای دو هزاره گذشته هم بیشتر صحبت هائی که کرده اند -- پوف! -- ناپدید شدند.
حالا بیایید به الان، عصر شبکه ها، نگاهی بیاندازیم. چندتا از شما امروز چیزی را ثبت و ضبط کرده اید؟ هیچکس امروز چیزی نوشته؟ آیا کسی کلمه ای نوشت؟ به نظر میرسد که تقریبا تک تک افراد در اینجا چیزی را به ثبت و ضبط رسانده اند. در این اتاق، همین الان، احتمالا ما بیشتر از تمام دوران ماقبل تاریخ ثبت و ضبط صورت گرفته است. دیوانه کننده است. در حال ورود به دوره ای فوق العاده از تغییرات پی در پی در تکامل انسانها هستیم که به طوری صحبت میکنیم که کلامتمان ناپدید میشوند، ولی در محیطی قرار داریم که همه چیز را ضبط میکنیم. و در حقیقت، من فکر میکنم که در آینده خیلی نزدیک، نه تنها آنچه می‌نویسیم است که ضبط میشوند، بلکه هرکاری که میکنیم ضبط میشود. این یعنی چه؟ ایده بزرگ بعد از آن چیست؟ خب، به عنوان یک محقق اجتماعی، این شگفت انگیزترین چیزی است که حتی به خواب هم ندیده بودم. حالا، میتوانم تمام آن کلماتی که برای هزاره ها ناپدید می‌شدند، بررسی کنم. میتوانم به دروغ هائی که قبلا گفته می‌شدند و بعد هم از بین می‌رفتند. آن زمینه سازی های کاذبی که قبلا داشتیم راجع به آنها صحبت می‌کردیم را یادتان هست؟ خب، وقتی آنها یک نقد دروغین می‌نویسند، باید آنها را جائی اعلان کنند، و اینها برای ما باقی می‌مانند تا آنها را ببینیم.
پس یک کاری که ما کردیم -- و یک مثال برای شما از بررسی کردن زبان می‌زنم -- این بود که ما به افراد پول دادیم که بازنگری ها و نقدهای دروغین بنویسند. یکی از این نقدها دروغین است. این فرد هیچوقت در هتل جیمز نبوده است. نقد دیگری واقعی است. این فرد آنجا بوده است. و حالا، وظیفه شما این‌ است که تصمیم بگیرید که کدام نقد دروغین است؟ به شما چند لحظه وقت می‌دهم که آنها را بخوانید. ولی از همه می‌خواهم که بعد از خواندن آنها دست خود را بلند کنید. یادتان باشد که من درباره فریب تحقیق می‌کنم. اگر دستتان را بلند نکنید می‌فهمم. خیلی خب، چندتا از شما باور دارید که نقد A دروغین است؟ خیلی خب. بسیار عالی. تقریبا نصف شما. و چندتا از شما باور دارید که نقد B دروغین است؟ خیلی خب. کمی بیشتر برای B. دقیقا. این هم جوابش. B دروغین است. گروه دوم دمتون گرم. شما به گروه اول غلبه کردید. (خنده) اتفاقا شماها کمی غیر عادی هستید. هر بار که ما این را نشان دادیم، معمولا حدود ۵۰ - ۵۰ تقسیم میشوند، که با تحقیقات که ۵۴ درصد نشان میدهند، همسوست. شاید آدمهای اینجا در وینیپگ بدگمان ترند و در تشخیص دروغ بهترهستند. آن زمستانهای سرد، و سخت. خیلی دوستشان دارم.
خیلی خب، چرا این برایمان اهمیت دارد؟ خب، کاری که الان من با همکارانم در علوم کامپیوتر میتوانیم انجام دهیم اینست که میتوانیم الگوریتم های کامپیوتری بنویسیم که علائم زبانی فریب را را تحلیل کنند. اجازه بدید، چند مورد را برای شما در مورد نقدهای دروغین روشن کنم. اول اینکه دروغگوها راجع به نحوه شرح فکر کنند. آنها یک داستان میسازند: چه کسی؟ و چه اتفاقی افتد؟ و این اتفاقی است که اینجا افتاده است. منتقدان دروغین راجع به اینکه با چه کسی بودند و اینکه چه میکردند صحبت میکردند. همه آنها از شخص اول مفرد "من" خیلی بیشتر از حد عادی افرادی که واقعا در آنجا مانده بودند، استفاده کردند. آنها سعی داشتند خود را در نقدها و بازنگری های هتل جا کنند، به طوری سعی میکنند که شما را متعاقد کنند که آنجا بوده اند. در عوض، آدمهائی که واقعا آنجا بودند و نقد نوشتند، یعنی بدنشان واقعا در این فضا حضور پیدا کرد، بیشتر راجع به اطلاعات فضائی آنجا صحبت کردند. مثلا گفتند که دستشوئی ها چقدر بزرگ بودند، و یا گفتند که فاصله مراکز خرید تا هتل چقدر است.
حالا، شما خیلی خوب عمل کردید. اکثر افراد در حد حدس و شانس این کار رو انجام میدهند. الگوریتم های کامپیوتری ما خیلی دقیق هستند، خیلی دقیقتر از آنچه که انسانها میتوانند باشند، ولی همه اوقات دقیق نیست. این یک دستگاه دروغ سنجی نیست که به شما بگوید آیا دوست دختر شما در پیام کوتاه به شما دروغ گفته است یا خیر. ما باور داریم که هر دروغی الان، هر نوع دروغی -- نقدهای دروغین از هتل ها، نقدهای دروغین از کفش ها، خیانت دوست دخترتان به شما در یک پیام-- همه و همه دروغ های متفاوتی هستند. الگوهای زبانی اینها با هم تفاوت خواهند داشت. ولی بخاطر اینکه همه چیز امروزه ضبط میشود، و ما میتوانیم انواع این دروغ ها را بررسی کنیم.
حالا، همانطور که گفتم، به عنوان یک محقق اجتماعی، این خیلی شگفت انگیز است. متحول کننده است. ما از این راه خیلی زیاد راجع به تفکر و طرز بیان انسانها یاد خواهیم گرفت. درباره همه چیز از عشق گرفته تا طرز فکر، به خاطر اینکه همه چیز در حال ضبط شدن است. اما معنی این برای یک شهروند معمولی چیست؟ معنی این برای ما در زندگی روزمره چیست؟ خب، بیایید فریبکاری را برای یک لحظه فراموش کنیم. من باورم اینست که یکی از ایده های بزرگ اینست که ما در حال بجا گذاشتن رده پاهای بزرگی هستیم. بخش ایمیل های فرستاده شده من خیلی زیاد است، و من هیچگاه به آن نگاه نمی‌کنم. همیشه در حال نوشتن هستم، اما هیچوقت به سابقه (ضبط شده) ام، به رده پایم نگاه نمی‌کنم. و فکر می‌کنم که خیلی بیشتر از این خواهیم دید که می‌توانیم در مورد آنچه و آنکه هستیم با نگاه کردن به آنچه نوشته‌ایم، آنچه گفته‌ایم، و آنچه کرده‌ایم، بازتاب داشته باشیم.
حالا، اگر به فریبکاری برگردیم، چند برداشت مهم خواهیم داشت. اول آنکه دروغ گفتن در اینترنت می‌تواند خیلی خطرناک باشد، درسته؟ نه تنها شما دارید سابقه ای از خود برای خودتان در دستگاه خودتان به جای می‌گذارید، بلکه سوابق خود را برای کسی که دارید به او دروغ می‌گوید هم به جای می‌گذارید، و همچنین دارید آنها را در دور و اطراف برای من هم به جای می‌گذارید تا بتوانم آنها را از طریق الگوریتم های کامپیوتری تحلیل کنم. در نتیجه با کمال میل، اینکار را انجام دهید، خیلی خوبه. ولی وقتی نوبت به دروغ گفتن می‌رسد، و با زندگیمان چه می‌خواهیم بکنیم، فکر کنم که می‌توانیم به عقب برگردیم که دقیانوس و کنفوسیوس را به یاد آوریم. و آنها خیلی کمتر نگران این بودند که آیا دروغ بگویند یا نه، و بیشتر نگران این بودند که با خودشان صادق باشند، و من فکر می‌کنم که این خیلی مهم است. و حالا، زمانی که شما می‌خواهید چیزی بگویید یا کاری انجام دهید، میتوانیم فکر کنیم که "آیا میخواهم این بخشی از میراث من بشود؟ بخشی از سوابق شخصی من باشد؟" برای اینکه در عصر دیجیتالی که ما در آن زندگی می‌کنیم، در این عصر شبکه ای، ما در حال به جای گذاشتن سابقه و رد پا هستیم. خیلی ممنون از وقت شما، و امیدوارم با سوابقتان موفق باشید. (تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *