وسواس خطرناک کامل بودنمان دارد بدتر می‌شود

متن سخنرانی :
من کمی کمال‌گرا هستم. چند بار این جمله را شنیده‌اید؟ هنگام شادخواری، شاید همراه دوستانیا با خانواده در جشن شکرگزاری. این نقطه‌ ضعف محبوب همه است. این همان پاسخ کاملاً رایج به سؤال سخت پایانی درمصاحبه شغلی است: «بزرگترین ضعف من؟ کمال‌گرایی‌ام هست.» می‌بینید، برای چیزی کهظاهراً ما را عقب نگه می‌دارد، مشخص است که تعداد زیادی از ماکاملاً خوشحالیم که دستمان را بالا ببریم و بگوییم که کمال‌گراییم. اما نکته جالب و مهمی وجود دارد چون تحسین حسادت‌آمیز ما برایکامل بودن آنقدر فراگیر است که ما هرگز این مفهومرا زیر سؤال نمی‌بریم. که چه چیزی در مورد ماو جامعه‌مان می‌گوید؟ آیا کمال‌گرایی را باید جشن گرفت؟ ما تمایل داریم که کمال‌گرایی رابه‌عنوان نشانی از ارزش نگه‌ داریم. نماد موفقیت، با این‌حال، وقتی‌کمال‌گرایی رامطالعه می‌کردم، شواهد کمی مبنی بر موفق‌تربودن کمال‌گراها دیده‌ام. کاملاً برعکس-- آن‌ها احساس ناخرسندی و نارضایتی می‌کنند در بین حسی دنباله‌دار که (می‌گوید)آن‌ها هرگز به‌اندازه کافی کامل نیستند. ما از گزارش‌های موارد بالینی می‌دانیم که کمال‌گرایی لانه مشکلاتروانی را می‌پوشاند، چیزهایی مثل افسردگی، اضطراب،بی‌اشتهایی عصبی، پراشتهایی عصبی و حتی تفکرات خودکشی. و چیزی نگران‌ کننده‌تر ایناست که در ۲۵سال گذشته، ما رشد کمال‌گرایی را با نرخیهشدار‌ دهنده مشاهده کرده‌ایم، و هم‌زمان، بیش از هر زمان دیگری بیماری‌هایروانی را در میان جوانان دیده‌ایم. تنها در ایالات‌ متحده نرخ خودکشی ۲۵ درصد در دو دههگذشته افزایش‌ یافته است. و به‌ تازگی می‌بینیم گرایش‌هایمشابهی در کانادا گسترش می‌یابد، و در سرزمین مادری‌ام، انگلستان. تحقیقات ما نشان می‌دهد که کمال‌گرایی هم‌زمان باتغییرات جامعه افزایش می‌یابد. و جامعه متحول شده، حس هویت شخصیافراد را تحت تأثیر قرار می‌دهد. و همراه با آن، تفاوت‌هاییدر شیوه تعامل جوانان با یکدیگر و با جهاناطرافشان به وجود می‌آورد و خصوصیات یکتایی در جامعهسرآمد و بازار-محور ما وجود دارد که شامل چیزهایی مثلانتخاب بدون محدودیت و آزادی فردی می‌شود، و این‌ها ویژگی‌هاییهستند که ما احساس می‌کنیم در سطوح همه‌گیر در اینمسئله نقش دارند. پس اجازه دهید مثالی بزنم. جوانان امروزه بیشتر ازقبل نگران دستیابی به زندگی و سبک زندگی کامل هستند. به لحاظ وجهه، جایگاهاجتماعی و ثروت. داده‌ها از مرکز تحقیقاتی "Pew"نشان می‌دهد که جوانانی که در اواخر دهه ۸۰ میلادیدر آمریکا متولد شده‌اند ۲۰ درصد بیشتر احتمال دارد کهثروتمند بودن به لحاظ مادی را از مهم‌ترین اهداف زندگی‌شان بدانند، در مقایسه با والدین و والدینِ والدینشان، جوانان همچنین بسیار بیشتراز نسل‌های قبلی وام می‌گیرند، و آن‌ها نسبت بیشتری ازدرآمد خود را صرف وجهه خود و دستیابی به جایگاه اجتماعی می‌کنند. این دستاوردها، زندگی‌شانو سبک زندگی‌شان حالا در جزییات دقیقی در بسترِهمیشگی رسانه‌های اجتماعیِ اینستاگرام، فیس‌بوک، اسنپ‌چتبه نمایش گذاشته‌ شده‌ است. و در این فرهنگ جدید بصری، بی‌نقص به نظر آمدن بسیارمهم‌تر از واقعیت است. اگر یک‌ طرف چشم‌انداز مدرنی که ما مسرفانه برای جوانان فراهم کرده‌ایم این ایده است که زندگی کمال‌پذیر وجود دارد و سبک زندگی تکامل‌پذیر وجود دارد، طرف دیگر قطعاً کار است. چیزی خارج از دسترس کسانی که آنرا عمیقاً می‌خواهند وجود ندارد. یا این‌طور که به ما گفته‌ شده. این ایده اصلی در قلب رویای آمریکایی است. فرصت، شایسته‌سالاری،فرد خودساخته، سخت‌کوشی. این پندار که سخت‌کوشیهمواره نتیجه می‌دهد. و بالاتر از همه، این ایده کهما ناخدای سرنوشت خود هستیم. این ایده‌ها، ثروتما، جایگاه اجتماعی ما و وجهه ما را باارزش ذاتیفردی ما پیوند می‌دهند. اما البته، این‌ کاملا یک افسانه است. چون حتی اگر برابریفرصت‌ها وجود می‌داشت، این ایده که ما ناخدایسرنوشت خود هستیم واقعیت تلخ‌تری رابرای جوانان می‌پوشاند اینکه آن‌ها محکوم‌ به یکمحاکمه اقتصادی مستمر هستند. معیارها، رتبه‌بندی‌ها و جدول‌ها به‌عنوان معیاری برای هر شایستگی کهمی‌تواند کمّی شود به وجود آمده‌اند و برای دسته‌بندی جوانان در مدارس،کلاس‌ها و دانشگاه‌ها به‌ کار رفته‌اند. آموزش اولین عرصه‌ای است که در آن سنجشبه‌صورت عمومی اجراشده و معیارها به‌عنوان ابزاری برای بهبود عملکرد و استانداردهابه‌ کار رفته است. و در سنین پایین شروع می‌شود. جوانان در دبیرستان‌هایشهرهای بزرگ آمریکا ۱۱۲ آزمون استاندارد شده اجباریرا بین دوران پیش‌دبستانی و پایان سال دوازدهمانجام می‌دهند. تعجبی ندارد که جوانان چنین نیاز قوی رابه تلاش کردن، عمل کردن و به دست آوردندر زندگی مدرن گزارش می‌کنند. آن‌ها عادت کرده‌اند که خودشان را ازنظر معیار سخت‌گیرانه و تنگ‌نظرانهنمرات، درصدها و جدول‌ها تعریف کنند. این جامعه‌ای است کهناامنی‌هایش را نابود می‌کند. احساس ناامنی در مورداین‌که چطور عمل می‌کنند و برای دیگران چطوربه نظر می‌رسند؟ این جامعه‌ای است که ناکاملبودنشان را بزرگنمایی می‌کند هر ضعفی، هر شکست غیرمنتظره نیازی برای کامل‌تر عمل کردندر نوبت بعد را افزایش می‌دهد یا در غیر این صورت، بدونتعارف، شما یک بازنده‌اید. به‌خصوص احساس ضعیف بودنو ناقص بودن شایع‌اند کافی است با جوانان صحبت کنید. «باید چطور به نظر بیام،باید چطور رفتار کنم؟» «باید شبیه آن مدل باشم، باید به تعداد آن چهرهاینستاگرامی، دنبال کننده داشته باشم، باید در مدرسه عملکردبهتری داشته باشم» در نقش یک مربی برایبسیاری از جوانان، من پیش از بقیه اثرات تجربه شدهاین کمال‌گرایی را می‌بینم. یک دانش‌آموز با جزییاتزیاد در ذهنم مانده است. جان (اسم واقعی‌اشاین نیست) بلندپرواز سخت‌کوش و متعهد بود و در ظاهر، او به شکلاستثنایی پر دستاورد بود، اغلب نمرات ممتازکلاس را می‌گرفت. بااین‌حال اهمیتی نداشت که«جان» چقدر دستاورد خوبی داشت، همیشه به نظر می‌رسید که موفقیت‌هایش رابه‌عنوان یک شکست سخیف می‌بیند. و در ملاقاتی با من، در مورد اینکه چگونه اوخود و دیگران را ناامید کرده بود صحبت کرد. توجیه او کاملاً ساده بود: چطور می‌توانست موفق باشد وقتی‌که او بسیار بیشتراز بقیه تلاش می‌کرد تا فقط به چیزی برسدکه دیگران رسیده بودند؟ ببینید، کمال‌گرایی «جان» واصول کاری انعطاف‌ناپذیر او، تنها در خدمت نمایش دادنچیزی به خودش و دیگران است که او ضعف درونی خود می‌دانست. مواردی مانند حرف‌های «جان»در مورد مضر بودن کمال‌گرایی به‌عنوان سبک زندگی برخلاف باور عمومی، کمال‌گرایی هرگز در مورد کاملکردن کارها یا چیزها نیست در مورد سخت ‌کوشیدنبرای برتری نیز نیست. مورد «جان» به‌خوبی اینمصالح را روشن می‌کند. کمال‌گرایی، از ریشه درمورد کامل کردن خود است. یا به‌ صورت دقیق‌تر کاملکردن یک خود ناکامل است. و می‌توانید آن را به‌ صورتکوهی از دستاوردها تصور کنید که کمال‌گرایی ما را به تصورخودمان درحال فتح کردن سوق می‌دهد و ما با خودمان فکر می‌کنیم:«وقتی‌که به آن قله رسیدم، مردم خواهند دید که من ضعیفنیستم و من ارزشی خواهم داشت.» اما چیزی که کمال‌گرایی به ما نمی‌گوید این است که به زودی،پس از رسیدن به آن قله دوباره به دشت‌های جدید شرمو ناامنی فرود خواهیم‌ آمد. تا دوباره سعی کنیمبه آن قله دست پیدا کنیم. این چرخه «خود-شکنی» است. در راه رسیدن به کمال دست نیافتنی،یک کمال‌گرا نمی‌تواند کوتاه بیاید. و به همین دلیل است کهدرمانشان آنقدر سخت است. و حالا ما دهه‌ها است که می‌دانیم که کمال‌گرایی باعث شماریاز مشکلات روانی می‌شود، اما هیچ‌وقت راهی برایاندازه‌گیری آن وجود نداشته است. تا اواخر دهه ۸۰ میلادی که دو کانادایی، پاولهیوت و گوردون فلت قدم پیش گذاشتند و یک معیار خود-گزارشیاز کمال‌گرایی را ایجاد کردند. بله درست است، می‌توانیداندازه‌اش بگیرید، خصوصاً سه عنصر اصلی ازکمال‌گرایی را اندازه می‌گیرد. اولی کمال‌گرایی خود-محور هست، میل غیرمنطقی به کامل بودن: «من تلاش می‌کنم تا جاییکه می‌توانم کامل باشم.» دومی کمال‌گرایی تجویزشدهبه‌وسیله اجتماع است، این حس که محیطبیش‌ازحد انتظار دارد: "حس می‌کنم دیگرانبیش‌ازحد از من توقع دارند." و سومی کمال‌گرایی دگر-محور، تحمیل استانداردهایغیرواقعی بر دیگران: "اگر من از کسی بخواهم که کاری را انجامدهد انتظار دارم که بی‌نقص انجام شود." تحقیقات نشان می‌دهد کهتمام این سه عنصر کمال‌گرایی با سلامت روانآسیب‌ دیده مرتبط است، شامل چیزهایی مثل افسردگی بالاتر، اضطراب بیشتر و تفکرات خودکشی. اما تاکنون مشکل‌ سازترینعنصر کمال‌گرایی کمال‌گرایی خواسته اجتماع است. این حس که همه از منانتظار دارند که کامل باشم. این عنصر از کمال‌گرایی همبستگی بالایی بابیماری‌های روانی جدی دارد. و با تأکیدی که امروزه بر کامل بودن می‌شود،مهم‌ترین اندیشه در ذهن من این بود که کنجکاو بودم که بفهمم آیا این سهعنصر کمال‌گرایی در حال تغییر هستند؟ تا به امروز، تحقیقات در این زمینه برروابط درون خانوادگی متمرکزشده بودند، اما ما خواستیم که از سطحیوسیع‌تر به آن نگاه کنیم پس ما تمام این داده‌ها را کهتاکنون در ۲۷ سال گذشته، از زمانی که گوردون و پاول مقیاس کمال‌گرایی خود راابداع کرده‌اند جمع‌آوری‌ کردیم، و آن‌ها را به دانشجویان محدود کردیم. و به بیش از ۴۰,۰۰۰ جوان از دانشگاه‌های آمریکا،کانادا و انگلیس رسیدیم. با چنین حجمی از داده‌های دردسترس، ما به دنبال روندها گشتیم و در کل، بیش از سهسال از ما وقت گرفت. تا اطلاعات را سازمان‌دهیو اعداد را محاسبه کنیم و گزارشمان را بنویسیم. اما ارزشش را داشت، چراکه واکاویما چیزی هشداردهنده را برملا کرد. تمام سه عنصر کمال‌گرایی درطول زمان افزایش‌یافته بودند. اما کمال‌گرایی خواسته اجتماع بیشترینافزایش را داشته، با تفاوتی زیاد. در سال ۱۹۸۹، فقط ۹ درصد از جوانان، سطوح مرتبطبالینی کمال‌گرایی تجویزشده- -اجتماعی را گزارش کرده بودند. این‌ها سطوحی هستند که ممکن است مانوعاً در جمعیت مورد آزمایش ببینیم. تا ۲۰۱۷این مقدار دوبرابر (۱۸٪) شده بود و تا ۲۰۵۰ پیش‌بینی‌های مبتنیبر مدل‌هایی که ما آزمودیم نشان می‌دهد که تقریباًیک نفر از هر سه نفر جوان سطوح مرتبط بالینی از کمال‌گراییخواسته اجتماع را گزارش خواهد کرد. به یاد داشته باشید، اینعنصری از کمال‌گرایی است که بیشترین همبستگی را بابیماری‌های جدی روانی دارد، و این دلیل اثبات‌شده‌ای دارد. کمال‌گرایان تجویز‌شده اجتماعینیاز بی‌امانی برای برآورده کردن توقعاتدیگران احساس می‌کنند. و حتی اگر توقعات دیروزیکامل بودن را برآورده کنند، سپس از خودشان توقعبیشتری پیدا می‌کنند. چراکه این افراد اعتقاد دارندکه هرقدر که بهتر باشند، بازهم از آنان انتظارمی‌رود که بهتر انجام دهند. این‌یک احساس عمیق ناتوانی وبدتر، ناامیدی را به وجود می‌آورد. آیا امیدی هست؟ البته که امید هست. کمال‌گراها می‌توانند و باید،به کارهای مشخصی ادامه دهند-- آن‌ها نوعاً تیزهوش، بلندپرواز،با وجدان و سخت‌کوش‌اند. و البته که درمان پیچیده است. اما کمی همدلی با خود، آسان گرفتن بر خودمان وقتی‌ کهکار ها خوب پیش نمی‌رود، می‌تواند این ویژگی‌ها را به موفقیتو آرامش شخصی بیشتری تبدیل کند. و بعد، کاری که ما به‌عنوانمراقبان می‌توانیم انجام دهیم، کمال‌گرایی در سال‌هایرشد ما شکل می‌گیرد، پس جوانان آسیب‌پذیرترند. والدین می‌توانند کمک کنند با حمایتِ بی‌قید وشرط آن‌ها وقتی‌ کهتلاش کرده‌اند اما شکست‌ خورده‌اند. پدر و مادر می‌توانند درمقابل تمایل قوی وقابل درکشان در جامعه رقابتی امروزی برای نقش هلیکوپتری(نظارت‌ بر همه چیز) مقاومت کنند، به این دلیل که درزمانی که والدین، شکست و موفقیت فرزندشان را از خود تلقیمی‌کنند، اضطراب بسیاری منتقل می‌شود. اما درنهایت، تحقیق ماسؤالات مهمی را مطرح می‌کند در مورد شیوه‌ای که ماجامعه‌مان را می‌سازیم و این‌که آیا تأکید بسیار جامعهما بر رقابت، ارزیابی و آزمودن به جوانان نفع می‌رساند؟ کم‌ کم دارد برای چهره‌هایعمومی عادی می‌شود که بگویند جوانان تنها بهکمی تاب‌آوری بیشتر در برابر این فشارهای جدیدو غیرمنتظره نیازمند هستند. اما من معتقدم که این ماییم که از خودماندر برابر مشکل اصلی سلب مسئولیت می‌کنیم چون ما مسئولیتی همگانی برای ساختن جامعه و فرهنگی داریم که در آنجوانان نیاز کمتری به بی‌نقص بودن در وهله اول دارند. بیایید خودمان را گول نزنیم. ساختن چنین جهانی یک چالش عظیم است، و برای نسلی از جوانان که تمام هفته و روززیر نورافکن معیارها، جداول و رسانه‌هایاجتماعی زندگی می‌کنند، کمال‌گرایی، تا زمانی که آن‌ها در زندگی هدفی بزرگ‌تر از اینکه به نظر دیگران چگونه می‌آیند یا عمل می‌کنند، غیرقابل‌اجتناب است. چه می‌توانند کنند؟ هر بار که از قله‌ای برزمین کوبیده می‌شوند، گزینه‌ای غیر از فتحدوباره آن قله نمی‌بینند. یونانیان باستان فهمیده بودند که جدال بی‌پایان درفراز و نشیب یک قله‌ی یکسان راه شادمانی نیست. تصور آنان از جهنم مردیبه نام سیسیفوس بود، که به جاودانگی محکوم‌ شده بود تا دائماتخته‌سنگی را به بالای تپه‌ای برساند، تنها به این دلیل که پایین آمدنآن را ببیند و دوباره شروع کند. تا زمانی که ما بهجوانان می‌آموزیم که در زندگی‌شان چیزیواقعی‌تر و معنادارتر از این جست‌وجوی مأیوس‌کنندهبرای کمال نیست قرار است نسل آینده را به همان بیهودگی و ناامیدی محکوم کنیم. پس ما با سؤالی تنها می‌مانیم: چه زمانی قرار است که درک کنیم که چیزی اساساً غیرانسانی در مورد کمال بی‌حدوحصر وجود دارد؟ هیچ کس بی‌نقص نیست. اگر می‌خواهیم که به جوانانمان کمککنیم که از تله کمال‌گرایی بگریزند، باید به آن‌ها بیاموزیمکه در این جهان پر هرج‌ و‌مرج، زندگی اغلب ما را شکستمی‌دهد، اما مشکلی نیست. شکست، ضعف نیست. اگر ما می‌خواهیم به جوانانمانکمک کنیم که بر این تله‌ی خودشکنی کامل بودنِ غیرممکن چیره شوند، باید آن‌ها را در جامعه‌ای که برتوهم مشابهی غلبه کرده است، رشد دهیم. اما بیش از هر چیز، اگر می‌خواهیم که جوانانماناز سلامت ذهنی، هیجانی و روانی لذت ببرند، باید آن‌ها را به بزرگداشتلذت‌ها زیبایی‌های ناکامل بودن به‌عنوان بخشی طبیعی از زندگیو عشق‌ ورزیدن‌های روزمره دعوت کنیم. بسیار متشکرم. (تشویق)

یک دیدگاه درباره “وسواس خطرناک کامل بودنمان دارد بدتر می‌شود

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *