چگونه می‌توانیم با همراهیِ همدیگر با آینده روبرو شویم و از آن نترسیم

متن سخنرانی :
« وقتش هست،» تامسون پین گفت، « که روح انسانها را آزمایش کنید.» و امروز آنها ما را آزمایش می‌کنند.
این لحظه سرنوشت سازی در تاریخ غرب هست. ما شاهد انتخابات تفرقه برانگیزو تقسیم کنند جامعه بودیم. ما شاهد رشد افراط‌گرایی در سیاست و در مذاهب بودیم، تمام اینها همراه با اضطراب،عدم قطعیت و ترس جهانی است که هر روز سریع‌تر از آنچه کهما بتوانیم تحمل کنیم تغییر می‌کند، و اطمینان از اینکه جهان سریعتراز این هم تغییر خواهد کرد. من دوستی در واشینگن دارم. از او پرسیدم، انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکایی بودن چگونه بود؟ گفت،« خُب، مانند این بود که مردی روی عرشه کشتی تایتانیک نشسته باشد با یک گیلاش ویسکی در دستش و می‌گوید،« من سفارش یخ دادم--
( خنده)
اما این مسخره است.»
خُب آیا کاری هست که هر یک از ما بتوانیم آن را انجام دهیم، تا با آینده بدون ترس مواجه شویم؟ فکر میکنم هست. و یک راه آن شاید دیدن آسان‌ترین راه برای وارد شدنبه یک فرهنگ و دوره این باشد که پرسیده شود:مردم چه چیزی را می‌پرستند؟ مردم چیزهای زیادی را می‌پرستند-- خورشید، ستارها، طوفان. برخی خدایان زیادی و برخی تنها یکی می‌پرستند و برخی خدایی را نمی‌پرستند. در قرن‌های نوزدهم و بیستم، مردم ملیت را می‌پرستند، نژاد آریایی، دولت کمونیست را می‌پرستند. ما چه چیزی را می‌پرستیم؟ فکر می‌کنم مردم‌شناسی آینده به کتاب‌هایی که ما درباره کمک به خود، و شناخت خود، و احترام به خود را می‌خوانیم نگاه می‌کنند. آنها به آنچه که ما درباره اخلاق صادقانه با خود می‌گویم، به شیوه ای که ما درباره سیاست به عنوان موضوع حقوق فردی می‌گویم، و به ادیان جدیدی که ایجاد کرده ایمنگاه خواهند کرد. یکی ازآنها را می‌دانید؟ به نام «خودم.» و فکر می‌کنم آنها نتیجه خواهند گرفتکه آنچه که ما در زمان خودمان می‌پرستیم خودم و خودم و خودم هست.
و این عالیه این آزادیست.این توانمندی و فوق العاده هست. اما فراموش نکردم از لحاظ زیست‌شناسیما حیوانات اجتماعی هستیم. ما بیشتر تاریخ تکامل خود را در گروه‌های کوچک گذراندیم. ما نیاز به تامل رو در رو داریم جایی که ما رقص گروهی یادگرفتیم و کالاهای معنوی را مانند دوستی، اعتماد، وفاداری، و عشقبوجود اوردیم تا از تنهایمان رها شویم. هنگامی که تعداد زیادی« خود» داشته و تعداد کمی «ما» داشته باشیم، ما خودمان را شکننده، ترسو، و تنها می‌یابیم. این اتفاقی بود که شرری تورکل از انیسیتو تکنولوژی ماساچوست کتابی را که در بارهتاثیرات رساناهای اجتماعی نوشت « تنها با هم» نامید.
خُب من فکر می کنم ساده ترین راهبرای حفاظت از آینده "شما" این هست که آینده «ما» را در سه جهت تقویت کنیم: رابطه‌هایمان را، هویتمان را و مسئولیت‌مان را.
بگذارید ابتد درباره مسئولیت گفتگو کنیم. اگر موضوع شخصی شد مرا ببخشید. روزگاری، خیلی وقت پیش، وقتی که بیست ساله بودم دانشجوی فلسفه بودم. من افکار نیچه و شوپنهاورو سارتر و کامو را خواندم. پر از عدم قطعیت هستی شناسی و بیم درباره هستی بودم. فوق‌العاده بود.
( خنده)
وسواس به خودم بودمو حس کاملا ناخوشایندی از دانستن آن داشتم. تا یک روز در محوطه یک دختر را دیدم که همه آن چیزهایی بود که در من نبود. او درخشش نور خورشید را داشت. سرچشمه شادی بود. فهمیدم نام او اُلین هست. ما همدیگر را دیدیم و گفتگو کردیم. و ازدواج کردیم. و بعد از ۴۷ سال سه فرزند وهشت نوه، می‌توانم بطور قطع بگویم این بهترین تصمیمی بودکه من در زندگیم گرفتم، چونکه مردمی که مانند ما نیستند باعث رشد ما می‌شوند. و به همین دلیل است که فکر می‌کنم ما هم باید اینکار را بکنیم.
با مشکلات فیلتر در گوگل، دوستان در فیسبوک و خواندن اخبار در حیطه‌های خیلی معین وکوچک به جای پهناور و گسترده ما کاملا با افرادی شبیه به خودمان احاطه شدیم کسانی که دیدگاه‌هایشان،حتی تعصباتشان، مانند ماست. و کس سانستاین از دانشگاه هاروارد نشان داد که اگر ما خودمان را با افرادی با دیدگاه‌های مشابه محصور کنیم، ما افراطی‌تر خواهیم شد. فکر می‌کنیم باید با افرادی رودر رو شویم که مانند ما نیستند. فکر می‌کنم که نیازداریم اینکار را بکنیم برای درک اینکه میتوانیم به شدت مخالف باشیم و باز هم دوست باشیم. در رو در رو شدن هست که ما در می‌یابیم که مردمی که مانند ما نیستند درست مثل ما هستند. در واقع، هر زمان که دستی را برای دوستی می‌فشاریم که مانند ما نیست، کسی که کلاس یا عقیده رنگشبا ما متفاوت هست، ما یکی از زخمهای کوچک جهان خودمان را درمان می‌کنیم. این رابطه ماست.
دوم هویت ماست. اجازه دهید یک آزمایش فکری به شما بدهم. آیا تا به حال در واشینگتن بودید؟آیا تا یادبود‌ها را دیده اید؟ واقعا شگفت‌ آورند. در آنجا یادبود لینکن هست: محل گیتسبرگ( نبرد جنگ داخلی آمریکا) در طرف دیگر،و محل مراسم سوگند در سوی دیگر نشان داده می‌شود، به یادبود جفرسون که می‌روید، لوحی را بر روی دیواراست. یادبود مارتین لوترکینگ، بیش از دوازده نقل قولاز سخنرانی های او دارد. من نفهمیدم،که در آمریکا شما لوحه‌ها را می‌خوانید. حال به معادل آن در لندندر میدان مجلس بروید و شما یادبود دیوید لوید جرج را می‌بینید که شامل سه واژه هست. دیوید لوید جرج.
( خنده)
نسلون مانلا دو واژه دارد. چرچیل یک واژه: چرچیل.
( خنده)
چرا متفاوتند؟به شما خواهم گفت که چرا متفاوتند. زیرا آمریکا از ابتدایک ملت از موجی از مهاجرین بوده، و باید یک هویت می‌ساخته که با گفتن داستانی که در مدرسه یاد می‌گیریددر یادبودها بخوانید و شما بارها و بارها در سوگند ریاست جمهوری شنیده‌اید، بریتانیا در همین اواخر ملتیاز مهاجرین نبود، بنابراین هویت یک موهبت محسوب نمی‌شد. و اکنون مشکل این است که دو چیز اتفاق افتادندکه نمی‌بایست با هم اتفاق می‌افتادند. ابتدا اینکه در غرب ما دیگر نمی‌گویم که ما که هستیم و چرا، حتی در آمریکا. و همزمان، مهاجرت بیشتر از هر زمان دیگریست. خُب هنگامی که یک داستان را می‌گویی و هویت تو قوی هست، می‌توانید به غریبه‌ها خوش‌امد بگوید اما هنگامی که داستان را نمی‌گوید، هویت‌تان ضعیف می‌شود و احساس می‌کنید توسطغریبه‌ها تهدید می‌شوید. و این خوب نیست.
به شما می‌گویم، یهودیان در طول ۲٫۰۰۰ سالمتفرق، پراکنده، و تبعید شدند. ما هرگر هویت‌مان را از دست ندادیم. چرا؟ چونکه حداقل یکبار در سال، در عید فصیح، داستان خودمان وافکارمان را به فرزندانمان می‌گویم و ما نان نعناع وحشت(نان مقدی یهودیان)را می‌خوریم و تلخی بردگی را می‌چشیم. خُب ما هرگز هویتمان را از دست ندادیم. فکر می‌کنم در مجموع ما داستان‌مان، اینکه که هستیم، از کجا آمدیم، که آرمان‌ها که زندگی می‌کنیم می‌گویم. و اگر این اتفاق بیفتد، ما به اندازه کافی قوی هستیم که به غریبه‌ها خوش‌آمد بگویم و بگویم « بیا و با زندگی ما شریک بشو، و داستانت را با ما به اشتراک بگذار، آرمان‌ها و آرزوهایترا با ما به اشتراک بگذار. » این هویت‌ماست.
و آخر سر، مسئولیت ما. آیا یک چیز را می دانید؟ عبارت مورد علاقه من از سیاست، عبارت آمریکایی هست، این هست:« ما مردم.» چرا« ما مردم؟» چونکه ما در همه مسئولیت‌ها را با هم مشترک هستیم برای آینده مشترکمان. و این چیزی است که باید باشد هستو باید باشد.
آیا متوجه این شدید که چگونه تفکر جادویی بر سیاست ما غلبه کرده؟ خُب ما می‌گویم، شما باید رهبر قوی انتخاب کنید و او مشکلات را برای ما حل خواهد کرد. باور کنید، این تفکر جادویی هست. و سپس ما افراط‌گرایی را داریم: دست راستی افراطی یا دست چپی افراطی، مذهبی افراطیو ضد مذهب افراطی، و آرزوهای افراطی دست راستیاز یک دوره طلایی که هرگز وجود نداشته، و آرزوهای افراطی از دست‌چپی‌ها مدینه فاضله که هرگز وجود نخواهد داشت و و مذهبی‌ها و ضد‌مذهبی‌ها بطور مساوی متعقدند که همه اینها با وجود خدا و یا با نبود خدا ما را از ما محافظت خواهد کرد. این هم تفکر جادویی هست، چونکه تنها افرادی ما رااز ما محافظت می‌کنند ما مردم هستیم، همه ما با هم. و هنگامی که ما اینکار را انجام دهیم، و هنگامی که ما از سیاست من فرا رفته به سیاست ما با هم رویم، ما زیبایی حقیقت مخالف و نقیض بودنرا دوباره کشف می‌کنیم: یک ملت زمانی قوی هست که توجه به ضعفش کند، این زمانی ثروتمند می‌شود که توجه به فقرا کند، و این زمانی آسیب ناپذیر می‌شودکه توجه به آسیب پذیر کند. و این چیزی‌است که یک ملت بزرگ را می‌سازد.
( تشویق)
خُب این پیشنهاد ساده من هست. این ممکن هست تنها زندگی شما را تغییر دهد، و شاید تنها کمک کند به تغییر در جهان. یک جستجو و جایگزینی را در تفکر خود انجام دهید. و هر کجا با واژه «خود» برخورد کردید آن را با واژه«دیگری» جایگزین کنید. به جای کمک به خود، کمک به دیگری؛ به جای احترام به خود، احترام به دیگری. و اگر اینکار را بکنید، شروع به احساس قدرت از آنچه که من هست تکان دهنده‌ترین جمله تمام ادیان مذهبی می‌باشد. « با اینکه من به از درهسایه مرگ عبور می‌کنم، من از هیچ شرارتی نمی‌ترسم برای اینکه تو با من هستی. ما می‌توانیم هر آینده‌ای را بدونترس و وحشت روبرو شویم تا زمانی که بدانیم ما به تنهایی با آن رو به رو نخواهیم شد.
خب به خاطر آینده « شما» بگذارید با هم آینده« ما» را تقویت کنیم.
سپاسگزارم
( تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *