نگاهی صادقانه به بحران مالی فردی

متن سخنرانی :
من را می‌شناسید. من در چرخه‌ی دوستی شما هستمکه از نگاه‌ها مخفی است. لباسم هنوز برازنده است -- در سالهای خوبی که هنوز پولدر می‌آوردم آنها را خریدم. به من که نگاه می‌کنی شاید ندانی که برق خانه‌ام هفته‌ی پیشبه خاطر عدم پرداخت قطع شد، یا اینکه برای دریافت کوپن غذاواجد شرایط هستم. اما اگر دقت کرده باشید، غم درون چشمانم را دیده‌اید -- صدای ناشی از ترسم رادر صدای خالی از اعتماد به نفسم شنیده‌اید.
این روزها تاید ظرفی یکبار مصرف۲ دلاری می‌خرم تا پولم را برسانم. شرط می‌بندم نمی‌دانستیدپودر لباسشویی به این کوچکی هم آمده. من را به همان رستورانگرانقیمتی دعوت می‌کنی که هر دو همیشهازآن لذت می‌بردیم. اما من حالا آب معدنیبا یک برش لیمو سفارش می‌دهم، نه شراب سفید شاردونی لیوانی ۱۲ دلار. من در لیست انتخابممقتصد هستم. با وسواس، شمارش هر پنی رادر ذهنم نگه می دارم. با احتیاط صورتحساب میز را طوریتقسیم می‌کنم تا دسر و قهوه‌های طراحی شده و دو سه لیوان شراب نخورده را مخفی کند.
من خسته شده‌ام ازاینکه مجبورم ظاهرسازی کنم. دوستی به من گفت که من فقیر نیستم بلکهورشکسته‌ام و بین این دو تفاوت هست. من بدون تلویزیون کابلی، عضویت در کلاس ورزشی و وقت ناخن زندگی می کنم. فهمیده‌ام می‌توانم موهایمرا کوتاه کنم. هیچ پس انداز بازنشستگی ندارم، و نه هیچ پشتیبانی. خیلی وقت است که از پای در آمده‌ام. نه آپارتمان گرانی کهکه سرمایه‌ام را در آن خوابانده باشم و نه همسری که مرا حمایت مالی کند. پرداخت با تاخیر یا عدم پرداخت اعتبارمرا خراب کرده است. برای پرداخت صورت حساب‌ها مرتب تماس می‌گیرند کلمه به کلمه متن تعهد را می‌خوانند قبل از بیان مودبانه‌ی تاسفم و سپس تقاضای زمان بیشتر برای پرداخت با اینکه می‌دانم نمی‌توانم پرداخت کنم. دوستانم با خود فکر می‌کنند که چطور یک فرد با تحصیلکرده می‌تواند از نظر مالی اینطور سقوط کند.
من هنوز مانند گذشته بااستعداد و باهوش هستم مثل یک شلاق, اما کار غیرعادی شده، و بیشتر بصورت متناوب و کوتاه مدت مشاوره‌ای در ۵۵ سالگی یاد گرفته‌ام چطورتظاهر به شاداب بودن کنم، اما فرصت‌های کاری خیلی کم شده‌اند. به یاد نمی‌آورم که دقیقا از کیاین رخ داده است، نمی‌توانم انکار کنم که من حالا وارد دنیای نامطمئنی شده‌ام که از قبل وجود داشته است. دیگر مطمئن نیستم که به کجا تعلق دارم. تنها چیزی که می‌دانم این است که بنظر می‌رسد فرم‌های تقاضای شغلی زیادی در تاریکی ناپدید می‌شوند. من به این فکر می‌کنم که چه بر سر من می‌آید. دیگر مثل گذشته سلامت نیستم، بدنم درد می کند-- با شاید روانم؟ در گذشته زنان بی خانمان برایماهمیتی نداشتند اما حالا با چشملنی کنجکاو آنان را با دقت نگاه و کاووش می کنم در فکرم که آیا داستان آنها هم مثل من از اینجا آغاز شده،
من این مطلب را سال گذشته نوشتم. و مجموعه ای است از داستان من وزنان دیگر که می شناسم. این را نوشتم چون از تظاهر کردن خسته شده‌ام. نشان می دادم که خوبم در حالیکه نبودم. از تظاهر به خوب بودن خسته شدم. من خودم را شبیه به آدم‌های محبوب در مطبوعات نمی‌دیدم. هیچ یک از کسانی که می‌شناختم دور دنیا سفر نکرده و در کاستاریکا خانه نخریده‌اند. تعداد خیلی کمی از دوستانم فقط۱۵ تا ۲۰ درصد پس انداز کرده‌اند. کارشناسان می‌گویند ما باید به فکر سطح زندگیمان در بازنشستگی باشیم. بیشتر دوستان من که در دوره سنی۵۰ و۶۰ هستند، دنبال کار سطح پایین هستند، کاری که برای تمام دوره زندگیشان باشد، تا از بیکار شدن، هزینه‌ی درمان،یا طلاق درمانده نشوند. اگرچه ما به ته خط (وضع مالی) نرسیده‌ایم، اما بسیاری از ما عواقبی را تجربه کرده‌ایم که برای اولین بار به ته خط رسیدن را ممکن کرده بود.
حقیقت اینکه رخ داد آن خیلی دور از دسترس نیست. یک خانواده معمولی در آمریکا پس اندازی که دارد فقط هزینه‌هاییک ماه را پوشش می دهد. ۴۷ درصد از مردم نمی توانند ۴۰۰ دلار برای مواقعضروری جمع کنند. تقریبا نصف مردم آمریکا. یک تعمیر اساسی ماشین، ما را در شرایط خطرناک مالی قرار می دهد. شما نمی‌دانید که چه ممکن است پیش بیاد-- و من تنها نیستم که این شرایط را دارم. اشخاص زیادی در این سالن هستند که درچنین وضع خطرناک هستند، اگر شما این چنین نیستید، والدین یا خواهر یا شاید بهترین دوست شمااین وضعیت را دارند. ما در تظاهر به خوب بودن بسیار خوب هستیم. خجالت ما را ساکت و ایزوله نگه می دارد. وقتی که تصمیم گرفتم درباره این داستان صحبت کنم، یک وب سایت باز کردم و یکی از دوستانم متوجه شد کههیچ عکسی از من نیست-- تنها چیزی که بود تصویرنقاشی مثل این بود با اینکه من خودم را اینگونه مطرح کردم، اما باز خودم را پنهان می کردم.
ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که موفقیت با درآمد تعریف می‌شود وقتی که می‌گویی مشکل مالی داری، در واقع داری اعلام می‌کنی کهیک شکست خورده هستی. وقتی که مثل من فارغ التحصیل ازدانشکده کسب و کار هاروارد باشی، در واقع دو برابر شکست خورده ای.
آدمهایی مثل ما زیاد می‌شنویم که برایدوران بازنشستگی پول کافی ندارند و همه این تقصیر خودمان است! چراما پول طرح بازنشستگی را بخاطرنیاز به پول بیرون کشیدیم برای اینکه بتوانیم مادر شوهرمان رادر خانه سالمندان نگه داریم، یا هزینه شهریه بچه‌هایمان را بدهیم یافقط برای زندگی خرج کینم؟ ما برای برنامه‌ریزی ضعیف یا بی‌برنامگی مالی متهم هستیم-- همه پولمان را صرف قهوه لاتهیا بطری آب کردیم. خجالت‌زده و مقصربودن خیلی شیرین و جذاب است خیلی از ما حتی منتظر نمی‌شویم که دیگران ما را سرزنش کنند بلکه خودمان جلوترآن را انجام می‌دهیم. من می‌گویم بگذارید سهم خودمان را تقبل کنیم: ما همه می‌توانستیم کمی بیشتر پس انداز کنیم می‌دانم که می‌توانستم کمی بیشتر پس انداز کنم و اگر تو می‌توانستی به بیش از ۳۰ سالگذشته من برگردی، تو می‌توانستی بیشتر از یک اشتباه مالی که مرتکب شدم پیدا کنی. من نمی‌توانم آن اشتباهات را الان تغییر دهم تو هم نمی‌توانی. اما اجازه بده رفتارهای منزوی و فردی را با عوامل نظام‌مند قاطی نکنیم که باعث ۷.۷ تریلیون دلار کسری درآمد بازنشستگی شده است.
میلیون‌ها تحصیلکرده مسن امریکایی در این بازه جای نمی‌گیرند. زیرا که زیاد برای خوردن قهوهبه استار باکس رفته‌اند. در سه دهه گدشته ما با مشکلات مسکنو کاهش درآمد سرگرم بوده‌ا‌یم و مشکلات حدف مستمری و درگیری با مشکل سقف هزینه‌های مسکن و درمان و آموزش. همیشه به این صورت امروزی نبود. ما همه سه پایه درآمد بازنشستگی رابیاد می آوریم که شامل پس انداز و مستمری وبیمه حمایتی بود. آن سه رکن اکنون لرزان و سست شده‌اند.
پس انداز-- کدام پس انداز؟ برای بیشتر خانواده‌ها، بعد از پرداخت صورت حساب‌ها پولیبرای پس انداز نمی‌ماند رکن مستمری هم سست و لرزان شده است. ما بیاد داریم زمانیکه مردم مستمری داشتند. امروز فقط ۱۳ درصد شاغلین آمریکا از شرکت‌هایشان مستمری می‌گیرند. ما چه جای آن بدست آورده‌ایم؟ ما طرح بازنشستگی401(k) داریم و ناگهان مسوولیت طرح بازنشستگی منتقل شده از شرکتها به خود ما. ما حاکمیت بر خودمان بدست آورده‌ایمکه پر از ریسک است، و متوجه شده‌ایم که میلیون‌ها از ما خودخواسته در سرمایه‌گداری بلند مدت ۴۰ ساله خوب نیستیم. میلیون‌ها از ما در مدیریت ریسک بازار خوب نیستیم. و اعداد ارقام گواه واقعه هستند. نصف خانواده‌های امریکایی هیچ پس اندازی برای بازنشستگی ندارند. یعنی صفر است. نه401(k), نه IRAU, و نه پولی از کسانیکه بین ۵۵ تا ۶۴ سالگی هستند وحساب بازنشستگی دارند، ارزش متوسط آن حساب ۱۰۴۰۰۰ دلار است. البته ۱۰۴۰۰۰ دلار از هیچی بهتر است، اما مستمری در سال در حدود ۳۰۰ دلار می‌شود لازم نیست که اشاره کنم که با این پول نمی‌توان گذران زندگی کرد
و با کاهش پس‌انداز، مستمری تنها یادگاری از گذشته است و طرح های 401(k) که برای میلیون‌ها امریکایی ثمری نداشته و بسیاری ازاشخاص نزدیک بازنشستگی متکی به بیمه حمایتی هستند به عنوان برنامه دوران بازنشستگی. اما مشکلی وجود دارد. بیمه حمایتی هرگز قرار نبودجای بیمه بازنشستگی را بگیرد. آن مبلغ کافی نیست. در بهترین حالت فقط ۴۰ درصد درآمد پیش از بازنشستگی را جبران می‌کند.
خیلی چیزها تغییر کرده‌اند از سال ۱۹۳۵ که بیمه حمایتی معرفی شد. آنموقع یک مرد ۲۱ ساله ۵۰ درصد احتمال داشت که تا ۶۵ سالگی زندگی کند پس در سن ۶۰ سالگی بازنشسته می‌شد، و کمی به ماهیگیری می‌رفتو نوه‌هایش را می‌بوسید، ساعت طلا می‌خرید... و در طی ۵ سال دریافت مستمری هم فوت می‌کرد. اما این الگو امروز وجود ندارد. اگر شما در اوخر ۵۰ سالگی هستید وسلامت هستید شما به راحتی ۲۰ ,۲۵ سال دیگر هم عمر خواهید کرد و این زمان طولانی است که خودتان را تامین کنید اگر شما ورشکسته هستید.
پس برنامه برای شمایی که اینجا قرار گرفته‌اید و ۵۰ یا ۵۵ یا ۶۰ ساله هستید چیست؟ برنامه برای شما اگر نخواهید در این شرایط قرار بگیرید و ۲۲ یا ۳۲ ساله باشه چیست؟ این چیزی است که من از تجربه خودمفرا گرفته‌ام آن مرد سوار بر اسب نخواهد آمد. هیچ نجاتی در کار نیست، و نه شاهزاده‎ای زیبا، نه هیچ کمک مالی بزرگی ... تلاش برای چیزی غیر ازفقر یا سالخورده بودن در امریکا باید برای نجات خود و دیگران تلاش کنیم من مجبورم که از سایه‌هابیرون بیایم و اینجا آشکارا بایستم، و شما را هم دعوت می‌کنم که همین کار را انجام دهید من نمی‌خواهم به شما بگویم که این کار ساده است من هرچند جرات کردم که داستانم را بگویم زیرا تصور کردم شاید این به دیگران کمک کند که داستانشان را بگویند من فکر می‌کنم که قدرت ما در تعداد ما است و می‌توانیم شروع به تغییر اینگفتگوهای غیرمنطقی ملی بکنیم دلایلی دال بر بحران بازنشستگی داریم. بسیاری ازما از این وحشت زده و سرگردانیماز اینکه چه اتفاقی برای ما افتاده است، ما مجبوریم که همه چیز را کم کماز نو بسازیم، و گروه‌هایی کوچک برای حمایت مالییکدیگر تشکیل دهیم. گروه‌های کوچکی از مردم هستند کهدور هم جمع می‌شوند و در مورد آنچه برایشان اتفاق افتادهصحبت می‌کنند تا منابع و اطلاعاتشان را با هم تقسیم کنند تا راه حل جدیدی پیدا کنند. من ایمان دارم که از این راه می‌توانیم دوباره خودمان را پیدا کنیم و زنگ خطر را بصدا در آوریم-- به نهادها و سیاست گذارها فشار بیاوریم که با فوریت روی بحران بازنشستگی کار کنند
در همین اثناء-- یک «در همین اثناء» وجود دارد-- مجبوریم در ذهنمان زندگی در سطح پایین را بپذیریم، و به شدت هزینه‌هایمان را کاهش دهیم. و نه فقط در حدی که استطاعت داریم خرج کنیم. که بسیاری از مردم اکنونهمین کار را می‌کنند چیزی که می‌خواهم بگویم این است که اکنون کاری بیشتر و عمیق ترباید انجام دهیم، از خودمان بپرسیم که این به چه معنی است طوری زندگی کنیم که با چیزی محدود نمی‌شود آن را «جا باز کردن» می‌نامم. جا باز کردن یعنی دریابی که به چه چیزی واقعا احتیاج داری که آن در تو احساس رضایت و ثبات روانی ایجاد می‌کند. دوستی دارم که ماشینی بسیار کهنه دارد، اما با صرفه جویی سعی دارد ۱۵۰۰۰جمع کند تا یک فلوت بخرد. زیرا موسیقی برای او خیلی مهم است. او برای هدفش جایی باز کرد.
من هم مجبور بودم که ازتفکر خرافی استفاده کنم این ایده که اگر به اندازه کافی صبور بودم و کمی به خودم سخت می‌گرفتم همه چیز به خوبی سابقش بر می‌گشت. اگر من یک رزومه بیشتر فرستاده بودم و برای یک شغل آن لاین بیشترتقاضا داده بودم یا یک گردهمایی شبکه اجتماعی بیشتر شرکت کرده بودم، آنوقت شغلی می‌داشتم که در سطح شغل قبلی من بود. و حتما همه چیز دوباره مثل سابق می‌شد. حقیقت اینکه نه برای من و نه برای شما هیچ چیز مثل سابق نمی‌شود آن شرایط نرمال که ما می‌شناختیم تمام شده است. در این جایگاه جدید که هستیم، ما قرار است کارهایی که دوست نداریم واز ما خواسته می‌شود را انجام دهیم قرار است وظایفی را به عهده بگیریم که به نظرمان پایین تر از شأن اجتماعی و استعداد ما و مهارت ما است. مجبورم که غرورم را کنار بگذارم. سال پیش, یکی از دوستان خوبماز من در خواست کرد در سازماندهی کاریبه او کمک کنم. من فکر کردم که منظور او سازماندهی یک انجمن در راستای مسیری که پرزیدنت اوبامادر شیکاگو انجام داد هست. اما او منظورش سازمان دادن به کمد شخصی بود. من گفتم : نمی‌توانم انجام دهم او گفت «غرورت را کنار بگذار.پول خوبی دارد.»
راحت نیست که بتوانی عضویاز یک گروه سطح بالا باشی که پیشرو در این دوره جدید کار و زندگی باشد شروع سختترین چیز است. شروع یعنی در مقابل تو شبکه‌های اتصال هستند و مسیرها و الگوها... در مقلبل, سیاستها هست و روشهاییکه نشان دهد چطور به جلو حرکت کنیم. ما در میان یک تغیر بزرگ و مهم هستیم، و ما قرار است پلی که ما را هدایت کند را پیدا کنیم. این پل سازی کاری است که در حین انجام آن هستیم؛ وآن کاری است که انجام می‌دهیم درحالیکه تلاش می کنیم تا بیایمکار بعدی چیست. این پل سازی یعنی این کهاین مفهوم را آگاه باشیم که ارزش و بهای ما وابسته به درآمد و شغل و منسب ما در کار است. اگر این پل‌سازی خوب یا بد است بسته به این است که تو چطور رفتار می‌کنی وقتی دچار بحران مالی شخصی می‌شوی... من دوستی دارم که دکترا دارد ولی در شرکتزنجیره‌ای کانتینر استور کار می‌کند یا در اوبر یا لیفت راننده است، و دوستانی هم دارم که با تحصیلکرده‌هایدیگر شریک شده و با مشارکت در کارآفرینی بسیار موفق هستند. این پل‌سازی به این مفهوم نیستکه ما نمی‌خواهیم پیشه و کار گدشته خود را توسعه دهیم، که ما یک کار خوب و حسابی نمی‌خواهیم. م.ا می‌خواهیم پل سازی یعنی ما در حین انجام کار کنونی به دنبال کشف کار بعدی هستیم.
من یاد گرفته‌ام که به جای شکست به راه حل فکر کنم وقتی که در حال انجام کارهایی هستم که نمی‌خواهم انجام دهم. به خودم می‌گویم این یک حرکت رو بهجلو است و شما رو هم دعوت می‌کنم که اینگونه بنگرید.
اگر مجبوری با برادرت زندگی کنیکه خرجیت کافی بشود، با او تماس بگیر. اگر نیاز داری اتاقت را اجاره بدی کهپول قسط خانه یا اجاره‌ات را بدهی انجام بده. اگر احتیاج داری کوپن غذا بخری، آن کوپن غذای ( لعنتی) را بگیر. AARP می گوید که فقط یک سوم افراد مسن واجد شرایط گرفتن آن هستند هر چه احتیاج است انجام بده کهوارد مرحله بعد بشی. بدان که میایون‌ها از ما این وضعیت را دارند از تاریکی بیرون بیا. هزینه ها را کم کن، جا برای خواسته‌هایت باز کن؛ به راه حل فکر کن، نه شکست؛ غرورت را کنار بگذار و پلی را پیدا کن که تو رادر دوره بد اقتصادی هدایت کند.
در کشوری هستیم که طول عمر افزایش یافته، و میلیاردها دلار صرف تشخیص و درمان می شود و صرف مدیریت بیماری. فقط کافی و مهم نیست که عمر طولانی داشته باشید. بلکه ما می‌خواهیم خوب زندگی کنیم ما بر روی ساختارهای سلامت فیزیکی سرمایه گذاری نکرده‌ایم که مطمین باشیم که فراهم است. ما اکنون به روش فکری جدید نیاز داریم که دوران پیری را در آمریکا تعریف کنیم و به راهنمایی و ایده‌هایی نیاز داریم که چطور زندگی پرباری داشته باشیم با وجود درآمد بسیار اندک
پس من رسما فرا می‌خوانم تغییر دهندگان سازمانی و کار آفرینان، و هنرمندان و بزرگان و سرمایه‌گداران تاثیرگذار. من فرا می‌خوانم توسعه‌دهندگان و مختل کنندگان وضع موجود. ما به کمک شما احتیاج داریم برای اینکه دریابیم چگونه در خدمات و تولیدات و زیرساخت‌هاسرمایه‌گذاری کنیم که مقام و شأن ما را نگه دارد، استقلال و رفاه و آسایش ما را در این همه ده‌های عمریکه قرار است زندگی کنیم.
سفرم من را از مکانیپر از ترس و شرم به مکانی از تواضعو فهم رسانده است. حالا آماده‌ام تا سپرهایم رابا دیگران یکی کنم، تا در این مبارزهمبارزه کنم، و از شما دعوت می‌کنمبه من ملحق بشوید.
ممنونم.
(تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *