کن کملر : معجزه پزشکی در اورست
متن سخنرانی :
خوب , ما شنیده ایم که خیلی از افراد در این کنفرانس از توانمندی ذهن بشرصحبت می کنند خوب , ما شنیده ایم که خیلی از افراد در این کنفرانس از توانمندی ذهن بشرصحبت می کنند خوب , ما شنیده ایم که خیلی از افراد در این کنفرانس از توانمندی ذهن بشرصحبت می کنند و کاری که من امروز می خواهم برای شما انجام دهم ارائه یک مثال زنده از این است که و کاری که من امروز می خواهم برای شما انجام دهم ارائه یک مثال زنده از این است که وقتی یک نفر در شرایط نجات از مرگ است چگونه آن قدرت آزاد می شود وقتی یک نفر در شرایط نجات از مرگ است چگونه آن قدرت آزاد می شود چگونه "امید به زنده ماندن" می تواند این قدرت را برای مردم به ارمغان می آورد این یک رویداد است که در کوه اورست رخ داد این بدترین فاجعه در تاریخ اورست بود و زمانی که این رخ داد , من تنها پزشک در کوهستان بودم خوب من به شما کمک می کنم تا با آن آشنا شوید و خواهیم دید که چگونه است وقتی یک نفر واقعا امید به زنده ماندن را دارد و خواهیم دید که چگونه است وقتی یک نفر واقعا امید به زنده ماندن را دارد و خواهیم دید که چگونه است وقتی یک نفر واقعا امید به زنده ماندن را داردخوب , این کوه اورست است که 29035 فوت است من تا به حال شش بار به آنجا رفتم , چهار مرتبه برای انجام اندازه گیری صفحات زمین شناختی با جغرافیای ملی کار کردم من تا به حال شش بار به آنجا رفتم , چهار مرتبه برای انجام اندازه گیری صفحات زمین شناختی با جغرافیای ملی کار کردم دو مرتبه همراه با ناسا برای نصب دستگاه های سنجش از راه دور رفتم دو مرتبه همراه با ناسا برای نصب دستگاه های سنجش از راه دور رفتم این چهارمین سفر من به اورست بود که یک ستاره دنباله دار از روی کوهستان رد شد و شرپاها به ما گفتند که این بسیار بدشگون است و شرپاها به ما گفتند که این بسیار بدشگون است و ما باید به آنها گوش دهیم اورست یک محیط سرسخت است فقط به اندازه یک سوم میزان اکسیژن سطح دریا در قله وجود دارد در نزدیک قله , حرارت می تواند به 40 درجه زیر صفر برسد در نزدیک قله , حرارت می تواند به 40 درجه زیر صفر برسد ممکن است بادهایی با سرعت بیست تا چهل مایل بر ساعت بوزد این در حقیقت فاکتور سرماى حاصله از وزش باد است که از سرمای مریخ در یک روز تابستانی هم کمتر است به یاد دارم که یک بار , نزدیک به قله بودیم من دستم را داخل ژاکتم کردم تا از بطری آبی که داخل ژاکتم بود بنوشم تا از بطری آبی که داخل ژاکتم بود بنوشم تنها چیزی که پیدا کردم آبی بود که یخ زده بود این به شما نشان می دهد که همه چیز در نزدیکی قله چقدر طاقت فرسا است این به شما نشان می دهد که همه چیز در نزدیکی قله چقدر طاقت فرسا است
خوب , این خط مسیر تا بالای اورست است این مسیر از کمپ اصلی در ارتفاع 17500 فوت شروع می شود کمپ اول , 2000 فوت بالاتر است کمپ دو , یک 2000 متر دیگر بالاتر است چیزی که به آن چالگاه غربی می گویند کمپ سه در مبدا لوتس قرار دارد که چهارمین بلندترین قله جهان است ولی نسبت به اورست کوتاه جلوه می کند و سپس کمپ چهارم که مرتفع ترین کمپ است این 3000 فوت پایین تر از قله است این یک چشم انداز از کمپ اصلی است این بر روی یک یخچال طبیعی در ارتفاع 17500 قرار دارد این بلندترین نقطه ای است که می توانید گاومیشهایتان را ببرید قبل از این باید بارهایتان را خالی کنید و این چیزهایی است که از من برداشتند من چهار گاومیش با بارهای تجهیزات پزشکی داشتم که در یک خیمه ریخته شده اند و در اینجا من تلاش می کنم که وسایل را دسته بندی کنم
این ماموریت ما بود این یک سفر اکتشافی مربوط به جغرافیای ملی بود ولی توسط کلوپ کاوشگاران سازماندهی می شد سه گروه اکتشافی دیگر هم در کوهستان حضور داشت، یک تیم آمریکایی , یک تیم نیوزلندی و یک تیم آی مکس و در واقع بعد از دو ماه آماده سازی کمپهایمان را در تمام مسیر کوهستان بر پا کردیم
این یک نما از بالای آبشار یخی است اولین 2000 فوت که از کمپ اصلی به سمت بالا حرکت می کنید اولین 2000 فوت که از کمپ اصلی به سمت بالا حرکت می کنید و این یک تصویر از آبشار یخی است این یک آبشار است ولی یخ زده با این وجود خیلی آهسته حرکت می کند و در واقع هر روز تغییر می کند وقتی بین اینها هستید مثل یک موش در مسیرهای مارپیچی گم می شوید حتی نمی توانید بالا را ببینید وقتی بین اینها هستید مثل یک موش در مسیرهای مارپیچی گم می شوید حتی نمی توانید بالا را ببینید این حدودا بالای آبشار یخی است وقتی می خواهید صعود کنید بهتر است که در شب باشد هنگامی که یخ ها منجمد هستند در این صورت , احتمال این که یخ ها روی شما خراب شوند کمتر است اینها چندتا کوهنورد هستند که در طلوع خورشید به سمت بالای آبشار یخی حرکت می کنند این من هستم در حال عبور از یک شکاف ما ازطریق پلی از نردبان آلومینیومی با طنابهای محافظتی متصل به آن عبور می کنیم این یک شکاف دیگر است بعضی از اینها ده طبقه یا بیشتر عمق دارد و یکی از همنوردان من گفت که علت این که ما شبها صعود می کنیم و یکی از همنوردان من گفت که علت این که ما شبها صعود می کنیم این است که اگر یکبار پایین مسیری را که بر آن می گذریم ببینیم هرگز این کار را انجام نخواهیم داد این است که اگر یکبار پایین مسیری را که بر آن می گذریم ببینیم هرگز این کار را انجام نخواهیم داد این است که اگر یکبار پایین مسیری را که بر آن می گذریم ببینیم هرگز این کار را انجام نخواهیم داد
خوب , این کمپ شماره یک است این اولین نقطه مسطحی است که بعد ازرسیدن به بالای آبشار یخی به آن برخورد می کنید این اولین نقطه مسطحی است که بعد ازرسیدن به بالای آبشار یخی به آن برخورد می کنید و از آنجا به سمت کمپ دو صعود می کنیم که منظره جلوی عکس است و از آنجا به سمت کمپ دو صعود می کنیم که منظره جلوی عکس است اینها کوهنوردانی هسنتد که از جبهه لوتسه به سمت بالا به سمت کمپ سوم حرکت می کنند اینها کوهنوردانی هسنتد که از جبهه لوتسه به سمت بالا به سمت کمپ سوم حرکت می کنند آنها با طنابهای ثابت حرکت می کنند یک سقوط در اینجا اگر به طناب حرکت نکنید به معنی 5000 فوت سقوط است یک سقوط در اینجا اگر به طناب حرکت نکنید به معنی 5000 فوت سقوط است این یک نما از کمپ سه هست شما جبهه لوتسه را به صورت نیمرخ می بینید این تقریبا یک زاویه 45 درجه دارد . دو روز طول می کشد تا آن را صعود کنید پس باید یک کمپ در میانه مسیر برپا کنید
اگر دقت کرده باشید قله اورست سیاه است هیچ برفی بر روی آن نیست و علتش این است که اورست بسیار بلند است , در مسیر تند باد است و علتش این است که اورست بسیار بلند است , در مسیر تند باد است و بادها به صورت مداوم آن جناح را تمیز می کنند پس هیچ برفی نمی تواند روی آن جمع شود چیزی که شبیه یک ابر در پشت خط الراس قله است , در حقیقت برفهایی است که با وزش باد از قله کنده می شوند چیزی که شبیه یک ابر در پشت خط الراس قله است , در حقیقت برفهایی است که با وزش باد از قله کنده می شوند
این مسیر بین کمپ سه تا کمپ چهار است در حال حرکت به سمت بالا تا درون ابرها و این کمپ چهار است وقتی به کمپ چهار می رسید , 24 ساعت زمان دارید تا تصمیم گیری کنید که به قله بروید یا نه وقتی به کمپ چهار می رسید , 24 ساعت زمان دارید تا تصمیم گیری کنید که به قله بروید یا نه همه از اکسیژن استفاده می کنند و تجهیزات شما محدود است و می توانید به سمت بالا یا پایین بروید این تصمیم را باید خیلی سریع بگیرید این تصویر باب هال است او سرپرست تیم نیوزلند بود این رادیویی است که بعدها آن را برای تماس با همسرش به کار برد که در این مورد به شما خواهم گفت اینها بعضی از کوهنوردان هستند که منتظرند تا به قله بروند آنها در کمپ چهار قرار دارند , شما می توانید بادی را که از قله می وزد ببینید این هوا برای کوهنوردی مناسب نیست در نتیجه کوهنوردان منتظرند و امیدوارند که این باد فروکش کند و در حقیقت باد در شب تمام می شود و خیلی آرام می شود . هیچ بادی وجود ندارد به نظر می رسد که شانس خوبی برای رفتن به قله وجود دارد پس در اینجا بعضی از کوهنوردان از جایی به نام جناح مثلثی شروع به رفتن به سمت قله کردند پس در اینجا بعضی از کوهنوردان از جایی به نام جناح مثلثی شروع به رفتن به سمت قله کردند این اولین قسمت صعود است این (صعود) در شب انجام شد به علت اینکه شیب کمتری نسبت به مسیر جلوتر دارد و اگر این مسیر را در شب بروید ساعتهای روز بیشتری خواهید داشت
و این همان چیزی بود که اتفاق افتاد کوهنوردان به خط الراس شمال شرقی رسیده اند این منظره ای از خط الراس شمال شرقی است قله در ادامه مسیر به سمت جلو خواهد بود از اینجا تقریبا 1500 فوت با زاویه 30 درجه تا قله فاصله است از اینجا تقریبا 1500 فوت با زاویه 30 درجه تا قله فاصله است ولی اتفاقی که در آن سال افتاد این بود که باد به صورت ناگهانی و پیش بینی نشده شدت یافت ولی اتفاقی که در آن سال افتاد این بود که باد به صورت ناگهانی و پیش بینی نشده شدت یافت طوفانی که هیچ کس انتظارش را نداشت در آنجا وزید در اینجا طوفانهای وحشی را می بینید که برفها را از قله برمی دارد و بعضی از کوهنوردان بر روی آن خط الراس قله بودند
این عکس من است که یک سال قبل گرفته شده بود این عکس من است که یک سال قبل گرفته شده بود و شما می بینید که یک ماسک اکسیژن همراه با سيستم اکسيژن مداربسته دارم و شما می بینید که یک ماسک اکسیژن همراه با سيستم اکسيژن مداربسته دارم من یک شلنگ اکسیژن که به اینجا متصل است دارم می بینید که بر روی این کوهنورد دو تانک اکسیژن در کوله پشتی داریم تانکهای تیتانیومی کوچکی که سبک هستند و چیز دیگری را حمل نمی کنیم این دار و ندار ما بود . در خط الراس خیلی سبکبار هستید
خوب , این یک نما است که از روی خود خط الراس عکسبرداری شده این در مسیر به سمت قله بر روی پل 1500 فوتی است این در مسیر به سمت قله بر روی پل 1500 فوتی است تمام کوهنوردان در اینجا بدون طناب صعود می کنند و علتش این است که احتمال افتادن در صورت انحراف به هر دو سمت وجود دارد اگر با طناب به فرد دیگری وصل باشید اگر منحرف شوید بقیه را نیز با خود می کشانید در نتیجه هر فرد به صورت انفرادی صعود می کند این یک مسیر مستقیم نیست این یک کوهنوردی بسیار سخت است و همیشه ریسک پرت شدن به هر دو سمت وجود دارد و همیشه ریسک پرت شدن به هر دو سمت وجود دارد اگر به سمت چپ سقوط کنید , 8000 فوت به سمت نپال خواهید رفت اگر به سمت چپ سقوط کنید , 8000 فوت به سمت نپال خواهید رفت و اگر به سمت راستتان سقوط کنید 12000 فوت به تبت سقوط خواهید کرد و اگر به سمت راستتان سقوط کنید 12000 فوت به تبت سقوط خواهید کرد به نظر بهتر می رسد که به تبت سقوط کنید زیرا مدت بیشتری زنده خواهید ماند ( خنده ) ولی در هر دو صورت برای بقیه عمرتان سقوط کرده اید
خوب آن کوهنوردان بالا و در نزدیکی قله بودند در طول خط الراس قله که آن بالا می بینید من پایین در کمپ سه بودم ماموریت من در کمپ سه بود در حالی که این افراد بالا در طوفان بودند طوفان آن قدر شدید بود که ما باید به حالت درازکش قرار می گرفتیم با لباس کامل و با تمام تجهیزات در کف خیمه دراز کشیده بودیم تا جلوی کنده شدن خیمه از کوه را بگیریم این بدترین بادی بود که تا به حال دیده بودم و کوهنوردان بالا بر روی خط الراس خیلی بالاتر بودند 2000 فوت بالاتر و کاملا در مواجهه با شرایط جوی بودند ما با بعضی از آنها ارتباط رادیویی داشتیم
این نما در طول خط الراس گرفته شده راب هال , ما توسط رادیو شنیدیم , در این بالا بود در این نقطه در طوفان همراه دوگ هانسن بود در این نقطه در طوفان همراه دوگ هانسن بود و ما شنیدیم که راب حالش خوب است ولی دوگ قدرت پایین آمدن نداشت او به شدت خسته بود و راب پیش او مانده بود همین طور خبرهای بدی را در طوفان گرفتیم که بک وردرز و یک کوهنورد دیگر در برفها گیر کرده و مرده بودند که بک وردرز و یک کوهنورد دیگر در برفها گیر کرده و مرده بودند هنوز 18 کوهنورد دیگر بودند که از شرایط آنها بی خبر بودیم هنوز 18 کوهنورد دیگر بودند که از شرایط آنها بی خبر بودیم آنها گم شده بودند , سردرگمی همه کوه را فرا گرفته بود همه خبرهایی که می رسید گیج کننده بود . بیشتر آنها متناقض بودند ما اصلا نمی دانستیم که در آن طوفان چه می گذشت ما فقط در خیمه خودمان در کمپ سه چمپاته زده بودیم ما فقط در خیمه خودمان در کمپ سه چمپاته زده بودیم
قوی ترین کوهنوردان ما تود برلسون و پیت آتنز تصمیم گرفتند که به بالا بروند و هرکس را که بتوانند نجات دهند قوی ترین کوهنوردان ما تود برلسون و پیت آتنز تصمیم گرفتند که به بالا بروند و هرکس را که بتوانند نجات دهند با وجود این که طوفان سهمگینی می وزید تلاش کردند که یک پیام رادیویی به راب هال بدهند که کوهنوردی حاذق بود و در بالا در نزدیک قله با یک کوهنورد ضعیف تر مستقر شده بود که کوهنوردی حاذق بود و در بالا در نزدیک قله با یک کوهنورد ضعیف تر مستقر شده بود که کوهنوردی حاذق بود و در بالا در نزدیک قله با یک کوهنورد ضعیف تر مستقر شده بود از آنها انتظار داشتم که به راب بگویند صبر کن ما داریم میاییم ولی در حقیقت چیزی که آنها گفتند این بود دوگ را ترک کن خودت بیا پایین شانسی برای نجات او وجود ندارد و در این موقعیت فقط تلاش کن تا خودت را نجات بدهی و راب آن پیام را دریافت کرد ولی پاسخ او این بود ما هر دو پیام شما را گوش دادیم تود و پیت صعود کردند و به خط الراس قله رسیدند در اینجا و تصویری از هرج و مرج در آن بالا بود ولی آنها تا آنجا که می توانستند تلاش کردند تا افراد را تثبیت کنند من از کمپ سه از طریق رادیو آن ها را راهنمایی می کردم، و کوهنوردانی را که خودشان می توانستند پایین بیایند پایین فرستادیم و کوهنوردانی را که خودشان می توانستند پایین بیایند پایین فرستادیم و آنهایی که نمی توانستند پایین بیایند ما تصمیم گرفتیم تا آنها را در کمپ چهار بگذاریم در نتیجه کوهنوردان در طول این مسیر به پایین می آمدند
این از کمپ سه عکسبرداری شده جایی که من بودم و همه آنها به سمت من می آمدند در نتیجه من می توانستم یک نگاهی به آنها بیاندازم و ببینم چه کاری می توانم برایشان انجام دهم که خیلی هم زیاد نبود زیرا کمپ سه فقط یک فرورفتگی کوچک در یخ در میانه زاویه 45 درجه است که خیلی هم زیاد نبود زیرا کمپ سه فقط یک فرورفتگی کوچک در یخ در میانه زاویه 45 درجه است که خیلی هم زیاد نبود زیرا کمپ سه فقط یک فرورفتگی کوچک در یخ در میانه زاویه 45 درجه است شما به سختی می توانید در خارج از خیمه بمانید هوا واقعا سرد است . در ارتفاع 24000 فوتی قرار دارد تنها موجودی من در آن ارتفاع دو کیسه پلاستیکی بودند دو کیسه پلاستیکی بودند که بیشتر آن سرنگهای ضد درد و استروئید بود که بیشتر آن سرنگهای ضد درد و استروئید بود
وقتی کوهنوردان به من رسیدند من یک جورهایی ارزیابی می کردم که آیا شرایط آنها برای ادامه راه و پایین آمدن مناسب است یا نه من یک جورهایی ارزیابی می کردم که آیا شرایط آنها برای ادامه راه و پایین آمدن مناسب است یا نه آنهایی که سالم نبودند یا خوب هماهنگ نبودند یک تزریق استروئید انجام می دادم تا برای مدت زمانی آنها را سالم و روبه راه کنم تا برای مدت زمانی آنها را سالم و روبه راه کنم تا آنجایی که بتوانند کارشان را انجام دهند و بقیه مسیر را به پایین بروند تا آنجایی که بتوانند کارشان را انجام دهند و بقیه مسیر را به پایین بروند من تزریق ها را درست از روی لباسها انجام می دادم مانور دادن هر جور دیگر در آن بالا دشوار بود مانور دادن هر جور دیگر در آن بالا دشوار بود
در حالی که از آنها مراقبت می کردم خبرهای بیشتری از راب هال گرفتم هیچ راهی وجود نداشت تا به آن بالا برسیم و او را نجات دهیم او با ما تماس گرفت که بگوید الان تنهاست ظاهرا , دوگ در بالای کوهستان فوت شده بود ولی راب ناتوانتر از آن بود تا خودش پایین بیاید و با وجود بادهای سهمگین و بالا بودن در آن ارتفاع نجات او ممکن نبود و خودش هم این را می دانست و با وجود بادهای سهمگین و بالا بودن در آن ارتفاع نجات او ممکن نبود و خودش هم این را می دانست و با وجود بادهای سهمگین و بالا بودن در آن ارتفاع نجات او ممکن نبود و خودش هم این را می دانست در این وضعیت , او خواست تا به همسرش تلفن شود در این وضعیت , او خواست تا به همسرش تلفن شود او یک رادیو با خود داشت همسرش در خانه در نیوزلند بود او 7ماهه بارداراولین فرزندشان بود و راب خواست تا به او وصل کنند . این کار انجام شد . و راب و همسرش آخرین گفتگو را با هم داشتند و راب و همسرش آخرین گفتگو را با هم داشتند آنها برای فرزندشان نامی انتخاب کردند سپس راب به ارتباط خاتمه داد و آن آخرین چیزی بود که برای همیشه از او شنیدیم
من با درمان تعداد زیادی از بیمارهای بدحال رو به رو شده بودم در ارتفاع 24000 فوتی که این یک امر غیرممکن بود در نتیجه کاری که کردیم این بود , ما مجروحان را پایین در ارتفاع 21000 فوتی آوردیم , در اینجا درمان برای من راحتتر بود در نتیجه کاری که کردیم این بود , ما مجروحان را پایین در ارتفاع 21000 فوتی آوردیم , در اینجا درمان برای من راحتتر بود این جعبه وسایل پزشکی من بود این یک جعبه قلاب دار است که با تجهیزات پزشکی پر شده است این چیزی بود که تا بالای کوه حمل می کردم من تجهیزات بیشتری در پایین داشتم که من خواستم آنها را بالا بیاورند تا در کمپ پایین تر به من تحویل دهند و این تصویری از کمپ پایین تر بود
نجات یافته ها یکی یکی می آمدند بعضی از آنها هیپوترم بودند بعضی از آنها سرمازده بودند و بعضی هر دو کاری که ما می کردیم این بود که تا آنجا که می توانستیم آنها را گرم می کردیم اکسیژن به آنها وصل می کردیم و تلاش می کردیم آنها را احیا کنیم که این کار در ارتفاع 21000 فوتی بسیار دشوار بود در حالی که خیمه فوق العاده سرد بود که این کار در ارتفاع 21000 فوتی بسیار دشوار بود در حالی که خیمه فوق العاده سرد بود این تعدادی از سرمازدگی بر روی پاها است سرمازدگی شدید بر روی بینی این کوهنورد دچار برف کوری شده بود
در حالی که ما داشتیم از این کوهنوردان محافظت می کردیم ما به تجربه شگفت انگیزی رسیدیم که همانند نداشت , بک ودرز کسی که قبلا خبر رسیده بود که مرده به درون خیمه آمد ما به تجربه شگفت انگیزی رسیدیم که همانند نداشت , بک ودرز کسی که قبلا خبر رسیده بود که مرده به درون خیمه آمد ما به تجربه شگفت انگیزی رسیدیم که همانند نداشت , بک ودرز کسی که قبلا خبر رسیده بود که مرده به درون خیمه آمد ما به تجربه شگفت انگیزی رسیدیم که همانند نداشت , بک ودرز کسی که قبلا خبر رسیده بود که مرده به درون خیمه آمد دقیقا مثل یک مومیایی به درون خیمه آمد من انتظار داشتم که او داغون باشد ولی در واقع او به درون خیمه آمد و گفت سلام کن! کجا می تونم بنشینم؟ و بعد گفت آیا دفترچه بیمه من را قبول می کنی؟ (خنده) او این جمله را جدی گفت (خنده) او کاملا سالم بود , ولی شدیدا دچار سرمازدگی شده بود همانطور که می بینید دست او کاملا سفید است و صورت او , بینی او سوخته است در اولین مرحله سفید می شود و سپس کاملا نکروز می شود به رنگ سیاه در می آید و سپس می افتد این آخرین مرحله است مثل یک اسکار
خوب همینطور که من داشتم از بک مراقبت می کردم او در مورد اتفاقاتی که آن بالا افتاده بود می گفت او می گفت که در طوفان گم شده بوده و زیر برفها مدفون شده بوده و فقط آنجا دراز کشیده بوده و قدرت حرکت نداشته است بعضی از کوهنوردان نزدیک شده بودند و به او نگاهی انداخته بودند و او شنیده بوده که آنها گفتند او مرده است ولی بک نمرده بوده او آن جمله را شنیده ولی کاملا قدرت حرکت را از دست داده بوده او یک جورهایی وارد حالت کاتاتونیایی شده بوده حالتی که می توانست از اطراف خود آگاه باشد ولی حتی نمی توانست پلک بزند تا نشان بدهد که زنده است پس کوهنوردان از او دور شدند و بک برای یک روز و یک شب آنجا افتاده بود و روز بعد در برف و روز بعد در برف و سپس با خودش گفته بود من نمی خواهم بمیرم من یک خانواده دارم که باید به آن برگردم و فکر به خانواده بچه هایش و همسرش انرژی کافی را برایش فراهم کرد و فکر به خانواده بچه هایش و همسرش انرژی کافی را برایش فراهم کرد و فکر به خانواده بچه هایش و همسرش انرژی کافی را برایش فراهم کرد و انگیزه کافی او در حقیقت توانست بعد از مدتها در برف بودن بلند شود او در حقیقت توانست بعد از مدتها در برف بودن بلند شود او بلند شد و راه برگشت به کمپ را پیدا کرد و بک این داستان را خیلی با آرامش برای من گفت، ولی من کاملا غافلگیر شده بودم من نمی توانستم تصور کنم یک نفر برای آن مدت طولانی در برف باشد و بعد بلند شود من نمی توانستم تصور کنم یک نفر برای آن مدت طولانی در برف باشد و بعد بلند شود من نمی توانستم تصور کنم یک نفر برای آن مدت طولانی در برف باشد و بعد بلند شود او ظاهرا از یک هیپوترمی برگشت ناپذیر برگشته بود او ظاهرا از یک هیپوترمی برگشت ناپذیر برگشته بود و من فقط سعی می کردم درک کنم که او چه طوری این کار را کرده است و من فقط سعی می کردم درک کنم که او چه طوری این کار را کرده است
خوب , اگر بک را در یک دستگاه اسپکت می گذاشتیم چه می شد؟ خوب , اگر بک را در یک دستگاه اسپکت می گذاشتیم چه می شد؟ چیزی که در حقیقت می تواند عملکرد مغز را اندازه گیری کند فقط به صورت خیلی ساده , سه بخش مغز لوب قدامی , جایی مربوط به تمرکز و توجه شماست لوب قدامی , جایی مربوط به تمرکز و توجه شماست شما لوب گیجگاهی را دارید جایی که تصاویر را شکل می دهد و حافظه را نگهداری می کند و بخش خلفی مغز شما که مخچه را در بردارد که حرکت را کنترل می کند و ساقه مغزی جایی که کارکردهای نگهداری اصلی شما مثل ضربان قلب و تنفس را دارد جایی که کارکردهای نگهداری اصلی شما مثل ضربان قلب و تنفس را دارد
خوب بیایید یک مقطع از مغز برداریم و تصور کنید که بک وارد یک دستگاه اسپکت شده است و تصور کنید که بک وارد یک دستگاه اسپکت شده است این جریان خون را اندازه گیری می کند و در نتیجه جریان انرژی جنبشی درون مغز را خوب شما در اینجا قشر پیش پیشانی را دارید که به رنگ قرمز در آمده است این تاحدی یک اسکن با توزیع هموار است شما منطقه میانی را دارید جایی که لوب گیجگاهی می تواند این جا باشد و بخش خلفی جایی که کارکردهای نگهداری وجود دارد
این یک اسکن نسبتا نرمال است توزیع یکسان انرژی را نشان می دهد حالا , به این توجه کنید و ببینید که لوب پیشانی در این یکی چقدر بیشتر روشن شده حالا , به این توجه کنید و ببینید که لوب پیشانی در این یکی چقدر بیشتر روشن شده این شاید همان چیزی باشد که بک در هنگام درک خطر , زمانی که می خواست خودش را نجات بدهد تجربه کرد این شاید همان چیزی باشد که بک در هنگام درک خطر , زمانی که می خواست خودش را نجات بدهد تجربه کرد این شاید همان چیزی باشد که بک در هنگام درک خطر , زمانی که می خواست خودش را نجات بدهد تجربه کرد این شاید همان چیزی باشد که بک در هنگام درک خطر , زمانی که می خواست خودش را نجات بدهد تجربه کرد این قسمتهای مغزخاموش شده اند او در مورد فامیلی و هیچ کس دیگر در این مرحله فکر نمی کند و به سختی کار می کند او در مورد فامیلی و هیچ کس دیگر در این مرحله فکر نمی کند و به سختی کار می کند او تلاش می کند تا ماهیچه هایش را به کار گیرد و از این حالت خلاص شود خوب ولی او کنترلش را از دست می دهد و انرژیش تمام می شود هوا بسیار سرد است . او نمی تواند سوخت و ساز را نگه دارد و می بینید که در اینجا دیگر قرمزی وجود ندارد مغز او خاموش است او در زیر برف غرق شده . همه چیز خاموش است فقط جاهای خیلی کمی قرمز مانده انرژی بک رو به اتمام است او دارد می میرد
به اسکن بعدی می رسید ولی در مورد بک شما می بینید که در بخش میانی مغز دوباره شروع به روشن شدن می کند شما می بینید که در بخش میانی مغز دوباره شروع به روشن شدن می کند او شروع به اندیشیدن به خانواده اش می کند او شروع به یادآوری تصاویری میکند که به او انگیزه بلند شدن را می دهند او شروع به یادآوری تصاویری میکند که به او انگیزه بلند شدن را می دهند او با اندیشیدن در این منطقه (از مغز) تولید انرژی می کند او با اندیشیدن در این منطقه (از مغز) تولید انرژی می کند و این چگونگی تبدیل فکر به عمل در او است و این چگونگی تبدیل فکر به عمل در او است این بخش از مغز شکنج کمربندی قدامی نام دارد این منطقه ای است که خیلی از دانشمندان علوم عصب معتقدند اینجا قرارگاه امید است این منطقه ای است که خیلی از دانشمندان علوم عصب معتقدند اینجا قرارگاه امید است این منطقه ای است که خیلی از دانشمندان علوم عصب معتقدند اینجا قرارگاه امید است این جایی است که مردم تصمیم می گیرند جایی که نیروی اراده در آن به وجود می آید و شما می توانید ببینید که یک جریان انرژی از بخش میانی مغز جایی که تصاویر خانواده اش را می گیرد به این منطقه می آید که به اراده او توان می بخشد و شما می توانید ببینید که یک جریان انرژی از بخش میانی مغز جایی که تصاویر خانواده اش را می گیرد به این منطقه می آید که به اراده او توان می بخشد و شما می توانید ببینید که یک جریان انرژی از بخش میانی مغز جایی که تصاویر خانواده اش را می گیرد به این منطقه می آید که به اراده او توان می بخشد و شما می توانید ببینید که یک جریان انرژی از بخش میانی مغز جایی که تصاویر خانواده اش را می گیرد به این منطقه می آید که به اراده او توان می بخشد
خوب این قوی تر و قوی تر می شود تا جایی که تبدیل به یک فاکتور محرک می شود تا جایی که تبدیل به یک فاکتور محرک می شود او انرژی لازم را در آن منطقه بعد از یک روز یک شب و یک روز دیگر می سازد تا در واقع در خودش انگیزه بلند شدن را به وجود بیاورد او انرژی لازم را در آن منطقه بعد از یک روز یک شب و یک روز دیگر می سازد تا در واقع در خودش انگیزه بلند شدن را به وجود بیاورد او انرژی لازم را در آن منطقه بعد از یک روز یک شب و یک روز دیگر می سازد تا در واقع در خودش انگیزه بلند شدن را به وجود بیاورد و شما این جا می توانید ببینید او شروع به جمع کردن انرژی بیشتر در لوب پیشانی می کند او شروع به تمرکز می کند او اکنون می تواند تمرکز کند او در مورد توانایی هایش فکر می کند که چگونه خودش را نجات دهد خوب این انرژی به طرف بالا به سمت جلوی مغز منتقل می شود خوب این انرژی به طرف بالا به سمت جلوی مغز منتقل می شود و در اینجا مقداری پایین تر می آید ولی او این انرژی را مصرف می کند تا به این فکر کند که چه کارهایی باید انجام دهد تا بتواند جلو برود ولی او این انرژی را مصرف می کند تا به این فکر کند که چه کارهایی باید انجام دهد تا بتواند جلو برود و سپس آن انرژی مقداری در مناطق فکری منتشر می شود و سپس آن انرژی مقداری در مناطق فکری منتشر می شود او الان در مورد خانواده اش فکر می کند و انگیزه را در خودش به وجود می آورد این بخش خلفی است جایی که ماهیچه هایش شروع به حرکت خواهند کرد و تصمیم گرفته خودش را حرکت دهد قلب و ریه اش سرعت می گیرند خوب این چیزی است که من حدس می زنم که ممکن بود اتفاق بیفتد اگر می توانستیم بک را در طی این رزم بقا اسکن اسپکت کنیم خوب این چیزی است که من حدس می زنم که ممکن بود اتفاق بیفتد اگر می توانستیم بک را در طی این رزم بقا اسکن اسپکت کنیم خوب این چیزی است که من حدس می زنم که ممکن بود اتفاق بیفتد اگر می توانستیم بک را در طی این رزم بقا اسکن اسپکت کنیم
خوب در اینجا من در ارتفاع 21000 فوتی دارم از بک مراقبت می کنم و حس کردم که کارهایی که انجام می دادم کاملا جزئی بودند نسبت به آن کاری که خودش برای خودش انجام داده بود این فقط به شما نشان می دهد که قدرت ذهن چه کارهایی می تواند انجام دهد او بسیار بیمار بود . بیمارهای بدحال دیگری هم بودند خوشبختانه ما توانستیم یک هلیکوپتر بگیریم تا این افراد را نجات دهیم خوشبختانه ما توانستیم یک هلیکوپتر بگیریم تا این افراد را نجات دهیم هلیکوپتر در ارتفاع 21000 فوتی آمد و بلندترین نجات هلیکوپتری در تاریخ شد آن هلیکوپتر توانست روی یخ فرود بیاید و بک و بقیه نجات یافتگان را یکی یکی با خودش ببرد آن هلیکوپتر توانست روی یخ فرود بیاید و بک و بقیه نجات یافتگان را یکی یکی با خودش ببرد و آنها را در کاتماندو در یک کلینیک پیاده کند حتی قبل از این که ما به کمپ اصلی برسیم
این صحنه ای از کمپ اصلی است در یکی از کمپ ها جایی که بعضی از کوهنوردان گم شدند و چند روز بعد در آنجا یک تشریفات یادبود داشتیم و چند روز بعد در آنجا یک تشریفات یادبود داشتیم این شرپا ها شاخه های سرو کوهی را روشن می کنند آنها معتقدند که دود سرو کوهی مقدس است و کوهنوردان بر روی صخره های بلند در اطراف ایستادند و با کوهنوردانی که در نزدیکی قله گم شده بودند صحبت می کردند و با کوهنوردانی که در نزدیکی قله گم شده بودند صحبت می کردند رو به کوه در حقیقت تا بتوانند مستقیم با آنها صحبت کنند پنج کوهنورد را در اینجا از دست دادیم این اسکات فیشر بود راب هال اندی هریس دوگ هنسن و یوسوکو نامبا و یک کوهنورد دیگر که باید فوت می شد ولی نشد و آن بک ودرز بود او قادر به زنده ماندن بود چرا که توانست عزم راسخ باورنکردنی را در خود به وجود آورد او توانست قدرت ذهن خود را به کار گیرد تا خودش را نجات دهد او توانست قدرت ذهن خود را به کار گیرد تا خودش را نجات دهد
این ها پرچمهای دعای تبتی هاست این شرپا ها معتقدند که اگر بر روی این پرچم ها چیزی بنویسی این شرپا ها معتقدند که اگر بر روی این پرچم ها چیزی بنویسی آن پیام به خدایان می رسد و آن سال پیام بک پاسخ داده شد
متشکرم (تشویق)