برای آفریدن چیزی ماندگار، اجازه دهید هنر و مهندسی با هم ترکیب شوند

متن سخنرانی :
صبح بخیر. هنگامی که یک پسر بچه بودم، تجربه‌ای داشتم که زندگی مرا اساسا تغییر داد، و در حقیقت امروز علت بودن من در اینجاست. آن لحظه که عمیقا بر نگرش من بر روی هنر، طراحی و مهندسی تاثیر گداشت.
به عنوان پیشینه، من با اندازه کافی خوشبخت بودم که در یک خانواده هنر دوست و هنرمندان با استعداد، در یکی از بهترین شهرهای دنیا بزرگ شوم. پدرم، جان فرن، هنگامی که من ۱۵ ساله بودم درگذشت، او یک هنرمند مشتاق، خبره و حرفه‌ای بود، و همانطور مادرم، ریا. او صاحب یکی از مدارس اکسپرسیونیست انتزاعی نیویورک به همراه دیگر هنرمندان معاصر، نوآور هنر مدرن آمریکایی بود، و با روح و تفکر روز آمریکایی به سوی هنر مدرن در قرن بیستم همکاری داشت. فراگیری این هنر نوین که در مقایسه با هنرهایی که مفهومشان به راحتی قابل درک است و قدمت هزاران ساله دارند فقط حدود ۱۵ دقیقه از عمرش می‌گذرد فقط حدود ۱۵ دقیقه از عمرش می‌گذرد جالب توجه است. همانند و با بسیاری دیگر از نوآوری های مهم، این اندیشه های بنیادی به فن آوری های نو نیازی ندارند، فقط به فکرهای تازه و نو و یک روحیه مشتاق تجربه ، به علاوه انعطاف پذیری در مواجهه با انتقاد و طرد نیاز دارد. در خانه ما، هنر در همه جا بود. هنر مثل اکسیژن در اطراف ما و ضروری برای زندگی کردن بود. من پدرم را موقع نقاشی کردن تماشا می‌کردم، پدرم به من آموخت که هنر جنبه دکور ندارد، بلکه راه متفاوتی برای گفتگو و برقرای ارتباط بین ایده‌هاست، و در حقیقت هنرمند می‌تواند پُلی بین جهان «دانش» و «بینش» باشد.
با توجه به این محیط غنی هنری، شما گمان می‌کنید که من باید فعالیت و کسب و کار خانواده‌ام را تکمیل می‌کردم، اما نه، من مسیری را که بیشتر بچه‌هایی که برنامه ریزی شدند تا پدران و مادران‌شان را دیوانه کنند دنبال کردم. من هیچ علاقه‌ای نداشتم به هنرمند شدن مخصوصا به نقاش شدن نداشتم. چیزی که من عاشقش بودم الکترونیک و ماشین بود-- آنها را از هم جدا کنم، و یک چیز جدید بسازم، که کار کنند. خوشبختانه، خانواده من مهندس هم داشتند، با پدر و مادرم، آنها اولین مدل های من برای زندگی بودند. آنچه که همه آنها مشترک داشتند این بود که خیلی سخت کار می‌کردند. پدربزرگ من کارخانه ساخت بدنه کابینت در شهر بروکلین داشت. آخر هفته ها، ما باید به خیابان کورتلند می‌رفتیم، که ردیف رادیوی شهر نیویورک بود. انبوهی عظیم از لوازم الکترونیکی مازاد را کشف می‌کردیم، تا چند دلاری را از گنجبنه هایی مثل بمب اندازهای نوردن و بخش از بدنه کامپیوترهای اولیه «آی بی ام» به خانه ببریم. من این اشیاء را هم قابل استفاده و هم شگفت‌انگیز می یافتم. من درباره مهندسی و اینکه این اشیاء چگونه کار می کردند چیز یاد می گرفتم اینها را در مدرسه یاد نگرفتم بلکه با جدا کردن آنها از هم و مطالعه این دستگاهای شگفت‌‌آور پیچیده. من اینکار را هر روز برای ساعتها انجام می‌دادم، ظاهرا اجتناب از استفاده برق بود. زندگی خوب بود.
با این حال هر تابستان، متاسفانه ماشینها را باید کنار می‌گذاشتم در حالی که پدر و مادرم و من به سفر خارج از کشور می‌رفتیم تا تاریخ ، هنر و طراحی‌های سایر مکانها را تجربه کنیم. ما موزه‌های بزرگی و بناهای تاریخی اروپا و خاورمیانه را می‌دیدیم، اما برای تهیج و تشویق علاقه رو به رشد من در علوم و تکنولوژی، باید مرا در مکانی مثل موزه علوم لندن رها می‌کردند، جایی که من بی وقفه به تنهایی برای ساعت ها شگفت زده به مطالعه تاریخ علم و فن آوری می‌پرداختم
سپس ، هنگامی که ۹ ساله بودم، ما به رُم رفتیم. در یک تابستان بسیار گرم، ما از یک بنای استوانه‌ای که از بیرون خیلی هم جالب نبود دیدن کردیم پدرم گفت که به این می گویند پانتئون (زیارتگاه) معبدی برای تمامی خدایان. من به این بنا از بیرون خیلی توجه نکردم، همانطور که گفتم، اما هنگامی که به داخل بنا رفتیم، بلافاصله سه چیز توجهم را جلب کرد: اول از همه، این که بطرز خوشایندی خنک بود برخلاف هوای گرم ناراحت کننده بیرون. آنجا خیلی تاریک بود، تنها منبع نور یک سوراخ بزرگ از سقف بود. پدرم توضیح داد که سوراخ بزرگی نیست اما به آن"اوکالس"، یعنی چشم آسمان میگویند. چیزی دیگری در مورد این بنا بود، نمیدانستم چرا، که احساس خیلی خاصی داشتم. همین که به وسط آنجا رسیدیم، من ازسوراخ، به آسمان نگاه کردم. این اولین کلیسایی بود که من در آن بودم که در آن چشم اندازی نامحدودی بین خداوند و انسان در میسر شده بود. اما من در تعجب بودم که موقع باران چی می‌شود؟ پدرم این را چشم ، می‌نامید، اما این در حقیقت یک سوارخ بزرگ در سقف بود. من به پائین نگاه کردم و سوارخ فاضلاب را که در کف سنگی آنجا بود دیدم. هرچه که بیشتر به تاریکی عادت کردم بیشتر قادر بودم که به کف و دیوارهای اطراف نگاه کنم. چیز پر اهمیتی آنجا نبود، فقط مشابه مجسمه هایی که ما در سراسر رُم دیده بودیم. در حقیقت، آنجا شبیه اپین وی (مهمترین جاده رُم باستان) که فروشنده سنگ مرمر با نمونه هایش برای نشان دادن آنها به هیدرین می بود. و هیدرین گفت"ما همه آنها را بر میداریم" ( خنده تماشاگران)
اما سقف بسیار جالب بود. مانند گنبد ژئودزیک باکمینستر فولر( گنبدی در مونتریال) می‌ماند. من قبلا گنبد ژئودزیک را دیده‌ بودم، و باکی دوست پدرم بود. این گنبد مدرن، فن آوری بالا، چشمگیری داشت، ۴۳ متر طول پهنا که ،به طور تصادفی ، دقیقا هم ارتفاع گنبد ژئودزیک بود. من عاشق آنجا شدم. این واقعا زیبا بود و مثل چیزهایی که من قبلا دیده بودم نبود، خُب از پدرم پرسیدم،" چه وقت این را ساختند؟" او گفت "حدود ۲٫۰۰۰ سال پیش." , "نه منظورم سقف اینجاست." من فکر می‌کردم که این یک سقف مدرنی است که روی آن گذاشتند زیرا اصل آن در جنگ قبلی خراب شده بوده. اما او گفت، "این سقف اصلی است."
این لحظه زندگی مرا تغییر داد، می‌توانم به خاطر بیاورم مثل اینکه دیروز بود. برای اولین بار، فهمیدم مردم در ۲٫۰۰۰ سال پیش هم باهوش بودند.( خنده تماشاگران) این هرگز از ذهن من خطور نکرده بود. منظورم اینه که برای من اهرام مصر در جیزه، که ما در سالهای قبل دیده بودیم و مطمئنا آنها بسیار قابل توجه‌اند، فقط طراحی خوبی داشتند، اما اگر به من بودجه نامحدود بدهید، ۲۰٫۰۰۰ تا ۴۰٫۰۰۰ کارگر و حدود ۱۰ تا ۲۰ سال که یک سنگ گنده را در بیابان کنده کاری کنم، من هم می‌توانم اهرام بسازم. اما هیچ یک از نیروهای بیرحم را نمیتوانی بکار گیری تا گنبد پانتئون را داشته باشی، نه ۲٫۰۰۰ سال پیش و نه امروز. اتفاقا، این هنوز بزرگترین گنبد تقویت نشده بتنی است که تاکنون ساخته شده است. برای ساختن پانتئون معجزه مشابهی بکار گرفته شده. منظورم از معجزه این است که آنها از لحاظ فنی به سخت ممکن هستند، با ریسک بسیار بالا، و ممکن است که در زمانی معینی که می‌خواهید انجام شدنی نباشند.
به عنوان مثال، اینجا برخی از معجزات پانتئون هست. ممکن نمودن اسکلت بنا، آنها بتن بسیار قوی را ساختند، که بتواند وزن را نگه‌ دارد، تراکم چگالی متنوع بودند تا بتوانند به شیوه خودشان بر روی گنبد کار کنند. برای استحکام و سبکی، اسکلت گنبد از پنج حلقه چوبی استفاده کردند، که اندازه‌ هرکدامشان کوچک شده، تا چشم انداز مهیجی را به طراحی گنبد دهد. در داخل هوای خنک عالی بود به دلیل جرم بزرگ حرارتی آن، انتقال گرمای هوا بطور طبیعی از طریق این سوراخ به بالا میرفت، و هوا حرکت می‌کرد (اثر ونچوری) هنگامی که باد در بالای ساختمان می‌ وزید. برای اولین بار کشف کردم که نور خودش ذات و مفهوم دارد. حرکت پرتو نور از این سوراخ زیبا و قابل لمس بود، و برای اولین بار که این نور می‌تواند طراحی شود. بیشتر از آن، از اصول طراحی کاملا خارج بود طراحی بصری را منظورم هست، بدون نور همه طراحی ها بی ربط بودند، زیرا بدون نور، شما نمی‌توانستید آنها را ببینید. همچنین فهمیدم که من اولین کسی نبودم که فکر کردم این مکان خیلی خاص است. از گرانش زمین، غارتگران، توسعه دهندگان جان سالم به در برده بود و نابسامانی های زمان تبدیل شده بود به آنچه که به اعتقاد من طولانی ترین ساختمانی که در طول تاریخ به طور مداوم تحت اشغال بوده است .
بیشتر به خاطر این دیدار، من فهمیدم که، بر خلاف آنچه که در مدرسه به ما گفته شده بود، در حقیقت، دنیای هنر و طراحی با علوم و مهندسی ناسازگاری ندارند. من فهمیدم، هنگامی که اینها را با هم ترکیب می کنید، می‌توانید چیز شگفت آوری را خلق کنید که نمی‌توانستید در دامنه هر یک به تنهایی آن را خلق کنید. اما در مدرسه، به جز مورد استثنایی، با آنها طوری که انگار دو جهان متفاوتند برخورد می‌شود، و هنوز هم همین کار را می کنند. آموزگارانم به من گفته بودند که باید جدی باشم و بر یکی از آنها تمرکز کنم. با این حال، اصرار من به تخصص تنها باعث شد که من واقعا دانشمندانی مانند میکل آنژ ، لئوناردو داوینچی، بنجامین فرانکلین، که دقیقا کاری مخالف آن را انجام دهند را بسیار تقدیر کنم. و این باعث شد که من بخواهم که هر دو جهان را در آغوش بگیرم.
خُب پس چگونه پروژه ی زیبایی خلاقانه‌و بی سابقه ای با پیچیدگی تکنیکی مثل پانتئون به وقوع می‌پیوندد؟ یک نفر، شاید مثل هادرین، به یک دید بسیار خلاقانه و درخشانی نیاز داشته. آنها همچنین نیاز به داستان‌سرایی و توانایی رهبری و مهارت های لازم برای سرمایه گذاری و اجرای آن داشته اند، وحتی نیاز به تسلط بر علم و فن آوری با توانایی و دانش فنی برای به جلو بردن نوآوری های موجود حتی به جلوتر داشته اند. من بر این عقیده‌ام که برای ایجاداین تغییر دهنده بازی نادر حداقل به پنج معجزه شما نیاز دارید . مهم نیست که چقدر شما با استعداد، ثروتمند و یا با هوش هستید، مشکل این است که شما فقط یک از یک و نیم معجزه را می‌گیرید. همینه، این سهمیه شماست. سپس زمان، پول و استعدادتان و یا هر چیز کدام به آخر می‌رسد. به خاطر داشته باشد، بیشتر مردم حتی نمی‌توانند یکی از این معجزه های فنی را تصور کنند، و حداقل شما به پنج معجزه نیاز دارید تا یک پانتئون را بسازید. با تجربه من، این متفکران نادر که می‌توانند در سراسر جهان فکر کنند، طراحی و مهندسی توانایی آن را دارند که تشخیص دهند چه موقع دیگران به اندازه کافی از این معجزها دارند تا به هدف دست یابند. به جلو بردن هدف با وضوح دیدی که دارند، آنها شجاعت و عزم راسخ برای ارائه معجزات باقی مانده را فرا می‌خوانند و اغلب افراد آنچه که افراد دیگر فکر می کنند که موانع غیر قابل عبورند گرفته و آنها را به خصایص و ویژگیها خاص تبدیل می‌کنند سوراخ سقف پانتئون را در نظر بگیرید. با اصرار بر طراحی، نمی توانید از ساختار فنآوری که در طاق‌های روم بکار رفته استفاد کنید. با این حال، به جای در آغوش گرفتن آن و دوباره فکر کردن درباره وزن و توزیع تنش، اینها با یک طراحی می رسند که تنها با در صورت وجود یک سوراخ بزرگ روی سقف کار می کرد. و انجام شد، حالا شما زیبایی و طراحی با استفاده از مزیت نور، خنک کننده و اتصال مستقیم معنی‌داری با آسمان دارید بد نیست. این افراد نه تنها فکر می کنند که غیر ممکن‌ها می‌توانند انجام شوند، بلکه آنها باید انجام شوند.
تاریخ قدیم کافی‌ست. نمونه های اخیر از نوآوری هایی که ترکیب طراحی خلاق و پیشرفت های فن آوری به شیوه ای بسیار بنیادی که در یک هزار سال دیگر آنها به یاد آورده شوند چه هستند؟ رفتن انسان به کره ماه نمونه خوبی بود، و برگرداندن او سالم او به زمین هم بد نبود. در مورد یک قدم بزگ فکر کنید: خیلی مشکل است که لحظه ژرف دیگری را در تاریخ بشر تصور کنیم از هنگامی که توانستیم دنیای خودمان را برای قرار گرفتن در دنیای دیگری ترک کنیم.
خُب بعد از رفتن به ما چه چیزی؟ شاید یک نفر بگوید که پانتئون امروز اینترنت هست، اما فکر می‌کنم که این کمی اشتباه است، یا حداقل این بخشی از موضوع است. اینترنت پانتئون نیست. بیشتر شبیه اختراع بتن هست: مهمتر و کاملا ضروری برای ساخت پانتئون، و تمام کردن آن است، اما خب به تنهایی کافی نیست. بااین حال، به عنوان فنآوری بتن برای تحقق پانتئون حیاتی بود، طراحان نو از فنآوری اینترنت برای ایجاد مفاهیم جدید استفاده می‌کنند تا ماندگار شوند. گوشی های هوشمند یک مثال کامل هستند. خیلی زود اکثریت مردم دنیا یکی از آن را خواهند داشت، و ایده مرتبط شدن افراد هم به دانش و هم به یکدیگر را فراهم کرد .
خُب بعدی چیست؟ چه چیز قریب الوقوعی معادل پانتئون خواهد بود؟ دراین باره فکر کنید، من بسیاری از پیشرفت های بسیار قابل قبول و چشمگیر را از جمله درمان سرطان را رد می‌کنم. چرا ؟ چونکه پانتئون در اشیاء فیزیکی طراحی شده هستند، آنهایی که به سادگی با دیدن و تجربه کردن آنها الهام بخش هستند، و برای انجام آنها به طور نامحدودی ادامه خواهند داشت. اینها نوع دیگری از زبان هستند ، مانند هنر. کمکهای حیاتی دیگری هستند که عمرافزایش داده و درد و رنج کاهش می دهند، البته، مهم و فوق العاده، هستند اما آنها بخشی از زنجیره دانش کلی و تکنولوژی، مانند اینترنت هستند.
خُب بعدی چیست؟ شاید بر خلاف انتظار حدس می‌زنم که ایده رویای از پایان دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی باشد که از همان زمان در هر دهه احیا شده است: خودروهای بدون راننده. شاید شما فکر می‌کنید که بابا بیخیال شو. چطور می‌شود یک تصور خیالی کروز کنترل موضوع عمیقی باشد؟ بیشتر جهان ما در اطراف جاده ه و حمل و نقل طراحی شده‌اند. و این برای موفقیت امپراتوری رُم همانطور که سیستم بزرگراه بین ایالتی به رفاه و توسعه در ایالات متحده ضروری بود. امروز، این جاده‌ها که جهان ما را پیوند زده اند تحت سلطه اتومبیل‌ها و کامیونها هستند که تقربیا حدود ۱۰۰ سال هست که بدون تغییر مانده اند. گرچه شاید بدیهی باشد که امروزه، خودروهای بدون راننده کلید تکنولوژی باشد که ما را برای طراحی مجدد شهرهایمان قادر می سازد توسط گسترش تمدن. دلیل‌اش این است: هنگامی که این خودرو فراگیر شد، هر سال، این خودروها ده ها هزاران جان انسانها را تنها در ایالات متحده نجات می‌دهند و میلیونها نفر را در سطح جهان. صرف انرژی خودرو و آلودگی هوا به طور چشمگیری کاهش خواهد داشت. بسیاری از ازدحام جاده در داخل و خارج از شهرهای ما از بین خواهد رفت. آنها قادر خواهند بود که ما را وادارند تا مفاهیم نویی برای طراحی شهرها کار، و روش زندگی مان ایجاد کنیم. ما سریعتر جابجا خواهیم شد و جامعه مقادیر زیادی از بهره وری را که به دلیل صرف وقتی که در ترافیک آلوده از دست می دهد را باز پس خواهد گرفت.
ولی چرا الان؟ چرا فکر می‌کنیم که الان وقتش هست؟ زیرا در طول ۳۰ سال گذشته، مردم خارج از صنعت خودروسازی میلیاردها دلار صرف ایجاد معجزات مورد نیاز کرده‌اند، اما برای مقاصد کاملا متفاوت. به نظر می رسد که افراد در سازمان پروژه‌های تحقیقاتی پیشرفتهٔ دفاعی، دانشگاها شرکتها کاملا خارج از صنعت خودروسازی متوجه شده‌اند که اگر شما در این مورد باهوش باشید، خودگردانی خودروها می تواند اکنون صورت پذیرد. خُب پنج معجزه مورد نیاز خودگردانی خودروها چه هستند؟ یک، شما نیاز دارید که بدایند شما کجا هستند و ساعت دقیقا چند است. این تقریبا با سیستم GPS (سامانه موقعیت‌یاب جهانی) حل شده است، سامانه موقعیت‌یاب جهانی، که دولت ایالات متحده این کار را انجام داد. شما نیاز دارید بدانید که همه جاده ها کجا هستند، قوانین چه هستند، و به کجا می‌روید. نیازهای مختلف سیستم های شخصی راهبری، سیستم های راهبری خودروها، و نقشه های مبتنی بر وب برای آدرسها. شما باید ارتباط نزدیک مستمری با شبکه های کامپوتری با کارایی بالا و همراه با دیگر خودروهای نزدیکتان داشته باشید تا نیت شان را بفهیمد. فنآوری بی‌سیم برای تلفن همراه توسعه یافت، با کمی تغییر، کاملا برای جل این مشکل مناسب است. شما احتمالا محدود برخی از جاده‌ها را برای شروع حرکت می خواهید داشته باشید که هم جامعه و هم وکلا موافق باشیند که این برای استفاده ایمن هست. این با لنز (-HOV(High-occupancy vehicle lane آغاز خواهد شد و از اینجا حرکت خواهد کرد. اما در آخر، ما نیاز به درک مردم، علائم راهنمایی و وسائل راهنمایی و رانندگی داریم. دید ماشین، سنسورهای مخصوص، کامپوترهای با کارائی بالا می‌توانند خیلی از اینها را انجام دهند، اما معلوم شد که خیلی از اینها هنگامی که خانواده شما در خودرو هستند به اندازه کافی مناسب نیستند. گاهی انسان نیاز به احساس کردن دارد. برای این، شما باید بیدار شوید و مسافر شما ازتون بپرسه که این توده بزرگ وسط جاده چی هست. خیلی هم بد نیست، و این به ما احساس مقصود جهان نو می‌دهد. علاوه‌ بر این، هنگامی که اولین راننده برای خودرو گیج شده خود توضیح دهد که این جوجه غول‌پیکر سر چنگال در جاده در واقع یک رستوران است، حالا او میتواند به رانندگی ادامه دهد، هر خودرو بر روی زمین این نکته را خواهد دانست.
پنج معجزه، بیشترشان گفته شد، و حالا شما تنها به یک چشم انداز روشن از یک دنیای بهتر که با خودروهای خودگردان زیبا و فریبنده با طراحی جدید کارآمد نیاز دارید که پول زیاد و کار سختی را می بلعد تا آن را به خانه ببرید. تا شروع آن تنها چند سال فاصله هست، و من پیش بینی می‌کنم که خودروهای خودگردان زندگی ما را در چند دهد آینده برای همیشه تغییر خواهد داد.
نتیجه گیری، من بر این باورم که مواد لازم برای پانتئون بعدی همه در اطراف ما هستند، تنها منتظر افراد بصیر با دانش گسترده هستند، مهارتهای چندگانه، و اشتیاق شدید که رویاهای خود را به واقعیت برسانند. اما این افراد خودبخود بوجود نخواهند آمد. آنها ازهنگامی که کودک هستند نیاز به پرورش و تشویق دارند. ما نیاز داریم که آنها را دوست داشته باشیک و به انها کمک کنیم تا علاقه‌شان را پیدا کنند. نیاز داریم که آنها را برای کار سخت تشویق کنیم و کمکشان کنیم تا بفهمند که شکست خوردن یک چیز مورد نیاز برای موفقیت است، همانطور که پشتکار مورد نیاز است. ما نیاز داریم که به انها کمک کنیم تا الگوهای زندگی خودشان را پیدا کنند، و به آنها اعتماد به نفس دهیم تا خودشان را باور کنند و باور کنند که هر چیزی ممکن است، همانطور که پدر بزرگ من اینکار را کرد هنگامی که او مرا برای مزایده ها می‌برد، و همان کاری که پدر و مادر من کردند هنگامی که مرا به موزه علوم بردند، ما نیاز داریم تا آنها را تشویق کنیم که راه خودشان را پیدا کنند، حتی اگر راه آنها با راه ما بسیار متفاوت باشد.
اما احتیاط کنید: ما همچنین نیاز داریم که گه گاه آنها را از معجزات مدرن دور کنیم، مانند کامپیوتر، تلفن، تبلت، ماشین های بازی و تلوزیون، آنها را به زیر نور خورشید ببریم که بتوانند طبیعت و طراحی شگفت انگیز جهان را، زمین و تمدن مان را تجربه کنند. اگر ما اینکار را نکنیم، آنها قدر چیزهای گرانبهایی که یک روزی مسئول آنها خواهند شد برای نگهداری و بهتر کردن آنها نخواهند دانست. ما همچنین نیاز آنها را به بفهمند که چیزی که نظر می رسد که به اندازه کافی در جهان که بطور فزاینده ای وابسته به فن آوری است مورد تقدیر قرار نمی‌گیرد، هنر و طراحی نه تجملات هستند، و نه ناسازگاری با با علوم و مهندسی دارد. در حقیقت، آنها برای چیزی که ما را خاص می‌کنند ضروری هستند.
یک روز، اگر شما این شانس را داشته باشید، شاید بتوانید کودکانتان را به پانتئون واقعی ببرید، همانطور ما دخترمان کیرا را خواهیم برد، تا تجربه دست اولی از قدرت طراحی شگفت انگیزی داشته باشند، که در یک روز صورت عادی در رم، در ۲٫۰۰۰ سال به آینده به مسیر زندگی من برسند.
سپاسگزارم.
( تشویق تماشاگران)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *