مهاجرت بزرگ و قدرت یک تصمیم واحد

متن سخنرانی :
این صحنه را در ذهن‌تان با من تصور کنید. صحنه‌ای است که تقریباً در همهخانواده‌های ما رخ داده است. صحنه‌ای که فردی جوان، جایی درشجره‌نامه خانواده ما، جایی در اجداد ما مجبور به گرفتن یک تصمیم تلخ بود. تصمیمی که ترک همه چیزهاییبود که می‌شناختند. ترک تمام کسانی که دوستشان داشتند و به جایی دور، بسیار دور بروند که تا کنون هرگز ندیده‌اند به این امید که شاید زندگی بهتر باشد.
مهاجرت معمولاً سعی و تلاشیک فرد جوان است. یک نوع از کارهایی است که انجام می‌دهیدزمانی که در اوج زندگی هستید. و بنابراین، در همه خانواده‌های ماوجود دارد، این فرد جوان، جایی در گذشته ما. آن فرد در لنگرگاه ایستاده، تا سوار کشتی شود که از اقیانوس اطلس یا آرام عبور خواهد کرد. آن فرد چمدانی را بارگیری می‌کند که از ریو‌‌ گرانده عبور خواهد کرد. یا آن فرد ایستاده در سکوی ایستگاه راه‌آهن تا سوار قطاری شود که از رودخانه‌هاو کوهستان‌ها عبور می‌کند به سوی جیم کرو جنوبی به چیزی که امیدش را دارند،آزادی در شمال.
و آنجا، با این فرد جوان که آن‌ها آماده‌ی سوار شدن کشتی هستند، آن قایق، آن وسیله نقلیه، آن قطار، افرادی هستند که آن‌ها را بزرگ کرده‌اند. مادرشان، پدرشان، خاله‌شان، دایی‌شان،پدر و مادر بزرگشان، هر فردی که شاید همانی باشد که آن‌ها را به این نقطه رسانده است. آن افراد مسن‌تر قادر نبودند که آن‌ها را همراهی کنند. و زمانی که به چشم کسانی که آن‌ها رابزرگ کرده بودند، نگاه می‌کردند، هیچ تضمینی نبود که هرگز آن‌ها را دوباره زنده ببینند.
به یاد آورید، اسکایپ وجود نداشت، ایمیل نبود، تلفن نبود حتی خدمات تلفنی راه دور مورداعتماد وجود نداشت. و اگر حتی وجود داشت، اکثر افرادی که می‌رفتندحتی تلفنی نداشتند. این یک جدایی کامل بود برای همه آنهایی که می‌شناختند و برای تمام کسانی که دوست داشتند. و دفعه بعد که ممکن بود چیزی بشنوند راجع به کسانی کهآن‌ها را بزرگ کرده بودند شاید یک پیغام بود که می‌گفت:«پدرت درگذشت.» یا «مادرت بسیار، بسیار بیمار است. اگر می‌خواهی او را دوباره زنده ببینی باید زود برگردی.»
این عظمت فداکاریی است که در اکثر خانواده‌های ما رخ داده است. تنها برای آنکه اینجا باشیم. یک تصمیم که مسیر خانواده‌‌ها را و دودمانشان و کشور و تاریخشان را عوض کرد تا به امروز.
یکی از این دسته‌های مهاجرت در مسیری ایستادند که شاید مادرک نکنیم. که مهاجرت بزرگ نامیده می‌شد. که خروج شش میلیون آفریقایی آمریکایی بود از جیم کرو جنوبی به شهرهای شمالی و غربی، از زمان جنگ جهانی اول تا دهه ۱۹۷۰ میلادی. به این خاطر ماندگار شد که اولین باردر تاریخ آمریکا بود که شهروندان آمریکایی مجبور به فرار اززمین‌های محل تولدشان بودند تنها بخاطر اینکه شهروند شناخته شوندکه همیشه هم بودند. هیچ گروه دیگر آمریکایی مجبور به رفتار شبیه مهاجران نبودند تا اینکه به عنوان شهروند شناخته شوند.
بنابراین این مهاجرت بزرگ یک جابجایی نبود. در واقع یک تقاضای پناهندگی سیاسی بود در خود مرزهای کشور یک فرد. آن‌ها یک طبقه ازجامعه را کهجیم کرو شناخته می‌شدند، معیوب می‌ساختند. این یک سلسله طبقاتی ساختگی بود. در جایی که همه‌چیز که می‌توانستیدانجام دهید یا نه بر اساس اینکه چه شکلی هستید، بود. این سیستم طبقانی بسیار محرمانه بود کهدر واقع مخالف قانون برای یک فرد سیاه‌پوستو یک فرد سفید پوست بود تا اینکه صرفاً با هم در بیرمنگهامچکرز بازی کنند. می‌توانستید به زندان بروید اگر در حال بازی چکرز(شبیه شطرنج)با فردی از نژاد دیگر دستگیر می‌شدید. فردی باید یک سیاه‌پوست و یک سفیدپوست رادیده باشد که چکرز بازی می‌کنند با فردی در جایی از میدان شهر. و یا اینکه فرد اشتباه برنده می‌شد یا آنها زمان خوبی هم داشتند، اما به هرحال این چیزی بودکه آن فرد می‌دید، با فرد سیاه‌پوست که در حال بازی چکرزبا این سفیدپوست بود، احساس می‌کردند که تمام بنیاد فرهنگ جنوبیدر خطر است. و تصمیم گرفتند که ارزش داشتکه زمان بگذارند و این را به قانون تبدیل کنند.
این سیستم طبقاتی بسیار محرمانه بود که در دادگاه‌ها درسراسر جنوب،در واقع یک کتاب مقدس سیاه بود که از یک کتاب مقدس سفید جدا می‌شد برای شهادت دادن حقیقت در دادگاه. کلمات اصلی خداوند جدا شدند در سیستم طبقاتی جیم کرو جنوبی. کتاب مقدس مشابه توسط دست نژادهای متفاوت نمی‌توانست لمس شود.
این سلسله طبقاتی ساختگی، چون بر خلاف تمایل‌های انسان برایآزاد بودن، بود، نیازمند یک حجم بزرگ از خشونت برایحفظ و نگه‌داری بود. شبیه اینکه هر چهار روز یکبار،جایی در جنوب آمریکا، هر چهار روز یک آفریقایی آمریکایی زجرکش می‌شد برای نقض‌ دیده شده پیوندنامهدر این سیستم طبقاتی قبیله‌ای در دهه‌هایی که به مهاجرت بزرگ منتهی می‌شد. این سیستم قبیله‌ای به‌علت‌های بسیار،بسیار زیادی بکار گرفته می‌شد. اما یکی ازآن‌هابرای حفظ نظم اقتصادی جنوب بود. که نه تنها نیازمند عرضه کارگر ارزان بود بلکه مستلزم تهیه بیشتر کارگر ارزانبرای کار کردن به میل آن دیار بود.
این مهاجرت بزرگ زمانی که شمال مشکل کارگر داشت، شروع شد. شمال مشکل تامین کارگر داشت زیرا به کارگر ارزان از اروپاتکیه کرده بود -- مهاجران از اروپا -- برای کار در کارخانه‌ها و ریخته‌گری‌ها و کارخانه‌های فولاد. اما در طول جنگ‌جهانی اول، مهاجرت از اروپا واقعاً متوقف شد. و بنابراین شمال مشکل تامین کارگر داشت. و بنابراین شمال تصمیم گرفت ارزان‌ترینکارگر را در سرزمین پیدا کند که یعنی آفریقایی آمریکایی‌های در جنوب. بسیاری از کسانی که حتی بخاطرکار سخت‌شان حقوق نگرفته بودند. بسیاری‌ از آن‌ها کار می‌کردند برای حق زندگی کردندر آن‌جا که کشاورزی می‌کردند. آن‌ها سهام‌دار بودند اما حتیحقشان پرداخت نمی‌شد. پس آن‌ها برای استخدام جا افتاده بودند.
اما مشخص شد که که جنوب به آسانی با دزدیدن نیروی کارارزان‌شان کنار نمی‌آید. جنوب در واقع هرکاری که می‌توانست انجامداد که از ترک مردمش جلوگیری کند. آن‌ها افراد را در ایستگاه‌های قطاربازداشت می‌کردند. به یاد آورید، شهروندانآزاد مشهور آمریکایی را آن‌ها را در صندلی‌های قطاردستگیر می‌کردند. و زمانی که افراد زیادیبرای دستگیر کردن بود، آن‌ها کل قطار را نگه می‌داشتند. بنابراین افرادی که امید داشتند و پس انداز کرده بودند و برای رسیدن بهشانس آزادی دعا می‌کردند مجبور بودند که دریابند که:اکنون چگونه خارج شویم؟ و زمانی‌که راهشان را به سمت جنوبشروع می‌کردند، به خارج از جیم کرو، سه مسیر قابل پیش‌بینی زیبا را دنبالکردند. همچون سایر موردهای مهاجرتدر سرتاسر تاریخ بشریت.
دراین مورد خاص،سه مسیر و جریان وجود داشت. یکی مهاجرت به ساحل شرقی بود از فلوریدا، جورجیا، کارولاینا و ویرجینیا به واشینگتن دی سی، به فیلادلفیا، نیوجرسی،نیویورک، و تاسواحل شرقی. یک مسیر مرکزی غربی هم بود، که افراد را از میسی سی پی، آلاباما، تنسی و آرکانزاس به شیکاگو، دیترویت و کلیولندو تمام آن ناحیه می‌برد. و در انتها مسیر سواحل غربی بود، که افراد را از لوئیزیانا و تگزاس به کالیفرنیا می‌برد. و وقتی واقعاً می‌خواستند که بروند، به سیاتل می‌رفتند. و وقتی واقعاً و واقعاً می‌خواستند که بروند، به آلاسکا می‌رفتند. دورترین نقطه ممکن درمرزهای ایالات متحده از جیم کروی جنوبی.
پیش از آغاز مهاجرت بزرگ، ۹۰٪ تمام آفریقایی آمریکایی‌هادر جنوب زندگی می‌کردند. تقریباً در جنوب به اسارت گرفته شده بودند. اما با گذشت زمان، که این مهاجرت بزرگ، خاتمه یافت، نزدیک نیمی از آنها در سایرنقاط کشور زندگی می‌کردند. پس این به یک توزیع مجدد تقریباً کاملجمعیت منجر شد از بخشی از یک مردم کامل.
این مهاجرت بزرگ برای اولین‌بارِ درتاریخ‌ آمریکا بود که پایین‌ترین طبقه مردم دریافتند که گزینه‌هایی دارند و مایلبه داشتن آن‌ها بودند. چیزی که در ۳ قرن رخ نداده بود. به طوری که آفریقایی آمریکایی‌ها درآن برههزمان در آن سرزمین بودند. چیزی‌که در ۱۲ نسل قبلی برده‌داری رخ نداده بود که نزدیک یک قرن پیش در جیم کرو رخ می‌داد چند «بزرگ» مجبورید که به کلمه «پدربزرگ،مادربزرگ» اضافه کنید تا شروع به تصورکردن کنید که چه مدتبرده‌داری در ایالات متحده بطول انجامید؟
ثانیاً، این مهاجرت بزرگ برای نخستین باردر تاریخ آمریکا بود که پایین‌ترین افراد جامعه درواقع شانسی برای خودشان داشتند که با استعدادهای خدادادی خود چه کاریانجام دهند و کجا به دنبال آن‌ها بروند.
به آن مزارع پنبه فکر کنید و آن شالیزارهای برنج و آن زمینهای توتون و آن مرزعه‌های شکر. در آن مزرعه‌های شکر، و در آن زمین‌های توتون، و آن شالیزارهای برنج، و آن مرزعه‌های پنبه خوانندگان اُپرا بودند، نوازندگان جاز، نمایش‌نامه نویسان، رمان‌نویس‌ها، جراح‌ها، وکیل‌ها، حسابدارها، پروفسورها، روزنامه‌نگارها، و ما از کجا این را می‌دانیم؟ این را می‌دانیم زیرا چیزی است که آن‌‌ها و فرزندانشان و حالا نوه‌هایشان و حتی نتیجه‌هایشان اغلب انتخاب کرده اند که فردی بشوند که زمانی که شانس آن را داشتند که برایخودشان انتخاب کنند این که چه کاری با استعدادهای خدادادی‌شان انجام دهند.
بدون مهاجرت بزرگ، شاید تونی ماریسون به شکلکسی که حالا می‌شناسیم، وجود نداشت. والدینش اهل آلاباما و جورجیا بودند. به اوهایو مهاجرت کردند، که دخترشان در آنجا کاری کرد که به همه ما در این نقطه بخشیده شد، اما برخلاف قانون و برخلاف معاهدهآفریقایی آمریکایی‌ها بود درآن زمان که او ممکن بود در جنوب بزرگ شود، اگر مانده بودند. و آن فقط رفتن به کتابخانه بود و گرفتن یک کتابِ کتابخانه بود. صرفاً با گرفتن یک تصمیم برای ترک کردن، والدینش اطمینان دادند که دخترشانمی‌تواند به کتاب‌ها دسترسی داشته باشد. و اگر شما می‌خواهید که برندهجایزه نوبل شوید، هر از گاهی گرفتن یک کتاب کمک می‌کند. می‌دانید، کمک می‌کند.
موسیقی همانگونه که می‌دانیمبا مهاجرت بزرگ تغییر کرد. زمانی که به شمال آمدند،با خودشان آوردند، درقلبشان و در خاطره‌هایشان، موسیقی که اجداد را زندهنگه می‌داشت. موسیقی بلوز، روحانی و موسیقیبشارت دهنده که در طول نسل‌ها از آن‌ها محافظتکردند. و تمام آن موسیقی‌ها به ژانرهایجدید موسیقی تبدیل شدند. و شانس این را داشتند که اینموسیقی را ضبط کنند، این موسیقی جدیدی که می‌ساختند، تا در تمام دنیا آن را پخش کنند.
بدون مهاجرت بزگ، شاید«موتاون» هرگز وجود نداشت. موسس آن، بری گُردی، والدینشاهل جورجیا بودند. به دیترویت مهاجرت کردند. و وقتی به مردی بالغ تبدیل شد،تصیم گرفت به سمت موسیقی برود. اما او وسیله‌ای برای رفتن به کل کشورنداشت. تا به دنبال بهترین استعداد برود و مشخص شد که مجبور به آن کار نبود. مشخص شد که آنجایی که بود، به وسیله کودکان مهاجرت بزرگاحاطه شده بود که والدینشان این موسیقی رادرطول سفر با خودشان آورده بودند. و در بین آن کودکان این سه دختر بودند، مری ویلسون بود، فلورانس بالارد و سومین نفر هم دیانا راس بود. ما شاید اسم دیانا روس را نمی‌دانستیم،اگر مهاجرت بزرگ نبود. چون شبیه بسیاری ازآمریکایی‌ها و خیلی از انسان‌ها در واقع، شاید او وجود نداشت چون شاید والدینشهمدیگر را ملاقات نمی‌کردند. مادرش اهل آلاباما بود، و پدرش اهل ویرجیانا به دیترویت مهاجرت کردند، در سال‌های مختلف، ملاقات کردند، ازدواج کردند و او وخواهر و برادرش را به دنیا آوردند. و بنابراین یک اسطوره متولد شد.
موسیقی جاز مخلوق مهاجرت بزرگ بود. و یکی از بزرگ‌ترین هدیه‌هایمهاجرت بزرگ بود. با لویی آرمسترانگ که اهل لوئیزیانا بود آغاز شد و به وسیله راه‌آهن مرکزی ایلینویبه شیکاگو مهاجرت کرد، جایی‌که شانس داشت کهبا استعدادش بسازد چیزی که تا آخر عمرش با او بود. مایلز دیویس والدینش اهل آرکانزاس بودند. به ایلینو‌ی جنوبی مهاجرت کردند، جاییکه شانس آن را داشتبا استعدادش کاری کند که تا همیشه همراهش باشد اما ممکن بود در مزرعه از پنبه در آرکانزاسبی‌ثمر باقی بماند. جان کُلترین. درسن ۱۶ سالگی مهاجرت کرد. از کارولینای شمالی به فیلادلفیا، و بعد از رسیدن به فیلادلفیا،اولین ساکسیفون آلتوی خود را گرفت. و عاشقان جازی وجود دارند که نمی‌تواننددنیا را بدون "جان کُلترین" که یک ساکسیفون راگرفته است، تصور کنند. "سلونویس مانک". "مایکل جکسون". "جسی اوونز". "پرینس". "آگوست ویلسون". "ریچارد رایت". "رالف الیسون". "میشل اوباما".
این‌ها همه قسمت کمی از میلیون‌ها افرادی هستند که که محصول یک تصمیم واحد برای مهاجرت کردن بودند. مردم مهاجرت بزرگ، با مخالفت‌های بسیار زیادیدر شمال روبرو شدند. و آن‌ها قادر به شکست تمام بی‌عدالتی‌هایاجتماعی نبودند. اما یک نفر به فردی دیگر اضافه شد، به فردی دیگر اضافه شدند، در میلیون‌ها نفر ضرب شدند، که قادر بودند به گروه پیشرو جنبشحامیان حقوق شهروندی تبدیل شوند. فردی به فردی دیگرملحق شد، به فردی دیگر ملحق شدند، در میلیون‌ها ضرب شدند، به تصمیمی واحد عمل کردند، قادر شدند ناحیه‌ای که‌ مجبور به فراراز آن بودند را عوض کنند. قدرت بیشتری در ترک داشتند در مقابل با ماندن.
با اعمالشان، این افراد که کاملاً هیچ بودند قادر به انجام‌ کاری بودند‌ کهیک رئیس‌جمهور ایالات متحده، "آبراهام لینکلن" قادربه انجام آن نبود. این افراد، با کارهایشان، قادر بودند که کاری کنند که اعلانیه آزادی قادر به انجام آن نبود. این افراد، با کارهایشان، قادر به کاری بودند کهصاحبان قدرت که می‌توانست، شمال و جنوب باشد، نمی‌توانستند یا نمی‌خواستند کهانجام دهند. آن‌ها خود را آزاد کردند.
ممنونم.
(تشویق حضار)
ممنون.
(تشویق حضار)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *