چرا بايد به دانشمندان اعتماد كنيم

متن سخنرانی :
هر روز ما با موضوعاتی مواجه می شویم مانند تغییرات آب و هوا و یا سلامت واکسن ها و مجبوریم پاسخ سوالاتی را دهیم که جوابشان وابستگی شدیدی به اطلاعات علمی دارد. دانشمندان می گویند که جهان در حال گرم شدن است. دانشمندان به ما می گویند که واکسیناسیون ایمن و بی خطر است. ولی ما از کجا می دانیم که آنها درست می گویند؟ چرا باید به علم اعتقاد داشته باشیم؟ واقعیت این است که تعداد زیادی از ما عملاً اعتقادی به علم نداریم نظر سنجی های عمومی به طور مدام نشان می دهند که نسبت قابل توجهی از مردم آمریکا اعتقادی ندارند که آب و هوا در نتیجه ی فعالیت های انسانی در حال گرم شدن است، فکر نمی کنند که فرگشت(تكامل) درنتيجه انتخاب های طبیعی بوجود آمده، و نسبت به بی خطری واکسن ها متقاعد نشده اند.
پس چرا باید به علم اعتقاد داشته باشیم؟ خوب، داشنمندان دوست ندارند در مورد علم به عنوان موضوعی اعتقادی صحبت کنند. در حقیقت آنها علم و ایمان را از هم متمایز می کنند، و آنها می گویند باور دامنه ی ایمان است. ایمان چیزی جدا و متمایز از علم است. در واقع می گویند که مذهب بر پایه ی ایمان یا شاید هم بر پایه ی محاسبات «قمار پاسکال» (استدلال پاسکال برای اعتقاد داشتن به وجود خدا) است. بلز پاسکال یک ریاضیدان قرن هفدهم بود که سعی کرد تا برای این پرسش دلایلی علمی بیاورد که آیا او باید به خدا اعتقاد داشته باشد یا نه، و شرط بندی او به این شکل پیش رفت: خوب، اگر خدایی وجود نداشته باشد ولی من تصمیم بگیرم که به خدا اعتقاد داشته باشم چیز زیادی از دست نرفته است. شاید تنها چند ساعت از یکشنبه (برای کلیسا). (خنده ی حاضرین) ولی اگر خدا وجود داشته باشد و من اعتقاد نداشته باشم من در یک مصیبت بزرگ هستم. و در نتیجه پاسکال گفت که بهتر است ما به خدا اعتقاد داشته باشیم. یا همانطور که یکی از اساتید کالج من گفت، "او به ایمان چنگ انداخت". او یک خیز ایمانی برداشت و علم و منطق گرایی را پشت سر نهاد.
درواقع حقیقت این است که برای بیشتر ما، دستاوردهای علمی، حرکتهای ایمانی هستند. در بیشتر مواقع نمی توانیم خودمان در مورد دستاوردهای علمی قضاوت کنیم. و در بیشتر مواقع برای خود دانشمندان هم خارج از حوزه تخصصیشان، به همین صورت است اگر در موردش فکر کنید میبینید که یک زمین شناس نمیتواند به شما بگوید که واکسن مشکلی ندارد. بیشتر شیمی دانها در تئوری فرگشت(تکامل) تخصصی ندارند. یک فیزیکدان نمیتواند به شما بگوید، -البته صرفنظر از ادعاهای بعضیشان- که تنباکو باعث سرطان میشود یا نه. بنابراین اگر خود دانشمندان هم باید خارج از حوزه تخصصشون به بعضی چیزها ایمان بیاورند، پس چطور ادعاهای دیگر دانشمندان را قبول میکنند؟ چرا به اکتشافات همدیگر اعتقاد دارند؟ و اینکه ما هم باید این ادعاهای علمی را قبول کنیم؟
خوب اين چيزيست كه من ميخوام در موردش صحبت كنم، باید اینطور باشد، ولي نه به دليلی كه بيشتر ما گمان می كنيم. بيشتر ما در مدرسه می آموزيم كه به خاطر روش های علمی بايد به روشهای علمی اعتقاد داشته باشيم. آموخته ايم كه دانشمندان از روشی پيروی می كنند كه اين روش درستی ادعاهايشان را تضمين می كند. اين روشی كه بيشتر ما در مدرسه آموخته ايم، را ميتوانيم روش جزوه ای بناميم، كه همان روش فرضی-قياسی است. براساس مدل استاندارد، در روش جزوه ای، دانشمندان فرضياتی را طرح می كنند، و نتايج را آن فرضيا ت استنباط می كنند. و به اين صورت به دنيای اطراف اعلام می كنند كه "بسيار خوب! نتایج درست هستند!" آيا در جهان طبيعت می توانيم آنها را به همين صورت مشاهده كنيم؟ و اگر آنها درستند، آنگاه دانشمندان می گويند "عاليست! ما ميدونيم كه فرضيات درستند!"
خوب، مثالهای بسياری در تاريخ موجودند كه دانش دانشمندان دقيقا به همين صورت بوده. يكي از معروفترين مثالها كار آلبرت انشتين است. هنگامي كه تئوری نسبيت عام را مطرح كرد، يكي از پيامدهای فرضيه اش اين بود كه زمان-فضا يك حفره توخالی نيست بلكه دارای تاروپوديست و اون تار و پود، در اطراف اجرامی مثل خورشيد خم می شود. خوب اگر اين فرضيه درست بود به اين معنا بود كه نور با گذر از خورشيد بايد اندكی اطراف آن خم شود. كه يه پيشگویی ترو تميز شگفت انگيز بود و چندين سال قبل از اينكه دانشمندان بتوانند آزمايشش كنند، مطرح شد ولی وقتی در سال ۱۹۱۹ آزمايش شد... ديدند آها خودش است! و درست درآمد. درحقيقت نور ستارگان در گذر از اطراف خورشيد خم می شود. كه تاييد درست و حسابی برای اين نظريه بود. و اينگونه اثباتی برای اين فرضيه افراطی جديد به وجود آمد. و مقالات زيادی درسرتاسر دنيا در موردش نوشته شد.
امروزه بعضی وقتها اين نظريه يا مدل به صورت مدل اصل استنتاجی مطرح می شود. به اين دليل كه دانشگاهيان دوست دارن چيزهارو پيچيده كنند! از سوی ديگر به اين دليل كه در اين مثال ايده آل در مورد قوانين هست. خوب اصل به اين معناست كه بايد با قوانين كار كنيم. و در اين مثال ايده آل،فرضيات فقط ايده هايی ساده نيستند: درحالت ايده آل آننا قانون طبيعتی هستند. خوب چرا اين موضوع قانون طبيعت است؟ چون اگر قانون باشد نمی توان آن را شکست! اگر قانون باشد در نتیجه هميشه درست است! در همه زمانها و مكانها و فرقی هم نمی كند كه با چه موقعيتی روبرو هستيم. خوب همه شما اقلا يك نمونه از يك قانون مشهور را می شناسيد: فرمول معروف انشتين، E=MC2 كه ارتباط بين ماده و انرژی را بيان می كند. و اين ارتباط درست است، مهم هم نيست چرا!
خوب به هر حال اين مدل چند مشكل هم دارد. كه بزرگترينش غلط بودن آن است! درست نيست.(خنده حاضرين) می خواهم در مورد سه دليلی صحبت كنم كه چرا غلط است. اولين دليل، دليل منطقی هست. كه سفسطه درست بودن نتيجه است. خوب يک چيز مسخره ديگر نحوه بيان دانشگاهی فرضيات غلطی است كه ميتوانند پيش بينيهای درست انجام دهند. فقط به اين دليل كه پيش بينی ها درست درميایند از لحاظ منطقی به اين معنا نيست كه اثبات انجام شده فرضيه درستی است. كه برای اين هم مثال خوب از تاريخ علم دارم. اين تصويری از جهان بطلميوسی هست، كه زمين در مركز كائنات قرار دارد و خورشيد و ديگر سيارات حول اون می چرخند. افراد باهوش زيادی قرنها گمان می كردند مدل بطلميوسی درست است. خوب چرا؟ خوب جواب اين است كه بسياری از پيش بينيهای اين مدل درست از آب درآمده. سيستم بطلميوسی ستاره شناسان را قادر ساخت تا پيش بينيهای دقيقی از حركت ديگر كرات انجام دهند در حقيقت پيشبينی هایی دقيقتر از قبل. بعد از آن نظريه كوپرنيكی بود كه دنيا ميگفت درست است. خوب اين يکی از مشكلات مدل جزوه ای است. مشكل بعدی مشكل كاربرديست، و آن مشكل، درمورد فرضيات كمكی است. فرضيات كمكی حدسياتی هستند كه دانشمندان می سازند بصورت آگاهانه يا حتی نا آگاهانه . خوب يک مثال خوب در اين زمينه مدل كپرنيك هست، كه در نهايت جايگزين مدل بطلميوسی شد. وقتی نيكلاس كپرنيك می گوید در واقع زمين مركز گيتی نيست و خورشيد مرکز منظومه خورشيدی است و زمين حول خورشيد حركت می كند؛ دانشمندان می گویند،بسيار خوب! اگر نيكولاس درست بگوید بايد بتوانيم حركت زمين حول خورشيد را رديابی كنيم. و اين اسلايد مفهومی كه تحت عنوان پارالكس ستاره ای شناخته می شود را نشون ميدهد . و ستاره شناسان می گویند اگر زمين در حال حركت باشد و به ستاره بسيار دوری مثلا سيروس(شباهنگ) نگاه كنيم،-- خوب ميدانم من در منهتنم و من و شما نمی توانيم اين ستاره را ببينيم ولي فرض كنيد در روستایی زندگی می كنيد-- و در ماه دسامبر به ستاره ای در پس زمینه ستارگان فرادست می نگریم. ولي اگر همين مشاهده رو ۶ ماه بعد انجام دهيم، وقتي كه زمين به اين موقعيت در ماه ژوئن ميرسد، همان ستاره را با پس زمينه ای متفاوت می بينيم. اين اختلاف، نوعی اختلاف زاويه ايست وپارالكس ستاره ای ناميده می شود. خوب اين نوعی از پيش بينی است كه مدل كپرنيكی انجام ميدهد. ستاره شناسان براي مشاهده پارالكس ستاره ای شروع به مشاهده كردند ولي چیزی پيدا نكردند. هيچی! به همين دليل، بسياری گفتند كه اثباتيی بر غلط بودن مدل كپرنيك هست.
پس چه اتفاقی افتاد؟ خوب، به صورت ساده می توانيم بگویيم كه ستاره شناسان دو فرضيه كمكی مطرح كردند كه امروزه می گویم هردوشان غلط بود. اولی حدسی بود در مورد اندازه مدار زمين. ستاره شناسان فرض كردند كه مدار زمين در مقايسه با فاصله از ستاره ها، بزرگ است. امروزه می توانيم تصويری مثل اين را ترسيم كنيم كه منبعش ناساست. و همونطور كه می توانيد ببينيد مدار زمين بسيار كوچك است. درحقيقت كوچكتر از آن است كه قابل نمايش در اينجا باشد. بنابراين پارالكس ستاره ای، بسيار كوچك است و به سختی تشخيص داده می شود.
می رسيم به دومين دليلی كه چرا پيش بينی جواب نداد، چون فرض دانشمندان بر اين بود كه تلسكوپهایشان به قدر كافی برای ديدن پارالكس حساس است. درصورتيكه معلوم شد درست نيست. تا قرن ۱۹ طول كشيد تا دانشمندان بتوانند پارالكس ستاره ای را شناسايی كنند.
خوب، مشكل سومی هم وجود دارد. كه اين مشكل سوم در عمل و واقعيت ظاهر می شود اين كه بسياری از علوم در کتابهای درسی یافت نمی شوند.. بسياری از علوم وجود دارند كه اصلا استنتاجی و قياسی نيستند. و در واقع استقرايی هستند. و براين مبنا قصد داريم بگویيم كه لزوما دانشمندان با فرض و فرضيه شروع نمی كنند، اغلب فقط با مشاهده موضوعاتی در جهان هستی، شروع می كنند. و يكی از معروفترين مثالهای اين مورد، يكی از مشهورترين دانشمندانی است كه تاكنون زيسته: چارلز داروين. زماني كه داروين جوانی روی کشتی بيگل بود و با آن سفر می كرد، فرضيه و نظريه ای نداشت. فقط ميدانست كه دوست دارد دانشمند باشد و با جمع آوريی داده ها شروع كرد. درحقيقت ميدانست كه از پزشكی متنفر است چون ديدن خون حالش را بد می كرد پس بايد مسير شغلی ديگری را برمی گزيد. پس شروع به جمع آوری داده ها كرد. بسياری چيزها از جمله فنچهای معروفش را جمع آوری كرد. وقتي فنچهارو جمع آوری كرد، آنها را توی كيسه ای انداخت و هدف خاصی هم برای اين كارش نداشت. سالها بعد كه به لندن برگشت دوباره به داده ها نگاهی انداخت و شروع به طرح يك توضيح كرد، توضيحی كه نظريه انتخاب طبيعی شد.
صرف نظر از علوم استقرايی، دانشمندان اغلب از مدلسازيی هم استفاده می كنند. يكی از چيزهايی كه دانشمندان می خواهند در طول حياتشان انجام دهند، يافتن توضيح برای دليل پديده هاست. با اين چيكار كنيم؟ خوب، يك راه ساخت مدل برای آزمودن ايده است.
اين تصويری از هنری كدل است زمين شناس قرن ۱۹ اسكاتلندی. می توانيد بهش بگویيد اسكاتلندی چون كلاه شكاری و چكمه مخصوصشان را پوشیده (خنده) كدل ميخواست به اين سوال پاسخ دهد كه كوهها چگونه شكل گرفته اند؟ و يكی از چيزهايی كه مشاهده كرد اين بود كه اگر به كوههای نظير آپالاچيان نگاه كنيد، اغلب می توانيد صخره هايی ببينيد كه چين خورده اند و درجهت خاصی تا خورده اند كه برای او به مفهوم از کناره تحت فشار بودنشان بود. و اين نظر بعدها در مباحث رانش قاره ای نقش اصلی را بازی كرد. به اين صورت مدل خودش را ساخت، اختراع ديوانه واری با اهرمها و چوب، همینطور فرغون، سطلها و يک پتك بزرگ. من نميداونم ايشان چرا از اين چكمه ها می پوشيد. شايد تو باران بيرون می رفت. و به اين صورت مدل فيزيكی مورد نظرش را ساخت تا نشان دهد كه شما هم می توانيد، كه روی صخره ها يا اقلا در اين مورد روی گِل، الگوی مورد نظرتون را اجرا كنيد كه مثل تعداد زيادی قله به نظر می رسد اگر از بغل فشرده شان كنيم. خوب اين هم بحثی بود درباره پیدایش كوهها.
امروزه بيشتر دانشمندان ترجيح می دهند در آزمایشگاه كار كنند، برای همين خيلی مدل فيزيكی درست نمی كنند، و درعوض شبيه سازيهای يارانه ای انجام می دهند. ولی شبيه سازی يارانه ای هم خودش نوعی مدل سازی است. مدليه كه با رياضيات ساخته ميشه و مثل مدلهای فيزيكی قرن نوزدهمی برای اندیشیدن در مورد علل، بسيار مهم می باشد. خوب اينجا سوال مهمی كه پيش مياد در مورد تغييرات آب و هوايی است. ما شواهد بسيار دهشتناكی داريم كه زمين در حال گرم شدن است. در اين اسلايد، خط سياه اندازه گيريهايی را نشان ميدهد كه دانشمندان اقلا از ۱۵۰ سال پيش انجام داده اند. نشان ميدهد كه دمای زمين به طور پيوسته در حال افزايش هست و می توانيد به طور خاص ببينيد كه طی ۵۰ سال گذشته، به طرز چشمگيری افزايشی در حدود ۱ درجه سانتی گراد داشته ايم يا تقريبا دو درجه فارنهايت.
خوب حالا چه چیزی اين تغييرات را ايجاد می كند؟ چطور می توانيم بفهميم چی باعث اين افزايش دمای مشاهده شده است؟ خوب دانشمندان ميتوانند این کار را با استفاده از شبيه سازيهای يارانه ای مدل سازی كنند. خوب اين دياگرام شبيه سازی يارانه ای را نشان ميدهد كه به کلیه فاكتورهای مختلفی ميپردازد كه میدانيم روی آب و هوای زمين تاثير دارند. ذرات سولفات ناشی از آلودگی هوا، گرد و غبار آتش فشانی ناشی از فعاليت آتشفشانی تغييرات تابش خورشيدی و البته گازهای گلخانه ای. خوب حالا آنها اين سوال را پرسيدند كه چه متغيرهايی را وارد مدل كنند تا همان چيزهایی كه در جهان واقعی می بينيم را بازتوليد كنيم؟ اينجا جهان واقعی با رنگ سياه نشون داده شده. اين خاكستری كمرنگ هم نتايج مدل است و جواب آن مدلی است كه شامل جواب همه موارد بالا می باشد. همه موارد بالا. تنها راهی كه می توان دماهای اندازه گيری شده را بازتوليد كرد اين است که همه اين چيزها را یکجا جمع كنيم، از جمله گازهای گلخانه ای، كه به طور خاص می توان شاهد روند افزایشی گازهای گلخانه ای بود، این افزايش چشمگير دما در۵۰ سال گذشته. و اين هم دليلی هست كه هواشناسان می گویند كه فقط به اين ختم نمی شود كه بدانيم تغييرات آب و هوا در حال رخ دادن است. بلكه می دانيم كه گازهای گلخانه ای نقش اصلی را در چرايی اين ماجرا دارد.
خوب حالا به خاطر وجود همه اين چيزها كه دانشمندان انجام دادند پل فيراباند فيلسوف مشهور می گوید: "تنها اصل(قانون) در دانش كه هيچوقت دچار تغيير نمی شود اين است كه: هيچ چيز پايدار نيست". اين سخن اغلب مورد توجه قرار نگرفته، چون فيرابند در واقع نمی گوید كه در دانش همه چيز از بين ميرود. چيزی كه او می گفت، و سخن كاملش اين بود: "اگر منو مجبور كنی تا بگم روش علم چيست، خواهم گفت: هرچيزی تغيير ميكنه". چيزی كه وی تلاش می كرد بگوید اين بود كه دانشمندان كارهای مختلفی انجام می دهند. دانشمندان خلاق اند.
ولي اين ما را به سوال قبلی برمی گرداند: اگر دانشمندان از يك روش استفاده نمی کنند خوب چطور تصميم می گیرند چي درسته است و چی غلط؟ و چه كسی قضاوت می كند؟ و پاسخ اين است كه دانشمندان قضاوت می كنند و با داوری در مورد مدارك قضاوت را انجام می دهند. دانشمندان شواهد را به روشهای بسيار مختلفی جمع آوری می کنند. ولي صرفنظر از اين كه آنها را چگونه جمع آوری می كنند بايد بازرسی دقيقی روی آنها انجام دهند. و اين مطلب به رابرت مرتون جامعه شناس كمك كرد تا روی اين پرسش كه دانشمندان چگونه شواهد و داده ها را مورد ارزيابی دقيق قرار می دهند تمركز كند و گفت كه آنها به روشی كه "ترديد سازمان يافته" ناميد، اين كار را انجام ميدهند. كه بدين معناست اين عمل سازمان يافته است زيرا به صورت يكجا انجام می شود. به صورت گروهی انجامش می دهند، و شك گراست چون به صورتی با بي اعتمادی انجامش می دهند. و اين چيزی است كه مسئوليت اثبات نام دارد و بردوش شخصی است كه ادعای علمی را مطرح کرده. و از اين جنبه دانش ذاتا پايدار است. تقريبا مشكل است كه جامعه علمی را مجبور كنيم كه بگویند:" بله ما چيزی را فهميديم و اين درست است!". پس صرفنظر از عموميت اين مفهوم تغييرات گفتمان، چيزی كه در واقعيت با آن روبرو می شويم اين است كه در تاريخ علم، تغييرات بسيار شگرف در تفكر دانشمندان، نسبتا كمياب بوده.
خوب در نهايت به اين ايده ميرسيم كه: اگر دانشمندان روی شواهد به صورت كلی نگر قضاوت كنند، باعث تمرکز تاريخ نگاران روی اتفاق نظرها می شود، و برای گفتن این حرف در خاتمه روز که علم چیست و دانش علمی چیست، اتفاق نظر متخصصين دانشمندان از درون اين فرايند بازرسی دقيق سازمان يافته است، بازرسی كلی نگر که در مورد شواهد به قضاوت پرداخته اند و به يك نتيجه گيری و جمع بندی در مورد آن رسيده اند، خواه آره يا نه.
پس می توانيم فكر كنيم كه دانش علمی اتفاق نظر متخصصين است. می توانيم اينطوری هم به قضيه نگاه كنيم كه دانش به هيات داورانی میماند البته با این استثناء که يک هيات داوران بسيار خاص است. هيات داوران از همكاران شما نيست گروهی از آدمهای خوره علم است. هياتی متشكل از زنان و مردانی با مدرك دكترا، و شبيه هياتهای داوران معمولی نيست. كه فقط دو انتخاب دارند گناهكار يا بيگناه! هيات داوران علمی تعدادی انتخاب دارد. دانشمندان می توانند به درستی به بعضی چيزها بگویند بله. دانشمندان می توانند بگویند نه! غلط است. يا می توانند بگویند خوب ممكن است درست باشد ولی ما نياز به كار بيشتری داريم و بايد شواهد بيشتری جمع كنيم. يا می توانند بگویند بله... ممكن است درست باشد ولی نمی دانيم به سوال چگونه بايد پاسخ دهیم و می خواهيم رهایش كنيم ولی شايد بعدا بهش برگرديم. كه دانشمندان اين رو "رام نشدنی" ناميدند.
ولي اين مطلب ما را به مسئله نهايی ميرساند: اگر علم چيزيست كه دانشمندان می گویند پس آيا علم فقط استفاده از مقام برای اثبات درستی است؟ و آيا به همه ما تو مدرسه گفته نشده كه استفاده از عناوين رسمی و مقامات برای اثبات حرفی، نوعی سفسطه است؟ خوب اين پارادوكس علم مدرن است، پارادوكسی كه من فكر ميكنم هم تاريخ دانان و هم فيلسوفان و جامعه شناسان به آن رسیده اند، كه علم درواقع يک جور ارجاع به مقامات و خبرگان برای اثبات است ولی به منظور مرجعیت فردی نيست، و اصلا هم مهم نيست نفرات به تنهايی چقدر باهوش باشند مثل افلاطون يا انشتين. بلكه منظور مرجعيت جمعی است. می توانيد اينطور تصور كنيد كه يه نوع خرد جمعی است، ولی نوع خاصی از جمع. علم برای اثبات از مرجع استفاده می کند، ولي بر مبنای هيچ فرد خاصی نيست مهم هم نيست كه نفرات چقدر باهوش باشند. بلكه روي خرد جمعي، دانش جمعی و كار جمعی همه دانشمندانی كه روي يك موضوع خاص كار كرده اند، بنا شده. دانشمندان دارای نوع فرهنگ جمعی شك گرايانه هستند، اين به من فرهنگی را نشون می دهد كه دراینجا توسط اين بانوی نیک تشریح شده، كه به همكارانش، مدارک و شواهدی را نشان می دهد. البته، اين افراد واقعا دانشمند نيستند، چون خيلی خيلی خوشند! (خنده)
خوب و اينك نكته نهاييم رو مطرح می كنم بيشتر ما صبح از خواب بيدار می شويم. بيشترمان به خودرو ها اعتماد ميكنيم. خوب می دانيد، حالا دارم فكر می كنم کهمن تو منهتن هستم و مثال خوبی نيست ولي بيشتر آمريكاييهایی كه در منهتن زندگی نمی كنند صبح از خواب بيدار شده و سوار ماشين می شوند استارت می زنند و ماشينشان كار می نه و بی نهايت هم خوب كار می کنه. خودروهای جديد اصلا به ندرت خراب می شوند.
خوب چرا اينطوره؟ چرا خودروها به اين خوبی كار می كنند؟ به خاطر هوش مرحوم هنری فورد نيست يا كارل بنز يا حتي الون موسك. بلكه به اين خاطر كه خودروهای جديد محصول بيش از صد سال كار هستند كه بوسيله صدها، هزاران و دهها هزار انسان ساخته شدند. خودروی امروزی محصول كار و خرد جمعی و تجربه همه مردان و زنانی كه تا به حال روی يک ماشين كار كرده اند، و قابليت اطمينان به فناوری هم نتيجه اين تلاشهای جمعی است. ما نه تنها از هوش بنز و فورد و موسك بهره می بريم بلكه از هوش و كار جمعی تمام افرادی كه تا به حال روی يك خودروی امروزی كار كرده اند هم بهره مند می شويم. همين مطلب در مورد دانش صحت دارد، فقط اينكه دانش قديمی تر است. پايه های اعتماد به دانش در واقع هملن است كه در فناوری داريم و اعتمادی که می كنيم. و مانند پايه اعتماد به بقيه چيزهاست مثلا تجربه.
ولی نبايد اعتمادی كوركورانه باشد به هيچ چيز نبايد اعتماد كوركورانه داشت. اعتماد ما به دانش مثل خود دانش بايد بر مبنای شواهد باشدد و اين بدان معناست كه دانشمندان بايد ارتباطات خودشان را تقويت كنند. آننا نه تنها بايد در مورد چيزی كه می دانند به ما توضيح دهند، بلكه اين كه چگونه آن را فهميدند را هم بگویند، كه به مفهوم این است که بايد شنونده های بهتری نیز باشيم.
بسيار سپاسگذارم.
(تشويق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *