اليزابت ليندسي: انتقال ميراث بشري
متن سخنرانی :
من به عنوان يك كودك، توسط كهنسالان بومي هاوايي بزرگ شدم. سه زن مسن كه وقتي والدينم سر كار بودند از من مراقبت ميكردند. سال 1963 است. ما در اقيانوس هستيم، بامداد است. ما نظارهگر طلوع ستارگان و جزر و مد آب هستيم. همه ما خوب ميدانيم كه جزر ومد آب بخشي از ساحل است. سنگهاي بيحركت و آرام روي شنها براي ما آشنا است. اگر شما اين زنان را در خيابان در لباسهاي كهنه و ژنده شان ببينيد شايد از آنها به عنوان زناني فقير و ساده بگذريد. اين ميتواند يك اشتباه باشد. اين زنان، فرزندان دريانوردان ( جزایر) پلينزي هستند، كه با روشهاي قديمي توسط بزرگترهاي خود آموزش ديدهاند. و اكنون آنها اين آموزش را به من منتقل ميكنند. آنها نامهاي بادها و بارانها را به من ميآموزند.. و طالعبيني بر اساس سلسله ستارگان را. ماه جديدي در افق است. اهالي هاوايي ميگويند اين زمان، زمان مناسبي براي ماهيگيري است. آنها شروع به آواز خواندن ميكنند.[آواز هاوايي]
وقتي آوازشان تمام ميشود، آنها دايرهوار مينشينند و از من ميخواهند كه به آنها بپيوندم. آنها ميخواهند به من درباره سرنوشتم آموزش دهند. فكر كردم هر فرد هفت سالهاي بايد اين راه را طي كند. (خنده حضار) "دختر كوچولو، روزي ميرسد كه جهان در رنج خواهد بود. مردم خرد خويش را فراموش خواهند كرد. آن زمان صداي بزرگترها از دورترين نقاط جهان لازم است تا جهان را به تعادل برگرداند تو به دوردستها خواهي رفت گاهي اوقات به تنهايي راه را طي خواهي كرد. ما آنجا نخواهيم بود. اما تو به چشمان كساني كه به نظر غريبه ميرسند نگاه خواهي كرد وهمريشه خود را خواهي شناخت، خانوادهات را. و آن كل تو را در بر خواهد گفت. تمام وجودت را در بر خواهد گرفت اين عبارات، كه به آن در تمام طول زندگيم چسبيدهام زيرا ايده به تنهايي انجام دادن آن مرا ميترساند.
سال ٢۰۰٧ است. من در جزيرهاي دور دست در ميكرونزيا هستم. جزيره ساتاوال يك و نيم مايل طول دارد و يك مايل عرض. اينجا خانه مرشد من است. نام وي پيوس پيويلوگ است. مائو يك پالو است روحاني دريانورد. او نيز به عنوان بزرگترين يابنده موج در جهان شناخته ميشود. اكنون در اين جزيره كمتر از انگشتان دست پالو[روحانیان دریانورد] باقی مانده است. سنت آنها بسيار فوقالعاده است چرا كه اين دريانوردان سه مليون مايل مكعب در طول اقيانوس آرام بدون استفاده از ادوات، حركت ميكنند. آنها ميتوانند الگوهاي طبيعت را با يكديگر تركيب كنند بااستفاده از طلوع و غروب ستارگان، تسلسل و جهت امواج، و الگوهاي پرواز برخي پرندگان. حتي ناچيزترين رد رنگ در ناديدني ترين بخش يك ابر ميتواند آنها را آگاه كند و به آنها كمك كند كه با تيزبينانه ترين دقت حركت كنند.
وقتي دانشمندان غربي در قايق به مائو بپيوندند و او را ببينند كه به ديواره قايق وارد ميشود، گويي پيرمردي براي استراحت ميرود. اما، در واقع ديواره قايق بطن كشتي است. آنجا دقیقترين مكان براي حس كردن ريتم و رديف و جهت امواج است. در واقع، مائو در حال گردآوري اطلاعات دقيق با استفاده از تمام اعضاي خويش است. اين چيزي است كه او براي آن از وقتي پنج ساله بوده آموزش ديده است اكنون شايد علم اين روششناسي را ناديده بگيرد، اما دريانوردان پلينزي امروزه هم از آن استفاده ميكنند زيرا اين براي آنها تعيين صحيح زاويه و جهت كشتي آنها را فراهم ميكند.
اين روحانی دریانورد همچنين توانايي خارق العادهای در پيشبيني شرايط آب و هواي روزهاي آينده دارد. گاهي اوقات در يك شب پوشيده از ابر من با مائو بودهام و ما در شرقيترين كرانه جزيره نشستهايم، و او به دور درست نگاه كرده و سپس گفته است، "بله، ما ميرويم." او نخستين تابش نور را نگاه ميكند و ميداند كه شرايط جوي از اكنون تا سه روز آينده چگونه خواهد بود.
دستاوردهاي آنها، هم از نظر فكري و هم از لحاظ علمي فوقالعاده هستند و آنها بسيار مناسباند براي زمانهاي كه ما در آن به سر ميبريم . كه در تلاش براي عبور از طوفانهائيم. ما در يك لحظه بسيار حياتي از تاريخ جمعي خويش هستيم آنها با فضانوردان مقايسه شدهاند اين دريانوردان كهنسال كه اقيانوسهاي گسترده را با قايقهاي دو جداره هزاران مايل دورتر از جزيرهاي كوچك درمينوردند. قايق آنها، موشك ما است. درياي آنها، فضاي ما است. خرد اين كهنسالان صرفا مجموعهاي از داستانها درباره سالخوردگان در مناطقي دوردست نيست. اين بخشي از داستان مشترك ما است. اين دي ان اي انسانيت است. ما نميتوانيم آن را از دست بدهيم.
سال ٢۰١۰ است. همانطور كه زنان مسن هاوايي كه مرا بزرگ كرده بودند پيشبيني كرده بودند جهان در رنج است. ما در جامعهاي زندگي ميكنيم كه غرق اطلاعات است با اين حال در قحطي خرد به سر ميبرد. ما به ٧/٢٤ متصل هستيم، با اين حال، اضطراب ترس، افسردگي و تنهايي در هر زمان بالا است. ما بايد درست حركت كنيم يك شمن افريقايي گفته است، "جامعه شما دلقك را ميستايد در حالي كه پادشاه در لباسهاي ساده كناري ميايستد." پيوند بين گذشته و آينده شكننده است اين را با آگاهي زياد ميگويم زيرا همچنان كه سفر ميكنم در سراسر جهان براي شنيدن اين داستانها و ضبط آنها، با چنگ و دندان تلاش ميكنم. مكررا از ذهنم ميگذرد كه كه من ديگر نام بادها و بارانها را به ياد نميآورم.
مائو درگذشت پنج ماه پيش، اما ميراث و آموزههاي او زنده هستند. و من به ياد ميآورم كه در سراسر جهان فرهنگهايي وجود دارد كه حجم عظيمي از دانش را در خود دارد، به قوت فرهنگ دريانوردان ميكرونزيايي كه درحال فراموش شدن هستند، كه اين گواهي است بر تكنولوژي، علم و خرد تابان و درخشاني كه به سرعت در حال ناپديد شدن است. زيرا وقتي يك فرد كهنسال ميميرد، [گويي] يك كتابخانه ميسوزد. و در سراسر جهان، كتابخانهها مشتعل هستند.
من بسيار سپاسگزارم از اينكه مرشدي همچون مائو داشتم كه به من آموخت چگونه دريانوردي كنم. و من دريافتم از خلال آموزههايي كه او با من قسمت كرد كه ما راه را پيدا ميكنيم. و اين چيزي است كه وي گفت: "جزيره، قايق است؛ قايق، جزيره است." و منظور وي آن بود كه اگر در حال سفر هستيد و دور از خانهايد حيات شما بستگي به همه افراد روي عرصه دارد. شما به تنهايي نميتوانيد سفر كنيد، از شما چنين انتظاري هم نميرود. مفهوم كلي [كار]هر فردي براي خود وي كاملا بي دوام و ناپايدار است هميشه اينگونه بوده است.
از اينرو در پايان مايلم اين را به شما پيشنهاد كنم: اين سياره قايق ما است، و ما مسافران آن هستيم. دريانوردي درست از قلب بشر آغاز ميشود. اين مهمترين نقشه است با هم، ما سفر بهتري خواهيم داشت.
(تشويق حضار)