دخترم، همسرم، ربات مان، و تلاش برای جاودانگی

متن سخنرانی :
کریس اندرسون: خب فکر می کنم که قصد داریم درباره زندگی تو صحبت کنیم، و از چند عکسی که به من دادی استفاده می کنم. فکر می کنم با این باید شروع کنیم. بسیار خوب، این یکی کیست؟
مارتین روتبلت : این منم با پسر بزرگم الی. او تقریبا پنج ساله بود. این عکس در نیجریه درست پس از گذراندن آزمون کانون وکلایواشینگتن دی سی گرفته شده.
کریس: خب. اما این واقعا شبیه به مارتین نیست.
مارتین: درسته. این منم به عنوان یک مرد،من اینطوری بزرگ شدم. قبل از تغییر جنسیت از مرد به زن از مارتین به مارتینا.
کریس: تو به عنوان مارتین راتبلت بزرگ شدی.
مارتین: درسته.
اندرسون: و حدود یکسال پس از این عکس،تو با یک زن زیبا ازدواج کردی. آیا این عشق با اولین نگاه بود؟چه اتفاقی افتاد؟
مارتین: این عشق با نگاه اول بود. من بینا را در دیسکو در لس آنجلس دیدم، و سپس با هم شروع به زندگی کردیم، اما لحظه ای که او را دیدم، هاله ای از انرژی در اطرافش دیدم. از او خواستم که با من برقصد. او گفت که هاله ای از انرژی اطراف من دیده. من یک پدر مجرد بودم.و او یک مادر مجرد بود. ما عکس‌های بچه هایمان را به هم نشان دادیم، و ما ازدواج موفقی را در طول یک سوم قرن با هم داشته ایم. ( تشویق تماشاگران)
کریس: و در آن زمان، تو به عنوان کارآفرین موفق با ماهواره کار می کردی. فکر می کنم دو شرکت موفق داشتی، و سپس شروع این مشکل که چگونه از ماهواره برای انقلاب رادیویی استفاده کنیم. درباره این به ما بگو.
مارتین: درسته، من همیشه عاشق تکنولوژی فضایی بودم، وبرای من ماهواره ها مانند قایق هایی می مانند که پیشنیان ما برای اولین بار به آب انداختند. خب این برای من هیجان آور بود که بخشی از هوانوردی در اقیانوس آبی آسمان باشم، و به عنوان توسعه و گسترش انواع مختلف سیستم های مخابرات ماهواره ای، کار اصلی که من انجام دادم پرتاب ماهواره های بزرگتر و قدرتمندتر بود، که در نتیجه آنتن های گیرنده ها می توانستند کوچکتر و کوچکتر باشند، و پس از اینکه به جهت تلویزیون رفت، این ایده را داشتم که اگر بتوانیم ماهواره های قوی تری بسازیم، دیش‌های گیرنده می توانند خیلی کوچک شوند که این در واقع بخشی از یک دیش پارابولیک باشند، صفحه ‎ای صاف که در سقف خودرو تعبیه شوند، و این امکان هست که ماهواره رادیویی که سراسر کشور را پوشش دهد داشته باشیم، و که امروزه رادیو سیریوس XM می باشد.
کریس: واو، در اینجا چه کسی از رادیو «سیریوس» استفاده می کنه؟
(تشویق تماشاگران)
مارتین: برای اشتراک ماهیانه‌تان متشرکم.
(خنده تماشاگران)
کریس: خب، این کار موفق شد با وجود همه پیش بینی‎های علیه‎اش در آن زمان. موفقیت تجاری بسیار بزرگی بود، اما خیلی زود بعد از آن، در اوایل دهه ۹۰ میلادی، تغییر بزرگی در زندگی تو ایجاد شد و تو به مارتین تبدیل شدی.
مارتین: درسته.کریس؛ خب به من بگو چطور اتفاق افتاد. مارتین: پس از مشورت با بینا و چهار فرزند زیبایمان صورت گرفت، و من با هریک از آنها گفتگو کردم و گفتم که من همواره احساس کردم روحی زنانه دارم و یک زن هستم، اما نگران بودم که این را اگر بیان کنم مردم به من بخندند، خب من همواره آن را سرپوش گذاشتم و تنها رویه مردانه خودم را نشان دادم. و هریک از آنها بخشی از وجود مرا داشتند. بینا گفت ،"من عاشق روح تو هستم، و چه بیرون تو مارتین باشد چه مارتینا، من به این اهمیتی نمیدهم،من عاشق روح تو هستم." پسرم گفت،"اگر یک زن شوی، ایا باز هم پدر من خواهی بود؟" و گفتم، "بله، من همیشه پدر تو خواهم بود، و هنوز هم پدر او هستم." دختر کوچکترم که پنج ساله بود کار واقعا خارق العاده ای کرد. او به مردم گفت، "من عاشق پدرم هستم و او (ضمیرمونث در انگلیسی SHE) هم عاشق من هست." خب او هیچ مشکلی با ترکیب جنسیتی نداشت.
کریس: و چند سال بعد تو این کتاب را منتشر کردی: "آپارتاید جنسی" ایده تو برای این کتاب چه بود؟
مارتین: ایده اصلی من در این کتاب این هست که هفت میلیارد نفر در این جهان زندگی می کنند، و واقعا هفت میلیارد روش منحصر بفرد برای بیان جنسیت وجود دارد. در حالی که این افراد ممکن است بصورت ژنی یک مرد یا یک زن باشند، ژنتیک الزاما چنسیت تو را تعیین نمی کند یا حتی هویت جنسی تو را واقعا تعیین نمی کند. این تنها مسئله آناتومی و دستگاه تولید مثل است، و مردم میتوانند که جنسیتشان را انتخاب کنند در صورتی که تحت فشار جامعه در دسته بندی یا زن بودن یا مرد بودن نباشند شیوه ای که آفریقای جنوبی مردم را به سفید و سیاه دسته بندی می کرد. ما از علوم انسانشناسی می دانیم که نژاد یک خیال و داستان هست، با اینکه نژادپرستی یک واقعیت بسیار قوی هست، و ما اکنون از مطالعات فرهنگی می دانیم میدانیم که جدا سازی جنسیت بین زن و مرد یک داستان ساختگی است. واقعیت سیال بودن جنسیتی هست که در زنجیره از مرد بودن تا زن بوده در حرکت است.
کریس: تو خودت همیشه صد در صد احساس زن بودن نمی کنی.
مارتین: درسته. می توانم بگویم گاهی من جنسیتم را تغییر می دهم مثل اوقاتی که مدل موهایم را عوض می کنم.
کریس: (خنده) بسیار خوب، این دختر نازنین تو جنسیس هست. و فکر می کنم که او در این سنین بود که اتفاق وحشتناکی برایش افتاد.
مارتین: بله، او متوجه شده که در خانه از پله ها نمی تواند بالا رود تا به اتاق خوابش برود، و بعد از چند ماه دیدن دکترها، تشخیص داده شده که او بیماری کشنده نادری مبتلا شده که به آن فشار خون بالای ریوی شد.
کریس: واکنش تو به این بیماری چه بود؟
مارتین: خب، ابتدا سعی کردیم که او را نزدبهترین دکترهایی که می توانستیم ببریم. و به مرکز پزشکی ملی در واشنگتن دی سی رسیدیم. سرگروه متخصصین قلب به ما گفت که او را برای پیوند ریه معرفی می کند، اما هیچ امیدی به ما نمی دهد، زیرا ریه برای پیوند خیلی کم موجود است، بخصوص برای کودکان. او گفت که تمامی افراد مبتلا به این بیماری می میرند، و اگر فیلم سینمایی « روغن لورنزو» را دیده باشید صحنه ای هست که هنگامی که شخصیت داستان از پله پائین می اید گریه و شیون برای سرنوشت پسرش می کند، این دقیقا احساس ما در مورد جنسیس بود.
کریس: اما تو نپذیرفتی که کاری که تو می توانی بکنی محدود است. تو شروع به تحقیق کردی برای اینکه بتوانی درمانی را برای آن در آن زمان پیدا کنی،
مارتین: درسته. او تحت مراقبت شدید برای چندین هفته بود، و بینا و من بصورت تیمی در بیمارستان ماندیم در حالی که بقیه از سایر بچه ها مراقبت می کردند، هنگامی که من در بیمارستان بودم بینا می خوابید، و من به کتابخانه بیمارستان می رفتم. تمامی مقاله هایی که در مورد فشار خون ریوی پیدا کردم را خواندم. هرگز بیولوژی حتی در کالج هم نخوانده بودم، بنابراین می بایستی از کتاب درسی بیولوژیبه کتاب دانشگاهی بیولوژی می رفتم و سپس سپس کتابهای پزشکی و مقالات،و مرتبا به مقالات مراجعه می کردم، و در نهایت آنقدر فهمیدم که این امکان هست که بعضی از افراد درمان شوند. خب ما یک بنیاد غیر انتفاعی ایجاد کردیم. شرحی نوشتم که مردم کمک هایشان را واریز کنند و ما برای تحقیقات پزشکی آنها را می پردازیم. من در آن شرایط متخصص شدم--دکترها به من گفتند، مارتین، ما واقعا از تمامی منابع مالی که برای ما فراهم کردی سپاسگزاریم، اما ما قادر نخواهیم بود که در این زمان درمانی را پیدا کنیم که دختر تو را نجات دهد. به هر حال ، دارویی هست که توسط شرکت بارگو ولکام تهیه شده که می تواند از پیشرفت بیماری جلو گیری کند، اما شرکت بارگو ولکام توسط شرکت گلاسکو ولکام خریداری شده. و آنها تصمیم گرفتند که روی داروهایی برای بیمار های نادر دیگر کار نکنند، و شاید تو بتوانی از تخصصت در سیستم مخابرات ماهواره ای استفاده کنی و درمان بیماری فشارخون ریوی را فراهم کنی.
کریس: خب چطور توانستی این دارو را بدست آوری؟
مارتین: من رفتم به شرکت گلاسکو ولکام و بعد از سه مرتبه که مرا رد کردند و در را بر رویم بستند چونکه نمی خواستند که مجوز دارویشان را به یک متخصص سیستم مخابرات ماهواره ای بفروشند، آنها قصد نداشتند که دارو را اصلا بیرون بفرستند، و آنها فکر کردند که من تخصصی در این زمینه ندارم، آخر سر من توانستم آنها را ترغیب کنم که گروه کوچکی از آنها با من کار کند تا به اندازه کافی اعتبار ایجاد شود. من لباس محافظتی آزمایشگاه را پوشیدم، وبه هر صورت، آنها هیچ امیدی نداشتند که این دارو حتی موثر باشد، و تلاش کردند که به من بگویند،"تو تنها وقتت را هدر می دهی. ما برای دختر تو متاسفیم" اما در نهایت، با ۲۵٫۰۰۰ دلار و موافقت پرداخت ۱۰ درصد از درآمد حاصله احتمالی از دارو،  آنها موافقت کردند که به من حقوق بین المللی این دارو را بدهند.
کریس: و سپس تو این دارو را به شیوه ای بسیار هوشمندانه وارد بازار کردی، با روشی که بطور اقتصادی کار کند.
مارتین: آه بله، کریس، اما واقعا این دارویی نبود که من عرضه کردم-- بلکه بعد از اینکه چک ۲۵٫۰۰۰ دلاری را نوشتم، و گفتم، "بسیار خوب، دارو جنسیس کجاست؟" آنها گفتند،" آه، مارتین، دارویی برای جنسیس وجود ندارد. این چیزیست که تنها روی موشها آزمایش شده." و به من یک کیسه پلاستیکی کوچک دادند که در آن مقدار کمی پودر بود. و گفتند،"این را به انسان نده" و یک کاغذ دادند که روی آن نوشته بود این حق اختراع است، و از آن زمان، ما باید روشی را برای اینکه اینرا به دارو تبدیل کنیم را پیدا می کردیم. و صد شیمیدان در دانشگاهای معتبر آمریکا همه قسم خوردند که این حق اختراع کوچک هرگز تبدیل به دارو نخواهد شد. اگر این تبدیل به دارو شود،هرگز نمی تواند به بیمار برسد زیرا این در طی تنها ۴۵ دقیقه نیمی از خاصیتش را از دست می داد.
کریس: و با این حال، یک یا دو سال بعد،تو دارویی داشتی که روی جنیسس موثر بود.
مارتین: کریس، چیزی فوق العاده اینکه پودر مطلقا بی ارزش که تنها جرقه امیدی برای جنسیس بود نه تنها جنسیس و دیگر بیماران را زنده نگه داشت، بلکه تقریبا یک و نیم میلیارد دلار در طی یکسال درآمد داشت.
( تشویق تماشاگران)
کریس: بفرمائید. خب ، تو این شرکت را همگانی کردی، درسته؟ و درآمد زیادی ساختی. بعد از آن ۲۵٫۰۰۰ دلار بقیه را چگونه به شرکت گلاسگو پرداختی؟
مارتین: بله، خب هر سال ما ده درصد از یک و نیم میلیارد دلار را به آنها می پردازیم. سال گذشته ۱۰۰ میلیون دلار پرداختیم. که این بهترین بازگشت سرمایه آنهاست.( خنده تماشاگران)
کریس: فکر می کنم آخر سر، بهترین خبر این هست.
مارتین: بله، جنیسس یک زن جوان سالم هست. او زنده هست، سالم و امروز ۳۰ ساله هست. شما من را با بینا و جنیسس می بینید. شگفت‌اورترین چیز در مورد جنسیس این است که او می تواند هر کاری را با زندگیش بکند، باور کن، اگر تو طوری بزرگ شوی که به تو بگویند تو به بیماری مرگباری مبتلا هستی، احتمالا تو به جزیره تاهیتی فرار می کنی و نمیخواهی با کس دیگری برخورد داشته باشی. اما در عوض او تصمیم گرفت که در یونایتد تراپوتیکس (درمان متحد) کار کند. او گفت که می خواهد همه آنچه را می تواند برای کمک به دیگران برای بیمارهای نادر انجام دهد، و امروز، او رهبر پروژه ما برای فعالیتهای «تله پرزنس» هست. (استفاده از دنیای مجازی، برای کنترل از راه دور حوادث ) جایی که او دیجیتالی هماهنگ می کند که کل شرکت با هم کار کنند برای پیدا کردن درمان فشار خون ریوی.
کریس: اما همه کسانی که این بیماری را داشتند به این خوش شانسی نبودند. هنوز خیلی از بیماران از این بیماری می میرند،و تو هنوز در مقابله با آن هستی، چطور؟
مارتین،دقیقا، کریس. تنها سالیانهدر حدود ۳٫۰۰۰ نفر در ایالات متحده هستند، شاید ده برابر آن در جهان باشند، که در اثر این بیماری می میرند زیرا دارو پیشرفت بیماری را خیلی آهسته می کند ولی بیماری متوقف نمی شود. تنها درمان برای فشار خون ریوی، فیبروز ریوی، فیبروز کیستیک، آمفیزم، COPD، چیزی که لئونارد نیموی را اخیرا کشت، پیوند ریه هست، اما متاسفانه، تنها سالیانه ۲٫۰۰۰ ریه برای پیوند ریه برای بیماران در ایالات متحده وجود دارد، در حالی که تقریبا یک و نیم میلیون نفر در اثر ناتوانایی ریوی در سال می میرند. کریس: خب چگونه می توانی به آن رسیدگی کنی؟ مارتین: خب من این تصور را دارم که امکان آن هست که درست مثل نگه داری خودرو و هواپیماها و ساختمانها با عرصه نامحدود برای ساختمانها و یا قطعاتبرای ماشین ها آنها برای همیشه کار می کنند، چرا ما نتوانیم عرصه نامحدود ی برای اندام های قابل پیوند ایجاد کنیم تا مردم را برای زندگی نامحدود نگه دارد، و بخصوص افرادی که مبتلا به بیماری های ریوی هستند. ما تیمی با کریگ ونتر، که کارشان رمز گشایی ژنوم انسان هست و شرکتی که پایه گذاری کرده و پیتر دایموندیز، پایه گذار بنیاد ایکس پرایز تشکیل دادیم، تا ژنوم خوک را تغییر ژینتیکی دهیم به طوری که اندام‌های این خوک توسط بدن انسان را پس زده نشود و بدین وسیله ما عرضه نامحدود برای اندامهای قابل پیوند خواهیم داشت. ما این کار را در شرکت مان، یونایتد تراپوتیکس انجام می دهیم.
کریس: آیا واقعا فکر می کنی در ده سال آینده، شاید کمبود ریه برای پیوند توسط اینها حل شود؟
مارتین: دقیقا، کریس. من مطمئن هستم همانطور که من در تلویزیون مستقیمرادیو و تلویزیون، «سیریوس XM» موفق بودم. واقعا این موشک هوا کردن نیست. این مهندسی مستقیم یک ژنپس از ژن دیگری هست. ما خیلی خوش شانس هستیم که در زمانی که به دنیا آمدیم که مرتب کردن ژنوم کاری عادی شده، و افراد بسیار نخبه در ژنوم مصنوعی قادرند روی ژنوم خوک ها نقطه گذاری کنند، تا دقیقا ژن هایی که مشکل دارند را شناسایی و اصلاح کنند.
کریس: اما این تنها بدن نیست--باینکه این بسیار جالب هست. ( تشویق تماشاگران) تنها طول عمر زیاد بدن نیست که تو به آن توجه داری. تو به طول عمر زیاد ذهن هم توجه داری. فکر می کنم این گرافیک یک چیز اساسی را به تو می گوید. یعنی چه؟
مارتین: آنچه که این گرافیک می گوید توسط ری کارزول آمده، میزان توسعه پردازش های کامپیوتری اعم از سخت افزاری، سیستم عامل و نرم افزاری، را روی منحنی نشان داده که به این ترتیب در سال ۲۰۲۰، در سخنرانیهای قبلی امروز دیدیم، تکنولوژی اطلاعاتی خواهد بود که اطلاعات جهان اطراف ما را مانند میزانی که انسان در ذهنش پردازش می کند پردازش خواهند کرد.
کریس: خب اگر اینطور باشد، تو داری برای این دنیا با باور اینکه این خیلی زود اتفاق خواهد افتاد آماده می شوی، در واقعا چه چیزی در ذهن ما هست و به شکلی آنها را برای همیشه حفظ می کند؟ این را چگونه توضیح می دهی؟
مارتین: خب، آنچه که ما بر روی آن کار می کنیم ایجاد راه حلی برای اینکه مردم یک فایل ذهنی ایجاد کنند، و یک فایل ذهن مجموعه ایاز رفتارهایشان، شخصیت شان، خاطرات شان، احساسات شان، باورهای شان، نگرش های شان و ارزش ها ی شان، همه آنچه که امروز ما آنها را بر روی گوگل، آمازون، و فیسبوک می گذاریم و همه این اطلاعاتی که آنجا ذخیره شده اند را در دو دهه آینده قابل فایل شدن خواهند بود، هرگاه نرم افزاری که رئوس آگاهیها را تکرار کند، قادر به احیای آگاهیکه قریب الوقوع در فایل ذهن ما است باشد.
کریس: خُب تو ما را با این حسابی گیج کردی. تو جدی هستی. منظورم این که این کی هست؟
مارتین: این نسخه رباتیک همسر دوست داشتنیم، بینا هست. و ما اسم او را بینا ۴۸ گذاشتیم. او توسط شرکت هنسون رباتیک در تگزاس برنامه ریزی شده. این در صفحه وسطی مجله نشنال جئوگرافیکی با یکی از مراقبت کنندگان او چاپ شده، و او جدا از اینترنت هست و صدها ساعت از رفتارها و شخصیت بینا را دارد. چیزی شبیه یک کودک دو ساله هست، اما چیزیهایی را میگه که کله مردم سوت می کشه، شاید بهترین تعریف از آن را امی هارمون روزنامه نگار نیویورک تایمز و برنده جایزه پولیتزر کرده که می گوید پاسخ او ( بینا۴۸) اغلب بیچاره کننده است، اما بار دیگر او گفت انگار که با یک انسان با جسم واقعی مصاحبه می کنید.
کریس:آیا چیزی که فکر می کنی، بخشی از امید تودر اینجا، این است که این نسخه از بینا برای ابد در صحنه زندگی باشد، یا در اینده ارتقاء یابد که بتواند برای ابد زندگی کند؟ مارتین: بله، نه تنها بینا، بلکه برای همه. می دانی، میدانی هزینه ذخیره فایل ذهنی ما در فیسبوک، هیستوگرام یا هر چیز دیگری تقریبا صفر است. فکر می کنم یکی از اختراعات فوق العاده ما در این زمان رساناهای اجتماعی هستند، و از آنجا که برنامه های کامپیوتری اجرایی دردسترس هستند که به ما اجازه می دهند که برنامه سیری،Siri, را داشته باشیم و بهتر و بهتر شویم(Siri, نرم افزاری برای راهنمایی افراد است) و آگاهی سیستم های عامل را گسترش می دهد، هر کسی در این جهان،میلیاردها نفر، فادرخواهند بود مجموعه ذهن خودشان را توسعه دهند که زندگی شان را بر روی وب داشته باشند.
کریس: مارتین، چیزی که هست، که در هر مکالمه عادی،به نظر میرسد این کاملا دیوانگی است، اما تو در زندگیت ،چیزیهایی که انجام دادی را که برخی از آنها را ما این هفته شنیده ایم، واقعیت ساخته شده ای است که ذهن ما به ما میدهد، منظورم این است، تو نمی توانی روی آن شرط ببندی.
مارتین: خب، فکر می کنم واقعا چیزی از طرف من نمی اید. شاید من فعال در زمینه ارتباطات باشم که متعهد به شرکت های بزرگ در چین، ژاپن، هند، ایالات متحده، اروپا شده باشم. ده ها هزار نفر هستند که در نوشتن کد کار می کنند که جنبه های بیشتر و بیشتر از آگاهی های بشری را بیان می کنند، و نیازی نیست که نابغه باشی که تمام این موضوعات را ببینی که با هم جمع می شوند و نهایتا آگاهی بشر را می آفرینند، و این چیزیست که ما به آن ارزش می گذاریم. چیزهای خیلی زیادی هست که باید در این زندگی انجام شوند، و اگر ما تمثالی داشته باشیم،یک همزاد دیجیتالی یا خودمان که به ما کمک کند تا کتاب را بخوانیم و یا خرید کنیم و بهترین دوست ما باشد، من باور دارم که مجموعه ذهنی ما،این نسخه دیجیتالی از خودمان، نهایتا بهترین دوست ما خواهد بود، و برای من شخصا و بینا شخصا، ما مثل دیونه ها عاشق همدیگر هستیم. هر روز، ما می گویم، "وای، من حتی بیشتر از سی سال پیش تو را دوست دارم. و به این ترتیب برای ما، چشم انداز مجموعه ذهن و بازسازی بدنها چیزی است که می‎تواند رابطه عشقی ما را ابدی کند، کریس. ما هرگز از همدیگر خسته نمی شویم.و مطمئن هستم که از هم خسته نخواهیم شد.
کریس: فکر می کنم بینا اینجاست، درسته؟مارتین: بله او هست. کریس: نمیدانم که میکروفون دستی داریم؟ بینا، می توانیم تو را دعوت کنیم که بیایی به صحنه؟من میخواهم از تو یک سوال بپرسم. و علاوه براین می خواهیم تو را ببینیم.
( تشویق تماشاگران)
سپاسگزارم ، سپاسگزارم. بیا و به مارتین ملحق شو. ببین، وقتی شما ازدواج کردید، اگر کسی به شما می گفت که،در چند سال آینده، کسی که تو باها ازدواج می کنی زن می شود، و چند سال بعد از آن،تو ربات می شوی -- ( خنده تماشاگران) چطورگدشت ؟ چطور بود؟
بینا روتبلت : سفری بسیار هیجان انگیزی بوده است، و در آن زمان هرگز این را فکر نمی کردم، اما شروع به تعیین هدف کردیم و به دنبال اهداف رفتیم و کارها را انجام دادیم، و قبل از اینکه تو این را بدانی،ما مسیرمان را همواره ادامه دادیم و هنوز به جلو میرویم و این عالیه.
کریس: مارتین چیز خیلی زیبایی را درست قبل از این از طریق اسکایپ به من گفت، او میخواهد برای صدها سال زندگی کند به عنوان فایل ذهنی، اما اگر تو نبودی نمیخواست این را نمی خواست.
بینا: این درسته،ما می خواهیم با هم هر کاری را بکنیم. ما همچنین می خواهیم با هم بخواب سرمازیستی برویم،و با هم بیدار شویم.
کریس: نا آنجا که من میدانم، از نظر من، این یکی از شگفت انگیزترین زندگیهایی است که تاکنون شنیده ام، و یکی تزشگفت انگیزترین داستانهای عشقی. بودن هر دو شما در TED مسرت بخش هست. بسیار سپاسگزارم.
مارتین: سپاسگزارم.
( تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *