آندرس لوزانو: پاركينسون، افسردگى و كليدى كه ممكن است آنها را خاموش كند

متن سخنرانی :
یك چیزی که من میخوام از همین ابتدا روشن کنم، این است که همه جراحان مغز و اعصاب چكمه کابویی پاشون نیست! فقط می‌‌خواستم که این را بدانيد.
خوب، من درواقع يك جراح مغز و اعصاب هستم، و از يك روش بسیار سنتی‌ در جراحی مغز و اعصاب پيروى می‌‌كنم. و آنچه که امروز میخواهم در موردش با شما صحبت کنم، توانایی‌ تنظیم كردن شماره‌‌گيرى در مدارهای داخل مغز است، اينكه قادر باشيم به همه جاى مغز برويم و با کم و زیاد کردن نواحى از مغز به بیماران مان كمك كنيم.
خوب، همانطور که گفتم، جراحی مغز و اعصاب سنّت دیرینه‌‌ای دارد. حدود هفت هزار سال قدمت دارد. در مكزيك و آمریکای مرکزی، جراحى مغز و اعصاب مرسوم بود، و جراحان مغز و اعصابى وجود داشتند كه بيماران را مداوا مى‌‌كردند. و تلاش آنها بر این بود که....آنها مى‌‌دانستند كه مغز در بیماری‌های اعصاب و روان خود مغز دخيل بود. دقيقاً نمى‌‌دانستند آنها چكار مى‌‌كردند. راستى که هنوز اوضاع تغيير چندانى نكرده است. (خنده حضار) ولی فکر می‌کردند که، اگر شما بيمارى روانی‌ يا اعصاب داشتيد حتماً بايد توسط روحى خبیث تسخير شده باشيد. در نتیجه، اگر شما توسط روحى شيطانى تسخیر شده باشيد، كه منجر به مشكلات روانی يا اعصاب شود، پس البته، راه درمان آن ايجاد سوراخی در جمجمه شما و بيرون آوردن و فرارى دادن آن روح است.
خوب، این طرز فكر قديمي‌ها بود، و این اشخاص سوراخها را ايجاد مى‌‌كردند. گاهی‌، بیماران تمایل كمى به انجام اين كار داشتند چون از قرار معلوم سوراخهاى كه ايجاد مى‌‌شدند جزيى بودند، بنظرم، كمى مته كارى در بين بوده است، و بعد خيلى سريع ولش مى‌‌كردند و آن فقط يك سوراخ جزيى بود، و ما مى‌‌دانيم آنها از اين درمانها جان سالم به در مى‌‌بردند. و این بسیار متداول بود. بعضى محلها بودند كه در آن يك درصد همه جمجمه‌‌ها اين سوراخها را داشتند، و پس متوجه مى‌‌شويد كه امراض اعصاب و روان نسبتاً شايع بوده است، و همچنين حدود ٧٫٠٠٠ قبل نسبتاً شايع بود.
اكنون، با گذشت زمان، به اين تشخيص رسيده‌‌ايم كه بخشهاى مختلفى از مغز كارهاى مختلفى انجام مى دهد. بنابراين نواحى از مغز وجود دارند كه به كنترل نمودن حركات يا بينايى تان يا حافظه‌‌تان يا اشتهايتان و غيره اختصاص يافته‌‌اند. و هنگامى كه چيزها خوب كار مى‌‌كنند، سيستم عصبى هم خوب كار مى‌‌كند، و همه چيز سرجايش هست. اما هر چند وقت يكبار، اوضاع چندان خوب پيش نمى‌‌رود، و مشكلى در اين مدارها وجود دارد، و تعدادى نئرون قرمز وجود دارد كه اشتباهى شليك مى‌‌شوند و دردسر ايجاد مى‌‌كنند، يا گاهى فعاليتشان كم مى‌‌شود و آنطورى كه لازم است كار نمى‌‌كنند.
خب بروز اين موارد به آنجايى از مغز بستگى دارد كه نئرونها قرار دارند. پس وقتى اين نئرونها در موتور مدار هستند، شما با عدم كار در سيستم حركتى مواجه مى‌‌شويد، و چيزهايى مثل بيمارى پاركينسون مى‌‌گيريد. زمانيكه سوءعملكرد در مدارى وجود دارد كه خلق و خوى شما را تنظيم مى‌‌كند، چيزهايى مثل افسردگى مى‌‌گيريد، و وقتى درشوء عملکرد در مدارى كه حافظه و عملكرد ادراكى شما را كنترل مى‌‌كند، اينجاست كه شما به چيزهايى مثل بيمارى آلزايمر مبتلا می‌شوید. بنابراين چيزى كه ما قادر به انجام آن بوده‌‌ايم، با دقت اشاره كردن به جاهايى در مغزاست كه اين اختلالات وجود دارند، و ما قادر به مداخله كردن درون اين مدارها در مغز بوده‌‌ايم خواه از طريق تسريع بخشيدن به آنها يا كاستن‌‌شان. پس اين خيلى زياد به اين ميماند كه كانال درستى را روى راديو انتخاب كنيم. وقتى ايستگاه درست را انتخاب كرديم، خواه جاز باشد يا اپرا، در مورد ما خواه حركت باشد يا خلق و خو، مى‌‌توانيم شمارگیر را آنجا قرار دهيم، وسپس از دكمه دوم براى تنظيم صدا استفاده كنيم، تا آن را زياد يا كم كنيم.
بنابراين چيزى كه مى‌‌خواهم درباره‌‌اش به شما بگويم استفاده كردن مدارى از مغز است تا الكترودها را نصب كنيم و نواحى از مغز را كم و زياد كنيم تا ببينيم آيا به بيمارانمان كمك مى‌‌كند. و با استفاده از اين نوع وسيله است كه تكميل مى‌‌شود، و اين وسيله تحريك عميق مغز نام دارد. بنابراين چيزى كه ما انجام مى‌‌دهيم، قرار دادن اين الكترودها در سرتاسر مغز است. دوباره، ما سوراخهايى در جمجمه تقريبا اندازه يك ده سنتى ايجاد مى‌‌كنيم، الكترودى در آن قرار مى‌‌دهيم، و سپس اين الكترود كاملاً زير پوست قرار دارد پايين يك دستگاه تنظيم كننده قلب در سينه، و با يك كنترل از راه دوريى كه خيلى شبيه به كنترل از راه دور تلويزيون است، مى‌‌توانيم تنظيم كنيم چه ميزان الكتريسيته به اين نواحى از مغز برسانيم. مى‌‌توانيم آن را كم يا زياد كنيم، روشن يا خاموش كنيم. اكنون، حدود یکصد هزار بيمار در دنيا تحريك عميق مغز را دريافت كرده‌‌اند، و من مى‌‌خواهم به شما برخى مثالهاى استفاده از تحريك عميق مغز را در مداواى اختلالات حركتى، اختلالات خلقى و اختلالات اداركى نشان دهم.
خب وقتى توى مغز قرار مى‌‌گيرد، چيزى مثل اين به نظر مى‌‌رسد. شما مى‌‌بينيد كه الكترود از طريق جمجمه توى مغز فرو مى‌رود و آنجا قرار مى‌‌گيرد، و ما مى‌‌توانيم آن را واقعاً در هر جايى از مغز قرار دهيم. به دوستانم مى‌‌گويم كه هيچ نئرونى از يك جراح مغز و اعصاب در امان نيست، چون ما اكنون مى‌‌توانيم واقعاً به هر كجايى از مغز بطرز كاملاً مطمئنى دسترسى داشته باشيم.
الان نخستين نمونه‌‌اى مى‌‌خواهم به شما نشان دهم بيمارى مبتلا به مرض پاركينسون است، و اين خانم بيمارى پا كينسون دارد، و اين الكترودها را در مغزش دارد، و من مى‌‌خواهم به شما نشان دهم كه او چه شكلى است وقتى كه الكترودها خاموش هستند و او علائم پاركينسون‌‌اش را دارد، و بعد ما قصد داريم آنها را روشن كنيم. خب چيزى مثل اين به نظر مى‌‌رسد. اين الكترودها حالا خاموش مى‌‌شوند، و شما مى‌‌توانيد ببينيد كه رعشه دارد. (ويدئو) مرد:بسيار خوب. زن: نمى‌‌توانم. مرد: مى‌‌توانى سعى كنى انگشتم را لمس كنى؟ (ويدئو) مرد: كمى بهتر است. زن: اين طرف بهتر است. حالا مى‌‌خواهيم روشنشان كنيم. روشن است. الان روشن شد. و فوراً شروع مى‌‌كند به كار كردن مثل اين است. و تفاوت بين لرزيدن است به اين ترتيب است -- (تشويق) و تفاوت بين لرزيدن است به اين ترتيب است و ربطى به سوء رفتار ٢٥٫٠٠٠ نئرون در هسته ساب تالاميك ندارد. در نتيجه ما مى‌‌دانيم چطور اين دردسرسازها را پيدا كنيم و به آنها بگوييم، " آقايان محترم، ديگر كافيست. ما مى‌‌خواهيم جلوى شما را بگيريم." و اين كار را با الكتريسيته انجام مى‌‌دهيم. بنابراين ما از الكتريسيته براى ديكته كردن نحوه از کار انداختن آنها استفاده میکنیم، و تلاش داريم مانع سوءرفتارشان با استفاده از الكتريسته شويم. پس در اين مورد، ما فعاليت نئرونهاى غيرعادى را متوقف مى‌‌كنيم.
ما شروع به استفاده كردن از اين تكنيك در مشكلات ديگر نموديم، و مى‌‌خواهم به شما درباره مشكل فريبنده‌‌اى بگوييم كه با آن مواجه شده‌‌ايم، يك مورد اختلال دیستونی يا همان كشيدگى طبيعى عضلانى است. خب دیستونی اختلالى است كه بر كودكان اثر مى‌‌گذارد. اختلالى ژنتيكى است، و باعث پيچ‌‌خوردگى حركتى مى‌‌شود، و پيشرفت گرفتگى عضله دراين بچه‌‌ها بيشتر و بيشتر مى‌‌شود تا جاييكه نمى‌‌توانند نفس بكشند، تا اينكه دچار زخم و عفونتهاى ادرارى شده، و بعد ميميرند. در سال ١٩٩٧، از من خواستند اين پسر بچه را ببينم، كه كاملاً عادى بود. او دچار اين حالت مادرزادى از دیستونی بود. هشت كودك در خانواده بودند. پنج تايشان دیستونی داشتند.
خب او اينجاست. اين پسر نه ساله است، كاملاً عادى تا سن شش سالگى، و ناگهان دچار كشيدى عضله شد، نخست پاى راستش بعد پاى چپش، سپس دست چپش، بعد هم تنه‌‌اش، وقتى كه آمد يك يا دو سالى از شروع بيماريش مى‌‌گذشت، ديگر قادر به راه رفتن و سرپا ايستادن نبود. معلول شده بود، و در واقع با پيشروى طبيعى اين بيمارى وخيم‌‌تر مى‌‌شود بطوريكه اين پيچيدگى گرفتگى عضلات بيشتر و شديدتر مى‌‌شوند. و خيلى از اين كودكان نجات پيدا نمى‌‌كنند. خوب او يكى از پنج تا بچه‌‌هاست. تنها راهى كه او مى‌‌توانست حركت كند سينه خيز روى شكمش به اين شكل بود. به هيچكدام داروها جواب نمى‌‌داد. نمى‌‌دانستيم با اين پسر چكار كنيم. ما نمى‌‌دانستيم كه چه عملياتى انجام دهيم، به كجاى مغز برويم اما بر مبناى نتايج بدست آمده در بيمارى پاركينسون، اينطور استدلال كرديم كه چرا سعى نكنيم همان ناحيه در مغز را كه در بيمارى پاركينسون متوقف كرديم ، دوباره متوقف كنيم و شاهد اين باشيم كه چه اتفاقى مى‌‌ افتد؟ خوب اينجا بود كه ما او را عمل كرديم با اين اميد كه بهتر شود. نمى‌‌دانستيم چطور مى‌‌شد. خوب او الان اينجاست، برگشته به اسراييل جاييكه زندگى مى‌‌كند، سه ماه بعد از اين روند، و او اينجاست.
(تشويق)
بر مبناى اين نتيجه، اين روندى است كه در سرتاسر دنيا انجام شده است، و صدها كودك بودنده‌اند كه با استفاده از اين نوع جراحى به آنها كمك شده است. اين پسر حالا دانشگاه مى‌‌رود و زندگى كاملاً عادى را سپرى مى‌‌كند. اين يكى از راضى كننده‌‌ترين مواردى است كه من در كل حرفه‌‌ام انجام داده‌‌ام، احيا نمودن حركت و راه رفتن در كودكى با اين مشكل.
(تشويق)
ما متوجه شدیم كه شايد بتوانيم از اين فناورى نه تنها در مدارهايى كه حركت شما را كنترل مى‌‌كنند استفاده کنیم بلكه همچنين مدارهايى كه چيزهاى ديگر را تنظيم مى‌‌كنند، و چيز ديگرى را كه مد نظر قرار داديم مدارهايى بودند كه خلق و خوى شما را كنترل مى‌‌كنند. و تصميم گرفتيم روى افسردگى كار كنيم، و دليلى كه افسردگى را مد نظر قرار داديم، بخاطر بسيار شايع بودنش است، و همانطورى كه مى‌‌دانيد، درمانهاى زيادى براى افسردگى وجود دارد، با استفاده از دارو و روان درمانى، حتى درمان با تشنج برقى، اما ميليونها انسان وجود دارند، و هنوز ١٠ يا ٢٠ درصد بيماران مبتلا به افسردگى هستند كه به اين درمانها پاسخ نمى‌دهند، و اينهابيماراني هستند كه مى‌‌خواهيم كمكشان كنيم. و اجازه دهيد ببنيم آيا مى‌‌توانيم از اين روش براى كمك به بيماران مبتلا به افسردگى استفاده كنيم.
پس اولين كارى كه انجام داديم اين بود كه چيزى را كه در مغز فرد افسرده با فرد سالم فرق مى‌‌كند را مقايسه كرديم، و كارى كه كرديم گرفتن پت اسكنهايى بود از جريان خون مغز، و متوجه شديم كه در بيماران مبتلا به افسردگى در قياس با افراد عادى، نواحى از مغز تعطيل مى‌شوند و اين نواحى آبى رنگ را مى‌‌گويم. پس حقيقتاً در اينجاها افسرده‌‌ مى‌‌شويد، و نواحى آبى رنگ آنهايى هستند كه در انگيزه ، شوق و تصميم گيرى دخيل هستند، و در واقع، اگر شديداً افسرده باشيد همانطورى كه اين بيماران بودند، آنها معيوب هستند. آنها فاقد انگيزوه و شوق هستند. چيز ديگرى كه كشف كرديم اين بود كه ناحيه‌‌اى وجود داشت كه پركار بود، حوزه ٢٥، كه در آنجا قرمز ديده مى‌‌شود، و ناحيه ٢٥ مركز نارحتى مغز است. اگر هر كدام از شما را غمگين كنم، براى مثال، باعث شوم كه آخرين بارى كه پدر يا مادر فوت شده‌‌تان ، يا دوستى را كه قبلاً مرده است را ديده بوديد بخاطر آوريد اين ناحيه از مغزتان روشن مى‌‌شود. يعنى مركز ناراحتى مغزتان. و همينطور بيماران مبتلا به افسردگى بيش فعالى دارند. آن ناحيه از مغز براى ناراحتى قرمز پررنگ است. دستگاه تنظيم گرما روى ١٠٠ تنظيم مى‌‌شود، و ساير نواحى مغز، درگير در انگيزه و شوق، تاريك مى‌‌شوند. پس ما فكر كرديم، آيا مى‌‌توانيم الكترودها را در اين ناحيه از ناراحتى قرار دهيم و ببينيم آيا مى‌‌توانيم دستگاه تنظيم دما را پايين بياوريم، آيامى‌‌توانيم فعاليتش را كم كنيم، و پيامد آن چه خواهد بود؟
خوب ما ادامه داديم و الكترودها را در بيمارانى با افسردگى قرار داديم. اين كارى است كه با همكارم هلن ميبرگ از اِمورى انجام شده است. و الكترودها را در ناحيه ٢٥ گذاشتيم، و در اسكن بالايى مى‌‌توانيد پيش از عمليات را ببينيد، ناحيه ٢٥، ناحيه ناراحتى زير قرمز پررنگ است، و قسمتهاى جلويى مغز با رنگ آبى تعطيل شده‌‌اند، و سپس، با گذشت سه ماه تحريك مداوم، بصورت ٢٤ ساعته، يا شش ماه تحريك مداوم، ما به واژگون‌سازى كاملى از اين دست يافتيم. ما قادريم ناحيه ٢٥ را پايين آورده و تا سطح عاديترى پايين بكشيم، و ما قادرييم لوب جلويى مغز را دوباره فعال كنيم، و در واقع ما شاهد نتايج بسيار قابل توجهى در بيماران مبتلا به افسردگى حاد هستيم. پس حالا ما در مرحله آزمايشات كلينيكى قرار داريم، و در فاز ٣ آزمايشات كلينيكى هستيم، و اين شايد رويه‌‌اى تازه گردد، در صورتيكه ايمن باشد و بفهميم كه در مداواى بيماران مبتلا به افسردگى حاد موثر است.
به شما نشان داده‌‌ام كه ما قادر به استفاده از تحريك عميق مغزى در مداوا كردن سيستم موتور هستيم در موارد مربوط به بيمارى پاركينسون و دیستونی. به شما نشان داده‌‌ام كه ما مى‌‌توانيم از آن براى مداواى مدار خلق و خو در موارد افسردگى استفاده كنيم. آيا ما مى‌‌توانيم از تحريك عميق مغزى جهت باهوش‌‌تر ساختن شما استفاده كنيم؟ (خنده حضار) كسى علاقمند هست؟ (تشويق حضار) البته كه ما مى‌‌توانيم، اينطور نيست؟
بنابراين چيزى كه ما تصميم گرفتيم انجام دهيم اين است كه ما تلاش خواهيم كرد مدارهاى حافظه در مغز را توربو شارژ كنيم. قصد داريم الكترودها را درون مدارهايى بگذاريم كه حافظه و عملكرد ادراكى شما را تنظيم مى‌‌كنند تا شاهد آن باشند كه آيا مى‌توانيم فعاليتشان را سرعت ببخشيم. البته ما الان نمى‌‌خواهيم اين كار را روى مردمان عادى انجام دهيم. ما قصد انجام اين كار را روى كسانى داريم كه قصورات اداراكى دارند، و ما بيماران مبتلا به مرض آلزايمر را براى مداوا انتخاب كرده‌‌ايم كسانى كه اشكالات حافظه‌‌اى و ادراكى دارند. همانطور كه مى‌‌دانيد، اين نشانه اصلى از شروع اوليه بيمارى آلزايمر است. پس الكترودها را توى اين مدارها قرار داده‌‌ايم در محدوده‌‌اى از مغز كه مثلث مغزى(فورنيكس) ناميده مى‌شود، كه بزرگراه ورودى و خروجى اين مدار حافظه است، با اين ايده كه بينيم آيا مى‌‌توانيم اين مدار حافظه را روشن كنيم، و آيا آن مى‌‌تواند در عوض، به اين بيماران مبتلا به آلزايمر كمك كند.
الان معلوم شده است كه در مرض آلزايمر ايراد گنده‌‌اى در بكارگيرى گلوكز در مغز وجود دارد. وقتى پاى استفاده كردن از گلوكز در ميان باشد، مغز كمى شبيه به خوكى پروار عمل مى‌‌كند. ٢٠درصد همه‌‌اش را استفاده مى‌‌كند-- حتى اگر تنها دو درصد وزن داشته باشد-- گلوكز مصرفى‌‌اش ١٠ برابر آنى است كه بايد بر مبناى وزنش باشد. بيست درصد كل گلوكز در بدن شما توسط مغز استفاده مى‌‌شود، و درحاليكه شما از نرمال بودن به داشتن قصور ادراكى متوسط تغيير ميابيد، اين نشانه پيشروى آلزايمر است، پيش به سوى آلزايمر، سبس نواحى از مغز هستندكه دست از مصرف كردن گلوكز مى‌‌كشند. آنها تاريك مى‌‌شوند. آنها خاموش مى‌‌شوند. و در واقع، چيزى كه ما مى‌‌بينيم اين نواحى قرمز رنگ اطراف نوار بيرونى مغز است در هر چه بيشتر و بيشتر آبى شدن پيشروى مى‌‌كنند تا اينكه كاملاً تاريك مى‌‌شود. درست شبيه داشتن خرابى برق در ناحيه‌‌اى از مغز است، خرابى برق منطقه‌‌اى. در نتيجه در بيماران آلزايمرى چراغها در بخشهايى از مغز خاموش مى‌‌شوند، و سوال اين است، آيا چراغها براى هميشه خاموش شده‌‌اند يا مى‌‌توانيم دوباره آنها را برگردانيم؟ آيا مى‌‌توانيم بعضى از نواحى مغز را براى مصرف مجدد گلوكز بكار گيريم ؟
پس اين كارى هست كه ما انجام داديم. الكترودهاي را در مثلث مغزى بيماران آلزايمرى كاشتيم، آنها را روشن كرديم و شاهد اين شديم كه چه اتفاقى براى گلوكز مصرفى در مغز رخ مى‌‌دهد. و در واقع، آن بالا، شما خواهيد ديد كه قبل از جراحى، نواحى آبى رنگ، نواحى هستند كه گلوكز كمترى را نسبت به حالت عادى مصرف مى‌‌كنند، عمدتاً در لوبهاى گيجگاهى و آهيانه‌‌اى قرار دارند. اين ناحيه‌‌ها از مغز خاموشند. چراغها در اين نواحى مغزى خاموشند. پس الكترودهاى DBS را تعبيه مى‌‌كنيم و بمدت يكماه يا يك سال منتظر مى‌‌مانيم‌‌، و آن نواحى قرمز رنگ معرف نواحى هستند كه در آنجا استفاده از گلوكز را افزايش داده‌‌ايم. و در واقع، قادرييم آن نواحى از مغز كه از گلوگز استفاده نمى‌‌كردند را براى استفاده مجدد از گلوكز بكار گيريم. پس معنى اين پيامهايى كه اينجا هست اين است كه در بيمارى آلزايمر، چراغها خاموش هستند، اما بااينحال كسى در خانه هست، و ما قادرييم برق را دوباره به اين نواحى از مغز برگردانيم، و درحاليكه اين كار را انجام مى‌‌دهيم، انتظار آن را داريم كه عملكردهايشان باز گردد
پس اكنون در مرحله آزمايشات كلينيكى است. ما قصد داريم اين عمليات را روى ٥٠ بيمار كه در مرحله ابتدايى آلزايمر هستند، پياده كنيم تا ببينيم آيا اين واقعاً ايمن و موثر است، آيا ما مى‌‌توانيم عملكرد عصبى‌‌شان را بهبود بخشيم.
(تشويق)
بنابراين پيامى كه امروز براى شما دارم اين است كه درواقع، چندين مدار در مغز وجود دارد كه در طى حالتهاى بيمارى مختلف سوءعملكرد دارند. خواه درباره بيمارى پاركينسون صحبت مى‌‌كنيم يا افسردگى، اسكيزوفرنيا و آلزايمر. الان در حال يادگيرى فهميدن اين هستيم كه مدارها چه هستند، چه نواحى از مغز هستند كه مسئول علائم كلينيكى و نشانه‌‌هاى آن بيماريها هستند. ما اكنون مى‌‌توانيم به آن مدارها دست بيابيم. ما مى‌‌توانيم الكترودهاى درون اين مدارها را معرفى كنيم. مى‌‌توانيم فعاليت اين مدارها را خاتمه دهيم. در صورتى كه فعاليتشان زياده از حد باشد، اگر دردسر ساز مى‌‌شوند، و اين دردسرى باشد كه در سرتاسر مغز حس مى‌‌شود، مى‌‌توانيم آن را كم كنيم، يا مى‌‌توانيم در صورت كم كار بودن، آنها راافزايش دهيم و با انجام اين كار، فكر مى‌‌كنيم كه شايد بتوانيم كمك به عملكرد كلى مغز كنيم.
پيامدهاى اين امر، البته، اين است كه شايد ما بتوانيم علائم بيمارى را تعديل دهيم، اما به شما نگفته‌‌ام كه همچنين برخى شواهد وجود دارد كه ممكن است بتوانيم به تعمير نواحى آسيب ديده مغز با استفاده از الكتريسته كمك كنيم، و راستش اين چيزى است كه آينده نشان مى‌‌دهد، ما نه تنها اين فعاليت را تغيير مى‌‌دهيم بلكه همچنين برخى از عملكردهاى تكرارى مغز مى‌‌توانند متوقف شوند.
در نتيجه من روياى اين را دارم كه شاهد گسترش عظيم نشانه‌‌هاى اين تكنيك باشم. ما شاهد قرار دادن الكترودها براى بسيارى از اختلالات مغزى خواهيم بود. يكى از هيجان‌‌انگيزترين چيزها درباره آن اين است كه دربرگيرنده كارى چندرشته‌‌اى است. اين امر مستلزم كار مهندسان، دانشمندان تصويرسازى، دانشمندان علوم پايه، متخصصان عصب شناسى، روانپزشكان، جراحان مغز و اعصاب است و بطور مسلم در واسط كاربر اين رشته‌‌هاى چندگانه است كه هيجان وجود دارد. و من فكر مى‌‌كنم كه ما خواهيم ديد كه خواهيم توانست با گذشت زمان ارواح خبيث بيشترى را تعقيب كرده و از مغز خارج كنيم، و نتيجه آن، البته، اين خواهد بود كه ما قادر خواهيم بود به بيماران بيشترى كمك كنيم.
از شما خيلى متشكرم.

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *