دَن فلیپس : خلق خانه‌هایی از مصالح احیا شده

متن سخنرانی :
(تشویق تماشاگران)
خیلی ممنونم من تعدادی عکس دارم و قراره کمی راجع به اینکه چطور کارم رو انجام می‌دم توضیح بدهم. و قراره کمی راجع به اینکه چطور کارم رو انجام می‌دم توضیح بدهم. ۷۰ الی ۸۰ درصد این خانه ها همگی ازمصالح قابل بازیافت ساخته شده‌اند٬ موادی که قرار بود با لجن پوشانده٬ مدفون یا سوزانده بشوند. اینها فقط آشغال بودند. این اولین ساختمانی‌ست که ساختم. این در ورودی دو لنگه با کتیبه ای ۳ قسمتی که قرار بود مدفون بشود. یه برج کوچک داره. برجستگی های رو پیش‌آمدگی‌ هستند. درست در اینجا-- اون ها نوعی گردوی آمریکایی هستند و این برجستگی ها تخم مرغ هستند. البته باید اول آنها را به عنوان صبحانه بخورید، و بعد پوسته‌اش رو با مواد پر کننده٬ رنگ کنید و وصلش کنید، و شما در کمترین زمان یه برجستگی معمارانه درست کردین. و شما در کمترین زمان یه برجستگی معمارانه درست کردین.
این هم یک تصویر از داخل بناست، و شما می‌تونید کتیبه‌ی ۳ قسمتی رو ببنید و پنجره‌های قوسی رو --- که متعلق به یک ساختمان قدیمی بودن و قرار بود که مدفون شود. و احتمالن قفل و کلید هاش به تنهایی ۲۰۰ دلار ارزش دارد. وسایل آشپزخانه از حراجی خریداری شده‌اند. یه اجاق گاز به سبک O'Keefe & Merritt متعلق به سال ۱۹۵۲ آنجاست، که اگر از آشپزی خوشتون بیاد، اجاق گاز خوبیه. این پله‌ها به سمت برجک می‌روند. من راه پله رو ۲۰ دلار خریدم٬ به اضافه‌ی هزینه‌ی حمل و نقل. به اضافه‌ی هزینه‌ی حمل و نقل. حالا به برجک نگاه کنید، همونطور که می‌بینید برآمدگی‌های محدب و نوک تیز و فرو رفتگی‌هایی می‌بینید. اگر این چیزها زندگیتون رو خراب می‌کند٬ خب٬ بهتره که اونجا زندگی نکنید. (خنده تماشاگران) این شوتینگ رخت‌های شستنی‌ست٬ این شوتینگ رخت‌های شستنی‌ست٬ از جنس چدن که توی عتیقه‌فروشی ها پیدا می‌شوند. من یکی از اون‌ها رو داشتم٬ و یک سیستم ساده‌ی مکانیکی ساختم. کافیه به قالب کفش لگد بزنید در باز می‌شه و رخت چرک‌هاتون رو میندازین پایین. اگه به اندازه‌ی کافی باهوش باشید٬ لباس به سبد بالای لباسشویی پرتاب می‌شه. وگرنه٬ مستقیم می‌ره به توالت. (خنده تماشاگران) این وانی حمام هست که از اسقاط آهن ساختم. این وانی جمام هست که از اسقاط آهن ساختم. دیواره ای که چسب کاری شده و به زمین میخ میشه٬ با لبه‌ی پیش آمده و برگشته به سمت پایین٬ و در این جهت دوبار نماکاری شده. این وان ۲ نفره هست. بعد از همه‌ی این حرفا٬ مسئله فقط بهداشت نیست٬ بلکه امکان تفریح کردن هم هست. ( خنده تماشاگران) و این شیر آب٬ از چوب توت آمریکایی درست شده. شاید کمی مزخرف به نظر بیاد٬ اما خب به هر حال این یه حمومه.
( خنده تماشاگران)
این ساختمان بر اساس قوطی آبجو Budweiser ساخته شده است. البته خیلی شبیه قوطی آبجو نیست٬ اما الگوبرداری‌های طراحی کاملاً درست هستند. طراحی قوطی‌های آبجو پیش‌آمدگی پشت بام را فراهم کرد٬ و بعد کنگره ۴ گوش لبه‌ی قرنیز درست از قوطی‌های قرمز سفید آبی و نقره‌ای بیرون اومده. بعد این پیش‌آمدگی‌ها تا پایین رخ‌بام ادامه پیدا می‌کنن که در این طراحی از قوطی ایده گرفتم. من یه قوطی روی دستگاه کپی گذاشتم و اندازش رو به اندازه‌ای که می‌خواستم بزرگ کردم . و روی قوطی نوشته شده: "این آبجو معروف‌ترین بودوایزرBudweiser که در میان تمام آبجوهایی که می‌شناسیم هست٬ و اینا!!" ما تغییرش دادیم و نوشتیم: "این معروفترین خانه‌ی ابجویی بودوایزر Budweiser در میان تمام آبجوهایی که نمی‌شناسیم هست!" ما تغییرش دادیم و نوشتیم: "این معروفترین خانه‌ی ابجویی بودوایزر Budweiser در میان تمام آبجوهایی که نمی‌شناسیم هست!" این یه نوع قفل هست. از یک ماشین تراش متعلق به دهه‌ی ٬۱۹۳۰ که یه ماشین کار با چوب خیلی خشن هست. به من همین یک قسمت از ماشین تراش رو دادند٬ به خاطر همین یه قفل ازش ساختیم. قول می‌دم حتی فیل‌های خیلی بزرگ رو هم بیرون نگه داره. و مطمئناً ما با فیل‌های بزرگ مشکلی نداشتیم. ( خنده تماشاگران) حمام قرار بود که یک شیشه آبجو رو تداعی کنه. که حباب‌هایی که رو به بالا می‌رن و کفی که اون بالا داریم که با کاشی‌های ناصاف درست شده‌اند. از کجا می‌تونید کاشای ناصاف پیدا کنید؟ خب٬ باید بگم نمی‌توانید پیدا کنید. اما من تعداد زیادی توالت دارم و شما می‌توانید یه توالت رو با چکش خرد کنید٬ و سپس شما کاشی‌های ناصاف دارید. و اون شیر٬ اونجا شیر آب بکشه آبجوست.
( خنده تماشاگران)
و این دیوار شیشه‌ای مثل هر دیوار شیشه‌ای دیگه‌ای هست که جلوی در اصلی هر کلاسی در آمریکا دیده می‌شه ما ازش خسته شدیم٬ تبدیل به نوعی کلیشه شده. پس اگر شما هم جلوی در اصلی ازش استفاده کنید٬ طرحتون خراب شده. پس جلوی در ورودی نگذاریدش٬ جای دیگه‌ای ازش استفاده کنید. این یه دیوار شیشه‌ای قشنگه اما اگه جلوی در اصلی ازش استفاده کنید٬ مردم میگن: "اوه! تو داری تقلید می‌کنی٬ این ایده‌ی خودت نیست!" خب پس اونجا نگذارید. یه حمام دیگه٬ طبقه‌ی بالا. این روشنایی درست مثل روشنایی‌هایی هست که توی سرسرای مدارس آمریکایی دیده می‌شه. توی سرسرا قرارش ندید! بگذاریدش توی حمام یا توی کمد٬ اما نه توی سرسرا! یک نفر بهم از این لگن‌های شستشو داده بود٬ پس یک لگن شستشو برایش گذاشتم! ( خنده تماشاگران) در این خونه‌ی کوچیک اون شاخه‌ها از چوب نوعی توت آمریکایی ساخته شده‌اند. این تصاویر را مرور می‌‌کنم تا کمی در موردشون توضیح بدم.
برای اینکه توضیح دهم که چه می‌کنم، شما باید بدونید که چه چیزهایی باعث اتلاف در ساختمان‌سازی می‌شه. خانه‌سازی ما تبدیل به یک کالای مصرفی شده٬ می‌خوام کمی راجع به این موضوع صحبت کنم. اما احتمالاً اولین علت مصرف‌گرا بودن ما در DNA ما نهفته هست. بشر نیاز داره یکنواختی مربوط به اطلاعات وابسته به ادراکش رو حفظ کنه. بشر نیاز داره یکنواختی مربوط به اطلاعات وابسته به ادراکش رو حفظ کنه. معنیش چیه؟ یعنی برای هر ادراکی که داریم٬ لازم دارد که یکی کاملا شبیه به قبلی داشته باشد، وگرنه ادراک ما پیوستگی و استمرار نداره٬ و این باعث گیج شدن ما می‌شه. می‌تونم چیزی رو نشونتون بدم که تا حالا ندیدید. این یه موبایله. البته شما تا به حال این یکی رو ندیدید. کاری که می‌کنید بررسی ویژگی‌های ساختاری این هست کاری که می‌کنید بررسی ویژگی‌های ساختاری این هست به بانک اطلاعاتی خودتون برمی‌گردید و .... بله! این موبایله. به بانک اطلاعاتی خودتون برمی‌گردید و .... بله! این موبایله. اگر یه گاز ازش بخورم٬ شما می‌گید٬ " یه دقیقه صبر کن ببینم" این که موبایل نیست. یکی از اون موبایل شکلاتی‌های جدیده. ( خنده تماشاگران) و خب باید یه طبقه‌بندی جدید ایجاد کنید٬ درست بین موبایل و شکلات. به این ترتیب ما اطلاعات رو پردازش می‌کنیم.
و شما در صنعت ساختمان‌سازی هم ازش استفاده می‌کنید. اگر در یک دیوار شیشه‌ای یکی از شیشه‌ها ترک بخوره می‌گیم: " اوه خدایا! ترک خورده. باید تعمیرش کنیم. باید درش بیاریم و بندازیمش دور. هیچکس نمی‌تونه ازش استفاده کنه. باید یه جدیدش رو نصب کنیم." چون این کاریه که با یک شیشه‌ی ترک خورده می‌کنیم. اصلاً هم مهم نیست که این روی زندگیمون تاثیری نداره. تنها الگو هست که می‌تونه باعث موفقیت زودهنگام بشه و همین‌طور هماهمنگی در مشخصات سازه‌ای. با این وجود اگه یه چکش کوچک برداریم و به بقیه‌ی شیشه‌ها ترک‌هایی اضافه کنیم٬ سپس ما یک الگو خواهیم داشت. چون که اصول روانشناسی گشتالت تاکید دارن بر درک الگوها در بخش‌هایی که الگویی رو شامل می‌شن. چون که اصول روانشناسی گشتالت تاکید دارن بر درک الگوها در بخش‌هایی که الگویی رو شامل می‌شن. می‌گیم" اوه! چقدر خوبه!" و این جریان هرروز برای من اتفاق می‌افته. تکرار الگو ایجاد می‌کنه. اگر ۱۰۰ تا از این‌ها داشته باشم٬ ۱۰۰ تا از اون‌ها٬ اصلاً مهم نیست که این‌ها و اون‌ها چی هستند. اگه بتونم چیزی رو تکرار کنم٬ امکان ایجاد الگو رو دارم. بین گردوی آمریکایی٬ تخم مرغ٬ خرده شیشه و شاخه تفاوتی نیست. این تلفات زیادی در صنعت ساختمان‌سازی ایجاد می‌کنه.
دومین علت٬ فردریش نیچه هست که حدود سال ۱۸۸۵ کتاب " تولد فاجعه" را نوشت. در این کتاب گفته فرهنگ‌های مختلف بین ۲ جنبه‌ی فکری در نوسان هستند. از یک طرف٬ نگاه آپولویی (خداى آفتاب و زيبايى و شعر و موسيقى)٬ که خشک و قابل پیش‌بینی٬ عقلانی٬ و کامل هست. از طرف دیگر طیف٬ نگاه ديونسيوس (خدای شراب و میگسارى و زراعت) هست که بیشتر به عشق و بصیرت٬ بردباری طبیعت و اشارات و حرکات انسان. روشی که آپولو با تیپ شخصیتیش عکاسی می‌کنه٬ یا قاب عکسی رو نصب می‌کنه٬ طوری هست که انگار اون‌ها رو از اشعه‌ی لیزر و مایکرومتر عبور می‌ده "خب عزیزم. هزار اینچ برو به چپ اونجا جایی هست که می‌خواییم عکسمون رو بگذاریم. خوب. عالیه." به صورت شاقولی تراز شده و کاملاً در مرکز. اما تیپ شخصیتی ديونسيوس طوری هست که عکس رو می‌گیره و... می‌ره. ( خنده تماشاگران) تفاوت در این جاست. من نقص رو نشون دادم. من روند طبیعی رو نشون دادم. مرکز ثقل جان دیویی است. نگاه آپولویی کوهی از تلفات و زباله ایجاد می‌کنه. اگر چیزی٬ بی نقص نیست اگر مطابق چیزی که از قبل در نظر گرفته شده بوده نباشه٬ زباله هست. اِخ٬ به درد نخور٬ زباله٬ " اِخ" فلان٬ " اِخ" بهمان. "ضایعات. ضایعات. ضایعات"
سومین علت به احتمال زیاد انقلاب صنعتی هست که در دوره‌ی رنساس آغاز شد٬ با افزایش انسانگرایی. بعد با جهش کوچیکی دوباره همزمان با انقلاب فرانسه دنبال شد٬ اواسط قرن ۱۹ ؟ما کلی اسباب اثاثیه و خرت و پرت و اختراعاتی که هر کاری رو انجام می‌دهند را داشتیم. که تا قبل از اون دوره، باید با دست انجامشون می‌دادیم. که تا قبل از اون دوره، باید با دست انجامشون می‌دادیم. ما الان مصالح استاندارد شده داریم. درخت‌ها اینطوری رشد نمی‌کنن٬ ۲ اینچ٬ ۴ اینچ٬ و با اتفاع ۸ ، ۱۰ ، ۱۲ فیت نیستند. ما کوهی از ضایعات درست می‌کنیم. و خب اونا دارن کارشون رو خیلی خوب انجام ‌می‌دن٬ اونجا توی جنگل٬ با کار کردن روی محصولات فرعی صنعت خودشون با OSB ها و تخته‌های نئوپان و .... اما این هیچ فایده‌ای نداره٬ که مسئول درو کردن جنگل باشیم٬ اگه مصرف کننده‌ها دارن جنگل رو با هدف مصرف به هدر می‌دن٬ و این اتفاقیه که داره می‌افته. و بنابراین اگه چیزی استاندارد نباشه٬ "اِخ٬ زباله" "اِخ" فلان. " اِخ اگه یه دو در چهارش رو بخرید و صاف نباشه٬ می‌تونید برگردونیدش. " اوه٬ متاسفم٬ آقا. یه صافش رو بهتون می‌دیم. خُب من به تمامی این چیزهای از شکل افتاده ویژگی دادم چون تکرار٬ الگو ایجاد می‌کنه٬ و این مطابق دیدگاه ديونسيوس هست.
چهارمین علت٬ نیروی انسانی به شدت گرون‌تر از مصالح هست. خب٬ این فقط یک افسانه هست٬ که اینطور شروع می‌شه: به جیم تالوس یکی از شاگردهای من هست گفتم" جیم دیگه وقتش شده. برات یک کار پیدا کردم به عنوان سرکارگر در گروه قاب‌بندی. وقتشه که بروی" "دَن٬ فکر نکنم آماده باشم" "جیم٬ وقتشه. تو می‌تونی." پس استخدامش کردیم. و اون اونجا با مترش میون کپه‌های آشغال دنبال مصالح اصلی می‌گشت٬ که مثلاَ این تابلوی بالای در هست٬ با این فکر که قراره رئیسش رو تحت تاثیر بگذاره٬ کاری بود که بهش یاد داده بودیم. و سرپرستش اومد و گفت" تو داری چیکار می‌کنی؟" "اوه٬ دنبال مصالح اصلی می‌گردم" و منتظر بود ازش تقدیر بشه. سرپرست گفت" نه٬ نه٬ من بهت پول نمی‌دم که وسط آشغال‌ها راه بری! برگرد سر کارت!" و اون٬ چیزی که لازم بود داشته باشه تا بگه رو داشت٬ اون گفت٬ " می‌دونی٬ اگه تو به من ساعتی ۳۰۰ دلار می‌دادی٬ متوجه می‌شم که چطور ممکن بود اینو بگی اما الان من دارم هر دقیقه ۵ دلار برات ذخیره می‌کنم. یه حساب کتابی بکن" ( خنده تماشاگران) حرفت به جاست تولیس. از الان به بعد شما باید این کپه آشغال‌ رو اول دور بریزید و جالب اینجاست که خیلی ریاضیش قوی نبود برای حساب کتاب. ( خنده تماشاگران) اما هر از چندگاهی به اتاق فرمان دسترسی پیدا می‌کنید٬ و می‌تونید کلیدها رو داغون کنید. و این اتفاقیه که اینجا افتاد.
پنجمین چیز٬ شاید بعد از ۲٫۵۰۰ سال افلاطون هنوز هم با نظریه‌ی فرم کامل خودش بر ما اثر داره. او گفته بود که ما این نظریه‌ی کمال رو راجع به چیزهایی که می‌خواهیم در سر داریم. او گفته بود که ما این نظریه‌ی کمال رو راجع به چیزهایی که می‌خواهی در سر داریم. و ما به منابع طبیعی فشار می‌آریم تا این خواسته محقق بشه. همه‌ی ما در سر رویای یک خانه‌ی کامل رو داریم٬ رویای آمریکایی٬ که یک خانه هست٬ خانه‌ی رویایی. مشکل اینجاست که ما توانایی پرداخت هزینه‌هاش رو نداریم. پس ما یک رویای آمریکایی داریم که شبیه هست به یک خانه‌ی متحرک. الان دنیا زنگار گرفته و پژمرده شده. مثل یک کالای رهن شده٬ درست مثل اسباب و وسایل٬ درست مثل یک ماشین. شما چک رو می‌نویسید٬ و درست در همون لحظه ۳۰٪ از بهاش کاسته می‌شه. بعد از یک سال٬ نمی‌تونید هر چه که داخلش دارید رو بیمه کنید٬ فقط ۷۰٪ از همه چیز رو. سیمی با گیج ۱۴ کاملاَ معمولی هست. اون هیچ مشکلی نداره مگر اینکه بپرسید سیمی با گیج ۱۲ قراره چه کاری انجام بده٬ و این چیزیه که اتفاق می‌افته. این از خودش فرمالدئید( HCHO) زیادی آزاد می‌کنه و در این مورد یک قانون فدرال هست برای هشدار دادن به خریداران خانه‌های متحرک جدید در مورد خطرات فرمالدئید برای اتمسفر. آیا ما به طوره احمقانه‌ای احمق هستیم؟ دیوارها همینقدر ضخامت دارن. تمام این ماجرا به اندازه‌ی غلات اساسی هست. ( خنده تماشاگران) " خب! من فکر می‌کردم روستای پالم هاربر اونجاست." " نه٬ نه. دیشب باد می‌اومد. روستا رو با خودش برده." روستا رو با خودش برده." پس وقتی تنزل پیدا می‌کنن باید چی‌کار کنیم؟
خب تمام اون اندیشه‌های آپولونیای٬ پیرو افلاطون٬ چیزی هست که صنعت ساختمان‌سازی قراره پیروش باشه٬ و خب یک سری چیزهایی هست که این شرایط رو بدتر می‌کنن. یکی از اون‌ها٬ این هست که تمام حرفه‌ای ها٬ تمام تجّار٬ فروشنده‌ها بازرسان٬ مهندسان٬ معماران همه همینطور فکر می‌کنن. و این تاثیرش رو روی مشتری هم می‌گذاره٬ که خب درخواست مدل مشابهی رو می‌کنه. این یه پیشگویی کامبخش هست. ما نمی‌تونیم از این جریان خارج بشیم. تازه بازاریاب‌ها و مبلّغ‌ها هم هستن! واای! ما وسایلی می‌خریم که نمی‌دونستیم بهشون احتیاج داشتیم. تنها کاری که باید بکنیم اینه که به این که کدام شرکت تجاری جوش آلوبرقانی تولید می‌کنه توجه کنیم. چقدر چندش‌آور. (خنده‌ی حاضرین) اما می‌دونید چی‌کار کردن؟ یه استعاره گیر آوردن و گفتن: " من دکتر پپر Dr. Pepper را می‌نوشم..."( از تبلیغات مربوط به نوشیدنی‌های Dr. Pepper) و به زودی٬ خودمون رو می‌بینیم داریم اون رو با سرعت می‌نوشیم٬ به اندازه‌ی میلیون‌ها گالون. و حتی آلوبخارای واقعی هم توش نیست! حتی وزنتون رو هم ثابت نگه نمی‌دارن. ( خنده تماشاگران) آه خدای من! این حتی مشکل رو بدتر هم می‌کنه. و ما توی این زودتر از هرچیزه دیگه‌ای گیر می‌کنیم.
بعد مردی به نام جان پل سارتر کتابی نوشت با عنوان "هستی و نیستی". کتابیه که زود خوانده می‌شه. کتابیه که زود خوانده می‌شه. می‌تونید ۲ ساله تمومش کنید٬ اگه روزی ۸ ساعت بخونید. توی این کتاب راجع به خود را جدا کردن از دیگران صحبت شده گفته بشر همیشه رفتار متفاوتی از خودش نشون می‌ده وقتی می‌دونن تنها هستن. و وقتی می‌دونن شخص دیگه‌ای اطرافشون هست. پس اگه دارم اسپاگتی می‌خورم و تنها هستم٬ میتونم مثل یک بیل مکانیکی بخورم. می‌تونم دهنم رو با آستین لباسم تمیز کنم در حالی که دستمال سفره سر میز هست٬ غذا رو با دهان باز بجوم٬ یکم سروصدا درست کنم٬ و هر وقت که خواستم غذا را هورت بکشم . ( خنده تماشاگران) اما همون لحظه‌ای که شما وارد می‌شید٬ می‌گم" اوه سس اسپاگتی داریم." دستمال سفره روی لبه‌ی لباسم٬ لقمه‌های کوچیکتر٬ جویدن با دهان بسته٬ حالا کاری که می‌کنم ارضا کردن انتظارات شما در مورده اینکه چطور باید زندگیم را سپری کنم٬ هست. من اون انتظارات رو حس می‌کنم٬ و ارضائش می‌کنم٬ و من زندگیم رو بر این مبنا که شما چه انتظاری از من دارید سپری می‌کنم. این در صنعت ساختمان‌سازی هم به همین صورت اتفاق می‌افته. به همین خاطر هست که همه‌ی ریز تقسیماتمون شبیه به هم هستن. حتی گاهی انتظارات رسمی شده‌ی فرهنگی رو هم داریم. من روی تمام کفش‌های ورزشیتون شرط می‌بندم. مطمئنم٬ ما همه به این علاقه داریم. در کشورهای تحت کنترل شدید٬ انتظارات در قشر صاحب خانه به صورت فرموله در آمده. انتظارات در قشر صاحب خانه به صورت فرموله در آمده. گاهی اونا نازی هستن٬ اوه خدای من. این مدل ادامه پیدا می‌کنه و بدتر می‌شه.
آخرین مورد کثرت‌گرایی هست. بشر یک موجود اجتماعی هست. ما دوست داریم توی گروههایی باهم وقت بگذرونیم٬ درست مثل گوزن‌های یالدار آفریقایی٬ درست مثل شیرها. گوزن‌های یالدار آفریقایی با شیرها وقت نمی‌گذرونن٬ چون شیرها می‌خورنشون. بشر هم همینطور هست. کاری رو انجام می‌دیم که گروه انجام می‌ده چون داریم سعی می‌کنیم خودمون رو با اون تعریف کنیم. و به همین خاطر شما این مورد رو زیاد در دوره‌ی راهنمایی می‌بینید. اون بچه‌ها تمام تابستون رو کار می‌کنن٬ خودشون رو می‌کشن٬ و موفق می‌شن پول لازم برای خرید یک شلوار چین مارکدار رو بدست بیارن. حدود سپتامبر میتونن بپوشنش و برن٬ " من امروز مهم هستم. ببین٬ نگا کن٬ به جین مارکدار من دست نزن. تو که یک شلوار جین مارکدار نداری. تو یکی از اون آدمای خوشتیپ نیستی. ببین٬ من آدم خوش‌تیپی هستم. جینم رو می‌بینی؟ درسته٬ یه دلیلی برای پوشیدن یونیفرم وجود داره. و این به همین ترتیب در صنعت‌ساختمان‌سازی هم وجود داره.
ما در اولویت‌بندی نیازهای مازلو کمی گیج شده‌ایم. ما در اولویت‌بندی نیازهای مازلو کمی گیج شده‌ایم. ما در اولویت‌بندی نیازهای مازلو کمی گیج شده‌ایم. پایین هرم نیازهای اصلی هستن سرپناه٬ امنیت٬ غذا٬ آب٬ جفت‌گیری و غیره دومی امنیت. سومی٬ روابط. چهارمی مقام و شان٬ عزت نفس٬ که این همون غرور هست. و ما غرور و تکبر رو می‌گیریم و می‌کشیم این پایین. و آخر عاقبت ما تصمیمات خودخواهانه می‌شه ما نمی‌تونیم رهنمون رو پرداخت کنیم حتی به جز غلات نمی‌تونیم چیزی برای خوردن بخریم.
بدین ترتیب خانه‌سازی ما٬ تبدیل به یک کالای مصرفی شده. و یکم اعصاب می‌خواد که در بخش‌های اصلی و ترسناک وجودمون عمیق شیم٬ که در بخش‌های اصلی و ترسناک وجودمون عمیق شیم٬ تصمیم‌گیری کنیم٬ و خانه‌سازی رو به یک کالای مصرفی تبدیل نکنیم٬ بلکه تبدیلش کنیم به چیزی که از هسته‌ای اصلی بجوشه و ایجاد شه. و یکم اعصاب می‌خواد لعنتی، هر وقت که موفق نشوید. اما اشکالی نداره. اگر شکست خوردن نابودتون می‌کنن٬ پس شما نمی‌تونید اینکارو بکنید. من همیشه شکست می‌خورم٬ هر روز٬ من شکست‌های خیلی بزرگی هم داشتم٬ قسم می‌خورم، بزرگ٬ در معرض دید عموم٬ تحقیر آمیز٬ شکست‌های خجالت‌آور همه اشاره می‌کنن و می‌خندن٬ و می‌گن " ۶ بار امتحانش کرد و هنوز هم کار نمی‌کنه. چه ابلهی" یکم قبل‌تر٬ پیمانکارها می‌اومدن و می‌گفتن٬ " دَن٬ تو یه خرگوش کوچولوی بامزه‌ای٬ اما می‌دونی٬ این جواب نمی‌ده. چرا این‌کارو نمی‌کنی٬ چرا اون‌کارو نمی‌کنی؟" و غریرت می‌خواد بگه " چرا نمیری یه تخم مرغ بمکی؟" اما اینو نمیگی٬ چون اون‌ها هدف تو هستن.
و هرکاری که ما تا حالا انجام دادیم -- فقط ساختن سرپناه نبوده. این مربوط به پوشاک و غذا هم می‌شه و حمل ونقل مان به این احتیاج داره٬ همینطور منبع انرژی‌مان -- ما گشاد گشاد نشسته‌ایم. و وقتی یکم فشار بیارم٬ از همه‌ی مردم اطراف جهان می‌شنوم٬ ممکن هست که ما افراط کرده باشیم اما مسئله‌ی اتلاف جهانی هست. اما مسئله‌ی اتلاف جهانی هست. ما توی دردسر افتاده‌ایم. من تسمه‌های متقاطع مهمات نپوشیدم و همینطور نوار قرمز٬ اما مشخصاً توی دردسر افتاده‌ایم. و چیزی که واقعاً بهش احتیاج داریم و چیزی که واقعاً بهش احتیاج داریم دوباره ارتباط برقرار کردن با خود واقعی‌مان هست دوباره ارتباط برقرار کردن با خود واقعی‌مان هست تصمیم بگیر و بگو " می‌دونی چیه٬ فکر می‌کنم دلم می‌خواد CD ها رو کنار دیوار بگذارم" تصمیم بگیر و بگو " می‌دونی چیه٬ فکر می‌کنم دلم می‌خواد CD ها رو کنار دیوار بگذارم" تو چی فکر می‌کنی عزیزم؟" اگر خوب نبود٬ خرابش کن! چیزی که واقعاً بهش نیاز داریم اینه که دوباره با خود واقعیمون ارتباط برقرار کنیم٬ و این واقعاً هیجان‌آوره.
خیلی ممنونم.
( خنده تماشاگران)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *