مجموعه‌داران موسیقی، چگونه موسیقی‌های گم‌شده را پیدا کرده و میراث فرهنگی را حفظ می‌کنند.

متن سخنرانی :
حدود ۱۲ ساله بودم که به صفحه موسیقی علاقمند شدم. پدر و مادرم برای خوراکی پول توجیبی می‌دادند و بیشتر روزها، به جای خرید خوراکی پولم را جمع می‌کردم تا بتوانمآخر هفته برای خودم یک صفحه بخرم. این منم با یک واکمن غول‌پیکر است که تقریبا اندازه نصف پایم است-
(خنده حضار)
در واقع بیشتر شبیه یک وی‌سی‌آر است.
(خنده حضار)
نوجوان که شدم، دلبستگی‌ام به خرید نوار کاست،وینیل و سی‌دی بیشتر شد. حتی برای چندین سال در یک مغازه صفحه‌فروشی کار می‌کردم و دستمزدم فقط صفحه بود. یک روز به خودم آمدم ودیدم هزاران صفحه بیشتر از آنچه بتوانم در تمام زندگیم گوش کنم، دارم. تبدیل شدم به آنچه که خیلی از ما هستیم: صفحه جمع‌کن -- یا آنطور که به خودمان می‌گوییم، حفار صفحه‌.(افرادی که درکهنه فروشی‌ها دنبال صفحه‌های قدیمی و نادر می‌گردند.)
حفاری صفحه، همانطوری که از اسمش پیداست، به معنی این است که در این کاردست آدم کثیف می‌شود. به معنی ساعت‌ها زیر و رو کردن انباری‌ها، زیرزمین کلیساها، حراجی‌های اسباب خانه، و صفحه فروشی‌هاست- همه برای یافتن صفحه‌هایی که دهه‌هاست فراموش شده‌اند. صفحه‌هایی که زباله فرهنگی شده‌اند. صفحه جمع‌کن‌های اولیه از دهه ۳۰ تا ۶۰ میلادی، صفحه‌های مهم زیادی راپیدا و حفظ کردند که ممکن بود برای همیشه گم‌وگور شوند. در آن روزها، اغلب موسسات فرهنگی و عمومی اهمیتی به حفظ این گنجینه‌ها نمی‌دادند. در بسیاری موارد، این صفحه‌ها را دور می‌انداختند. صفحه‌یابی یک سبک زندگی است. ما مطلقاً شیفته صفحه‌های ناشناخته‌، صفحه‌های گران، صفحه‌های یک دلاری، آثار هنری دیوانه‌وار، و خرده- خرده ژانرها، و تمام جزئیات ریزی هستیم که با هر یک از این‌ها همراه است.
وقتی که رسانه‌ها از باب شدن دوبارهصفحات گرامافون صحبت می‌کنند که در چند سال گذشته رخ داده، اغلب یادشان می‌رودکه از این جماعت یاد کنند که صفحات گرامافونو سنت و فرهنگ آن را در ۳۰ سال اخیر زنده نگاه داشته‌اند. این یک جماعت درهم‌تنیدهاما کمی رقابتی است، زیرا وقتی که شما داریددنبال صفحات بسیار نادر می‌گردید، اگر موقعیت را از دست بدهید، ممکن است دیگر آن صفحه را در زندگی‌تان نبینید. اما به گمانم تنها فردی که در این میان حقیقتاً تحت تاثیر کار دیگر مجموعه‌دارهاقرار می‌گیرد، یک صفحه‌جمع‌کن دیگر است. برای جهان بیرون، ما افرادی بسیار عجیب و غریب،و پرابهام هستیم. و --
(خنده حضار)
و غالباً درست هم می‌گویند. همه صفحه‌جمع‌کن‌هایی که من می‌شناسمدیوانه‌هایی وسواسی هستند. همه ما می‌دانیم که هرکسی یک جوری دیوانه است. اما به نظر من ما باید بیشتر شبیه این بشویم.
(خنده حضار)
ما باستان‌شناسان موسیقی هستیم. ما به دنبال آثار هنری گمشده‌ایم. ما فهرستی داریم از صفحه‌هایی که حاضریم برای بدست آوردنشان هرکاری بکنیم، صفحه‌هایی که سالهاست دنبالشانیم، و اسم این فهرست را گذاشته‌ایم«جام مقدس.»
وقتی دنبال صفحه می‌گردید، با موسیقی که برایتان بیگانه استمحاصره شده‌اید، و به محاصره رمز و راز و خیالها درآمده‌اید -- صفحه‌هایی که روزگاری مردم به آنها ایمان داشتند. هزاران هنرمند را تصور کنید که قرار بود افسانه شوند اما به دلایل مختلف،نادیده انگاشته شدند. از بسیاری از این صفحه‌هاتنها چند نسخه انگشت‌شمار موجود است، و برخی هرگز پیدا نشدند، هرگز شنیده نشده‌اند. اینها به معنای واقعی گونه‌های درخطرند.
داستانی برایتان بگویم که برای من بازگوکننده ارزش کار حفاران صفحه‌های موسیقی است. داستان یک موزیسین و آهنگ‌سازدرخشان اهل مونتریال. هنری پیر نوئل در هائیتیمتولد و بزرگ شد، اما برای مدت کوتاهی در آمریکا و بلژیک زندگی کرد. او گذارش به مونتریال افتاد که قرار بود تنها برای دو هفته باشد، اما تقدیر این شد که ۴۰ سال آنجا ماندگار شود. وقتی جوان بود، نواختن پیانو را یاد گرفت و روشی کاملاً خاص برای نواختن ساز خود ایجاد کرد: بسیار سریع و تقریباً شبیه نواختن پرکاشن. سبک او مخلوطی بوداز فولکلور و تاثیرات هائیتی در هم آمیخته با تاثیرات آمریکاییکه حین بزرگ شدن شنیده بود. او مخلوطی از کومپا (موسیقی رقصی هائیتی)با موسیقی فانک و جز را خلق کرد. وقتی مردی جوان بود، در تور اجراهای زنده گروه‌های موسیقی در آمریکا و اروپا ساز زد، اما هرگز قبل از رفتن به کاناداآلبوم یا آهنگی را ضبط نکرد. سال ۱۹۷۹ در مونتریال بود که اولین آلبوم خودبه نام «پیانو» را منتشر کرد. کاملاً مستقل و به نام خودش هنری پیر نوئل. به آنچه که از پسش برمی‌آمد بسنده کرد:۲۰۰۰ نسخه از آلبوم. این آلبوم خیلی محدود (از رادیو) پخش شد، و کمی در کانادا و هائیتی از آن حمایت شد، اما چون اسم بزرگی پشتش نبود، کار خیلی خیلی سختی بود. آن زمان، اگر کار شمادر رادیوی جریان اصلی پخش نمی‌شد، اگر به جوک‌باکس‌ها راه نمیافت، و اگربرای نواختنش به تلویزیون دعوت نمی‌شدید، همه چیز کاملاً خلافتان عمل می‌کرد. انتشار یک آلبوم به عنوان یک هنرمند مستقل به مراتب سخت‌تر از امروز بود. هم از نظر شنیده شدن و هم توزیع. او کمی بعد آلبوم دومی بیرون داد، و در برنامه‌ای فشرده شروع کرد به پیانو زدندر کلوبهای مختلف شهر، اما صفحه‌هایش همچنان خاک می‌خورد. و آن دو هزار نسخه در ظرف ۳۰ سال به راحتی گم‌وگور شد تا جایی که فقط چند نسخه از آندر جهان باقی ماند.
بعد در اواسط سال دو هزار، یک حفار صفحه مونتریالیکه به اسم «کوبال» مشهور است مشغول کار هفتگی شکار صفحه بود. در یک بازار مکاره بود وسط هزاران صفحه کثیف و غبارگرفته و پوسیده. آنجا بود که آلبوم «پیانو» را یافت. او دنبال این آلبوم خاص نبود. در واقع می‌شود اینطور گفت این آلبوم بود که او را پیدا کرد. همچنین می‌توانید بگویید که بعد از ۲۰ سالهر هفته زیرورو کردن صفحه‌ها، او حس ششم خود برای یافتن طلا راتقویت کرده بود. صفحه را برداشت و برانداز کرد: رویش، جنبه هنری‌اش، پشت، بروشور، و از این حقیقت که این موزیسین اهل هائیتیدر اواخر دهه ۷۰ میلادی در کبک صفحه بیرون داده،مجذوبش کرد. هاج و واج مانده بود. دستگاه صفحه‌خوان کوچک پلاستیکی و قابل حمل خود را درآورد، که در تمام ماجراهای کشف صفحه،همراهش بود و صفحه را داخلش گذاشت. ما چرا همین کار را نکنیم؟
(موسیقی)
فوراً شیفته این موسیقی شد، اما باید از ماجراهای پشت آن نیز مطلع می‌شد. نمی‌دانست که آلبوم از کجا آمده. می‌دانست که این هنرمند؛ در دوره ضبط صفحه، در مونتریال زندگی می‌کرد، ماه‌ها سعی کرد پیدایش کند. حتی داخل جیب صفحه، کارت ویزیت نوئل را پیدا کرد. که نشان می‌دهد هنری پیر نوئل چقدر خودکفا بود. کارت را داخل جیب صفحه پیدا کرد -- البته که سعی کرد به آن شماره تلفن کند، اما بعد از ۳۰ سال، شماره دیگر فعال نبود. بالاخره در بلژیک، جایی که هنرمند قصه زمانی زندگی می‌کرد، کوبال توانست کسی را پیدا کند که شخصاً موزیسین را می‌شناخت و شماره تماس را به او داد.
و عاقبت وقتی که توانست هنرمند را ملاقات کند، به او قول داد که روزی راهی پیدا کندتا صفحه را بازنشر کند. او بعد کمپانی بریتانیایی Wah Wah 45s را بر آن داشت تا آلبوم‌ها را بازنشر کند. چیزی که اغلب در پروژه‌های  بازنشر می‌افتد این است که یافتن نوارهای مستر کاری است بسیار سخت -- یعنی ضبط اصلی جلسات نواختن موسیقی. هنر می‌تواند بر اثر آتش،سیل، زلزله نابود شود، دور انداخته شود، یا اینکه صرفاً برای ابد گم شود. اما شکر خدا، نوارهای هنری پیر نوئل جایشان امن بود و آماده بودند که احیا شوند.
صفحه بالاخره منتشر شد و مورد تحسین منتقدان موسیقی، دی‌جی‌ها،و شنوندگان در سراسر جهان قرار گرفت -- تحسینی که می‌بایستی در سال ۱۹۷۹ می‌گرفت. هنرمند آنقدر تحت تاثیر قرار گرفت که بر آن شد تا حرفه موسیقی‌اش را احیا کند، به صحنه بازگردد،و برای مخاطبان جدید بنوازد. این هنرمند که اکنون بیش از شصت ساله است، به من گفت: «این ماجرا همه چیز را برایم تغییر داد.» از نقشه کشیدن برای بازنشستگی به نواختن موسیقی برای رادیوی بی‌بی‌سی در لندن، رادیو کانادا و غیره رسیدم. اما این داستان به او این فرصت را هم داد که برای اولین بارمقابل سه پسرش اجرا کند.
برای من، این داستان نمونه عالیتاثیر کار صفحه‌یاب‌ها است. ورای کمیاب بودن و ارزش پولی -- که راستش را بگویم،ما به طور کامل دنبالش هستیم -- زیبایی واقعی فرصت دوباره دادن به هنر است؛ نجات هنر از فراموش شدن.
کار یک صفحه‌یاب یک چرخه دائمیسه مرحله‌ایست. اولین کار ما شکار است. ما ساعت‌ها، روزها، و سالهای زندگیمان را  صرف زیرورو کردن انبوهی از صفحات کثیف و خاک‌گرفته می‌کنیم. هر کاری می‌کنیم تا دستمان به طلا برسد. بله، شما می‌توانید صفحه‌های موسیقی خوبیروی اینترنت پیدا کنید، اما برای گنجینه‌های عمیق‌تر، باید از روی مبل بلند شده و وارد گود شوید. از همین روست که اسمش را گذاشته‌ایمصفحه‌یابی، و نه کلیک‌کردن.
(خنده حضار)
بنابراین ما باستان‌شناسان موسیقی هستیم. اما کار بعدی ما جمع‌آوری کردن است. ما بر اساس سلیقه، تخصص، و برنامه شخصی، به دقت انتخاب می‌کنیم که کدام صفحه‌ها را نگهداری کنیم، و کدام صفحات برای ما معنای خاصی دارند. بعد سعی می‌کنیم تا کوچکترین اطلاعات را درباره آن پیدا کنیم -- هنرمند، برچسب، و اطلاعات بسیار مهم از جمله «نوازنده ترومپت در قطعه سوم کیست؟» بعد برایش پرونده می‌سازیم،بر اساس محتوا دسته بندی می‌کنیم، و در یک جای امن نگهش می‌داریم. ما آرشیودار موسیقی هستیم.
و آخرین کاری که در این چرخه می‌کنیمبه اشتراک گذاشتن است. اغلب صفحه‌یاب‌هایی که می‌شناسمراهی دارند برای به اشتراک گذاشتن کشف خود و ارتقاء هنرمند از طریق بازپخش آلبوم، یا نوشتن مطلبی در اینترنت، یا برنامه رادیویی. ما به صفحه‌ها مقام برحقشاندر تاریخ موسیقی را برمی‌گردانیم. ما سلیقه‌تراش و مدیریم. ما موسیقی‌شناسیم. پس از نظر خودم و بیشتر مجموعه‌داران صفحهکه در ۲۰ سال گذشته ملاقات کرده‌ام، گمان می‌کنم که ما دارای یک نوع فروشگاه برای این کشفیات هستیم. به نظرم این روش ماست برای حفظ سلامت و حس هدفمندی در این علاقه و دلبستگی دیوانه‌کننده، چرا که این علاقه می‌تواند منفرد باشد. اما فکر می‌کنم این کار را می‌کنیمچون در خدمت نیاز بشر برای انتقال دانش فرهنگی است.
حرف از نیاز به راهبرد، در دوره تکثر انتخاب شد، نشان داده شده که شمار بالای گزینه‌های انتخابی، مانع کشف می‌شود. مثلاً، اگر می‌خواهید روی نتفلیکس فیلمی تماشا کنید، در واقع دارید بین شش هزار عنوان جست‌وجو می‌کنید. حال، این را با اسپاتیفای مقایسه کنید، اگر به دنبال موسیقی برای گوش دادن هستید، فهرستی شامل ۳۰ میلیون آهنگ را زیرورو می‌کنید. بنابراین به نظر من،همانطوری که می‌بینید، این مفهموم فلج انتخابی بیش از سینما، موسیقی را تحت تاثیر قرار می‌دهد، به عنوان مثال. و چند مطالعه وجود دارد که تاثیر این مسئله را نشان می‌دهند. یک بررسی اخیر بر بازار موسیقی بریتانیا نشان می‌دهد که یک درصد هنرمندان صدرنشین در بریتانیا در واقع ۷۷ درصد از درآمد صنعت موسیقی را به خود اختصاص می‌دهند. این مربوط به ۲۰۱۳ است، و این روند به شکلی فزاینده در حال بدتر شدن است. یا در حال پیشرفت است. به هر حال، اگر شما جزو آن یک درصد هستید،مطمئنم که خوشحالید.
(خنده حضار)
نتیجه‌ای که من گرفتم این است که گوش کردن به موسیقیبرای مردم آسان‌تر از همیشه شده. مردم بیش از هر زمان دیگری موسیقی در اختیار دارند، در عین حال مردم انتخاب می‌کنند که بیش ازهر زمان دیگری موسیقی تکراری گوش کنند. و این غم‌انگیز است.
ملهم از عشقم به پژوهش موسیقی، کشف صفحه و پژوهش، در سال ۲۰۰۷ وبسایتی را به نام «موسیقی پناهگاه من است» تاسیس کردم. شعار ما همواره این بوده‌:‌«کلاسیک‌های آینده و گنجینه‌های فراموش شده.» و این نشان‌دهنده عشق ما به کشف موسیقی و معرفی موسیقی چه قدیمی و چه جدید است. از همان ابتدا، پلفترمی جهانی برای مخاطبی گسترده فراهم ساختیم با بیش از ۱۰۰ هزار مشارکت‌کننده. بیش از ده هزار قطعه محتوایی ایجاد کردیم، بیش از ۵۰۰ ساعت محتوای صوتی. مخاطب ما متشکل از افرادی است که به دنبال فراتر از چیزی است که کانال‌های جریان اصلی موسیقی  به آنها عرضه می‌کنند. آنان می‌خواهند می‌خواهند به عمق راه یابند، اما الزاماً مثل ما خوره‌ها،۲۰ ساعت در هفته وقت ندارند، پس این کار را به ما واگذار می‌کنند. گردآوری اطلاعات و پژوهش قلب تمامی فعالیت‌های ماست. ما به نظرات و پیشنهادهای انسانیبیش از الگوریتم‌ها اعتقاد داریم.
من می‌توانم درباره شوق دنبال صفحه گشتنروزها حرف بزنم، اما بگذارید این طور نتیجه بگیرم. بعد از چندین سال انجام این کار، کلکسیون یک مجموعه‌‌دار موسیقیبه خودنگاره او تبدیل می‌شود. پارسال، در لهستان دی-جی بودم و کسانی که میزبانم بودند، یک مجموعه فوق‌العاده صفحه داشتند، و من که تحریک شده بودم گفتم، «اینها فروشی‌اند؟» آنها بعدا برایم توضیح دادند که این مجموعه متعلق بود به دوست عزیزشان ماسیو که چند ماه قبل فوت کرد. و آنها روی این پروژه کار می‌کردندکه افراد مختلف را دعوت کنند  که کلکسیون را گرفته و از آن یک چیز جدید دربیاورد، چه سمپلینگ موسیقی باشد و چه دی-جی میکس، این که فقط یک زندگی دوباره به آنها داده شود. بعد از این که چند ساعت مجموعه را بررسی کردم و یک دی-جی میکس از آن ساختم، با آن که هرگز شانس ملاقات با او را نداشتم، مثل این بود که به طریقی خاص، من و او، چند ساعتی درباره صفحه‌ها حرف زده‌ایم. بنابراین، به عنوان کاشفان صفحات قدیمی، کار ما و کلکسیون‌های ما اینجا هستند تا به نسل آینده منتقل شوند.
هنرهای زیبا باید ارج دیده، تقسیم شده و بازکشف شود. قدر پژوهشگران را بدانیم، ما صداهای آلترناتیو برای کانال‌های موسیقی جریان اصلی هستیم، دیجیتال یا هرچیز دیگر. ورای الگوریتم بروید. هر جور موسیقی‌ای که بپسندید، وبسایت‌ها، برنامه‌های رادیویی، دی‌جی‌ها، و صفحه‌فروشی‌ فراوانی هستند که منتظر تقمسیم کردنکشفیاتشان با شما هستند. ما این کار را برای شما می‌کنیم. فقط باید گوشهایتان را باز کنید و خطر کنید. این موسیقی زندگی شما را عوض می‌کند.
متشکرم. (تشویق حاضران)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *