رَگَوا کِی کِی: داستانتان را تکان بدهيد.

متن سخنرانی :
همگی سلام. من یک هنرمندم و یک پدر، برای دومین بار. متشکرم. می‌خواهم با شما تازه‌ترین پروژۀ هنریم را در میان بگذارم. آن یک کتاب کودک است برای آی‌پَد. کمی عجيب و غريب و احمقانه است. اسمش "پاپ-اِت" است، و دربارۀ چیزهایی است که خردسالان با والدینشون انجام میدن.
(موسیقی)
این دربارۀ آموزش دستشویی رفتن است -- كه بيشتر شما بلديد. می‌توانید سربه‌سرش بگذاريد. مي‌توانيد يادش بدهيد توالت كنه. می‌توانید تمام این کارهای جالب را انجام بدهید. می‌توانید حباب‌ها را بترکانید. می‌توانید نقاشی بکشید، همانطوری که همه مي‌بكشند.
می‌دونید، من با کتاب‌های کودک یک مشکلی دارم: به نظرم آنها پر از تبليغات‌ هستند. اگر یک هندی بخواهد یکی از این کتابهای آمریکایی را در منطقه پارک‌‌اِسلُپ نیویورک بخره، از خيرش مي‌گذره. من اينجوري بزرگ نشدم. به همين خاطر به خودم گفتم، "من با تبليغات‌ خودم با اين كار مقابله مي‌کنم." اگر دقت كنيد، می‌بینید که یک زوج هم‌جنسگراي مرد دارند فرزندپروری می کنند. دوستش ندارید؟ تکانش بدهید، و یک زوج همجنسگراي زن خواهید داشت. (خنده) تکانش بدهید، و یک زوج با جنسيت مخالف خواهید داشت. می‌دونید، من حتي به مفهوم خانواده ايده‌ال‌ اعتقاد ندارم.
باید درباره دوران بچگی‌ام به شما بگم. من به مدرسه مخصوص مسیحیان مي‌رفتم و راهبه‌ها، کشیش‌ها، برادران و خواهران مذهبی به ما آموزش مي‌دادند. اساساً، من پرورش یافتم که یک شخص نیکوکار باشم، و هستم. و آخر هر روز، به یک خانه سنتي هندو بر می‌گشتم، که احتمالا، تنها خانه هندو در محله‌اي بود كه بيشتر آنها مسلمان بودند. و در اصل، همه مراسم و آداب مذهبي برايم محترم بودند. در واقع، زمانیکه در محله ما عروسي بود، همه ما خانه‌هایمان را برای عروسی رنگ می‌کردیم. يادم است به شدت گريه ‌كرديم وقتي كه بُزهای کوچولویی که ما در تابستان باهاشون بازی می‌کردیم تبدیل به بریانی شدند. (خنده) همه ما بايد در ماه رمضان روزه می‌گرفتیم. دوره بسیار زیبایی بود.
ولی باید بگویم، که هیچوقت فراموش نمیکنم، زمانیکه ۱۳ سالم بود، این اتفاق افتاد. مسجد بابری -- یکی از زیباترین مساجد هند، كه توسط شاه بابر، فکر كنم، در قرن شانزدهم ساخته شده بود -- به دست فعالان هندو ويران شد. این كار شورش‌هاي بزرگي در شهر ما ايجاد كرد. و برای اولین بار، من تحت تاثير اين ناآرامي عمومي قرار گرفتم. بچه پنج‌ساله همسايه ما دوان دوان داشت مي‌آمد، و مي‌گفت، "راگس، راگس. میدونی هندوها دارند ما مسلمان‌ها را می‌کشند. مواظب باش." گفتم، "اي‌بابا، من هندو هستم." (خنده) گفت، "هاه؟!"
می‌دونید، هنر من ملهم از چنین رویدادهایی است. حتی وقتي براي گالريم نمایشگاه‌ مي‌گذارم، سعی میکنم رویدادهای تاریخی مانند مسجد بابری را بازآفريني کنم، چكيده تاثيرات عاطفي و احساسي آن را نشان دهم و زندگي خودم را به تصوير بكشم. تصور كنيد تاریخ به نحو دیگری آموزانده ‌شود.
اون کتاب کودکان را به خاطر داريد كه تکان می‌دادید و جنسيت والدين تغيير مي‌كرد؟ ایده دیگری هم دارم. آن ايده یک کتاب کودکان است دربارۀ استقلال هند -- كتابي بسیار ميهن‌دوستانه. ولی وقتی که تکانش می‌دهید، منظره پاکستان را می‌بینید. دوباره تکانش بدهید، و اینبار منظره انگلستان را خواهید داشت.
(تشویق)
ما ‌باید حقیقت را از سوگيري تفكيك کنیم، درسته. حتی کتابهای من درباره کودکان حیوانات بامزه پشمالو دارند. ولی جغرافياي سیاسي بازي مي‌كنند. دارند شرایط اسرائیل و فلسطین، هند-پاکستان را بازی می‌کنند. می‌دونید، من دارم بحث بسيار مهمي را مطرح میکنم. و حرف من این است که تنها روش آموزش خلاقیت این است که به کودکان ديدگاه‌هاي مختلف و وسعت ديد را از سنين پايين ياد بدهیم. از همه اينها گذشته، کتابهای کودکان، راهنمای فرزندپروری والدين هستند، پس بهتره به والدين آن‌دسته کتابهای كودكان را بدهید که ديدگاه‌هاي مختلف را آموزش مي‌دهد. و از طرف دیگر، صرفا، با آموزش ديدگاه‌هاي مختلف است که یک كودك مي‌تواند تصور كند و خود را جای كساني بگذارد که با او فرق دارند.
حرف من اینست که هنر و خلاقیت ملزومات ضروري همدلي هستند. می‌دونید، من نمی‌توانم به بچه‌ام قول یک زندگي عاري از سوگيري را بدهم -- همۀ ما سوگيري داریم -- ولی قول مي‌دهم که سوگيري فرزندم را با ديدگاه‌هاي مختلف شكل بدهم.
بسیار متشکرم.
(تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *