اندامهای مصنوعی زیبا
متن سخنرانی :
من یک طراح صنعتی هستم، یعنی تمام این چیزهای جالب را از بین ایدههایی که خودمان را درگیر آنکردهایم میسازم، یا در این مورد خاص، معمولا نخبهها خودشان رادرگیر آن کردهاند. من هیچ پیش زمینهای از زیستشناسی،شیمی یا مهندسی ندارم، تحملم کنید، چون امروز میخواهم ازمهندسی بیومکانیک حرف بزنم.(خنده)
و لطفاً درحین زمان سخنرانی، همینجا بمانید.
طراحی صنعتی همان ساختناشیاء یکسان به تعداد زیاد است، عیب آن، این است که چیزی غیرشخصی درمورد خیلی از اشیاء یکسان وجود دارد، چون وقتی در تلاش هستیدتا شیئی را برای حل کردن مشکل یک نفر طراحی کنید، در حقیقت نمیتوانید، وقتی اشیائی را میسازید که اغلب مطابق مدلهای آمارگیری شده یا الزامات بازاریابی و فروش هستند، چیزی که با آن زندگی میکنیم. پس من از این روند به طور کلی دلسرد شدم، و قصد تجدیدنظر و طراحی دوبارههمهٔ آنها را کردم، به اولین الهاماتم در طراحی رجوع کردم، به حدود هشت سالگی، که به این مرد برخوردم. هرکس از موسسه تکنولوژی ماساچوست اینجاست میشناسدش و خالکوبی یا پوستری از او دارد.
(خنده)
برای شما حاضران، به عنوان راهنمایی میگویم او بزرگترین مهندس،و بزرگترین طراح است. او فردی است که خلاقیت شناسی طبیعت را در قالب مرد پلیاستر پوشِشش میلیون دلاری به ما شناساند و من با او بزرگ شدم.
چیزی که از این فرهنگ عامبه وجود آمد نشان میدهد که عوامل کلیدی، دو مورد اصلی بودهاند: اگر شما برای شخصی طراحی میکنید،برای یک شخص واقعی، اگر حداقل الزامات برای کارکرد آن رادر نظر نگیرید؛ میبینید که چقدر میتوانید پیش بروید، جایی که آنقدر در کارتانپیش میروید که نتیجه کارتان واقعا در حاشیه قرار میگیرد. اگر از پس آن بربیایید، میایستید تا کیفیتزندگی یک نفر را بهبود ببخشید برای تک تک لحظات باقی مانده عمرشان. من به نحوی آن را به صورت یک فلسفه طراحی خلاصه کردم، و آن را در استودیویی که دارم وارد کردم؛ در تلاشم تا همه را به تفکر درمورد این چند جمله وادار کنم. ابن یک فلسفهی عمیق نیست،اما در مورد ما جواب میدهد.
ما با اندامهای پروتزی سروکار داریم، و اولین چیزی که دربارهاندامهای پروتزی میبینید این است که از لحاظ مهندسی هوشمندانهاند. میتوانند کارهای عجیبی بکنند؛ آنها میتوانند هرنوع قابلیت وعملکرد را به زندگی یک نفر بازگردانند. اما از دیدگاه یک طراح صنعتی، واقعا اینطور نیستند. چیزی که نمیبینیم ساخت خوبیا زیبایی یا ویژگیهای منحصر به فرد یا تک بودن و ظرافت آنهاست. آنها ابزارهایی هوشمندانه،مکانیکی و کارآمد هستند. که این عالی است، جز اینکه برای تعداد زیادی از افراد جواب نمیدهد. مردم همیشه به استودیوی ما میآیند، و بسته بندیهای حبابی و نوار چسب دارند، سعی میکنند به حالت اصلی خود نزدیک شوند. یا جورابی دارندکه از جورابهای دیگر پر شده تا بتوانند شکل قبلی آن را دوباره بسازند؛ و این برای ما پیشرفت نیست.
بدن، از نظر ما، ماهیت مکانیکی ندارد، که راه حلهای صرفاً مکانیکی رابه آن ربط دهیم. بدن پیکرهٔ شخصی ماست،پیکرهٔ متحرک ما. بدن بوم نقاشی ماست؛ نه تنها ماهیت فیزیکی ماست، بلکه مقدار زیادی از شخصیتمان نیز هست. پس وقتی برای بدن طراحی میکنید، شاید موضوع نه تولید انبوه، بلکه طراحی با در نظر داشتن بدن است، درواقع فکر کردن به منحنیهابه جای اشکال شدیداً هندسی، یا جایگزینی منحصر به فرد بودنبا یکسان بودن است. مشکل اینجاست که به تولید انبوه محدود شدهایم، که منجر به تولید میلیونها شیء یکسان شده ولی شیئی منحصربه فرد و مخصوص نمیسازیم. پس ما در روند طراحی شیئی جدید آن را تکه تکه میکنیم، و از آن شخص موردنظر شروع میکنیم.
این یک اسکنر سه بعدی است، و وقتی بدن کسی را اسکن کنیداین اتفاق میافتد: اطلاعات سه بعدی را در کامپیوتر خود دریافت میکنید. اندام سالم را درنظر بگیرید،طرف دیگر منعکسش کنید، و از این به بعد، همه چیز در این روند تقارن را به وجود میآورد -- چیزی که مانند تقارن در بدن،به شدت خاص است و سخت به دست میآید. و محصولی را تولید میکنید کهبه هر قیمتی شده به اندازهٔ اثر انگشتشان خاص خواهد بود. در حقیقت، روند کار ما نمیتواند دو شیء یکسان تولید کند، بنابراین از طراحی سه بعدیکامپیوتری بهره میبریم. در اینجا از سلیقه شخصیو خصوصیات شخص استفاده زیادی کردهایم، هرجا که امکان داشت، و نتایج را به صورت سه بعدی چاپ کردیم. قطعات به دست آمده را "بدنه" نامیدیم، چون این نام برگرفته از برخی قطعات موتور سیکلت است که آن را از یک شیء مکانیکیبه چیزی مجسمه مانند تبدیل میکند.
این وسیله را روی چد امتحان کردیم. چد بازیکن فوتبال است و پای خود را هشت سال پیشبه دلیل سرطان از دست داد. میتوانید تصور کنیدفوتبال بازی کردن وقتی به جای پا لولهای تیتانیومی دارید،به چه مهارتی نیاز دارد. و پاهای طراحی شده،شکل پای خودش را بازآفرینی میکنند و عمداً ظرافتی مانند تجهیزات ورزشی دارد. مثل اینکه او تازه آن رااز ساک ورزشیاش بیرون کشیده، که در این مورد بسیار کاربردی است. دو چیز اتفاق افتاد. اول اینکه حس او از بدنش به او بازگشت. او به یکباره میتوانستتوپ را کنترل کند، حسش کند، چون بدن او شکل اصلی خود راکه هشت سال پیش داشت، به خاطر آورد. اتفاق دیگر، این بود که سایر اعضای تیم ازنگاه کردن به او به عنوان کسی که یکی از اعضای بدنش قطع شده،دست برداشتند. نه اینکه نمیدانستند، ولی پای او دیگرمرکز توجه دیگران نبود. و این ارزش بسیار پنهانی خاصی دارد، که دوست داریم باورش کنیم.
جیمز پایش را در تصادف با موتور از دست داد. و موتور سیکلت هنوز بخش بزرگیاز شخصیت و سلیقه اوست. به خالکوبی روی ساعدش نگاه کنید. ما آن را به صورت سه بعدی روی چیزی که قرار بود ساق پایش باشد، چاپ کردیم. او خالکوبی خود، فرم خاص خود را دارد و بخشهایی از موتور سیکلتش را با خود دارد. و نتایج از این جهت جالب است که در نگاه اول نمیتوانید موتور سیکلت و جیمز را از هم تشخیص بدهید. تصور دوگانهای بین آن دو وجود دارد، و جیمز از آن خوشش میآید.
(خنده)
پس ما هیچ وقت سعی نکردیم چیزی بسازیم که بتواند شبیه اندامهای انسان باشد. هدف ما این است که سازههایمانبی هیچ واهمهای ساخت بشر باشند، و به چیزی که در اینجا هست،یعنی فرم برسیم، و چیزی که میسازیم جالب و زیبا باشد، و شخص برای نشان دادنش به همه نتواند صبر کند، چون ظاهرشان را متحول میکند. وقنی نگاهش میکنید، نمیگویید، «اوشخصی قطع عضو شده است که پروتز دارد.» میگویید، «او کسی است که چیزی جالب همراه خود دارد.»
دبرا انحنای قبلی بدنش را میخواست، و همچنین میخواست نتیجهٔ کار واقعاً جذاب باشد، که شنیدن این موضوعبرای ما بسیار خوشایند است. این طرح توری را ساختیم که خیلی خوبخودش را با چاپ سه بعدی تطبیق میدهد. فکر میکنم پای اول را طوری ساختیم، که تور حدفاصل پا را مشخص میکرد، به جای اینکه پا به تور فرم بدهد. یعنی تا حدودی جای چیزها را عوض کردیم. اینکه میتوان نور را از میان آن دید،در این عکس دوست دارم. ما سعی در پنهان کردن هیچ چیز نداریم؛ این ماده کربنی که تحمل وزن را داردکاملا قابل دیدن است. ما فقط به آن فرم و شکل و نقش میدهیم که خواستهٔ اولیه او بود. پای دیگر او را شبیه کیف پولش ساختیم، چون میتوانستیم.
(خنده)
(تشویق)
یک پای دیگر ساختیم و قسمت چرمیاش رابا لیزر خالکوبی کردیم، چقدر جالب است که بتوانی دقیقه به دقیقه طرحخالکوبیهایت را عوض کنی؟ دوستش دارم. سعی کردیم تا جایی که میتوانیمشخصیت فرد را دریابیم.
این جرج است. ساختن پروتز اوهفتهٔ دیگر تمام میشود. این داده خام کامپیوتری است کهما با آن سر و کار داریم. او شخصیتی کلاسیک و مستقل از زمان دارد، پس ما این طرح خاص راه راه را ساختیم،اما با نیکل جلا داده شده.
(خنده)
و اووه از نشان دادن خالکوبیهایشاحساس غرور میکند، پس ما خالکوبیهایش را روی چرمبا لیزر ایجاد کردیم. بله، یک بخش آن خودنمایی است،چون ما میتوانیم انجامش بدهیم، اما بخش دیگراینست که این کار او رابه چیزی که بخشی از او است، وصل میکند. که این چیزی بسیار با ارزش است؛ما این را باور داریم. خالکوبی برای ما هیجان انگیز است. چه میشود اگر خالکوبی را با ترکیبی از سلیقه شخصی، گزینش و ظاهر فرد، انتخاب کنیم، اما در این مورد، به اصطلاح،بدن فرد را حذف کنیم. به خالکوبی شناور و آزادی میرسیم کهشکل بدن آنها را مشخص میکند. پس تمام کاری که انجام میدهیم بازآفرینیو ابراز چیزی است که برای آن فرد معنایی دارد، و آن را با چیزی که بخشی ازبدنشان است، ابراز میکنند، چه آن چیز سرعت باشد یا نگرش یا زرق و برق، هرچیزی که با آن بتوانیم آنها رادر بهترین حالتشان نشان دهیم.
برگردیم به پرینت سه بعدیو این فرایند کلی: ما فرآیندی داریم که خود را صرف ساختنیک وسیله برای یک فرد خاص میکند؛ بسیار منحصر به فرد است، و حقیقتاخود را به خوبی با پیچیدگی منطبق میکند. پس چرا فقط کل پا را چاپ نکنیم؟ این نظریهی قبلی کاری است کهالآن داریم انجام میدهیم. این پایی است که به صورت سه بعدی چاپ شده.با پای دیگر تقارن دارد. ساخت آمریکا است، این یک پای بیکیفیت ساخته شده از کربننامرغوب و قابل بازیافت است، هزینه ساخت آن تقریبا ۴٫۰۰۰ دلار است، و با ماشین ظرفشویی قابل شستشو است.
(خنده)
این هم یکی از مزیتهای آن است. که ممکن است مردم همیشه به فکر آن نباشند، ولی بله، آن را توی ماشین ظرفشویی بینداز،عالی جواب میدهد. این بر اساس این ایدهی اصلی بود که میتوانم فقط با داشتن یک دوربین و یک لپ تاپ به هرکجای این دنیا بروم، از دوربین به عنوان اسکنر سه بعدیاستفاده کنم و در عرض چند ساعت، یک پای سه بعدی بسیار با کیفیت باقیمت بسیار پایین برای یک نفر چاپ کنم. اثبات این مفهوم عالی جواب میدهد؛داریم پیدایش میکنیم؛ انجامش خواهیم داد. ما کیفیت مواد مورد استفاده را بالا بردیم و این را برای جان ساختیم. چیز بامزه درمورد پای او این است کههرموقع نامزدش به آن نگاه میکرد، به شوخی میگفت، «من این پا رابیشتر از آن یکی دوست دارم.»
(خنده)
این یک شوخی است، او وقتی شوخی میکرد،خوب میدانست او چه وضعیتی دارد. اما در عین حال، چیز بسیار با ارزشی است. او برگشت و گفت: «هیچکساین حرف را به من نمیزند.» هرگز چنین چیزیدر زندگیاش نشنیده. که عمیقاً به او مربوط باشد.
پس دوست داریم اینطور فکر کنیم کهاین نوعی طراحی نوین است، وقتی فرآیند اصلی را به بهترین شکل تغییر میدهیم، وقتی گفتوگویی بین طراح ومصرف کننده شکل میگیرد، و طراح نظارت را کمی کمتر میکند، طراحان از انجام آن بیزارند -- و طراح به جای آن ناظر فرایند است. و مصرف کننده نهایی بدن و سلیقه خود رادر این فرایند نادیده میگیرد. دوست دارم اینطور فکر کنم کهصحبتهایی درباره دنیای طراحی برای تغییرات بزرگتر درحال رخ دادن است؛ در این مورد خاص این تغییر همان موفقیت محصول در نشان دادن شخصیت فرد است. در واقع خود فرد هم جزئی از DNAمحصول نهایی خواهد بود. ما محصولات را براساس موفقیت آنها درنشان دادن شخصیت فرد میسنجیم، نه براساس مدلهای آماری.
وقتی یکی از اولین پاها را ساختیم، واقعابه خواستهمان رسیدیم؛ وقتی چد اینجا پا را پوشید، خم شد و حسش کرد و برای چند لحظه به آن فکر کرد. بعد به سمت ما برگشت و گفت: «اولین بار است که در این هشت سالچنین فرمی را تجربه میکنم.» راجع به آن فکر کردیم. و راجع به تمام فناوریها و تمام شبها و انرژی کهصرف این کار کردیم، این چیزی بود که واقعا میخواستیم بشنویم.
سپاسگزارم.
(تشویق)