چرا گردن زدنهای عمومی میلیونها بیننده دارد

متن سخنرانی :
پارسال همه یک نمایش را می‎دیدند، و من در اینجا درباره بازی تاج و تخت صحبت نمی‎کنم، منظورم یک نمایش دهشتناکو مهیج از زندگی واقعی است که ثابت کرد چنان مجذوب کننده استکه نمیشد بیخیالش شد. نمایشی که تهیه کننده‎اش جنایتکاراند و آن را از طریق اینترنت در سرتاسر دنیا به اشتراک گذاشته‎اند. نامهایشان برای هم آشناست: جیمز فولی، استیون ساتلف،دیوید هینز، آلن هنینگ، پیتر کاسیگ، هارونا یوکوا، کنجی گوتو جوگو.
سربریده شدن آنها از سوی دولت اسلامی وحشیانه بود، اما اگر به این فکر کنیم که آنها متعلق به عصر دقیانوس و دوره‎ای تاریک و مهجورند بی‎شک در اشتباهیم. آنها به شکلی بی‎همتایی مدرن بودند چون جنایتکاران جوری عمل می‎کردند که حاکی از اطلاعشان درباره میلیونها آدمی بود کهبه تماشایشان می‎نشستند.
سرخط اخبار آنها را بربر و وحشی می‎خواند، چون تصویر چیره شدن یک مرد بر مردی دیگر و کشتن او با بردیدن گلویش مبتلور کننده روشهای بدوی و باستانیدر ذهن ما است، قطب مخالف روشهای مدنی و شهری. چیزهایی مثل این را دوست نداریم. اما ابهامی در این نکته است. فکر می‎کنیم گردن زدن به ما ربطی ندارد، حتی وقتی برای تماشای آن روی صفحه کلیک می‎کنیم . اما به ما ربط دارد. گردن زدنهای دولت اسلامی باستانی یا مهجور نیستند. جهانی هستند و رویدادی قرن بیست و یکمی ، یک رویدا قرن بیست و یکمی که در اتاقهای نشیمن ماو پشت میزهایمان اتفاق میفتد، روی صحفه کامپیوترمان. آنها کاملا وابسته به نیروی فناوریبرای متصل شدن به ما هستند. و خواه خوشمان بیاید یا نه، هر کسی که آن را تماشا کند،بخشی از نمایش است.
و کلی از مردم آن را تماشا می‎کنند. نمی‎دانیم دقیقا چه تعدادی. واضح است که محاسبه آن دشوار است. اما آمارگیری انجام شده در بریتانیا،برای مثال در آگوست ۲۰۱۴ رقم ۱/۲ میلیون نفر را تخمین زد که تماشاگر گردن زده شدن جمیز فولی بودند تنها ظرف چند روز پس از انتشار آن. و آن فقط چند روز اول در بریتانیا بود. آمارگیری مشابه‎ای درایالات متحده برگزار شد، در نوامبر ۲۰۱۴ معلوم شد نه درصد کسانی که مورد پرسش قرار گرفتند ویدئوهای گردن زدن را تماشا کرده بودند، و ۲۳ درصد دیگر هم شروع به تماشای ویدئو کرده بودنداما درست لحظه قبل از مردن دست از تماشا کشیده بودند. نه درصد شاید اقلیت کوچکی از تمامی کسانی باشد که آنها را تماشا کرده‎اند اما هنوز هم جمعیت بزرگی محسوب می‎شود. و البته آن جمعیت همواره رو به افزایش است، زیرا هر هفته، هر ماه، آدمهای بیشتر به بارگیری وتماشای آن ادامه خواهند داد.
اگر به یازده سال قبل برگردید، قبل از تولد سایتهای مثل یوتیوبو فیس بوک، داستان بهمین منوال بود. وقتی شهروندان بی‎گناهی مثل دانیل پرل، نيك برگ، پل جانسن گردن زده شدند، آن ويدئوها طى جنگ عراق نمايش داده شدند.
گردن زده شدن نيك برگ به سرعت يكى از پرجستجوترين موضوعات در اينترنت شد. ظرف يك روز، در صدر عبارات جستجو شده در موتورهايى مثل گوگل، ليكوس و ياهو بود. در هفته بعد از گردن زده شدن نيك برگ اينها جز ١٠ عبارت اول جستجو شدهدر ايالات متحده بودند. ویدئوی گردن زده شدن برگ بمدت یک هفته محبوبترین عبارت جستجو شده باقی ماند، و در تمام ماه مه دومین عبارتمحبوب جستجو شده شده بود، یعنی بعد از برنامه آمریکن آیدل. وب سایت القاعده که اولین بار گردن زده شدننیک برگ را نشان داد به دلیل ترافیک بسیاری بالای بازدیدگان سایتبرای دو سه روزی مجبور به بستن سایت شد. یک صاحب وب سایت هلندی گفتکه رقم روزانه بازدید سایتش هربار که سربریدنی در عراق نمایش داده می‎شد، از ۳۰۰٫۰۰۰ به ۷۵۰٫۰۰۰ افزایش میافت. ۱۸ ماه بعد به خبرنگاران گفت که میلیونها بار دانلود شده بود، و این فقط یک وب‌سایت بود. الگوی مشابه‎ای به تکرار در هنگام انتشار ویدئوهای گردن زدن طی جنگ عراق مشاهده شده بود.
سایتهای رسانه‎های اجتماعی این تصاویررا بیشتر از قبل در دسترس قرار داده‎اند، اما کمی بیشتر در تاریخ برگردیم، خواهیم دید که این دوربین بود برای نخستین بار نوع جدیدی از جمعیت را در تاریخ گردن زدنهای ما بعنوان نمایش خیره کننده عمومی خلق کرد. به محض حضور دوربین در صحنه، سالها پیش، در ۱۷ ژوئن ۱۹۳۹ تاثیرش آنی و صریح بود.
آن روزنخستین فیلم از گردن زدن عمومی در فرانسه خلق شد. مراسم اعدام یا همان گیوتین شدن قاتل سریالی آلمانی بنام یوجین ویدمن بود، بیرون زندان سن پیر در ورسای. ویدمن در سپیده‎دم محکوم به اعدام شده بود، چیزی که در آن زمان مرسوم بود، اما اعد ام کننده درکارش تازه ‎وارد بود، و در برآورد این که مقدمات آمادگی کار چقدر زمان می‎برد اشتباه کرده بود. بنابراین ویدمن ساعت ۴:۳۰ صبح اعدام شد، که یک صبحی در ماه ژوئن بود، و نور کافی برای فیلم گرفتن موجود بود، و تماشاچی در جمعیت ازاین رویداد فیلم گرفت، بدون اطلاعات مقامات. چند عکس هم انداخته شد، و شما می‎توانید امروز آن فیلم را روی اینترنت ببینید به عکسها نگاه بیاندازید. جمعیت آن روز اعدام وایدمن از سوی مطبوعات نفرت‎انگیزو سرکش خوانده شد، اما در مقایسه با هزاران مردم بی‎شماریکه اکنون توانایی بررسی چندین باره آن عمل را در تک فرمهای با جزییات کامل را دارند، هیچ هست.
دوربین شاید این صحنه‎ها را بیشتر از قبل در دسترس قرار داده، اما همه‎اش دوربین نیست. در گامی بزرگتر در بازگشت به تاریخ، خواهیم دید که از زمانی که گردن زدنها واعدامهای قضائی عمومی وجود داشته، جمعیتهایی نیز برای تماشایشان وجود داشته. در لندن، در اواخر قرن ۱۹، شاید چهار یا پنج هزار نفر برای تماشاییک دار زدن استاندارد گرد میامدند. ۴۰٫۰۰۰ یا ۵۰٫۰۰۰ نفر برای دیدن کشته شدنیک جنایتکار معروف. و گردن زدن که در آن زمانرویدادی نادر در انگلستان بود حتی تعداد بیشتری را جلب می‎کرد.
در مه ۱۸۲۰، پنج مرد که معروف به توطئه‎گران خیابان کاتو بودند در لندن بخاطر دسیسه برای ترور اعضای دولت انگلیس اعدام شدند. به دار آویخته شدند و بعد گردن زده شدند. منظره منزجرکننده‎ای بود. به نوبت سر یک را جدا کردهو رو به جمعیت می‎گرفتند. و ۱۰۰٫۰۰۰ نفر یعنی ۱۰٫۰۰۰ نفر بیشتر از جمعیتی کهمیتوان در استادیوم ویمبلی جای داد، برای تماشا گرد آمدند. خیابانها غلغله بود. مردم پنجره‎ها و پشت‎بامهارا کرایه کرده بودند. مردم از واگنها و درشكه‌ها توی خیابانها بالا رفته بودند. همینطور از تیرهای چراغ برق. معروف است که کسانی بخاطر ازدحام درروزهای اعدامهای محبوب جان باخته‌اند.
شواهد نشان می‌دهد که در طول تاریخ ما از گردن زدنها و اعدامها عمومی، اکثریت جمعیت گرد آمده برای تماشا یا مشتاق هستند و یا در بهترین حالت خونسرد. در مقایسه نفرت بندرت وجود داشته و حتی وقتی مردم نفرت‌زده و هراسیده‌اند، بازهم مانع از بیرون آمدنشان برای تماشا نمی‌شود.
شاید قابل توجه‌ترین مثال از قابلیت بشر در تماشای گردن زدن و خونسرد ماندن و حتی نومید شدن به معرفی گیوتین در فرانسه بسال ۱۷۹۲ بازگردد، آن ماشین معروف قطع سر. برای ما در قرن بیست و یکم، گیوتین شاید یکدستگاه هیولاوار بنظر رسد، اما برای نخستین جمعیتی که آن را دید درواقع مایوس کننده بود. آنها عادت به اعدامهای زجرکش کننده طولانی و کش آمده در سکوی اعدام داشتند جاییکه آدمها را نقص عضو ، سوزانده و به آرامی تکه تکه می‌کردند. برای آنها، تماشای گیوتین در حین عمل خیلی سریع بود، چیزی برای تماشا نداشت. تیغه افتاد، سر توی سبد افتاد، و آنی از دید خارج نی‌شد و آنها فریاد برآوردند «چوبه دار مرا پس بده، چوبه دار مرا برگردان.»
اختتام اعدامهای قضایی عمومی زجرکش کننده در اروپا و آمریکا بخشی بخاطر گرایشات بشردوستانه نسبت به جنایتکارها و بخشی بخاطر جمعیتی بود که لجبازانه به انکار رفتاری می‌پرداختند که باید از خود نشان می‌دادند. اغلب اوقات، روز اعدام بیشتر به کارناوال میماند تا یک مراسم حزن‌انگیز.
امروز، فکر یک مراسم قضایی اعدام در انظار عمومی اروپا یا آمریکا نشدنی است، اما سناریوهای دیگری هم هست که باید ما را درباره فکر کردن به این که آن چیزها الان متفاوتند و دیکر نباید آنطور رفتار کنیم ، هوشیار می‌کند.
برای مثال پیشامدهای تحریک به خودکشیرا درنظر بگیرید. وقتی که جمعیتی گرد میاید تا کسی که از ساختمان عمومیبه قصد خودکشی بالا رفته را تماشا کند، و مردم توی جمعیت قیل و قال می‎کنند، "یالا بجنب! تمامش کن و بپر! این یک پدیده شناخته شده است. یک روزنامه در ۱۹۸۱ پی برد که ازهر ۲۱ اقدام تهدید به خودکشی، ۱۰ تای آن پیشمامدهای مربوط بهتحریک به خودکشی و قیل وقال جمعیت ست. وپیشامدهایی نیز در مطبوعاتامسال گزارش شده. در ماه مارس امسال در تلفورد و شروپشایر پوشش گسترده‎ای از یک پیشامد این چنینی را داشتیم.
و زمانی که امروزهاین اتفاقات میفتد، مردم شروع به عکس و فیلم گرفتنبا موبایلهایشان می‎کنند و بعد روی اینترنت پخش می‎کنند. وقتی نوبت جنایتکاران سنگدل می‎رسد،ویدئوهای گردن زدن را روی اینترنت پست می‎کنند، اینترنت نوع تازه‎ی از جمعیت را خلق کرده. امروز، اعمال این چنینی در زمان و مکانی دور اتفاق می‌افتند، که در بیننده حس بی‎اعتنایی انسبتبه واقعه‌ی که رخ میدهد ایجاد میکند، حس جدایی. که به من ربطی ندارد. اتفاقی است که افتاده. حتی نوعی حس بی‎سابقه از صمیمیت بهما ارائه می‎شود. امروزه به همه ما صندلیهای ردیف جلو پیشنهاد می‎شود. می‎توانیم در زمان و فضای دلخواه به تماشای خصوصی آن بنشینیم، و کسی هم هیچوقت نمی‎فهمد که آن را تماشا کرده‎ایم.
این حس جدایی- از سایر مردم،از خود رویداد حتی-- ه نظر می‎رسد کلید درک قابلیت ما برای تماشاست، و چندین روش هست که اینترنت بواسطه آنحس بی‎اعتنایی را خلق می‎کند که بنظر تباه کننده مسئولیت اخلاقی فردی است. فعالیتهای آنلاین مااغلب با زند گی واقعی تقابل دارد، در حالی که کارهایی که آنلاین انجام می‎دهیم بنحوی کمتر واقعی است. کمتر حس می‎کنیم که مسئول اعمالمان هستیم وقتی که آنلاین تعامل داریم. حس گمنامی،حس نامرئی بودن وجود دارد، پس کمتر در قبال رفتارماناحساس مسئولیت می‎کنیم. اینترنت همچنین برخورد غیرعمدیبا مسائل را آسانتر می‎کند، چیزهایی که معمولا در زندگی روزانه ازآنها اجتناب می‎کنیم. امروزه یک ویدئو می‎تواند حتی قبل از این که بدانید چه تماشا می‎کنید شروع به نمایش دادن می‎کند. یا شاید وسوسه شوید به موضوعاتی نگاه کنید که در زندگی روزمره نمی‎کنید یا حتی ممکن است در حضور دیگران نبینید. و وقتی اقدامی از قبل ضبط شده و در زمان و فضایی دور رخ می‎دهد، تماشای آن به فعالیتی منفعل میماند. کاری نیست که الان بشود درباره‎اش کرد. دیگر اتفاق افتاده.
همه این چیزها بما بعنوان یک کاربر اینترنتاجازه می‎دهد که به آسانی به حس کنجکاوی خود درباره مرگ کمک کنیم، تا مرزهای شخصی‎مان را کنار زده و به آزمون حس حیرت خویش وجستجو در حس حیرت خویش بپردازیم،
اما به هنگام تماشا منفعل نیستیم. بلعکس، تمایل جنایتکار را برایدیده شدن برآورده می‎کنیم. وقتی قربانی گردن زدندست بسته و بی‎دفاع است، لزوما طمعه‎ی در نمایش قاتل است. برخلاف سر پیشکشی در میدان نبرد، که نمایانگر خوش شانسی ومهارت در بردن جنگ است، وقتی سرزدن روی صحنه برده می‎شود، وقتی الزام بخشی از یک تکه نمایشی است، قدرت قاتل در هنگام اجرا از سوی مخاطبینش تقویت می‎شود. بعبارت دیگر، تماشا بخشی از رویداد است. رویدادی دیگر تنها در یک مکان یا موقعیت زمانی خاص اتفاق نمیفتد، طوریکه قبلا بود وبه نظر میاید که هنوز هم باشد. اکنون رویداد در زمان و مکان گسترش میابد، و همه به تماشای نقش خویش می‎پردازند.
باید دست از تماشا برداریم، اما می‎دانیم که نمی‎خواهیم. تاریخ می‎گوید که نمی‎خواهیم، و قاتلها هم این را می‎دانند.
متشکرم.
(تشویق)
برونو گیوسانی: متشکرم. بگذار این را پس بگیرم. متشکرم. بیایید بریم اینجا. در حینی که تدارکاتاجرای بعدی را انجام می‌دهند، مایلم ازت این سوال را بپرسم کهشاید خیلی‌ها در اینجا داشته باشند، که چطور به این موضوع علاقمند شدی؟
فرانسس لارسن: قبلا در موزه‌ای کار می‌کردم به اسم پیت ریور در آکسفورد، که بخاطر به نمایش گذلشتن کله‎های آب رفته از آمریکای جنوبی معروف بود. مردم عادت داشتند بگویند، « اوه، موزه کله‎های آب رفته، موزه سرهای آب رفته!» و در آن زمان، من روی تاریخ مجموعه‌های علمی جمجمه‌ها کار می‌کردم. روی مجموعه‎های مخدانی کار می‎کردم، و به این درک کنایه‎امیز رسیدم که در اینجا مردم به دیدن این فرهنگوحشیانه، بدوی و خونین میایند، گویی که تقریبا درباره‎اش خیال پردازی کردهو بدون آنکه وقعا بفهمند چی را تماشا می‎کنند آن را خلق می کنند، و در حینی که این جماعت گسترده--منظورم صدها هزار جمجمه در موزه‎هایمان هست،در سراسر اروپا و آمریکا-- بنوعی حامی این روشنفکری در پی منطقگرایی علمی هستند. پس می‎خواستم به نوعی آن را بپیچم و بگویم،«بیایید بخودمان نگاه کنیم.» به این کله‎های آب رفته از طریقجعبه شیشه‎ای نگاه می‎کنیم. بیایید به شیفتگی تاریخ و فرهنگمانبه این چیزها نگاه کنیم. ب گ: از تو برای به اشتراک گذاشتنآن تشکر می‌کنم.
ف ل: متشکرم.
(تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *