مارک پاگل: چگونه زبان بشريت را تغییر داد؟

متن سخنرانی :
هر یک از شما دارای یکی از قدرتمندترین، خطرناک ترین و خرابکارانه ترین صفات که طبیعت تا کنون ابداع کرده است، هستید. این یک قطعه از فن آوری های عصبی صوتی برای اتصال ذهن افراد به یکدیگر است. البته، من درباره زبان شما صحبت می کنم زیرا این به شما اجازه می دهد که تفکری را از ذهن خود مستقیما" به ذهن فرد دیگری قرار دهند ، و آنها می توانند مبادرت به کاری مشابه برای شما کنند، بدون نیاز به انجام جراحی . در عوض، زمانی که صحبت می کنید، شما در واقع فرمی از تله متری( مسافت سنج) نه چندان متفاوت از دستگاه کنترل از راه دور تلویزیون تان استفاده می کنید. مسئله این است که، در حالی که این دستگاه متکی بر پالس نور مادون قرمز است، زبان شما متکی به پالس، پالس گسسته صدا است.
و همانطور که شما از دستگاه کنترل از راه دور برای تغییر تنظیمات داخلی از تلویزیون با توجه به حوصله تان استفاده می کنید، شما از زبانتان برای تغییر تنظیمات در داخل مغز شخص دیگری با توجه به منافع خود استفاده می کنید. زبانها ژنهای صحبت کردن ، برای گرفتن چیزهایی که آنها می خواهند هستند. و فقط حس تعجب را در یک نوزاد هنگامی که او برای اولین بار در می یابد می تواند اشیاء را در یک اتاق به حرکت دربياورد تصور کنید و بوسیله این جادو حتی شاید آن را بر دهان بگذارد.
حال، قدرت ویرانگر زبان در طول قرون سانسور شناخته شده بود، در کتاب‌هايي كه نمی‌توانستيد بخوانید، و عباراتي كه نمی توانستید مورد استفاده قرار دهید و کلماتي كه نمی توانستيد بیان کنید. در حقیقت، داستان برج بابل در کتاب مقدس افسانه و هشدار در مورد قدرت زبان است. بر اساس این داستان، بشر اولیه اين استعاره غريب را گسترش داد که، با استفاده از زبان برای کار با یکدیگر، می توانند یک برج بسازند که همه را به راه بهشت ببرد. خداوند ، خشمگین براین تلاش براي غصب قدرتش، برج را تخریب کرد، و سپس برای حصول اطمینان از اینکه این ( برج) هرگز دوباره بازسازی نشود، با دادن زبان های مختلف به آنها، مردم را پراکنده کرد -- با دادن زبان های مختلف آنها را به اشتباه انداخت. و این منجر به تناقض جالبي شد که زبانهای ما موجود هستند تا مانع از برقراري ارتباط ما شوند. حتی امروز ، ما می دانیم کلماتی هست که ما نمی توانیم بکارببریم ، عباراتی که ما نمی توانیم بگوئیم ، چون اگر ما آنها را بکار ببریم، ممکن است مواجه با زندان شویم، و یا حتی کشته شویم. و همه این مشكلات فقط به خاطر یک پف هواي نشأت گرفته از دهان مان است.
این همه سر و صدا در مورد یکی از صفات مان است که به ما می گوید چیزی هست که ارزش توضیح دادن دارد. و آن اين است كه چگونه و چرا این خصوصیت عالی تکامل یافته، و چرا آن فقط در بشر تکامل یافته است؟ کمی تعجب آور است که برای دریافت پاسخ این سوال، ما باید استفاده شامپانزه از ابزار را بررسي كنيم. شامپانزه ها از ابزارها استفاده می کنند ، و ما آن را به عنوان نشانه ای از هوش آنها می دانیم. اما اگر آنها واقعا" با هوش هستند، چرا به جای بیل از یک شاخه برای بیرون آوردن موریانه ها استفاده می کنند؟ و اگر آنها واقعا" باهوش هستند، چرا گردو با بادام را با یک قلوه سنگ می شکنند ؟ چرا به یک فروشگاه نمی روند و یک بسته آجیل را که یک نفر قبلا" آنها را برای شکسته است نمی خرند. چرا که نه؟ منظورم این است این کاریست که ما می کنیم.
دلیل اینکه شامپانزه ها این کار را نمی کنند این است که آنها فاقد چیزی هستنتد که انسان شناسان و روانشناسان به آن یادگیری اجتماعی می گویند. به نظر می رسد آنها فاقد توانایی یادگیری از ديگران با کپی کردن ؛ تقلید کردن و یا نگاه کردن ساده هستند. و به همین دلیل، آنها نمی توانند ایده های دیگران را اصلاح کنند و یا از اشتباهات دیگران درس بگیرند-- و از خرد دیگران بهرمند شوند. بنابراین آنها فقط کارهای مشابه را بارها و بارها انجام می دهند. در حقیقت، ما میتوانیم میلیونها سال به عقب برویم و برگردیم و شامپانزه ها با همان شاخه ها برای موریانها ها و همان قلوه سنگها برای شکستن گردو و بادام به همان شکل انجام خواهند داد.
این یه نظر خودبینی و یا پر از غرور باشد. ما چگونه این را می دانیم؟ زیرا این دقیقا همان چیزی است که اجداد ما، هومو ارکتوس‌ها ( انسان‌هاي اولیه ) ، انجام دادند. این شپامپانزاده های قائم دشتهای بی درخت آفریقایی حدود یک یا دو میلیون سال پیش تکامل یافته ، و این تبرهاي دستی پر شکوه را که به خوبی در دستتان جا گرفته را ساخته اند. اما اگر ما به فسیل ها نگاه کنید ، مشاهده می کنیم که آنها تبرهای دستی یکسانی را بارها و بارها برای یک میلیون سال ساخته اند. شما می توانید آن را از طریق فسیل ها دنبال کنید. اگر ما حدس بزنیم که چه مدت هومو ارکتوس ( انسان اولیه ) زندگی می کرده ، نسل همزمان آنها چگونه بوداند ، در حدود 40000 نسل از پدران و مادران به فرزندان، ودیگر ناظران، که این تبر دستی دست تغییر نکرده است. حتی روشن نیست نئاندرتال ( انسانهای غار نشین) که نسبتا" از لحاظ ژنتیکی بسیار نزدیک به ما هستند ، یادگیری اجتماعی داشته بوده باشند. مطمئنا" ، ابزار آنها پیچیده تر از هومو ارکتوس( انسان اولیه) است ، اما تغییرات کمی را در طی 300000سال نشان می دهد این موجودات ، نئاندرتال ( انسانهای غار نشین) در آسیا زندگی می کردند.
خوب، آنچه که این به ما می گوید این است که بر خلاف این ضرب المثل قدیمی که، " میمون می بیند، میمون انجام می دهد،" مساله تعجب آور این است که دیگر حیوانات واقعا" نمی تواند این کار را انجام دهند -- حداقل نه خیلی. و حتي این تصویر كه مشکوک به تقلب و دستكاري است -- از سیرک بارمنم و بیلی می باشد.
ولی با مقایسه ، ما می توانیم یاد بگیریم. ما می توانیم با دیدن و کپی کردن و یا تقلید کردن از افراد دیگر آنچه که آنها انجام می دهند را یاد بگیريم. سپس می توانیم، از طیف وسیعی از گزینه ها، بهترین را انتخاب کنیم. ما میتوانیم از دیگر افکار بهرمند شویم. ما میتوانیم بر پایه خرد آنها ( چیزی) را بنا کنیم. و به همین دلیل، افکار ما انباشته می شود، و وفن آوری ما پیشرفت می کند. این سازگاري فرهنگي انباشتي، كه انسان شناسان آن را انباشت افکار می نامند، مسئول همه چیز اطراف شما در زندگی روزمره گروهی و شلوغ شماست. منظورم این است که همه اجزاي جهان نسبت به همه آنچه که ما می شناسیم تغییر کرده ،حتی هزار یا دو هزار سال گذشته . و همه اینها به دلیل سازگاري فرهنگی انباشتي است. صندلی که شما بر آن نشسته اید ، چراغی که در این سالن روشن است، میکروفون من ، آی پاد و آی پادی که شما همه جا آن را حمل می کنید همه در نتیجه سازگاري فرهنگی انباشتي است.
برای بسیای از کارشناسان، سازگاري فرهنگي انباشتي، یا یادگیری اجتماعی، کاري انجام شده و پایان داستان است. بشر می تواند اشیاء را بسازد، بنابر این ما در این راه، شکوفا و موفق شدیم و هیچ موجود دیگری نشد. در حقیقت، ما حتی می توانیم " مواد ضروری برای زندگی "را بسازیم-- و همانطور که گفتم، همه اشیاء اطرافمان را بسازیم. اما در واقع، به نظر می رسد که زمانی در حدود 200000 سال پیش ، زمانی که بشر در ابتدا به وجود آمد و یادگیری اجتماعی را کسب نمود، این در واقع شروع داستان ما بود، و نه پایان داستان ما . زیرا یادگیری اجتماعی اکتسابی ما می تواند معضل تکاملی و اجتماعی را ایجاد کند ، منصفانه است که بگویم ، که حل آن، نه تنها تعیین کننده مسیر آینده روانشناسی ما، بلکه تعيين‌كننده آینده همه جهان است. و مهمتر از این، آن به ما خواهد گفت كه چرا ما سخن‌گفتن داريم.
دلیل اینکه این معضل بوجود میاید این است که یادگیری اجتماعی به سرقت بصری تبدیل می شود . اگر من میتوانم با نگاه کردن به شما یادبگیرم، میتوانم بهترین فکر تو را بدزدم، و میتوانم از تلاش تو منتفع شوم، بدون صرف انرژی و وقتی که تو برای گسترش آنها گذاشته ای. اگر من می توانم روش بدام انداختن و گرفتن یک ماهی که تو استفاده می کنید را نگاه کنم، یا اگر من می توانم تفییر زاویه دست تو را برای بهتر شدن کار نگاه کنم، و یا اگر من محرمانه در مخفیگاهت تو را دنبال کنم ، من می توانم از دانش ، خرد، و آگاهی تو بهرمند شوم، و حتی شاید من زودتر از تو آن ماهی را بگیرم یادگیری اجتماعی واقعا سرقت بصری است. در هر موجودی که این را اکتساب کرده باشد ، واجب است که بهترین افکار خود را پنهان کنید، شاید یک نفر آنها را از شما بدزد.
و زمانی حدود 200000 سال گذشته، گونه ما مواجه با این بحران شد. و ما در واقع فقط دو گزینه برای مقابله با درگیری هایی که سرقت های بصری میتوانند به بار بیاورند داریم. یکی از این گزینه ها این بود که ما می توانیستم عقب نشینی کنیم به به گروه های کوچک خانوادگی. زیرا پس از آن از مزایای نظرات و دانش ما فقط خانواده و وابستگان ما بهرمند می شوند. آیا ما این انتخاب را کرده ایم، در حدود 200000 سال پیش احتمالا ما هنوز مانند انسانهای غارنشین زندگی می کردیم. هنگامی که 40000 سال پیش وارد اروپا شدیم. و به دلیل اینکه در گروه های کوچک ایده های کمتری وجود دارد ، و کمتر نوآوری وجود دارد. و گروه های کوچک بیشتر در معرض ابتلا به حوادث و بد شانسی هستند. خوب اگر ما این مسیر را انتخاب می کردیم، مسیر تکاملی ما رو به جنگل بود -- و، بدون شک کوتاه بود.
گزینه دیگری که می توانستیم انتخاب کنیم می توانست توسعه سیستم های ارتباطاتی باشد که به ما اجازه می دهد که ایده ها را به اشتراك گذاشته و با یکدیگر همکاری داشته باشیم. انتخاب این گزینه بدین معنی است كه صندوق بسیار بزرگی انباشته از دانش و حکمت در دسترس هر فرد باشد ، پس از آن در هر زمان دیگری در درون هر خانواده یا هر فرد ( حکمتی ) بوجود می آید خود به خود در دسترس دیگران قرار می گیرد. خوب ، ما گزینه دوم را انتخاب کردیم ، و سخن نتیجه آن است.
زبان برای حل بحران سرقت بصری تکامل یافت. زبان یک بخش از فن آوری اجتماعی است برای افزایش مزایای همکاری -- برای رسیدن به توافقات ، برای معاملات برجسته و هماهنگی فعالیت های ما است. و شما می توانید مشاهد کنید که در یک جامعه در حال توسعه که در ابتدای حصول زبان بود، نداشتن زبان مانند یک پرنده بدون بال می بود. همانطور که بالها عرصه‌اي از فضا را برای پرندگان بازمي‌كنند كه از آن بهره‌ گيرند، زبان حوزه همکاری را برای انسانها باز مي‌كند تا از آن بهره گيرند. و ما اين را مسلم مي‌دانيم، زیرا ما گونه ای هستیم که در خانه با زبان و سخنگو هستیم.
اما شما باید درک کنید که حتی ساده ترین عمل تبادل که ما درگیر آن هستیم کاملا وابسته به زبان هست. ببینیم که چرا ، ما از اوایل تکامل مان دو سناریو را در نظر گرفتیم. بیایید تصور کنید که شما واقعا در ساخت سر نیزه خوب هستید، ولی در ساخت دسته چوبی آن با پری که به آن متصل باشد ناتوانید. دو نفر دیگر که شما می شناسید خیلی خوب در ساخت دسته چوبی هستند، ولی آنها در ساخت پیکان ناامید کننده اند. خوب کاری که شما می کنید این است که-- یکی از این دو نفر هنوز زبان نمی داند. و اجازه دهید که فرض کنیم که دیگری مهارت خوبی در زبان دارد.
خوب کاری که یک روز شما می کنید این است که تعدادی از پیکانها را برمیدارید ، و می روید پیش کسی که خیلی خوب صحبت نمی کند، و پیکانها را جلواو می گذارید، و امید دارید که او فکر شما را برای معامله پیکانها برای تکمیل کردن سرنیزه ها را بپذیرد. اما او به توده پیکانها نگاه می کند ، گمان می کند که آنها هدیه هستند، و آنها را بر می دارد، لبخند می زند و می رود. حالا شما دنبال این فرد با سر و دست اشاره می کنید. دست بیقه می شوید و با نوک یکی از پیکانهای خود زخمی می شوید. خوب حالا این صحنه را دوباره تکرار می کنیم،و شما به دیگری که زبان می داند نزدیک می شوید. پیکانهایتان را بگذارید و بگویيد، " من می خواهم این پیکانها را تکمیل کرده و معامله کنم، من با تو پنجاه پنجاه تقسیم می کنم." و دیگری می گوید،" خوبه. به نظرم خوب می آید. ما این کار را می کنیم." و حالا کار تمام شد.
هنگامی که ما زبان (سخنگو) داریم، ما می توانیم ایده هایمان را گرد آورده و برای داشتن اقتصادی بهتر همکاری کنیم که ما قبلا نمی توانستیم آن را بدست آوریم. و همین دلیل این است که بشر در سراسر جهان شکوفا شده در حالی که بقیه حیوانات پشت میله ها در باغ وحش نشسته ، بیحال شده اند. به همین دلیل که ما سفینه های فضایی و کلیساهای بزرگ می سازیم در حالی که بقیه جهان برای استخراج موریانه چوب را به زمین فرو می کنند. درسته،اگر این نظر درباره زبان و ارزش آن برای حل بحران سرقت بصری درست باشد، هر موجودی که آن را بدست آورد باید دريايي از خلاقیت و شکوفایی را نشان دهد. و این دقیقا همان چیزی است که مدارک باستان شناسی نشان می دهد.
اگر شما به اجداد مان ، نئاندرتال ها( انسانهای غار نشین) و هومو ارکتوس ( انسان اولیه) و اجداد بعد از آن نگاه کنید، آنها در مناطق کوچکی از جهان محدود هستند. اما وقتی گونه ما در حدود 200000 سال پیش به وجود آمد، زمانی بعد از آن ما خیلی زود از آفریقا خارج و در سراسر دنیا پخش شدیم، و تقریبا هر زیستگاهی در روی زمین را اشغال کردیم . در حالی که گونه های دیگر به مکان های محدود شدند که ژن های آنها به آنجا وفق داده شد ، با یادگیری اجتماعی و زبان ما می توانیم محیط زیست را با نیازهایمان تطبيق دهيم. خوب ما به شیوه ای شکوفا شدیم که هیچ یک از جیوانات دیگر نشد. زبان واقعا" قوی ترین صفتی است که تا کنون تکامل یافته است. این با ارزش ترین صفتی است که ما برای تبدیل اراضی و منابع جدید داریم و در بیشتر مردم و ژن هایشان بصورت طبیعی تا به حال ابداع شده است.
زبان واقعا صدای ژن های ما می باشد. هر چند با داشتن زبان تکامل یافته ، ما چیزی خاصی ، حتی عجیب و غریب انجام داده‌ایم. همانطور که ما در سراسر جهان گسترش یافتیم ، ما هزاران زبان مختلف را گسترش دادیم. در حال حاضر ، حدود هفت یا هشت هزار زبان مختلف كه با آنها صحبت مي‌شود بر روی زمین وجود دارد. شما ممکن است بگویید ، خوب ، این خیلی طبیعی است. همانطور که ما باهم اختلاف پیدا میکنیم ، زبانهای ما هم طور طبیعی با هم ختلاف پیدا می کنند. اما پازل واقعی و دوگانگی آن این است که بیشترین تراکم زبانهای مختلف بر روی زمین در جاهایی یافت می شود که مردم تراکم فشرده تری با یکدیگر دارند.
اگر به جزیره پاپوان در گینه نو برویم، ما حدود هشتصد تا هزار زبان متمایز داریم، زبانهای مختلف انسانی که تنها در یک جزیره حرف زده می شوند. در این جزیره مکانهایی هست که با زبانهای جدید در هر دو یا سه مایل برخورد می کنیم. به نظر باورنکردنی می آید یکبار من با مردی از پاپوان ملاقات کردم، و از او پرسیدم آیا این میتواند صحیح باشد. او به من گفت ،" آه نه. آنها خیلی نزدیکتر از این به هم هستنتد." و این حقیقت دارد؛ جاهایی در آن جزیره وجود دارد که شما می توانید با زبان تاره ای در کمتر از یک مایل فاصله برخورد کنید. و این در مورد بعضی از جزایر اقیانوسیه نیز صادق است.
خوب به نظر می آید که ما از زبانمان استفاده می کنیم، نه تنها برای همکاری کردن ، بلکه منظور رسم حلقه ای پیرامون گروه همکارانمان و برای ایجاد هویت، و شاید برای محافظت از دانش و آگاهی و مهارتها یمان از استراق سمع از بیرون . و ما این را میدانیم زیرا، زمانی که گروه های زبان های مختلف و وابستگی آنها را با فرهنگ شان را مطالعه می کنیم، می بینیم که در این زبان های مختلف روند تغییر افکار بین گروهها آهسته شده است. روند تغییر فن آوری ها را آهسته می کنند. و حتی روند تفییر ژن را آهسته می کنند. نمی توانم به شما بگویم، اما به نظر می رسد بدین صورت است که اگر ما با افرادی نتوانيم حرف بزنيم نمي‌توانيم با آنها ارتباط جنسی داشته باشيم. ( خنده تماشاگران) هر چند، اکنون ما باید علیه شواهدی که شنیده ایم که ممکن است ما بيش از برخی تفريحات ژنیتکی ناخوش آیند نئاندرتال ها( انسانهای غار نشین) و دنیسوانس ( انسانهای ماقبل غار نشین) داشته بوده باشیم ، مقابله کنیم.
( خنده تماشاگران)
خب، این گرایشی که ما داریم، یک گرایش ظاهرا" طبیعی که ما داريم، گرايش به انزوا و گرايش به ارتباط ذهني در دنياي مدرن خود. این تصویر عالی نقشه جهان نیست. در حقیقت، این نقشه لینک دوستی فیسبوک است. هنگامی که این لینک دوستی را با طول و عرض جغرافیایشان رسم می کنید، دقیقا" نقشهء جهان را رسم می کنید. دنیای مدرن ما با خودش و با دیگران بیشتر از هر زمان دیگر در گذشته ارتباط برقرار می کند. این ارتباطات، سراسر جهان را به هم متصل می کند، این جهانی شدن اكنون بار ما را بيشتر می‌كند. زیرا که این زبانهای مختلف یک مانعی را تحمیل می کنند، ( قبلا راجع به آن صحبت کردیم) برای انتقال کالاها و ایده ها و فن آوریها و آگاهیها. و زبانهای مختلف مانعی برای همکاری را تحمیل می کنند.
در هیچ کجا واضح تر از اتحادیه اروپا نمی توانید آن را ببینید، 27 کشور عضو با 23 زبان رسمی حرف می زنند. در اتحادیه اروپا سالیانه یک میلیارد دلار صرف ترجمه میان 23 زبان رسمی می کنند. که این چیزی است معادل 1،45 میلیارد دلار آمريكا صرفا هزينه ترجمه. اکنون در مورد بیهودگی این وضعیت فکر کنید. اگر 27 نفر از این 27 کشورهای عضو کنار هم بنشینند، با 23 زبان صحبت کنند، یک محاسبه ساده ریاضی به شما می گوید که شما به ارتشی معادل 253 مترجم نیازمندید تا تمامی احتمالات ممکن را پیش بینی کند اتحادیه اروپا حدود 2500 مترجم را در استخدام دائمی دارد. و تنها در سال 2007-- و من مطمئن هستم که ارقام در حال حاضر بیشتر هستند-- چیزی حدود 1.3 میلیون صفحه در اروپا به تنهایی ترجمه شده
خوب اگر زبان واقعا" راه حل بحران سرقت بصری است، اگر زبان واقعا" مجرای همکاری مان است، این فن آوری که بشر ایجاد کرد برای ترویج روند آزاد و تبادل ایده ها، در دنیای مدرن ما، ما با سوالی مواجه می شویم. و این سوال این است که آیا در این دنیای جهانی و مدرن ، ما واقعا می توانیم از عهده نگهداری همه این زبانهای مختلف بر آئیم.
به عبارت ديگر، طبیعت می داند هیچ شرایط محیطی دیگری وجود ندارد که در آن صفات مشابه همزیستی داشته باشند. یکی از آنها همواره جلو میرود و دیگری منقرض می شود. و ما این را در سیر بی‌رحم روند استانداردسازي می بینیم. روشهای بسیار بسیار زیادی برای اندازه گیری چیزها وجود دارد-- وزن و طول آنها اندازه گیری می شود-- اما سیستم متریک وزن غالب است. و روشهای بسیار بسیار زیادی برای اندازه گیری زمان وجود دارد، اما سیستم بسیار عجیب غریب 60 شناخته شده برای ساعت و دقیقه و ثانیه است که تقریبا در سراسر جهان فراگیر است. روشهای بسیار بسیار زیادی برای پرینت سی دی و دی وی دی هست، اما همه آنها نیز استاندارد شده اند. و احتمالا شما می توانید به روشهای بسیار زیادی برای زندگی روزمره تان فکر کنید.
خوب دنیای مدرن ما با معضلي مواجه است. و آن معضل این است که این مرد چینی ، به زبانی که او صحبت می کند که بیشترین مردم دنیا با آن در مقابل زبانهای دیگر دنیا تکلم می کنند، و در عین حال او در مقابل تخته سیاهی نشسته که، عبارات چینی را به عبارات زبان انگلیسی بر می گرداند. آنچه او انجام می دهد این است که این احتمال را افزایش می دهد که در جهانی که در آن ما می خواهیم همکاری و تبادل اطلاعات را ترویج دهیم، در جهاني که ممکن است بیش از هر زمان دیگری وابسته به همکاری برای حفظ و افزایش سطح کامیابی ما باشد، تاثیر خود را به ما نشان دهد چه بسا برخورد با این ایده که که سرنوشت ما این است که یک جهان با یک زبان باشد، اجتناب ناپذیر باشد.
سپاسگزارم
(تشویق تماشاگران)
مارک یک سوال. سانت (پابو) دریافت که ژن FOXP2، که به نظر می رسد با زبان مرتبط باشد، به همان شکل در نئاندرتال ها( انسانهای غارنشین) بود، که در ما هست. آیا ما هیچ ایده ای که ما چگونه می توانسیم نئاندرتال ها را مغلوب کنیم داريم اگر آنها نیز سخنگو بودند؟
سوال بسیار خوبی است. خیلی از شما با این ایده ای به نام FOXP2 که به نظر می رسد به شیوه هایی در کنترل حرکت های ظریف مرتبط با زبان دخیل باشند آشنا هستید. دلیل اینکه چرا من اعتقاد ندارم که انسانهای نخستین سخنگو بودند این است -- در اینجا یک قیاس ساده است : اتومبیل فراری دارای موتور است. اتومبیل من هم موتور دارد، اما اتومبیل من اتومبیل فراری نیست. پاسخ ساده این است که ژنها پی آمد چیز بسیار پیچیده ای مانند زبان را به تنهایی توسط خودشان تعیین نمی کنند. چیزی که ما می دانیم درباره FOXP2 و انسان غارنشین این است آنها احتمالا موتور کنترلی زبانشان را پیدا کرده اند-- کی می دونه. اما این به ما نمی گوید که آنها الزاما" سخنگو بودند.
از شما بسیار بسیار سپاسگزارم.
(تشویق تماشاگران)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *