خانه ترانهای است که من همواره به یاد داشتهام
متن سخنرانی :
(موسیقی گیتار)فکر میکردم خیلی وقته که دل تنگ توام
در این سر خسته چیزیست
که میخواهد ما در عوض عشق بورزیم
اما تنها فکر میکردم تنها فکر
عکسهای زیادی به من رسید،
عکسی با لباس رقص از تو دریافت کردم
اما در این نور کم احساس دیوانگی کردم
درست پس از ظهور عکستتوسط نگاه دلنشین دوربین کداک
در حال غرق شدنم تنها غرق شدن
به بهای تلفن راه دور به جایبوسیدن تو عزیزم فکر میکنم
من خواننده ای بیترانه هستم
اگر بیشتر از این منتظر تو باشم
مهر من بیشتر میشود
ومن .... تنها فکر میکنم تنها فکر
این قایق در حال غرق شدنهِ
من از کارت پستال خستهام، بخصوص اون یکی با که باسگی بامزه و خدایان عشق
خستهام از تلفن زدن به تو و دلتنگی برای تو و رویای خوابیدن با تو
اشتباه نکنمن هنوز دیوانهوار عاشق توام
تو این سر خسته
من تنها میخوام عشق بورزیم
اما فقط و فقط فکر کردم تنها فکر
به بهای تلفن راه دور به جایبوسیدن تو عزیرم فکر میکنم
و زندگی من در خاموشی میگذرد
اگر بیشتر از این منتظر تو بمانم
مهر من به تو بیشتر میشود
من... من فکر میکردم
من... من فکر میکردم
که از تلفن زدن هفتهاییکبار به تو خستهام
به بهای تلفن راه دور به جایبوسیدن تو عزیزم فکر میکنم
بدان عزیز من در حال غرق شدنم
تنها غرق شدن
(پایان موسیقی گیتار)
( تشویق)
سپاسگزارم.
آواز خوانی به اشتراک گذاشتن هست. هنگامی که آواز میخوانی، باید بدانیکه درباره چه چیزی صحبت میکنی، و باید این را دیدگاه و بینش را به اشتراک بگذاری و بخشی از درون خودت را به بیرون بریزی. من به دنبال به اشراک گذاشتن این مقصود با شما هستم، و میپرسم: که در پشت این معمارییا این محصول یا این رستوران و یا این غذا چه مقصودی نهفته هست؟ و اگر این مقاصد مردم را تحت تاثیر قرار دهد یا در آخر تحسین زیادی از مردم بگیرید، سپس این شما هستید که چیزی را میگیرید، نه اینکه میدهید.
و آواز خواندن یرای این منظور هست-- ترانه هایی هستند که هرکسی نسخه خودش را از آن دارد. ترانهای به نام "خانه" هست، و به طوری " اهل کجای هستم،و از دیدارت خوشحالم"هست، نوعی ترانه است.
( خنده)
( تشویق)
(موسیقی پیانو)
خانه صدای پرندگان در سحرگاهانهِ
خانه ترانهایست که من همیشه به خاطر داشتم
خانه خاطرهای از اولین روز مدرسهِ
خانه کتابیست که من همه جا با خود میبرم
خانه کوچه در شهری دورافتادهِ
خانه جاییست که من در آن بودم و دوست دارم که بروم
خانه
همواره احساس میکنم در خانهام
مهم نیست درکجا پرسه بزنم
همواره راهم را برایبرگشتن به خانه پیدا میکنم
مهم نیست که چقدر دور رفته باشم
همواره این اشتیاق را حس میکنم
مهم نیست که کجا اقامت کنم
خانه پریست که در هوا میرقصد
خانه گلی است در لبهی یک پنجره
خانه همه آنچه او به من گفته
خانه عکسی است که من هرگز به دور نمیاندازم
خانه لبخندی بر چهره توست هنگامی که من مُردم
خانه مزه یک پای سیب است.
زنی را دیدم، او هموارهدر یک جا زندگی میکنهِ
او گفت خانه جایی استکه به دنیا آمدی و بزرگ شدی
مردی را دیدم، نشسته، و به بیرون دریا را نگاه میکنهِ
و گفت خانه جایست که میخواهی در آنجا باشی
دختری را دیدم در یک بار در مرکز شهر
و گفت من چیزی را خواهد داشت که او دارد
و به او گفتم چطور شد که ما تابه حال همدیگر را ندیدیم؟
و او گفت که همه عمرم تلاش کردم
که جایی برای خودم داشته باشم
من همواره احس میکنم در خانه ام
مهم نیست که کجا پرسه میزنم
همواره راهم را برای برگشتن به خانه پیدا میکنم
مهم نیست چقدر دور رفته باشم
همواره این اشتیاق را حس میکنم
مهم نیست که کجا اقامت کنم
( موسیقی پیانو)
( پایان موسیقی پیانو)
( تشویق)