برایان استیونسن : ما نیاز داریم که در باره بی‌عدالتی صحبت کنیم

متن سخنرانی :
خب واقعا این برای من افتخار فوق العاده ای است . من بیشتر وقتم را در زندان ها، بازداشگاه ها و در اعدام‌گاه‌‌ها به‌ سر بردم. من بیشتر وقتم را در زندان ها، بازداشگاه ها و در اعدام‌گاه‌‌هابه‌ سر بردم. بیشتر عمرم را در جوامع کم درآمد گذراندم در پروژه هایی و مکانهایی که ناامیدی بسیار زیادی وجود دارد. و در تد بودن و دیدن این انگیزه و شنیدن آن و در تد بودن و دیدن این انگیزه و شنیدن آن برای من بسیار انرژی زا بوده‌است. و یکی از چیزهایی که در زمان کوتاه حضورم در اینجا بر من آشکار شده اینست که تد یک هویت دارد. و در واقع می‌توانید چیزهایی بگویید در اینجا که در سراسر چهان اثر می‌گذارند. و در واقع می‌توانید چیزهایی بگویید در اینجا که در سراسر چهان اثر می‌گذارند. و گاهی وقتی از طریق تد می آیند دارای معنی و قدرتی هستند که وقتی از (تد) نمی‌آیند این (قدرت) را ندارند. و گاهی وقتی از طریق تد می آیند دارای معنی و قدرتی هستند که وقتی از (تد) نمی‌آیند این (قدرت) را ندارند. و گاهی وقتی از طریق تد می آیند دارای معنی و قدرتی هستند که وقتی از (تد) نمی‌آیند این (قدرت) را ندارند.
و من این را مطرح کردم زیرا که می‌پندارم که هویت واقعا مهم است. ما تعدادی سخنرانی فوق العاده داشتیم. و گمان می کنم چیزی که آموختیم این بود که ، اگرشما یک معلم هستید حرفتان می‌تواند پرمعنی باشد، و گمان می کنم چیزی که آموختیم این بود که ، اگرشما یک معلم هستید حرفتان می‌تواند پرمعنی باشد، اما اگر معلمی دلسوز باشید، اینها می‌تواند به طور خاص پرمعنی باشد. اما اگر معلمی دلسوز باشید، اینها می‌تواند به طور خاص پرمعنی باشد. اگر شما یک دکتر هستید می‌توانید کارهای خوب انجام دهید ، اما اگر دکتری غم‌خوار باشید می‌توانید کارهای (خوب) دیگری (هم) انجام دهید. اگر شما یک دکتر هستید می‌توانید کارهای خوب انجام دهید ، اما اگر دکتری غم‌خوار باشید می‌توانید کارهای (خوب) دیگری (هم) انجام دهید. پس من می‌خواهم در مورد قدرت هویت صحبت کنم. و من این را در دوران وکالت و وکیل بودن نیاموختم. و من این را در دوران وکالت و وکیل بودن نیاموختم. در واقع من این را از مادربزرگم یادگرفتم
من در خانه‌ای بزرگ شدم که یک خانه‌ی سنتی آفریقایی امریکایی سنتی بود مادرسالارانه اداره می‌شد، که آن حکم فرما مادربزرگم بود. او سرسخت بود، قوی، قدرتمند. او سرسخت بود، قوی، قدرتمند. او پایان هر بحث در خانواده ما بود او شروع خیلی از بحث‌ها در خانواده ما بود. او دختر افرادی که به بردگی کشانیده شده بودند، بود. پدر و مادر او در دوره بردگی در ویرجینیا در سالهای ۱۸۴۰ به دنیا آمده بودند. او در سالهای ۱۸۸۰ به دنیا آمد وتجربه‌ی بردگی نوع نگاهش را به دنیا شکل داده بود. او در سالهای ۱۸۸۰ به دنیا آمد وتجربه‌ی بردگی نوع نگاهش را به دنیا شکل داده بود. او در سالهای ۱۸۸۰ به دنیا آمد وتجربه‌ی بردگی نوع نگاهش را به دنیا شکل داده بود.
مادربزرگم سخت‌گیر بود ولی با این حال بسیار دوست داشتنی نیز بود. هنگامی که من به عنوان یک پسربچه کوچک می‌خواستم او را ببینم، او می‌آمد و من را در آغوش می‌گرفت. هنگامی که من به عنوان یک پسربچه کوچک می‌خواستم او را ببینم، او می‌آمد و من را در آغوش می‌گرفت. او مرا به سختی م‌یفشرد طوری که نفس کشیدن برام مشکل می‌شد و بعد می گذاشت که بروم. هنگامی که من به عنوان یک پسربچه کوچک می‌خواستم او را ببینم، او می‌آمد و من را در آغوش می‌گرفت. و یکی دو ساعت بعد، اگر او را می دیدم، می‌آمد به طرفم و می‌گفت، "برایان، آیا هنوز آغوش مرا احساس می کنی؟" و یکی دو ساعت بعد، اگر او را می دیدم، می‌آمد به طرفم و می‌گفت، "برایان، آیا هنوز آغوش مرا احساس می کنی؟" اگر می‌گفتم نه، او دوباره من را بغل می‌کرد و اگر می‌گفتم بله، رهایم می‌کرد او این‌گونه بود که شما همیشه می خواستید در کنارش باشید. او این‌گونه بود که شما همیشه می خواستید در کنارش باشید. و تنها درگیری او این بود که ده تا بچه داشت. از ده فرزند ،مادرم جوانترین بود. و گاهی که من می‌رفتم که زمانی را با او بگذرانم بسیار مشکل بود که توجه او را جلب کنم. و گاهی که من می‌رفتم که زمانی را با او بگذرانم بسیار مشکل بود که توجه او را جلب کنم. عموو عمه زادهایم همه جا می‌دویدند.
و به خاطر دارم، وقتی هشت و یا نُه ساله بودم، یه روز صبح که بیدار شدم و به اتاق نشیمن رفتم همه عموزاده هایم همه جا می‌دویدند. و به خاطر دارم، وقتی هشت و یا نُه ساله بودم، یه روز صبح که بیدار شدم و به اتاق نشیمن رفتم همه عموزاده هایم همه جا می‌دویدند. و به خاطر دارم، وقتی هشت و یا نُه ساله بودم، یه روز صبح که بیدار شدم و به اتاق نشیمن رفتم همه عموزاده هایم همه جا می‌دویدند. و مادر بزرگم در گوشه‌ی دیگر اتاق نشسته بود و به من خیره شده بود. و مادر بزرگم در گوشه‌ی دیگر اتاق نشسته بود و به من خیره شده بود. اول فکر کردم ما داریم یه بازی می‌کنیم. به او نگاه کردم و بهش لبخند زدم، اما او خیلی جدی بود. به او نگاه کردم و بهش لبخند زدم، اما او خیلی جدی بود. بعد از حدود ۱۵ تا ۲۰ دقیقه، او بلند شده آمد این طرف اتاق و من را با دستانش گرفت و گفت" برایان بیا، من و تو می‌خواهیم با هم حرف بزنیم." و من را با دستانش گرفت و گفت" برایان بیا، من و تو می‌خواهیم با هم حرف بزنیم." و من این را به خاطر دارم درست مثل اینکه دیروز اتفاق افتاده باشد. هرگز فراموش نمی‌کنم.
او مرا به پشت خونه برد و گفت، " برایان، می‌خواهم چیزی به تو بگم، اما به کسی نمیگی که من بهت چی گفتم." او مرا به پشت خونه برد و گفت، " برایان، می‌خواهم چیزی به تو بگم، اما به کسی نمیگی که من بهت چی گفتم." من گفتم، "باشه، مامان‌بزرگ." گفت،" مطمئن بشو که اینکار را نمی‌کنی". گفتم "مطمئنم". سپس مرا نشاند و بهم نگاه کرد و گفت، " می‌خواهم بدونی که من داشتم نگاهت می‌کردم." سپس مرا نشاند و بهم نگاه کرد و گفت، " می‌خواهم بدونی که من داشتم نگاهت می‌کردم." سپس مرا نشاند و بهم نگاه کرد و گفت، " می‌خواهم بدونی که من داشتم نگاهت می‌کردم." , و گفت، " من فکر می‌کنم که تو خاص و استثنایی هستی." گفت،: "فکر می‌کنم تو هرکاری را که بخواهی میتوانی انجام دهی." هرگز این را فراموش نخواهم کرد.
و سپس گفت، "فقط می‌خواهم سه چیز را به من قول بدهی، برایان . " گفتم، "باشه مامان‌بزرگ." گفت، "اولین چیزی که می‌خواهم به من قول بدی اینه که همواره مادرت را دوست داشته باشی." گفت، "اولین چیزی که می‌خواهم به من قول بدی اینه که همواره مادرت را دوست داشته باشی." گفت، " او دختر کوچک منه، و توالان باید به من قول بدهی که همواره مراقب او باشی." گفت، " او دختر کوچک منه، و توالان باید به من قول بدهی که همواره مراقب او باشی." خوب من به مادرم عشق می ورزیدم بنابر این گفتم، ؛بله مادر بزرگ. من این کار را می‌کنم. ؛ سپس او گفت،" دومین چیزی که می‌خواهم به من قول بدهی اینکه همواره کار درست را انجام بدهی حتی اگر این کار سخت باشه." سپس او گفت،" دومین چیزی که می‌خواهم به من قول بدهی اینکه همواره کار درست را انجام بدهی حتی اگر این کار سخت باشه." سپس او گفت،" دومین چیزی که می‌خواهم به من قول بدهی اینکه همواره کار درست را انجام بدهی حتی اگر این کار سخت باشه." فکر کردم و گفتم "باشه مامان بزرگ این کار را می‌کنم." و سپس در آخر گفت،" سومین چیزی که می‌خواهم اینه که به من قول بدهی هرگز الکل ننوشی." و سپس در آخر گفت،" سومین چیزی که می‌خواهم اینه که به من قول بدهی هرگز الکل ننوشی." ( خنده تماشاگران) خب من نُه ساله بودم بنابر این گفتم،" بله مامان‌بزرگ این‌کار را هم می‌کنم."
من در خارج شهر در یک روستا بزرگ در جنوب بزرگ شدم، و یک برادرکه یکسال از من بزرگترو یک خواهر که یک سال از من کوچکتره دارم. من در خارج شهر در یک روستا بزرگ در جنوب بزرگ شدم، و یک برادرکه یکسال از من بزرگترو یک خواهر که یک سال از من کوچکتره دارم. وقتی چهارده پانزده ساله بود، یه روز برادرم آمد خونه با شش بسته آبجو-- وقتی چهارده پانزده ساله بود، یه روز برادرم آمد خونه با شش بسته آبجو-- نمیدونم اونها را از کجا آورده بود-- او من و خواهرم را برداشت و به بیشه زار برد. و ما یه جورایی رفته بودیم بیرون و سرخوش بودیم و دیوانه‌بازی می‌کردیم. او یه قلوپ از ابجو خورد ومقداری هم به خواهرم داد و او هم خورد، و به من هم پیشنهاد کردند. او یه قلوپ از ابجو خورد ومقداری هم به خواهرم داد و او هم خورد، و به من هم پیشنهاد کردند. گفتم ، "نه ، نه، نه . خب شما بخورید. من آبجو نمی‌خورم" بردارم گفت بیا، امروز اینکار را می‌کنیم: " تو همیشه همون کاری را می‌کنی که ما می‌کنیم. من کمی خوردم خواهرت هم خورد. کمی ابجو بخور. " بردارم گفت بیا، امروز اینکار را می‌کنیم: " تو همیشه همون کاری را می‌کنی که ما می‌کنیم. من کمی خوردم خواهرت هم خورد. کمی ابجو بخور. " من گفتم ، ؛ نه، من احساس خوبی در این مورد ندارم. شما بخورید. شما بخورید. ؛ سپس برادرم خیره به من نگاه کردن. او گفت، "تو چت شده ؟ کمی آبجو بخور." سپس به سختی به من نگاه کرد و گفت ،" آه امیدوارم هنوز به گفتگویی که بین تو و مادر بزرگ بوده نچسبیده باشی." سپس به سختی به من نگاه کرد و گفت ،" آه امیدوارم هنوز به گفتگویی که بین تو و مادر بزرگ بوده نچسبیده باشی." سپس به سختی به من نگاه کرد و گفت ،" آه امیدوارم هنوز به گفتگویی که بین تو و مادر بزرگ بوده نچسبیده باشی." ( خنده تماشاگران) گفتم " در مورد چی داری صحبت می‌کنی؟" او گفت " آه مادر بزرگ به همه نوه هایش گفته که تو استثنایی هستی." ( خنده تماشاگران) له شدم.
( خنده تماشاگران)
می‌خواهم چیزهایی را براتون اعتراف کنم. فصد دارم چیزهایی را براتون بگم که شاید نمی‌بایستی بگم. می‌دونم که این بطور گسترده ای پخش خواهد شد . اما من ۵۲ ساله هستم، و قصد دارم که برایتان اعتراف کنم کن هرگز یک قطره الکل ننوشیدم. اما من ۵۲ ساله هستم، و قصد دارم که برایتان اعتراف کنم کن هرگز یک قطره الکل ننوشیدم. اما من ۵۲ ساله هستم، و قصد دارم که برایتان اعتراف کنم کن هرگز یک قطره الکل ننوشیدم. ( تشویق تماشاگران) من این را نمی گم چون فکر میکنم این فضیلتی است؛ این را می‌گم به دلیل اینکه این قدرت هویت است. وقتی که نوعی هویت درست را ایجاد می‌کنیم، می‌توانیم چیزهایی را به دنیای اطرافمان بگوییم که در واقع باورنمی‌کنند که این ها امکان پذیرند. وقتی که نوعی هویت درست را ایجاد می‌کنیم، می‌توانیم چیزهایی را به دنیای اطرافمان بگوییم که در واقع باورنمی‌کنند که این ها امکان پذیرند. وقتی که نوعی هویت درست را ایجاد می‌کنیم، می‌توانیم چیزهایی را به دنیای اطرافمان بگوییم که در واقع باورنمی‌کنند که این ها امکان پذیرند. ما می‌توانیم راهنماییشان کنیم که کارهایی را انجام دهند که گمان نمی‌کنند که بتوانند انجام دهند. ما می‌توانیم راهنماییشان کنیم که کارهایی را انجام دهند که گمان نمی‌کنند که بتوانند انجام دهند. وقتی راجع به مادر بزرگم فکر می‌کنم، البته که او می‌خواسته که همه نوه هایش استثنایی باشند. وقتی راجع به مادر بزرگم فکر می‌کنم، البته که او می‌خواسته که همه نوه هایش استثنایی باشند. پدر بزرگم در دوران ممنوعیت الکل زندانی بوده. عموی من به دلیل بیماری ناشی از الکل درگذشت و این‌ها چیزهایی بودند که او فکر می‌کرد ما باید به آنها متعهد باشیم.
خب من تلاش می‌کنم چیزی درباره نظام عدالت کیفریمان بگویم. خب من تلاش می‌کنم چیزی درباره نظام عدالت کیفریمان بگویم. این کشور بسیار متفاوت است با آن‌چه ۴۰ سال پیش بود. این کشور بسیار متفاوت است با آن‌چه ۴۰ سال پیش بود. در سال ۱۹۷۲، سیصد هزار نفر در زندان‌ها و بازداشگاه‌ها بودند. امروز۲ میلیون و سیصدهزار نفر. ایلات متحده بالاترین میزان محبوسین را در دنیا دارد. ایلات متحده بالاترین میزان محبوسین را در دنیا دارد. ما هفت میلیون نفر هم آزاد مشروط داریم. با قضاوت من این محبوسین زیاد دنیای ما را بنیادی تغییر می‌دهند. با قضاوت من این محبوسین زیاد دنیای ما را بنیادی تغییر می‌دهند. در جوامع فقیر، در جوامع رنگین پوست، یاس و ناامیدی وجود دارد، که همه از پیامدهای این (سیستم قضایی) است. در جوامع فقیر، در جوامع رنگین پوست، یاس و ناامیدی وجود دارد، که همه از پیامدهای این (سیستم قضایی) است. در جوامع فقیر، در جوامع رنگین پوست، یاس و ناامیدی وجود دارد، که همه از پیامدهای این (سیستم قضایی) است. در جوامع فقیر، در جوامع رنگین پوست، یاس و ناامیدی وجود دارد، که همه از پیامدهای این (سیستم قضایی) است. یکی از هر سه مرد سیاه پوست بین سن ۱۳ تا ۳۰ ساله در بازداشتگاه، زندان ، آزاد مشروط و یا عفو مشروط هستند. یکی از هر سه مرد سیاه پوست بین سن ۱۳ تا ۳۰ ساله در بازداشتگاه، زندان ، آزاد مشروط و یا عفو مشروط هستند. یکی از هر سه مرد سیاه پوست بین سن ۱۳ تا ۳۰ ساله در بازداشتگاه، زندان ، آزاد مشروط و یا عفو مشروط هستند. در جوامع شهری در سراسر این کشور ---لوس آنجلس، فیلادیلفیا ، بالتیمور، واشینگتن-- پنجاه تا شصت درصد از مردان جوان رنگین پوست در بازداشتگاه و یا زندان، ازاد مشروط و یا عفو مشروط هستند در جوامع شهری در سراسر این کشور ---لوس آنجلس، فیلادیلفیا ، بالتیمور، واشینگتن-- پنجاه تا شصت درصد از مردان جوان رنگین پوست در بازداشتگاه و یا زندان، ازاد مشروط و یا عفو مشروط هستند در جوامع شهری در سراسر این کشور ---لوس آنجلس، فیلادیلفیا ، بالتیمور، واشینگتن-- پنجاه تا شصت درصد از مردان جوان رنگین پوست در بازداشتگاه و یا زندان، ازاد مشروط و یا عفو مشروط هستند در جوامع شهری در سراسر این کشور ---لوس آنجلس، فیلادیلفیا ، بالتیمور، واشینگتن-- پنجاه تا شصت درصد از مردان جوان رنگین پوست در بازداشتگاه و یا زندان، ازاد مشروط و یا عفو مشروط هستند
سیستم ما تنها به این‌گونه نیست که به نظر می‌رسد پیرامون نژاد از مسیرش خارج شده سیستم ما تنها به این‌گونه نیست که به نظر می‌رسد پیرامون نژاد از مسیرش خارج شده بلکه تنگدستی هم آن را تحریف کرده است. ما سیستم عدالتی در این کشور داریم که با شما خیلی بهتر برخورد می‌کند اگر شما ثروتمند و گناهکار باشید تا اگر فقیر و بی‌گناه. ما سیستم عدالتی در این کشور داریم که با شما خیلی بهتر برخورد می‌کند اگر شما ثروتمند و گناهکار باشید تا اگر فقیر و بی‌گناه. ما سیستم عدالتی در این کشور داریم که با شما خیلی بهتر برخورد می‌کند اگر شما ثروتمند و گناهکار باشید تا اگر فقیر و بی‌گناه. ثروت ، نه مجرمیت، نتیجه را شکل می‌دهد. ثروت ، نه مجرمیت، نتیجه را شکل می‌دهد. و در عین حال، به نظر میرسد که ما بسیار راحت هستیم. سیاست ترس و خشم این باور را در ما ایجاد کرده که این مشکلات ، مشکلات ما نیستند. سیاست ترس و خشم این باور را در ما ایجاد کرده که این مشکلات ، مشکلات ما نیستند. سیاست ترس و خشم این باور را در ما ایجاد کرده که این مشکلات ، مشکلات ما نیستند. ارتباطمان قطع شده است.
این برای من جالبه من به برخی از تحولات بسیار جالب در کارمان نگاه می‌کنیم. در ایالت من آلاباما، مثل تعدادی ایالات دیگر ، در واقع شما را بطور دائمی از حق رای محروم می‌کنند اگر شما محکومیت کیفری داشته باشید. در ایالت من آلاباما، مثل تعدادی ایالات دیگر ، در واقع شما را بطور دائمی از حق رای محروم می‌کنند اگر شما محکومیت کیفری داشته باشید. در ایالت من آلاباما، مثل تعدادی ایالات دیگر ، در واقع شما را بطور دائمی از حق رای محروم می‌کنند اگر شما محکومیت کیفری داشته باشید. همین الان در آلاباما، ۳۴ درصد ازجمعیت مردان سیاه پوست بطور دائمی حق رای را از دست داده اند. همین الان در آلاباما، ۳۴ درصد ازجمعیت مردان سیاه پوست بطور دائمی حق رای را از دست داده اند. همین الان در آلاباما، ۳۴ درصد ازجمعیت مردان سیاه پوست بطور دائمی حق رای را از دست داده اند. در واقع ما پیش بینی می‌کنیم که در ده سال آینده میزان افرادی که از حق رای محروم خواهند شد برابر با تعداد محرومین پیش از تصویب حق رای شود. در واقع ما پیش بینی می‌کنیم که در ده سال آینده میزان افرادی که از حق رای محروم خواهند شد برابر با تعداد محرومین پیش از تصویب حق رای شود. در واقع ما پیش بینی می‌کنیم که در ده سال آینده میزان افرادی که از حق رای محروم خواهند شد برابر با تعداد محرومین پیش از تصویب حق رای شود. در واقع ما پیش بینی می‌کنیم که در ده سال آینده میزان افرادی که از حق رای محروم خواهند شد برابر با تعداد محرومین پیش از تصویب حق رای شود. و این سکوت شگفت آور و پرمعنیست.
من نماینده‌ی کودکان هستم. تعداد زیادی از موکلین من بسیار جوان هستند. ایالات متحده تنها کشوریست در جهان که در آنجا کودکان ۱۳ ساله محکوم به مردن در زندان می‌شوند. ایالات متحده تنها کشوریست در جهان که در آنجا کودکان ۱۳ ساله محکوم به مردن در زندان می‌شوند. ایالات متحده تنها کشوریست در جهان که در آنجا کودکان ۱۳ ساله محکوم به مردن در زندان می‌شوند. ما در این کشور حبس ابد بدون درخواست آزادی مشروط برای کودکان داریم. و در واقع ما داریم دادخواهی می‌کنیم. تنها کشور در جهان.
من نماینده مردمی هستم که در انتظار اعدام هستند. این جالبه، مسئله‌ی مجازات اعدام. به شیوه ها و راهای زیادی ، ما آموزش دیده ایم که فکر کنیم که سوال واقعی این است که آیا افراد مستحق مرگ هستند برای جرمی که مرتکب شده اند؟ به شیوه ها و راهای زیادی ، ما آموزش دیده ایم که فکر کنیم که سوال واقعی این است که آیا افراد مستحق مرگ هستند برای جرمی که مرتکب شده اند؟ به شیوه ها و راهای زیادی ، ما آموزش دیده ایم که فکر کنیم که سوال واقعی این است که آیا افراد مستحق مرگ هستند برای جرمی که مرتکب شده اند؟ و این پرسش بسیار معقولیست. اما راهی دیگر برای فکر کردن هم وجود دارد درباره‌ی اینکه ما در کجای هویتمان قرار گرفته‌ایم. اما راهی دیگر برای فکر کردن هم وجود دارد درباره‌ی اینکه ما در کجای هویتمان قرار گرفته‌ایم. روش دیگر برای فکر کردن در این مورد این نیست که افراد مستحق مردن هستند برای جرمی که مرتکب شدند، بلکه آیا ما شایسته ایم که آنها را بکشیم؟ روش دیگر برای فکر کردن در این مورد این نیست که افراد مستحق مردن هستند برای جرمی که مرتکب شدند، بلکه آیا ما شایسته ایم که آنها را بکشیم؟ روش دیگر برای فکر کردن در این مورد این نیست که افراد مستحق مردن هستند برای جرمی که مرتکب شدند، بلکه آیا ما شایسته ایم که آنها را بکشیم؟ منطورم اینستکه که این خیلی شگفت‌آور است که
مجازات اعدام در آمریکا بر اساسی نادرست تعریف شده است. برای هر نُه نفر که اعدام شده اند، ما یک نفربی‌گناه را شناسایی کردیم که تبرئه و از محکومیت به مرگ آزاد شد. برای هر نُه نفر که اعدام شده اند، ما یک نفربی‌گناه را شناسایی کردیم که تبرئه و از محکومیت به مرگ آزاد شد. برای هر نُه نفر که اعدام شده اند، ما یک نفربی‌گناه را شناسایی کردیم که تبرئه و از محکومیت به مرگ آزاد شد. بک جور نرخ خطای تحیربرانگیز--- یکی از نُه نفر بیگناهند. منظورم اینست که شگفت‌آور است. در سیستم حمل و نقل هوایی ، ما هرگز اجازه نمی‌دهیم که مردم با هواپیما هایی پرواز کنند، از هر نه‌تای آن‌‌ها یکی سقوط می‌کند. در سیستم حمل و نقل هوایی ، ما هرگز اجازه نمی‌دهیم که مردم با هواپیما هایی پرواز کنند، از هر نه‌تای آن‌‌ها یکی سقوط می‌کند. در سیستم حمل و نقل هوایی ، ما هرگز اجازه نمی‌دهیم که مردم با هواپیما هایی پرواز کنند، از هر نه‌تای آن‌‌ها یکی سقوط می‌کند. اما به نوعی توانسته‌آیم خودمان را از این مشکل جدا کنیم . این مشکل ما نیست. این مسئولیت ما نیست. این مبارزه ما نیست.
من در باره این مشکل‌ها بسیار صحبت کردم. من در مورد نژاد و این سوال که آیا ما شایسته کشتن هستیم صحبت کرده ام. من در مورد نژاد و این سوال که آیا ما شایسته کشتن هستیم صحبت کرده ام. و این بسیار جالبست، وقتی من به دانشجویانم تاریخ آمریکایی های آفریقایی تبار را درس می‌دهم، بهشان از برده‌داری می‌گویم. از تروریسم می‌گویم، در مورد عصری که با پایان دوران بازسازی بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شد. در مورد عصری که با پایان دوران بازسازی بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شد. ما واقعا خیلی زیاد در این مورد نمی دانیم. اما برای آمریکایی های آفریقایی تبار در این کشور، دوره‌ای بود که با ترور و ترس تعریف شده بود. اما برای آمریکایی های آفریقایی تبار در این کشور، دوره‌ای بود که با ترور و ترس تعریف شده بود. در بساری از جوامع مردم میبایستی نگران اعدام بدون محاکمه بودند آنها میبایستی نگران بمباران شدن باشند. این تهدید ترور بود که زندگی آنها را شکل می‌داد. و این افراد مسن‌تر الان پیش من می‌آیند و می‌گویند " آقای استیونسان، شما صحبت می‌کنید، شما سخنرانی می‌کنید، به مردم می‌گویید که نگویند برای اولین بار بعد از ۱۱ سپتامبرما با تروریسم دست به گریبانیم. به مردم می‌گویید که نگویند برای اولین بار بعد از ۱۱ سپتامبر است که ما با تروریسم دست به گریبانیم. به مردم می‌گویید که نگویند برای اولین بار بعد از ۱۱ سپتامبر است که ما با تروریسم دست به گریبانیم. انها به من می‌گویند، " نه ، به آنها بگو ما با آن بزرگ شدیم" و البته آن دوران تروریسم، دوران همراه با تبعیض نژادی بود، و البته آن دوران تروریسم، دوران همراه با تبعیض نژادی بود، دهه‌های تبعیت نژادی و آپارتاید بود. دهه‌های تبعیت نژادی و آپارتاید بود.
و هنوز ، در این کشور ما این گریز را داریم که واقعا دوست نداریم راجع به مشکلاتمان صحبت کنیم. و هنوز ، در این کشور ما این گریز را داریم که واقعا دوست نداریم راجع به مشکلاتمان صحبت کنیم. ما دوست نداریم راجع به تاریخمان صحبت کنیم. و به همین دلیل ما واقعا درک نکرده ایم معنی آنچه که در طول تاریخ انجام داده ایم چیست. و به همین دلیل ما واقعا درک نکرده ایم معنی آنچه که در طول تاریخ انجام داده ایم چیست. ما دائما با هم برخورد می‌کنیم. ما دائما تنش و درگیری ایجاد میکنیم. ما به سختی حاضریم راجع به نژاد صحبت کنیم ، و من معتقدم دلیلش آنست که ما تمایلی نداریم تا خودمان را متعهد به یک فرایند آگاهی و آشتی کنیم . ما به سختی حاضریم راجع به نژاد صحبت کنیم ، و من معتقدم دلیلش آنست که ما تمایلی نداریم تا خودمان را متعهد به یک فرایند آگاهی و آشتی کنیم . ما به سختی حاضریم راجع به نژاد صحبت کنیم ، و من معتقدم دلیلش آنست که ما تمایلی نداریم تا خودمان را متعهد به یک فرایند آگاهی و آشتی کنیم . در آفریقای چنوبی ، مردم فهمیدند که ما نمی‌توانیم بر آپارتاید غلبه کنیم بدون الزام و تعهد به حقیقت و آشتی. در آفریقای چنوبی ، مردم فهمیدند که ما نمی‌توانیم بر آپارتاید غلبه کنیم بدون الزام و تعهد به حقیقت و آشتی. در آفریقای چنوبی ، مردم فهمیدند که ما نمی‌توانیم بر آپارتاید غلبه کنیم بدون الزام و تعهد به حقیقت و آشتی. در رواندا، حتی بعد از نسل کشی، این تعهد وجود داشت، اما در این کشور ما این کار را نکردیم. در رواندا، حتی بعد از نسل کشی، این تعهد وجود داشت، اما در این کشور ما این کار را نکردیم.
من تعدادی سخنرانی در آلمان درباره مجازات اعدام داشتم، این شگفت آور بود زیرا یکی از دانشجویان بعد از سخنرانی برخاست و گفت، "آیا می‌دانید آن‌چه درباره‌اش صحبت می‌کنید عمیقا آزاردهنده است. " "آیا می‌دانید آن‌چه درباره‌اش صحبت می‌کنید عمیقا آزاردهنده است. " او گفت ،" ما در کشور آلمان مجازات مرگ نداریم. و البته ، هرگز نمی‌توانیم مجازات اعدام در آلمان داشته باشیم." و سالن بسیار ساکت شد، و این خانم گفت، "هیچ راهی وجود ندارد که ما با این تاریخمان، هرگز بتوانیم (دوباره) درگیر کشتار نظام‌مند انسان‌ها شویم. "هیچ راهی وجود ندارد که ما با این تاریخمان، هرگز بتوانیم (دوباره) درگیر کشتار نظام‌مند انسان‌ها شویم. "هیچ راهی وجود ندارد که ما با این تاریخمان، هرگز بتوانیم (دوباره) درگیر کشتار نظام‌مند انسان‌ها شویم. این برای ما بی وجدانیست که به شیوه ای هدفمند و عمدی امکان اعدام مردم را فراهم کنیم. این برای ما بی وجدانیست که به شیوه ای هدفمند و عمدی امکان اعدام مردم را فراهم کنیم. این برای ما بی وجدانیست که به شیوه ای هدفمند و عمدی امکان اعدام مردم را فراهم کنیم. من در این مورد فکر کردم. چگونه می‌شد که در دنیایی زندگی می‌کردیم که در آن در کشور آلمان مردم اعدام می‌شدند، به ویژه اگر آنها یهودیان نامناسب می‌بودند. چگونه می‌شد که در دنیایی زندگی می‌کردیم که در آن در کشور آلمان مردم اعدام می‌شدند، به ویژه اگر آنها یهودیان نامناسب می‌بودند. چگونه می‌شد که در دنیایی زندگی می‌کردیم که در آن در کشور آلمان مردم اعدام می‌شدند، به ویژه اگر آنها یهودیان نامناسب می‌بودند. چگونه می‌شد که در دنیایی زندگی می‌کردیم که در آن در کشور آلمان مردم اعدام می‌شدند، به ویژه اگر آنها یهودیان نامناسب می‌بودند. من نتوانستم آن را تحمل کنم. این بی وجدانی خواهد بود.
و هنوز، در این کشور در سرزمین کهنه جنوب ( جنوب آمریکا- ۱۳ ایالات اولیه) و هنوز، در این کشور در سرزمین کهنه جنوب ( جنوب آمریکا- ۱۳ ایالات اولیه) ما مردم را اعدام می‌کنیم-- جایی که احتمال اینکه حکم اعدام بگیرید اگر قربانی سفیدپوست باشد یازده برابر بیشتر از آنست که قربانی سیاه پوست باشد، جایی که احتمال اینکه حکم اعدام بگیرید اگر قربانی سفیدپوست باشد یازده برابر بیشتر از آنست که قربانی سیاه پوست باشد، و ۲۲ مرتبه بیشتر اگر متهم سیاه پوست و قربانی سفید پوست باشد---- و ۲۲ مرتبه بیشتر اگر متهم سیاه پوست و قربانی سفید پوست باشد---- در همان ایالاتی که در زمین‌هایش پیکر قربانیان نفرت نژادی دفن شده است. در همان ایالاتی که در زمین‌هایش پیکر قربانیان نفرت نژادی دفن شده است. و هنوز این قطع ارتباط وجود دارد.
خب من گمان می‌کنم که هویت ما درمعرض خطر است. هنگامی که ما اهمیتی به این دشواری‌ها نمی‌دهیم، هنگامی که ما اهمیتی به این دشواری‌ها نمی‌دهیم، چیزهای مثبت و خوبمان هم به همان‌گونه بی‌اهمیت می‌شوند. چیزهای مثبت و خوبمان هم به همان‌گونه بی‌اهمیت می‌شوند. ما عاشق نوآوری هستیم ما عاشق تکنولوژی هستیم. ما عاشق خلق کردن هستیم. ما سرگرمی را دوست داریم. اما در نهایت، این واقعییت‌ها در سایه‌‌ی رنج دیدن ، سواستفاده، خوار شدن و به حاشیه رانده شدن قرار می‌گیرد. اما در نهایت، این واقعییت‌ها در سایه‌‌ی رنج دیدن ، سواستفاده، خوار شدن و به حاشیه رانده شدن قرار می‌گیرد. اما در نهایت، این واقعییت‌ها در سایه‌‌ی رنج دیدن ، سواستفاده، خوار شدن و به حاشیه رانده شدن قرار می‌گیرد. اما در نهایت، این واقعییت‌ها در سایه‌‌ی رنج دیدن ، سواستفاده، خوار شدن و به حاشیه رانده شدن قرار می‌گیرد. اما در نهایت، این واقعییت‌ها در سایه‌‌ی رنج دیدن ، سواستفاده، خوار شدن و به حاشیه رانده شدن قرار می‌گیرد. و برای من ، برای من لازم است این دو با هم ادغام و یکپارچه شوند. و برای من ، برای من لازم است این دو با هم ادغام و یکپارچه شوند. زیرا که بالاخره ما در مورد نیاز بیشتر به امیدوار بودن، بیشتر متعهد بودن، بیشتر آماده‌بودن برای چالش های اساسی زندگی در یک دنیای پیچیده، صحبت می‌کنیم. زیرا که بالاخره ما در مورد نیاز بیشتر به امیدوار بودن، بیشتر متعهد بودن، بیشتر آماده‌بودن برای چالش های اساسی زندگی در یک دنیای پیچیده، صحبت می‌کنیم. زیرا که بالاخره ما در مورد نیاز بیشتر به امیدوار بودن، بیشتر متعهد بودن، بیشتر آماده‌بودن برای چالش های اساسی زندگی در یک دنیای پیچیده، صحبت می‌کنیم. زیرا که بالاخره ما در مورد نیاز بیشتر به امیدوار بودن، بیشتر متعهد بودن، بیشتر آماده‌بودن برای چالش های اساسی زندگی در یک دنیای پیچیده، صحبت می‌کنیم. و این برای من به معنی صرف زمان و فکر کردن و صحبت کردن درباره فقر، محرومیتها که هرگز اینها راهی به تد TED ندارند. و این برای من به معنی صرف زمان و فکر کردن و صحبت کردن درباره فقر و محرومیت کسانی است که هرگز راهی به تد TED ندارند. و این برای من به معنی صرف زمان و فکر کردن و صحبت کردن درباره فقر و محرومیت کسانی است که هرگز راهی به تد TED ندارند. و این برای من به معنی صرف زمان و فکر کردن و صحبت کردن درباره فقر و محرومیت کسانی است که هرگز راهی به تد TED ندارند. اما فکر کردن دباره انها به گونه‌ای که با زندگی خودمان عجین شود. اما فکر کردن دباره انها به گونه‌ای که با زندگی خودمان عجین شود.
در نهایت می‌دانید که، همه ما باید چیزهایی را باور کنیم که تاکنون ندیده‌ایم. ما به اندازه‌ی خردمان، به اندازه‌ی تعهدمان به دانایی باور می‌کنیم. نوآوری، خلاقیت، توسعه، تنها از ایده‌های ذهن ما نمی‌آید. نوآوری، خلاقیت، توسعه، تنها از ایده‌های ذهن ما نمی‌آید. نوآوری، خلاقیت، توسعه، تنها از ایده‌های ذهن ما نمی‌آید. آنها از ایده‌هایی در ذهن ما می‌آیند که با مکنونات قلبمان هم همراه شده‌ است. آنها از ایده‌هایی در ذهن ما می‌آیند که با مکنونات قلبمان هم همراه شده‌ است. آنها از ایده‌هایی در ذهن ما می‌آیند که با مکنونات قلبمان هم همراه شده‌ است. و این ارتباط بین ذهن و قلب است که من اعتقاد دارم که وادارمان می‌کند که فقط متوجه چیزهای روشن و تحسین برانگیز نباشیم ، بلکه به چیزهای تاریک و دشوارنیز توجه کنیم. و این ارتباط بین ذهن و قلب است که من اعتقاد دارم که وادارمان می‌کند که فقط متوجه چیزهای روشن و تحسین برانگیز نباشیم ، بلکه به چیزهای تاریک و دشوارنیز توجه کنیم. و این ارتباط بین ذهن و قلب است که من اعتقاد دارم که وادارمان می‌کند که فقط متوجه چیزهای روشن و تحسین برانگیز نباشیم ، بلکه به چیزهای تاریک و دشوارنیز توجه کنیم. و این ارتباط بین ذهن و قلب است که من اعتقاد دارم که وادارمان می‌کند که فقط متوجه چیزهای روشن و تحسین برانگیز نباشیم ، بلکه به چیزهای تاریک و دشوارنیز توجه کنیم. و این ارتباط بین ذهن و قلب است که من اعتقاد دارم که وادارمان می‌کند که فقط متوجه چیزهای روشن و تحسین برانگیز نباشیم ، بلکه به چیزهای تاریک و دشوارنیز توجه کنیم. واسلاو هاول، رهبر بزرگ چک، در این مورد صحبت کرد. او گفت: "هنگامی که ما در شرق اروپا، با ظلم و ستم مقابله می‌کردیک، ما همه نوع چیز میخواستیم، اما آنچه ما بیشتر نیاز داشتیم امید بود او گفت: "هنگامی که ما در شرق اروپا، با ظلم و ستم مقابله می‌کردیک، ما همه نوع چیز میخواستیم، اما آنچه ما بیشتر نیاز داشتیم امید بود، او گفت: "هنگامی که ما در شرق اروپا، با ظلم و ستم مقابله می‌کردیک، ما همه نوع چیز میخواستیم، اما آنچه ما بیشتر نیاز داشتیم امید بود، گرایشی به روح و روان بود ، تمایل به گاه‌گاهی بودن در مکان‌های ناامیدکننده و شاهد بودن." گرایشی به روح و روان بود ، تمایل به گاه‌گاهی بودن در مکان‌های ناامیدکننده و شاهد بودن." گرایشی به روح و روان بود ، تمایل به گاه‌گاهی بودن در مکان‌های ناامیدکننده و شاهد بودن."
خب این گرایش یه روح و روان بسیار زیاد مرکز آن چیزیست که من باور دارم حتی جامعه تدTEDباید درگیر آن شود. خب این گرایش یه روح و روان بسیار زیاد مرکز آن چیزیست که من باور دارم حتی جامعه تدTEDباید درگیر آن شود. خب این گرایش یه روح و روان بسیار زیاد مرکز آن چیزیست که من باور دارم حتی جامعه تدTEDباید درگیر آن شود. خب این گرایش یه روح و روان بسیار زیاد مرکز آن چیزیست که من باور دارم حتی جامعه تدTEDباید درگیر آن شود. بین تکنولوژی و طراحی که به ما اجازه دهد کاملا انسان باشیم وجود نخواهد داشت بین تکنولوژی و طراحی که به ما اجازه دهد کاملا انسان باشیم وجود نخواهد داشت بین تکنولوژی و طراحی که به ما اجازه دهد کاملا انسان باشیم وجود نخواهد داشت تا زمانی که ما متوجه درد و رنج، فقر، محرومیت، بی‌عدالتی و نابرابری باشیم. بین تکنولوژی و طراحی که به ما اجازه دهد کاملا انسان باشیم وجود نخواهد داشت. به شما اخطار می‌دهم که این نوع هویت ، هویتی پر چالش تر از کسی که به این موضوع توجهی ندارد است. به شما اخطار میکنم میدهم که این نوع هویت ، هویتی بسیار پرچالش‌تر از هویت کسی است که به این موضوع‌ها توجهی ندارد. به شما اخطار میکنم میدهم که این نوع هویت ، هویتی بسیار پرچالش‌تر از هویت کسی است که به این موضوع‌ها توجهی ندارد. به شما اخطار میکنم میدهم که این نوع هویت ، هویتی بسیار پرچالش‌تر از هویت کسی است که به این موضوع‌ها توجهی ندارد. این به شما خواهد رسید.
من مفتخر شدم هنگامی که وکیل جوانی بودم رُز پارکس را ملاقات کنم( زنی سیاه پوستی که از دادن صندلیش در اتوبوس به یک سفید پوست امتناع کرد) خانم پارکس عادت داشت هر وقت بتونه به مونتگومری برگرده ، و او با دوتا ازعزیزترین دوستان مسن‌ترش جمع می‌شدند یکیشان " جانی کار" بود سازمان دهنده تحریم اتوبوس مونتگومری-- یکیشان " جانی کار" بود سازمان دهنده تحریم اتوبوس مونتگومری-- یکیشان " جانی کار" بود سازمان دهنده تحریم اتوبوس مونتگومری-- بانوی فوق العاده آمریکایی آفریقایی تبار-- و دیگری " ویرجینیا دور"، یک بانوی سفید پوستی که همسرش " کلیفارد دُور " نماینده دکتر کینگ بود. و دیگری " ویرجینیا دور"، یک بانوی سفید پوستی که همسرش " کلیفارد دُور " نماینده دکتر کینگ بود. این زنان کنار هم جمع می‌شدند و فقط صحبت می‌کردند.
و هر وقت می‌شد خانم" کار"به من تلفن می‌زد و می‌گفت،" برایان خانم پارکس به شهر می‌آید. و قصد داریم کنار هم جمع شویم و حرف بزنیم. و هر وقت می‌شد خانم" کار"به من تلفن می‌زد و می‌گفت،" برایان خانم پارکس به شهر می‌آید. و قصد داریم کنار هم جمع شویم و حرف بزنیم. می‌خواهی بیای اینجا و بشنوی؟" و من می‌گفتم ،"بله، خانم، دوست دارم " و او می‌گفت ،" وقتی رسیدی اینجا چه کاری میخواهی بکنی؟" من گفتم، " قصد دارم فقط گوش بدم." و من می‌رفتم اونجا و فقط گوش می‌دادم. این بسیار انرژی‌زا و قدرت‌دهنده می‌بود.
یک‌بار من آنجا بودم به صحبت این خانم‌ها گوش می‌کردم، بعد از چند ساعت خانم پارکس رو به من کرد و گفت، "حالا برایان، بگو این ابتکار "عدالت برای همه" چیست؟ یک‌بار من آنجا بودم به صحبت این خانم‌ها گوش می‌کردم، بعد از چند ساعت خانم پارکس رو به من کرد و گفت، "حالا برایان، بگو این ابتکار "عدالت برای همه" چیست؟ یک‌بار من آنجا بودم به صحبت این خانم‌ها گوش می‌کردم، بعد از چند ساعت خانم پارکس رو به من کرد و گفت، "حالا برایان، بگو این ابتکار "عدالت برای همه" چیست؟ به من بگو تلاش می‌کنی که چه بکنی." و من شروع کردم که به او ضربتی همه چیز را بگویم. گفتم، خوب ما تلاش می‌کنیم بی‌عدالتی را به چالش بکشیم. تلاش می‌کنیم به مردمی کمک کنیم که به اشتباه محکوم شده اند. ما برای مقابله با جانب‌داری و تبعیض در اجرای عدالت کیفری تلاش می‌کنیم. ما برای مقابله با جانب‌داری و تبعیض در اجرای عدالت کیفری تلاش می‌کنیم. ما برای پایان دادن به حبس ابد بدون حکم آزادی مشروط برای کودکان تلاش می‌کنیم. ما تلاش می‌کنیم در مورد (توقف) مجازات اعدام کاری کنیم. ما برای کاهش تعداد زندانیان تلاش می‌کنیم. ما برای پایان دادن به زندانی‌کردن‌های دسته جمعی تلاش می‌کنیم."
من همه افکارم را به او گفتم، و هنگامی که تمام کردم او به من نگاه کرد و گفت، " آم ام ام م م م م .. ؛" او گفت " این کار تو را خسته‌‌ی خسته‌ی خسته خواهد کرد." ( خنده تماشاگران) و هنگامی که او به طرف من آمد، انگشتش را روی صورتم گذاشت، و گفت، " به همین دلیله که تو باید شجاع شجاع شجاع باشی."
و من در واقع معتقدم که جامعه تدTED نیاز دارد که بیشتر شجاع باشد. و من در واقع معتقدم که جامعه تدTED نیاز دارد که بیشتر شجاع باشد. ما نیاز داریم که راهی پیدا کنیم که این چاللش ها ، این مشکلات را، این رنجها را در آغوش بگیریم. ما نیاز داریم که راهی پیدا کنیم که این چاللش ها ، این مشکلات را، این رنجها را در آغوش بگیریم. ما نیاز داریم که راهی پیدا کنیم که این چاللش ها ، این مشکلات را، این رنجها را در آغوش بگیریم. زیرا در نهایت، انسانیت ما وابسته به انسان‌بودن همه انسانهاست. زیرا در نهایت، انسانیت ما وابسته به انسان‌بودن همه انسانهاست. من چیزهای بسیار ساده ای را آموختم از آن‌چه انجام می‌دهم. این کار فقط چیزهای خیلی ساده را به من یاد داده است. من به این فهم و باور رسیدم که هر یک از ما بیشتر از بدترین چیزی که تاکنون کرده‌ایم هستیم من به این فهم و باور رسیدم که هر یک از ما بیشتر از بدترین چیزی که تاکنون کرده‌ایم هستیم من به این فهم و باور رسیدم که هر یک از ما بیشتر از بدترین چیزی که تاکنون کرده‌ایم هستیم من به هر فرد بر روی این سیاره باور دارم. من باور دارم اگر فردی یک دروغ گفت، او فقط یک دروغگو نیست. من گمان می‌کنم که اگر کسی چیزی را برداشت که متعلق به او نبود، آاو فقط یک دزد نیست. من گمان می‌کنم که اگر کسی چیزی را برداشت که متعلق به او نبود، آاو فقط یک دزد نیست. من گمان می‌کنم اگر شما کسی را بکشید، شما تنها یک قاتل نیستید. و به همین دلیل کرامت انسانی پایه‌ای وجود دارد که قانون باید آن‌را محترم بشمارد. و به همین دلیل کرامت انسانی پایه‌ای وجود دارد که قانون باید آن‌را محترم بشمارد. همچنین من باور دارم که در بخشهای زیادی از این کشور، و مطمئنا در بخشهای زیادی از این کره ، مقابل فقر، ثروت نیست. همچنین من باور دارم که در بخشهای زیادی از این کشور، و مطمئنا در بخشهای زیادی از این کره ، مقابل فقر، ثروت نیست. همچنین من باور دارم که در بخشهای زیادی از این کشور، و مطمئنا در بخشهای زیادی از این کره ، مقابل فقر، ثروت نیست. همچنین من باور دارم که در بخشهای زیادی از این کشور، و مطمئنا در بخشهای زیادی از این کره ، مقابل فقر، ثروت نیست. من این را باور ندارم. در واقع من فکرمی‌کنم در خیلی از جاها ، عدالت ضد فقر است. در واقع من فکرمی‌کنم در خیلی از جاها ، عدالت ضد فقر است.
و در آخر من باور دارم که علی رغم این حقیقت که بسیار دراماتیک است و بسیار زیباست و بسیار الهام بخش است و بسیار برانگیزاننده است، و در آخر من باور دارم که علی رغم این حقیقت که بسیار دراماتیک است و بسیار زیباست و بسیار الهام بخش است و بسیار برانگیزاننده است، و در آخر من باور دارم که علی رغم این حقیقت که بسیار دراماتیک است و بسیار زیباست و بسیار الهام بخش است و بسیار برانگیزاننده است، و در آخر من باور دارم که علی رغم این حقیقت که بسیار دراماتیک است و بسیار زیباست و بسیار الهام بخش است و بسیار برانگیزاننده است، در نهایت ما با تکنولوژیمان قضاوت نخواهیم شد، ما با طراحی هایمان قضاوت نخواهیم شد، ما با هوش و ذکاوتمان قضاوت نخواهیم شد. در نهایت ما با تکنولوژیمان قضاوت نخواهیم شد، ما با طراحی هایمان قضاوت نخواهیم شد، ما با هوش و ذکاوتمان قضاوت نخواهیم شد. در نهایت ما با تکنولوژیمان قضاوت نخواهیم شد، ما با طراحی هایمان قضاوت نخواهیم شد، ما با هوش و ذکاوتمان قضاوت نخواهیم شد. در نهایت، شما شخصیت یک جامعه، نه با اینکه چگونه با ثروتمندان، قدرتمندان و ممتازان برخورد می‌کند بلکه با اینکه چگونه با فقیران، محکومین و زندانیان برخورد می‌کند ، قضاوت خواهید کرد. در نهایت، شما شخصیت یک جامعه، نه با اینکه چگونه با ثروتمندان، قدرتمندان و ممتازان برخورد می‌کند بلکه با اینکه چگونه با فقیران، محکومین و زندانیان برخورد می‌کند ، قضاوت خواهید کرد. در نهایت، شما شخصیت یک جامعه، نه با اینکه چگونه با ثروتمندان، قدرتمندان و ممتازان برخورد می‌کند بلکه با اینکه چگونه با فقیران، محکومین و زندانیان برخورد می‌کند ، قضاوت خواهید کرد. در نهایت، شما شخصیت یک جامعه، نه با اینکه چگونه با ثروتمندان، قدرتمندان و ممتازان برخورد می‌کند بلکه با اینکه چگونه با فقیران، محکومین و زندانیان برخورد می‌کند ، قضاوت خواهید کرد. زیرا این پیوند و اتصالی است که ما را قادر به درک چیزهایی حقیقتا عمیق می‌کند در مورد اینکه ما که هستیم.
من گاهی اوقات از تعادل خارج می‌شوم. با این داستان سخنم را به پایان خواهم برد. گاهی به سختی فشار می آورم. و خسته می‌شوم، همانطور که همه خسته می‌شویم. گاه اوقات این ایده ها از تفکراتمان پیشی می‌گیرند به گونه‌ای که بسیار مهم است. و من نماینده این کودکانی هستم که محکوم شده اند تا احکامی بسیار سنگین و سختی را بگذرانند. و من نماینده این کودکانی هستم که محکوم شده اند تا احکامی بسیار سنگین و سختی را بگذرانند. من به زندان می‌روم و می‌بینم که موکل من که سیزده چهارده ساله است به عنوان یک بزرگسال محاکمه می‌شود. من به زندان می‌روم و می‌بینم که موکل من که سیزده چهارده ساله است به عنوان یک بزرگسال محاکمه می‌شود. من شروع به فکر کردن می‌کنم، خُب ، این چگونه اتفاق افتاد؟ چگونه یک قاضی می‌تواند شما را به چیزی که نیستید تبدیل کند؟ چگونه یک قاضی می‌تواند شما را به چیزی که نیستید تبدیل کند؟ قاضی گواهی می‌کند که او یک بزرگسال است درصورتی که من می بینم او یک کودک است.
یک شب خیلی دیر وقت بیدار بودم و شروع کردم به فکر کردن، آه خدای من، اگر قاضی می‌تواند تو را به چیزی که نیستی تبدیل کنه، قاضی باید قدرت جادو داشته باشه. آه خدای من، اگر قاضی می‌تواند تو را به چیزی که نیستی تبدیل کنه، قاضی باید قدرت جادو داشته باشه. بله ، برایان، این قاضی قدرت جادو دارد. تو باید کمی از آن را بخواهی. و چونکه خیلی دیر وقت بیدار بودم نمیتتوانستم خیلی درست فکر کنم، شروع به کار روی یک حرکت کردم. یک موکل جوان فقیر سیاه پوست چهارده‌ ساله داشتم. و من شروع کردم به کار کردن روی پیشنهاد رسمی به دادگاه ، و سرفصل پیشنهاد این بود ، "پیشنهاد رسمی برای محاکمه موکل پسر چهارده ساله فقیر سیاه پوستم که مانند یک مرد سفید پوست ۷۵ ساله‌ی بلندپایه است." "پیشنهاد رسمی برای محاکمه موکل پسر چهارده ساله فقیر سیاه پوستم که مانند یک مرد سفید پوست ۷۵ ساله‌ی بلندپایه است." "پیشنهاد رسمی برای محاکمه موکل پسر چهارده ساله فقیر سیاه پوستم که مانند یک مرد سفید پوست ۷۵ ساله‌ی بلندپایه است." "پیشنهاد رسمی برای محاکمه موکل پسر چهارده ساله فقیر سیاه پوستم که مانند یک مرد سفید پوست ۷۵ ساله‌ی بلندپایه است."
( تشویق تماشاگران)
من در پیشنهاد رسمی ام به دادگاه آوردم( نوعی فرجام خواهی) که سوء رفتاردر دادستانی و سوء رفتار در پلیس و سوء رفتاردر قضاوت در این پرونده وجود دارد. من در پیشنهاد رسمی ام به دادگاه آوردم( نوعی فرجام خواهی) که سوء رفتاردر دادستانی و سوء رفتار در پلیس و سوء رفتاردر قضاوت در این پرونده وجود دارد. و چند خط درباره اینکه چگونه در این کشورهیچ سلوک و رفتاری وجود ندارد، نوشتم. همه سوء رفتار است. و صبح روز بعد، بیدار شدم و فکر کردم که من این پیشنهاد عجیب به مجلس را خواب دیده‌ام و یا واقعا آن را نوشته ام؟ و صبح روز بعد، بیدار شدم و فکر کردم که من این پیشنهاد عجیب به مجلس را خواب دیده‌ام و یا واقعا آن را نوشته ام؟ و با وحشت ، نه تنها آن را نوشته بودم، بلکه آن را به دادگاه نیز فرستاده بودم. و با وحشت ، نه تنها آن را نوشته بودم، بلکه آن را به دادگاه نیز فرستاده بودم.
( تشویق تماشاگران)
چند ماه گذشت، من همه چیز در این درباره را فراموش کرده بودم. چند ماه گذشت، من همه چیز در این درباره را فراموش کرده بودم. و نهایتا تصمیم گرفتم، آه خدای من، من باید به دادگاه بروم واز این پرونده دیوانه‌وار دفاع کنم. و نهایتا تصمیم گرفتم، آه خدای من، من باید به دادگاه بروم واز این پرونده دیوانه‌وار دفاع کنم. سوار اتومبیلم شدم و احساس می کردم که عمیقا ذهن و احساساتم تحت تاثیر قرار گرفته و در آنها غرق شدم. سوار اتومبیلم شدم و احساس می کردم که عمیقا ذهن و احساساتم تحت تاثیر قرار گرفته و در آنها غرق شدم. سوار ماشینم شدم و رفتم به دادگاه. فکر می کردم که این قراره خیلی سخت و مشکل باشد، و بسیار دردناک. بالاخره از ماشین پیاده شدم و شروع به راه رفتن به طرف دادگاه کردم.
همان‌طور که از پله‌های دادگاه بالا می‌رفتم، مرد سیاه‌پوست مسن‌تری که نظافت‌چی‌ دادگاه بود. تا مرا دید، به سمتم آمد و گفت، "تو که هستی؟" و من گفتم ،"من وکیل هستم." گفت ،"تو وکیل هستی؟" گفتم "بله، آقا." او به طرف من آمد و مرا در آغوش گرفت. او به طرف من آمد و مرا در آغوش گرفت. و در گوشم پچ پچ کرد. او گفت،" خیلی بهت افتخار می‌کنم." باید بهتان بگویم که این بسیار قوت دهنده بود باید بهتان بگویم که این بسیار قوت دهنده بود این عمیقا با چیزی در من ارتباط داشت. درباره‌ی هویتم، درباره‌ی توانایی و ظرفیت هر فرد برای مشارکت در یک جامعه، در یک چشم انداز امیدبخش.
خوب من به اتاق دادگاه رفتم. به محض اینکه وارد شدم قاضی آمدنم را دید. اوگفت، "آقای استیونسن، ایا این فرجام‌خواهی دیوانه‌وار را شما نوشتید؟" من گفتم "بله قربان، من نوشتم." و ما شروع به بحث کردیم. مردم شروع کردند به آمدن زیرا آنها خشمگین شده بودند. من این چیزهای عجیب را نوشته بودم . و افسران پلیس داخل می‌آمدند و دستیار دادستان و کارمندان می آمدند. و افسران پلیس داخل می‌آمدند و دستیار دادستان و کارمندان می آمدند. قبل از اینکه بفهمم، اتاق دادگاه از مردمی پر بود که عصبانی بودند از اینکه درباره‌ی نژاد صحبت می‌کنیم، از اینکه درباره‌ی فقر صحبت می‌کنیم، از اینکه درباره‌ی نابرابری صحبت می‌کنیم،
و من از گوشه چشمم می‌توانستم آن نظافت‌چی‌ را، در حال عقب جلو رفتن ببینم. او نگاهش را به طرف پنجره نگه داشته بود و می‌توانست همه فریادها و سرو صداها را بشنود. او به جلو عقب رفتن را ادامه می‌داد. و بالاخره این مرد مسن سیاه پوست با نگاهی نگران در صورتش به اتاق دادگاه آمد و پشت سر من نشست. و بالاخره این مرد مسن سیاه پوست با نگاهی نگران در صورتش به اتاق دادگاه آمد و پشت سر من نشست. و بالاخره این مرد مسن سیاه پوست با نگاهی نگران در صورتش به اتاق دادگاه آمد و پشت سر من نشست. حدود ده دقیقه بعد قاضی گفت باید تنفس بدهیم. در طول تنفس در انجا یک معاون کلانتر از اینکه سرایدار وارد دادگاه شده بود رنجیده بود. در طول تنفس در انجا یک معاون کلانتر از اینکه سرایدار وارد دادگاه شده بود رنجیده بود. و افسر پرید دوید به طرف سرایدار مسن سیاه پوست و گفت جیمی، توی دادگاه تو چکار می‌کنی؟ و افسر پرید دوید به طرف سرایدار مسن سیاه پوست و گفت جیمی، توی دادگاه تو چکار می‌کنی؟ مرد سیاپوست مسن بلند شد و به افسر نگاه کرد و نگاهی به من کرد و گفت ،" من اینجا آمدم تا به این مرد جوان بگویم، نگاهت به این جایزه باشد، این را نگه‌دار." و گفت ،" من اینجا آمدم تا به این مرد جوان بگویم، نگاهت به این جایزه باشد، این را نگه‌دار." و گفت ،" من اینجا آمدم تا به این مرد جوان بگویم، نگاهت به این جایزه باشد، این را نگه‌دار."
من به تدTEDآمده ام زیرا من معتقدم که خیلی از شما متوجهید که قوس اخلاقی جهان بلند است، اما این به سمت عدالت خم می‌شود. من به تدTEDآمده ام زیرا من معتقدم که خیلی از شما متوجهید که قوس اخلاقی جهان بلند است، اما این به سمت عدالت خم می‌شود. من به تدTEDآمده ام زیرا من معتقدم که خیلی از شما متوجهید که قوس اخلاقی جهان بلند است، اما این به سمت عدالت خم می‌شود. من به تدTEDآمده ام زیرا من معتقدم که خیلی از شما متوجهید که قوس اخلاقی جهان بلند است، اما این به سمت عدالت خم می‌شود. که ما نمی‌توانیم انسان کاملا تکامل یافته ای باشیم تا زمانی که از حقوق انسانی و اساس کرامت انسانی مراقبت نکنیم. که ما نمی‌توانیم انسان کاملا تکامل یافته ای باشیم تا زمانی که از حقوق انسانی و اساس کرامت انسانی مراقبت نکنیم. اینکه بقای همه‌ی ما به بقای دیگران گره خورده‌است. اینکه بقای همه‌ی ما به بقای دیگران گره خورده‌است. اینکه نگرش ما از تکنولوژی، طراحی، و سرگرمی و خلاقیت باید با دیدمان از انسانیت، شفقت وعدالت و دادگری پیوند بخورد. اینکه نگرش ما از تکنولوژی، طراحی، و سرگرمی و خلاقیت باید با دیدمان از انسانیت، شفقت وعدالت و دادگری پیوند بخورد. اینکه نگرش ما از تکنولوژی، طراحی، و سرگرمی و خلاقیت باید با دیدمان از انسانیت، شفقت وعدالت و دادگری پیوند بخورد. اینکه نگرش ما از تکنولوژی، طراحی، و سرگرمی و خلاقیت باید با دیدمان از انسانیت، شفقت وعدالت و دادگری پیوند بخورد. و بیشتر از هر چیز، برای شما که که این را به اشتراک گذاردم، من به تنها آمده‌ام تا به شما بگویم که نگاهتان به این جایزه باشد، آن را نگاه دارید.
بسیار سپاسگزارم.
( تشویق تماشاگران)
کریس اندرسون: خُب شما دیدید و شنیدید تمایل آشکار این مخاطبان، این جامعه، برای کمک به شما در راهتان و برای انجام کاری درباره این مشکل. به غیر از چک نوشتن، چه کاری می‌توانیم بکنیم؟
برایان استیونسن: خوب فرصت‌های زیادی در پیرامون ما وجود داره. برای مثال اگر شما در ایالت کالیفرنیا زندگی می‌کنید یک همه پرسی در این بهار خواهد بود که در واقع تلاشی خواهد بود برای تغییر مسیر بخشی از پولی که ما صرف سیاستهای مجازات می‌کنیم. یک همه پرسی در این بهار خواهد بود که در واقع تلاشی خواهد بود برای تغییر مسیر بخشی از پولی که ما صرف سیاستهای مجازات می‌کنیم. یک همه پرسی در این بهار خواهد بود که در واقع تلاشی خواهد بود برای تغییر مسیر بخشی از پولی که ما صرف سیاستهای مجازات می‌کنیم. برای مثال، در اینجا، کالیفرنیا، که یک میلیارد دلار برای مجازات اعدام در پنج سال آینده خرج خواهد شد-- برای مثال، در اینجا، کالیفرنیا، که یک میلیارد دلار برای مجازات اعدام در پنج سال آینده خرج خواهد شد-- برای مثال، در اینجا، کالیفرنیا، که یک میلیارد دلار برای مجازات اعدام در پنج سال آینده خرج خواهد شد-- یک میلیارد دلار. و هنوز ۴۶ درصد از قتل ها منجر به دستگیری قاتل نمی شوند. و هنوز ۴۶ درصد از قتل ها منجر به دستگیری قاتل نمی شوند. ۵۶ درصد پرونده‌های تجاوز جنسی بی‌نتیجه می‌مانند. خُب فرصتی هست که این را تغییر دهیم. و این همه پرسی پیشنهاد می‌کند که این پول برای اجرای قانون و امنیت به کار گرفته شود. و این همه پرسی پیشنهاد می‌کند که این پول برای اجرای قانون و امنیت به کار گرفته شود. گمان می‌کنم که فرصت‌ها در پیرامون همه ما هست.
کریس اندرسون: کاهش بزرگی در جرایم درسه دهه گذشته در امریکا وجود دارد. کریس اندرسون: کاهش بزرگی در جرایم درسه دهه گذشته در امریکا وجود دارد. بخشی از توضیح این موضوع اینست که این به دلیل طولانی بودن دوران محکومیت است. شما به کسانی که این باور را دارند چه می‌گویید؟
برایان استیونسن: خُب در واقع نرخ جنایت خشونت‌آمیز نسبتا پایدار باقی مانده است. برایان استیونسن: خُب در واقع نرخ جنایت خشونت‌آمیز نسبتا پایدار باقی مانده است. افزایش تعداد زندانیا ن در این کشور واقعا در مقوله جرایم خشونت آمیز نبوده است. افزایش تعداد زندانیا ن در این کشور واقعا در مقوله جرایم خشونت آمیز نبوده است. این هدایت اشتباه در مورد جنگ بر ضد مواد مخدر بوده. که باعث افزایش قابل توجهی در جمعیت زندانیان شده است. که باعث افزایش قابل توجهی در جمعیت زندانیان شده است. ما باید از لفاظی‌های مجازات دوری بجوییم. خُب ما سه قانون سخت داریم که مردم را برای همیشه به زندان می‌اندازد برای دزدیدن دوچرخه، برای جرایم جزیی ملکی به جای اینکه آنها را وادرار کنیم به برگرداندن منابع به افرادی که قربانی شده اند. به جای اینکه آنها را وادرار کنیم به برگرداندن منابع به افرادی که قربانی شده اند. من باور دارم ما نیاز داریم کار بیشتری برای کمک به مردمی که توسط جرمی قربانی شده‌اند انجام دهیم، نه اینکه کار کمتری انجام دهیم. من باور دارم ما نیاز داریم کار بیشتری برای کمک به مردمی که توسط جرمی قربانی شده‌اند انجام دهیم، نه اینکه کار کمتری انجام دهیم. و فکر می‌کنم که فلسفه جاری مجازات ما هیچ کاری برای هیچ کسی نمی‌کند. و فکر می‌کنم که فلسفه جاری مجازات ما هیچ کاری برای هیچ کسی نمی‌کند. و گمان می‌کنم این جهت گیری و گرایش ماست که باید عوض شود.
( تشویق تماشاگران)
کریس اندرسون: برایان، تو آکورد عظیمی را در اینجا نواختی. تو فرد الهام بخشی هستی. بسیار سپاسگزارم که به تد آمدی .متشکرم .
( تشویق تماشاگران)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *