نیکلاس کریستکیس : تاثیر پنهان شبکه های اجتماعی

متن سخنرانی :
این ماجرا حدود ۱۵ سال پیش برای من شروع شد ، زمانی که من در دانشگاه شیکاگو پزشک آسایشگاه بودم . و من از افرادی که داشتند می‌مردند و خانواده هایشان مراقبت می‌کردم در قسمت جنوبی شیکاگو . من آنچه برای این افراد و خانواده هایشان اتفاق افتاد را مشاهده می‌کردم در طول دوره ی بیماری علاج ناپذیرشان . و در آزمایشگاهم ، اثر بیوه شدن را مطالعه می‌کردم ، که یک ایده ی بسیار قدیمی در علوم اجتماعی می‌باشد ، اگر ۱۵۰ سال به عقب برگردیم ، با عنوان "مرگ قلب شکسته شده " شناخته شده است که اگر من بمیرم ، احتمالِ مرگ همسرم می‌تواند دو برابر شود ، به عنوان مثال ، در سال اول . و من از یک بیمار مشخص مراقبت می‌کردم ، زنی بود که به خاطر جنون در حال مرگ بود . و در این مورد ، برعکس این زوج ، او تحت مراقبت دخترش بود او تحت مراقبت دخترش بود . و این دختر از مراقبت از مادرش خسته شده بود . و همچنین شوهر این دختر نیز از خستگی زیاد همسرش خسته شده بود ، و همچنین شوهراین دختر نیز از خستگی زیاد همسرش خسته شده بود ، و همچنین شوهر این دختر نیز از خستگی زیاد همسرش خسته شده بود ، و من یک روز داشتم با ماشین به خانه بر می‌گشتم ، و یک تماس تلفنی از سوی دوست شوهر دختر دریافت کردم ، با من تماس گرفته بود ، چون افسرده شده بود به خاطر اتفاقی که برای دوستش داشت می‌افتاد پس اینجا من یک تماس تلفنی از یک شخص تصادفی دریافت می‌کنم که تجربه ای دارد از تحت تاثیر قرار گرفتن توسط افرادی با فاصله‌ی اجتماعی از تحت تاثیر قرار گرفتن توسط افرادی با فاصله‌ی اجتماعی
خُب ناگهان من متوجه دو چیز بسیار ساده شدم : اولی ، اثر بیوه شدن تنها منحصر به زن‌ها و شوهر‌ها نمی باشد . و دومی ، این اثر تنها منحصر به یک جفت آدم نمی شود. و اینگونه دیدگاه من نسبت به دنیا به شکل کاملا جدیدی تغییر پیدا کرد ، و اینگونه دیدگاه من نسبت به دنیا به شکل کاملا جدیدی تغییر پیدا کرد ، مثل دو تا آدمی که به هم دیگر مرتبط اند. و سپس دریافتم که این افراد می‌توانند از طریق هر یک از جفت های دیگری که در نزدیکیشان هستند به چهار نفر دیگر هم متصل باشند و سپس ، در حقیقت ، این افراد در انواع دیگری از ارتباطات جا داده شده بودند : ازدواج و آنچه مربوط به ازدواج می‌شود و دوستی و دیگر انواع روابط . و اینکه در حقیقت این روابط بسیار زیاد بود و اینکه ما همه را در مجموعه‌ی گسترده‌ای از روابط جا داده شده بودیم و اینکه ما همه را در مجموعه‌ی گسترده‌ای از روابط جا داده شده بودیم. خُب من دنیا را از دیدگاه کاملا جدیدی می‌دیدم و ذهنم به شدت به این مشغول شد. و ذهنم به شدت مشغول این شد که ما چگونه در این شبکه‌های اجتماعی جا داده شده ایم ، و ذهنم به شدت مشغول این شد که ما چگونه در این شبکه‌های اجتماعی جا داده شده ایم ، و آن ها چگونه بر روی زندگی ما تاثیر می‌گذارند . خب ، شبکه های اجتماعی چیزهای پیچیده‌ای از زیبایی هستند ، و آن ها جزئیات زیادی دارند و بسیار پیچیده‌اند و در حقیقت در همه جا هم وجود دارند ، به صورتی که آدم برایش پرسش پیش می‌آید که چه هدفی را دنبال می‌کنند. چرا ما در شبکه های اجتماعی جا داده شده ایم ؟ منظورم این است که ، آن‌ها چطور شکل می‌گیرند ؟ چطور عمل می‌کنند ؟ و آن‌ها چطور ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند ؟
پس بحث اول من با توجه به این موضوع مرگ نبود ، بلکه بیماری چاقی بود. این مد شده است که در مورد" اپیدمی چاقی" حرف می‌زنند این مد شده است که در مورد "واگیردار بودن چاقی" حرف می‌زنند و من به همراه همکارم جیمز فاولر ، شروع کردیم به تحقیق که آیا واقعا چاقی واگیردار است و اینکه آیا می‌تواند از شخصی به شخص دیگر سرایت پیدا کند همانند آن چهر نفر که اخیرا در موردشان بحث کردم . خب ، این اسلایدی از بعضی از نتایج اولیه ی ماست . که ۲۲٫۰۰ نفر در سال ۲۰۰۰ می‌باشند . هر نقطه متناظر با یک نفر می‌باشد و ما سایز نقطه ها را متناظر با سایز بدن افراد در نظر گرفتیم; هر نقطه متناظر با یک نفر می‌باشد و ما سایز نقطه ها را متناظر با سایز بدن افراد در نظر گرفتیم; پس هر چقدر نقطه‌ها بزرگترند ، افراد نیز چاق‌ترند. به علاوه ، اگر سایز بدن شما، BMI شما ، شاخص توده ی بدن شما ، بیشتر از ۳۰ باشد-- اگر شما به صورت بالینی چاق هستید-- ما نقاط را به رنگ زرد در آوردیم. پس اگر شما به این تصویر نگاه کنید ، فورا خواهید دید که خوشه‌ای از آدم های چاق و غیر چاق وجود دارد. که خوشه‌ای از آدم های چاق و غیر چاق وجود دارد. اما پیچیدگی این تصویر همچنان بسیارزیاد است. کاملا مشخص نیست که چه اتفاقی دارد رخ می‌دهد . به علاوه ، فورا چند پرسش مطرح می‌شوند : چقدر خوشه‌بندی وجود دارد ؟ آیا خوشه‌های بیشتری وجود دارند که تنها به شکل شانسی به وجود آمده باشند ؟ این خوشه‌ها چقدر بزرگ هستند ؟ تا چه فاصله ای را پوشش می‌دهند ؟ و از همه مهم تر ، چه چیزی خوشه‌ها را به وجود می‌آورد ؟
پس ما مقداری محاسبات ریاضیات انجام دادیم تا بتوان سایز این خوشه‌ها را مورد مطالعه قرار داد . در اینجا نشان داده شده ، در محور Y ، افزایش احتمال اینکه شخص چاق باشد با توجه به اینکه چاق بودن بخشی ازرابطه ی اجتماعی آن‌ها است و در محور X درجه ی جدایی دو نفر ازهم نشان داده شده . درسمت چپ ، خط بنفش را می‌بینید. که بیان می‌کند که اگر دوستان شما چاق هستند ، احتمال اینکه شما هم چاق باشید ۴۵ درصد بیشتر است. و خط بعدی ، خط قرمز، بیان می‌کند که اگر دوست دوست شما چاق باشد، احتمال چاق بودن شما ۲۵ درصد بیشتر است، و خط بعدی بیان می‌کند که که اگر دوست دوست دوست شما ، کسی که احتمالا شما حتی نمی شناسیدش چاق است احتمال چاق بودن شما ۱۰ درصد بیشتر است. و فقط زمانی که به دوست دوست دوست دوستتان رسیدید دیگر رابطه‌ای بین سایز بدن آن فرد و سایز بدن خود شما وجود ندارد. دیگر رابطه‌ای بین سایز بدن آن فرد و سایز بدن خود شما وجود ندارد.
خب ، چه چیزی احتمالا این خوشه بندی ها را به وجود آورده ؟ حداقل سه احتمال وجود دارد : یک احتمال این است که ، هنگامی که من وزنم زیاد می‌شود، باعث می‌شود شما هم وزنتان زیاد شود، نوعی القاء ، نوعی منتشر شدن از شخص به شخص دیگر یک احتمال دیگر که خیلی آشکار است هموفیلی است یا همان ضرب المثل کبوتر با کبوتر ، باز با باز، است; اینجا من رابطه ام با شما را شکل می‌دهم زیرا من و شما سایز های بدنمان مشابه است. و آخرین احتمال چیزیست که از آن با عنوان گیج کننده یاد می‌کنند، زیرا توانایی ما در پی بردن به اینکه چه اتفاقی در حال رخ دادن است را بهم می‌ریزد. و اینجا ایده این نیست که افزایش وزن من باعث افزایش وزن شما می‌شود، و اینجا ایده این نیست که افزایش وزن من باعث افزایش وزن شما می‌شود، و نه اینکه من ترجیحا رابطه ای را با شما شکل می‌دهم زیرا من و شما سایز بدن مشابهی را به اشتراک می‌گذاریم ، و همچنین اینکه ما نمایش مشابهی را به اشتراک می‌گذاریم در مکان هایی مانند باشگاه بدن سازی که باعث می‌شود من و شما هم زمان وزن کم کنیم.
وقتی ما این اطلاعات را مورد مطالعه قراردادیم ، شواهدی برای همه ی این چیزها پیدا کردیم، از جمله تلقین. و ما فهمیدیم که اگر دوست شما چاق شود ، احتمال چاق شدن شما ۵۷ درصد افزایش پیدا می‌کند در دوره زمانی مشخص مشابه . مکانیزم های بسیار زیادی برای این اثر می‌تواند وجود داشته باشد: یک احتمال این است که دوستان شما چیزی مشابه به این را به شما می‌گویند که - می‌دانید مثلا آن ها رفتار را اتخاذ می کنند که به شما هم سرایت می‌کند - مثلا می‌گویند :"بیا برویم مافین و آبجو بخوریم " که ترکیب افتضاحی است . ولی شما آن ترکیب را قبول می‌کنید ، و سپس شما هم مانند آن ها شروع به افزایش وزن می‌کنید . یک احتمال ظریف دیگری وجود دارد که آن ها وزنشان افزایش پیدا می‌کند و شما شروع به تغییر دادن افکار خود می‌کنید که مثلا سایز بدن قابل قبول چیست . اینجاست که آنچه از شخصی به شخص دیگر سرایت می‌کند رفتار نیست بلکه هنجار و قاعده است: یک ایده سرایت کردن است .
حالا ، نویسنده ی تیتر روزنامه ها با توجه به مطالعات ما یک روز خالی داشتند. فکر می کنم ، تیتر روزنامه‌ی نیویورک تایمز این بود آیا افزایش وزن دارید ؟ دوستان چاق خودتان را سرزنش کنید. (خنده ی حضار) چیزی که برای ما جالب بود این بود که نویسنده های تیتر روزنامه‌های اروپایی برداشت دیگری داشتند ، آن ها گفتند ، "آیا دوستان شما وزن زیاد می‌کنند ؟ شاید شما را باید سرزنش کرد " (خنده حضار) و ما فکر کردیم که این اظهار نظر جالبی در مورد آمریکا بود ، و به نوعی خودخواهانه بود، نوعی پدیده ی "مسئولیت من نیست " .
حالا می‌خواهم خیلی شفاف باشم : ما فکر نمی‌کنیم که کارمان می‌تواند یا باید بتواند تبعیض را توجیه کند در برابر آدمهایی با یک سایز بدن یا سایزهای دیگر ، به هیچ وجه پرسش بعدی ما این بود : آیا ما واقعا می‌توانیم این سرایت از شخصی به شخص دیگر را به صورت تصویری نمایش دهیم ؟ آیا واقعا افزایش وزن از یک شخص به اشخاص دیگر منتقل می‌شد ؟ و این پیچیده بود زیرا ما باید این واقعیت را به حساب می آوردیم که ساختمان شبکه ، معماری روابط ، در طول زمان تغییر می‌کردند . به علاوه از آنجائی که چاقی یک اپیدمی تک مرکز نیست ، در اپیدمی چاقی هیچ وقت اولین نفر مبتلا شده وجود ندارد-- که ما شخصی را پیدا کنیم که چاقی از او به دیگران سرایت می‌کند-- این اپیدمی چند مرکزی است. تعداد زیادی از افراد به طور هم زمان عامل اند. من می‌خواهم به شما انیمیشنی ۳۰ ثانیه ای را نمایش بدهم که حدود ۵ سال از زندگی من و جیمز صرف تهیه اش شد خب ، دوباره هر نقطه نمایش دهنده ی یک شخص است. و هر بندی میان آن ها نمایش دهنده ی یک رابطه است. حالا به حرکت در می‌آوریم اش در طول مدت ۳۰ سال از این شبکه به صورت روزانه برداشت هایی شده است .
سایز نقاط افزایش خواهد یافت ، خواهیم دید که رنگ زرد گسترده می‌شود ، خواهید دید که افراد متولد می‌شوند و می‌میرند-- نقاط ظاهر می‌شوند و ناپدید می‌شوند-- بند های بین گره ها شکل می‌گیرند و از بین می‌روند ، ازدواج ها و طلاق ها ، دوستی ها و قطع دوستی ها. پیچیدگی های بسیار زیاد ، اتفاقات بسیار زیادی رخ می‌دهد تنها در یک دوره ی زمانی ۳۰ ساله که اپیدمی چاقی را در بر می‌گیرد . و در نهایت خوشه ها را خواهید دید متشکل از افراد چاق و غیر چاق در داخل شبکه حالا ، وقتی من این را دیدم دیدگاهم را نسبت به چیزهایی تغییر داد، زیرا این چیز ، این شبکه که در طول زمان در حال تغییر است حافظه دارد ، حرکت می‌کند چیزهایی در آن جریان دارند این شبکه نوعی ثبات دارد-- افراد در آن می‌توانند بمیرند اما شبکه از بین نمی‌رود; شبکه همچنان باقی می‌ماند-- و نوعی حالت ارتجاعی هم دارد که اجازه می‌دهد تا در طول زمان همچنان باقی بماند .
پس من برآن شدم تا به این نوع شبکه های اجتماعی مانند موجودات زنده نگاه کنم . پس من برآن شدم تا به این نوع شبکه های اجتماعی مانند موجودات زنده نگاه کنم . مانند موجودات زنده ای که می‌توان آن ها را زیر میکروسکوپ بررسی کرد . تا آن ها را مطالعه و بررسی کرد و فهمیدشان . و ما از تکنیک های متنوعی برای انجام دادن این کار استفاده کردیم. و شروع به کاوش در تمام انواع دیگر پدیده ها کردیم. ما نگاهی به سیگار کشیدن و مشروب خوردن داشتیم و رای دادن و طلاق - که می‌تواند سرایت داشته باشد - و بشر دوستی. و سرانجام علاقمند به تحقیق در مورد احساسات شدیم. حالا ، وقتی ما حسی داریم ، آن حس را نمایش می‌دهیم . چرا ما احساساتمان را نمایش می‌دهیم ؟ منظورم این است که تجربه کردن احساسات درونی باید مزیتی داشته باشد احساسات درونی ما ، می‌دانید ، مثلا عصبانیت یا خوشحالی اما ما فقط آن ها را تجربه نمی‌کنیم بلکه آن ها را نمایش هم می‌دهیم و نه تنها ما آن ها را نمایش می‌دهیم بلکه دیگران هم آن ها را متوجه می‌شوند. و نه تنها دیگران متوجه آن ها می‌شوند بلکه آن ها را کپی می‌کنند . نوعی سرایت احساسات وجود دارد که در اجتماعات بشری صورت می‌گیرد . و خب این عملکرد احساسات بیان می‌کند که علاوه بر هر دلیل دیگری که آن ها دارند آن ها نوعی از شکل اولیه ارتباط هستند . و اینکه در حقیقت اگر ما واقعا می‌خواهیم احساسات بشر را درک کنیم ، لازم است که در مورد آن ها از این طریق فکر کنیم.
حالا ، ما به فکر کردن در مورد احساسات به این شیوه خو گرفته ایم در نوعی بازه های زمانی موجز و ساده پس ، به عنوان مثال اخیرا سخنرانی ای در نیویورک داشتم و من گفتم ، " می‌دانید ، وقتی شما در مترو هستید و شخص دیگری در سمت دیگر واگن به شما لبخند می‌زند و شما هم به طور ناگهانی و غریزی به او لبخند می‌زنید ؟ " و آنها به من نگاه کردند و گفتند : "ما این کار را در نیویورک نمی‌کنیم " (خنده ی حضار) و من گفتم ، " هر جای دیگری در دنیا این یک رفتار طبیعی انسان است " . پس یک راه بسیار غریزی وجود دارد که از طریق آن ما به طور مختصر احساساتمان را به یکدیگر انتقال می‌دهیم. و در حقیقت سرایت احساسات همچنان می‌تواند وسیعتر باشد . مثلا ما می‌توانیم بیان آمیخته با خشم داشته باشیم مانند آشوب ها پرسشی که ما می‌خواستیم بپرسیم این بود : آیا احساس می‌تواند به شیوه ی پایدارتری نسبت به آشوب ها در طول زمان گسترش پیدا کند و تعداد زیادی از افراد را درگیر کند نه فقط همین جفت آدمی که در مترو به همدیگر لبخند می‌زدند ؟ شاید نوعی شورش خاموش و زیرپوستی وجود داشته باشد که دائما به ما زندگی و تحرک می‌بخشد. شاید سرکشی های احساسی وجود داشته باشد که در شبکه های اجتماعی موج می‌زنند . شاید ، در حقیقت ، احساسات موجودیت اجتماعی دارند و تنها یک موجود منفرد نیستند .
و این یکی از اولین تصاویری بود که ما برای مطالعه ی این پدیده درست کردیم . مجددا ، یک شبکه اجتماعی اما این بار در صورتی که آدم‌ها شاد باشند آن‌ها را به رنگ زرد در می‌آوریم و اگر غمگین باشند به رنگ آبی درمی‌آوریم‌شان و رنگ سبز برای حالت بینابین و اگر شما به این تصویر نگاه کنید می‌توانید یک مرتبه خوشه‌های افراد شاد و غمگین را مشاهده نمایید . مجددا ، با گسترش به سه درجه از جدایی و شما ممکن است به این درک برسید که افراد غمگین در شبکه اجتماعی موقعیت ساختاری متفاوتی را اشغال می‌کنند. این شبکه میانه و لبه دارد، و به نظر می‌رسد افراد غمگین در لبه ها قرار دارند. خب اگر بخواهیم یک تشبیه دیگر به کار ببریم ، اگر شبکه های اجتماعی را به عنوان نوعی پارچه ی گسترده از بشریت در نظر بگیرید - من به شما متصلم ، و شما به دیگری ، در خارج به صورت بی وقفه به دورترها در واقع این پارچه شبیه به نوعی لحاف آمریکایی از مد افتاده است و رویش وصله‌هایی دارد ، وصله‌های شاد و غمگین و خواه شما شاد بشوید یا نه تا حدودی وابسته به این است که شما در وصله ی شادی قرار بگیرید
(خنده ی حضار)
خب ، کارهایی که راجع به احساسات انجام شد که بسیار بنیادی اند ما را به این فکر وا داشت که : شاید علل بنیادی شبکه‌های اجتماعی بشری به نوعی در ژن های ما رمزگذاری شده اند زیرا هرگاه شبکه های اجتماعی بشری ترسیم می‌شوند همیشه به نوعی شبیه به این هستند : تصویر شبکه اما هیچ وقت شبیه به این نیستند. چرا آن ها شبییه به این نیستند ؟ چرا ما شبکه های اجتماعی بشری شکل نمی‌دهیم که شبیه به یک شبکه‌ی منظم باشد ؟ خب ، الگوهای برجسته‌ی شبکه‌های اجتماعی بشری حضور آن‌ها در همه جا و هدف آشکار آن‌ها پرسش‌هایی را مطرح می‌کنند در مورد اینکه آیا ما تکامل یافتیم تا در وهله‌ی اول شبکه های اجتماعی بشری داشته باشیم و آیا ما تکامل یافتیم تا شبکه های اجتماعی را با یک ساختمان مخصوص شکل دهیم .
و اول از همه توجه کنید -- خب ، برای فهمیدن این ، هرچند ما نیاز داریم که ابتدا ساختار شبکه را اندکی کالبدشکافی کنیم- و توجه کنید که هر شخص در این شبکه دقیقا موقعیت ساختاری مشابهی مانند هر شخص دیگری دارد اما این در مورد شبکه‌های واقعی صادق نیست. پس ، به عنوان مثال ، اینجا شبکه‌ای واقعی از دانشجویان کالج داریم در یک دانشگاه نخبگان در شمال شرق. و اکنون من چند تا از نقاط را با برجسته می‌کنم. اگر شما اینجا به نقاط نگاه کنید، گره ی B در بالا سمت چپ را مقایسه کنید با گره ی D در سمت راست B چهار دوست دارد که با او در رابطه اند و D شش دوست دارد که با او در رابطه اند و پس ، آن دو نفر تعداد مختلفی دوست دارند این خیلی واضح است، ما همه آن را می‌دانیم . اما بعضی از دیگر ابعاد ساختار شبکه های اجتماعی واضح نیستند .
گره ی B در سمت چپ بالا را با گره A در سمت چپ پایین مقایسه نمایید. اکنون ، این دو نفر هر دو چهار دوست دارند ، اما دوستان A همه همدیگر را می‌شناسند و دوستان B این طور نیستند پس دوست دوست A دوباره یک دوست A به حساب می‌آید در صورتی که دوست دوست B دوست B نمی‌باشد اما در دورترها در شبکه هست . در شبکه ها این امر معروف به " انتقال پذیری" است. و نهایتا گره ی C را با گره ی D مقایسه کنید: C وD هر دو شش دوست دارند . اگر با آن ها صحبت نمایید و بگویید "زندگی اجتماعی شما به چه شکل است ؟" ممکن است آن ها بگویند "من شش دوست دارم . این تجربه ی اجتماعی من است ." اما اگر ما هم اکنون ازدور نگاهی به این شبکه بندازیم می‌توانیم مشاهده کنیم که آن ها سرگرم دنیاهای اجتماعی بسیار متفاوتی هستند. و من تنها با این پرسش از شما می‌توانم این بینش را در شما به وجود آورم : ترجیح می‌دهید کدام یک باشید اگر یک میکروب کشنده در شبکه در حال گسترش می‌بود ترجیح می دادید C باشید یا D ؟ شما ترجیح می دادید D باشید ، در لبه‌های شبکه . و حالا شما ترجیح می‌دهید کدام باشید اگر یک شایعه‌ی آبدار و بی اساس - در مورد شما نیست - در شبکه در حال گسترش می‌بود ؟ (خنده ی حضار) اکنون ، شما ترجیح می‌دهید C باشید
پس موقعیت های متفاوت ساختاری مفاهیم متفاوتی برای زندگی شما در پی‌دارند . و در حقیقت ، هنگامی که ما به دنبال این بودیم تعدادی آزمایش انجام دادیم چیزی که ما یافتیم این بود که ۴۶ درصد از گستره‌ی دوستانی که شما دارید با ژن های شما قابل توضیح اند. و این تعجب آور نیست. ما می‌دانیم که بعضی از افراد خجالتی به دنیا آمده اند و عده ای نیز اجتماعی به دنیا آمده اند . این واضح است. اما ما چیزهای نا واضحی را نیز یافتیم. به عنوان مثال ، ۴۷ درصد از گستره از این که آیا دوستان شما همدیگر را می‌شناسند قابل استناد به ژن های شما است. اینکه آیا دوستان شما همدیگر را می‌شناسند نه تنها مربوط به ژن های خودشان است بلکه به ژن های شما نیزارتباط دارد و ما فکر می‌کنیم دلیلش این است که بعضی از آدم‌ها دوست دارند دوستانشان را به هم معرفی نمایند – شما خودتان را می‌شناسید – و بعضی از دوستانتان را از هم دور نگاه می‌دارید و آن ها را با یکدیگر آشنا نمی‌کنید پس بعضی افراد شبکه ها اطرافشان را به یکدیگر گره می‌زنند نوعی بافت تنیده از گره ها به وجود می‌آورند که آنها در آن به راحتی جاسازی شده اند. و نهایتا ما حتی یافتیم که ۳۰ درصد از گستره خواه در میانه خواه در لبه‌ی شبکه می‌توانند به ژن هایشان نسبت داده شوند . پس چه شما خودتان را درمیانه چه در لبه‌ی شبکه بیابید تا حدودی موروثی است.
حالا ، هدف ازاین چیست ؟ چطوربه فهم ما کمک خواهد کرد؟ چطور به ما کمک خواهد کرد تا بعضی ازمشکلاتی که امروزه ما را تحت تاثیر قرار می‌دهند را بفهمیم ؟ خب ، بحثی که من دوست دارم بکنم این است که شبکه‌ها بها و ارزش دارند آنها به نوعی سرمایه های اجتماعی‌اند خواص جدیدی ظهور می‌کنند به دلیل جا گرفتن ما در شبکه‌های اجتماعی، و این خواص ماندگارند در ساختار شبکه ها، نه فقط در افرادی که داخل آن هستند. خب در مورد این دو شئ رایج فکر کنید. آن ها هر دو از کربن درست شده اند، و در عین حال یکی از آن ها داخلش اتم‌های کربنی است که به طریق مشخصی مرتب شده اند - در سمت چپ - و گرافیت را دارید که نرم و سیاه است. اما اگر اتم های کربن مشابه را بگیرید و آن ها را به شیوه ی متفاوتی به همدیگر متصل نمایید، الماس خواهید داشت که شفاف و سخت است. و خواص نرمی و سختی و تیرگی و شفافیت در اتم های کربن واقع نشده اند; آن ها دراتصالات داخلی میان اتم های کربن واقع شده اند، یا حداقل به خاطر اتصالات داخلی میان اتم های کربن به وجود می‌آیند. یا حداقل به خاطر اتصالات داخلی میان اتم های کربن به وجود می‌آیند. پس ، به طور مشابه ، الگوی اتصالات میان افراد به ویژگی های متفاوت افراد در گروه ها برمی‌گردد. به ویژگی های متفاوت افراد در گروه ها برمی‌گردد. این گره ها میان افراد است که کل آن را از جمع بخش های آن عظیم تر می‌کند. و این تنها اتفاقاتی که برای این افراد می‌افتد نیست -- چه آن ها وزن کم می‌کنند چه وزن زیاد می‌کنند یا پولدار می‌شوند یا فقیر می‌شوند یا شاد می‌شوند یا شاد نمی‌شوند – که ما را تحت تاثیر قرارمی‌دهد; بعلاوه این معماری حقیقی گره های اطراف ما نیز می‌باشد .
تجربه ی ما از جهان وابسته به ساختارهای حقیقی از شبکه‌هایی که در آن ها مستقر هستیم می‌باشد و به تمام انواع چیزهایی که موج می‌زنند و جاری می‌شوند از میان شبکه . حالا من فکرمی‌کنم دلیل اینکه وضعیت موردنظر این است که افراد بشر گرد هم می‌آیند و نوعی سوپر ارگانیسم شکل می‌دهند. اکنون ، یک سوپر ارگانیسم مجموعه‌ای از افراد است که رفتارها یا پدیده‌هایی را نمایش می‌دهند و ابرازمی‌دارند که در سطح فرد قابل مطالعه نیستند و اینکه باید درک شوند با ارجاع دادن و مطالعه کردن مجموعه شبیه به ، به عنوان مثال ، یک کندوی عسل که در حال یافتن یک مکان جدید برای لانه سازی‌اند ، یا گروهی از پرندگان که از یک درنده می‌گریزند یا گروهی از پرندگان که می‌توانند دانش خود را به اشتراک بگذارند گروه را هدایت کرده و یک لکه ی کوچک از یک جزیره را در میانه ی اقیانوس بیابند، یا گروهی از گرگ‌ها که می‌توانند شکار بزرگتری را از پا در آورند. سوپر ارگانیسم ها ویژگی هایی دارند که تنها با مطالعه‌ی افراد آن قابل فهم نیست. من فکرمی‌کنم فهمیدن شبکه‌های اجتماعی و نحوه ی شکل گیری و عملکرد آن ها می‌تواند به ما کمک کند تا نه تنها سلامت و احساسات را بفهمیم بلکه در فهم تمامی پدیده‌های دیگر نیز کمک می‌کند-- مانند جرم و جنگ و یک پدیده‌ی اقتصادی مانند ورشکستگی بانک و سقوط بازار و بدعت گذاری و گسترش پذیرش محصولات
حالا به این نگاه کنید من فکر می‌کنم که ما شبکه‌های اجتماعی را شکل می‌دهیم زیرا منافع زندگی در رابطه با دیگران به هرینه ها می‌چربد. اگر من همیشه نسبت به شما خشن می‌بودم یا به شما اطلاعات غلط می‌دادم یا شما را ناراحت می‌کردم یا شما را به میکروب مرگباری آلوده می‌کردم، شما رابطه تان با من را می‌بریدید، و شبکه ممکن است متلاشی شود. پس گسترش خوبی ها و چیزهای ارزشمند لازم است تا شبکه های اجتماعی باقی مانده و تغذیه شوند. به طور مشابه ، شبکه های اجتماعی لازم اند برای گسترش خوبی ها و چیزهای ارزشمند برای گسترش خوبی ها و چیزهای ارزشمند و شادی و نوع دوستی و ایده ها. در حقیقت من فکر می‌کنم که اگر ما بفهمیم شبکه‌های اجتماعی چقدر ارزشمند هستند ما زمان بیشتری صرف تغذیه و نگهداری ازآن ها خواهیم کرد زیرا من فکر می‌کنم که شبکه های اجتماعی اساسا مرتبط با خوبی‌ها هستند. و فکر می‌کنم چیزی که دنیا هم اکنون به آن احتیاج دارد ارتباطات بیشتر است.
متشکرم
(تشویق حضار)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *