آیا همه نباید شانسی برای یک زندگی خوب داشته باشند؟

متن سخنرانی :
می‌خواهم آنچه را در پنج سالِ اخیر در رابطه با مزیت بزرگ سفر به بسیاری از کشورهای فقیر جهان تجربه کرده‌ام، با شما در میان بگذارم
و این صحنه‌ایست که من همیشههمه جا می‌بینم، و این بچه‌ها در حال نگاه کردنبه یک گوشی هوشمند هستند و گوشی هوشمند حتی در کشورهای فقیرنیز تاثیر قابل ملاحظه‌ای دارد من به تیمم گفتم، می‌دانید، آنچه می‌بینم یک افزایش میل و شوقبه موفقیت در سراسر جهان است. در واقع، به نظر منیک همگرایی آرمانی وجود دارد. و من از یک تیم اقتصاد دان خواستم تاعملا این موضوع را بررسی کند. آیا این حقیقت دارد؟ آیا آرمان‌ها در سرتاسر جهانبه یک سمت و سو میل می‌کنند؟ بنابراین آن‌ها نتایج نظرسنجی نشریه‌ی گالوپدرباره رضایت از زندگی را بررسی کردند. و دریافتند که اگر شمابه اینترنت دسترسی داشته باشید رضایتمندی شما بالا می‌رود. اما یک اتقاق دیگر نیز رخ می‌دهدکه بسیار مهم است: درآمد مرجع شما، درآمدی که شما درآمد خودتان رابا آن مقایسه می‌کنید، نیز بالا می‌رود. حالا اگر درآمد مرجع یک جامعه، به طور مثال، ده درصد بالا برود با مقایسه خودشان با خارج از جامعه، آنگاه به طور متوسط، درآمد باید حداقل پنج درصدافزایش یابد تا رضایتمندی افراد درهمان سطح باقی بماند. اما هنگامی که شما دردهک‌های پایین درآمدی جامعه قرار بگیرید، درآمد شما باید خیلی بیشتر بالا برود اگر درآمد مرجع ۱۰ درصد بالا برود، یک چیزی در حدود ۲۰ درصد. و با این افزایش اشتیاق، سوال بنیادین این است: آیا ما به سمتی می‌رویم که آرمان‌ها به فرصت‌‌ منجر می‌شوند؟ و شما پویایی و رشد اقتصادی را مانند آنچه که در کشوری که من در آن متولد شده‌ام،در کره جنوبی، به دست می‌آورید؟ یا اینکه آرمان‌ها می‌روند که تبدیل به یأس شوند؟
این یک دغدغه‌ی واقعی است،زیرا بین سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵، حوادث تروریستی ۷۴ درصد افزایش داشته‌اند. تعداد مرگ و میرهای ناشی از تروریسم ۱۵۰ درصد بالا رفته است. در حال حاضر، دو میلیارد نفر درشرایط فقر، مناقشه،و خشونت به سر می‌برند، و تا سال ۲۰۳۰، بیش از ۶۰ درصداز افراد کم بضاعت در چنین وضعیت فقر، مناقشه و خشونتزندگی خواهند کرد. اما ما باید برای رسیدن به چنین آرمان‌هایی چه کنیم؟ آیا دیدگاه‌های جدیدی درباره‌ اینکه چگونه می‌توانیم برای رسیدنبه این آرمان‌ها به پاخیزیم وجود دارد؟ چون من به شدت نگرانم، اگر نتوانیم. الهامات به دلیل وجود اینترنت به شدتدر حال افزایش هستند. هرکسی می‌داند که بقیه چگونه زندگی می‌کنند. آیا توانایی ما برای برآورده کردناین آرمان‌ها به خوبی بالا رفته است؟
به منظور وارد شدن به جزییات این موضوع، می‌خواهم داستان شخصی خودم رابا شما در میان بگذارم. این مادر من نیست، اما در خلال جنگ کره، مادر من، به واقع خواهر خودش را، خواهر کوچک‌ترش را، بر پشت خود گذاشت، و حداقل یک مقداری از مسیر را پیاده رفت تا در اثنای جنگ کره از سئول فرار کند. حالا، در میان یک سری از معجزات، هم مادر و هم پدرم با گرفتن بورسیه تحصیلیبه نیویورک رفتند. آن‌ها در واقع همدیگر را در نیویورک دیدهو همانجا با هم ازدواج کردند. پدر من نیز یک پناهنده بود. در سن ۱۹ سالگی، او خانواده خود را در قسمت شمالی کشور ترک کرد، از مرز فرار کرد و هیچگاه دوباره خانواده خود را ندید. وقتی آن‌ها ازدواج کردند ودر نیویورک زندگی می‌کردند، پدر من یک پیشخدمت دررستوران پاتریشیا مورفی بود. آرمان‌هایشان شکل گرفت. آن‌ها فهمیدند که زندگی کردندر جایی مانند نیویورک در ده ۱۹۵۰ چگونه بود.
خب، برادر من به دنیا آمدو آن‌ها به کره بازگشتند، و آنگونه که من به خاطر می‌آورمما زندگی ایده‌آلی داشتیم، اما آنچه آن زمان در کره در حال رخ دادن بود این بود که یکی ازفقیرترین کشورهای جهان بود و یک شورش سیاسی در جریان بود. درست در خیابانی که ما در آن زندگی می‌کردیمهر روز تظاهرات برگزار می‌شد، دانشجویان علیه حکمرانی نظامیاناعتراض می‌کردند. و در آن زمان، آرمان‌های بانک جهانی، موسسه‌ای کهدر حال حاضر من آن را رهبری می‌کنم، به شدت با کره فاصله داشت. نظر آن‌ها این بود که برای کره بسیار دشواراست که بدون کمک گرفتن از خارج بتواند نیازهایی فراتر از نیازهای اساسیِمردم کشورش را فراهم کند. پس شرایط کره یک شرایط دشوار است، والدین من دیده‌اند که زندگیدر ایالات متحده چگونه است. آنجا ازدواج کردند.برادرم آنجا به دنیا آمد. و آن‌ها احساس کردند به این دلیل که به مایک فرصت بدهند تا به آرمان‌هایی که برای ما داشتند برسیم، ما مجبور شدیم به ایالات متحده بازگردیم.
حالا ما برگشته بودیم. در ابتدا به دالاس رفتیم. پدر مدرک دندانپزشکی‌اش رامجددا دریافت کرد. و سپس در نهایت به آیووا رفتیم. ما در آیووا بزرگ شدیم. و در آیووا تمامی مدارج را طی کردم. به دبیرستان رفتم، به کالج راه پیدا کردم. و پس از آن، یک روز،چیزی که هیچگاه فراموش نخواهم کرد، بعد از سال دوم کالج پدرم من را سوار کرد و من را به خانه رساند، و گفت: "جیم، آرمان‌های تو چیست؟ می‌خواهی چه رشته‌ای بخوانی؟چه می‌خواهی بکنی؟" و من گفتم:"پدر،- مادر ما در واقع یک فیلسوف بود،و ما را با بسیاری از عقاید درباره اعتراضات و عدالت اجتماعیآشنا کرده بود و من گفتم:"پدر، من می‌خواهمعلوم سیاسی و فلسفه بخوانم، و قصد دارم بخشی از یک جنبش سیاسی باشم." پدر من، دندانپزشک کره‌ای، به آرامی خودرو را کنار جاده متوقف کرد --
(خنده)
برگشت و به من نگاه کرد، و گفت، "جیم، تو تخصص پزشکی‌ات را می‌گیری،تو می‎‌توانی هرشته‌ای که می‌خواهی بخوانی."
(خنده)
من این داستان را برای بسیاری ازحضار آسیایی قبلا گفته‌ام هیچکس نمی‌خندد، آن‌ها فقطسرشان را تکان می‌دهند البته.
(خنده)
(تشویق)
هرچند، پدرم به طرز غم انگیزیدر سن جوانی فوت کرد ۳۰ سال پیش و در سن ۵۷ سالگی،اتفاقی که درست در سنی که من در حال حاضر در آن هستم افتاد زمانی که پدرم فوت کرد، اواسط تحصیلات پزشکیوتحصیلات تکیملی من بود-- می بینید، من در واقع با تحصیل در دو رشته مردم شناسی و پزشکی راه چاره ای برای خودم پیدا کرده بودم. هر دوی این رشته‌ها راتا پایان تحصیلات تکمیلی ادامه دادم.
اما درست در همان زمان، من این دو نفر را ملاقات کردم، اوفیلیا دال و پاول فارمر. و پال و من هم رشته بودیم. ما پزشکی می‌خواندیم و در همان زمان دکترای خود را در رشتهمردم شناسی گرفتیم. و شروع به پرسیدنسوال‌های بسیار اساسی کردیم. برای افرادی که امتیاز بزرگ تحصیل درهردو رشته پزشکی و مردم شناسی را دارند-- والدین من پناهنده بودند. پاول در واقع در یک اتوبوس در یک باتلاقدر فلوریدا بزرگ شد. او دوست داشت خود را "سفید پوست آشغال" صدا بزند. و همچنین ما این شانس را داشتیم و ما می‌گفتیم، نیاز به انجام چه کاری داریم؟ با آموخته های به طرز مضحکانه‌ای تودرتو، ماهیت مسئولیت ما نسبت به جهان چیست؟ و ما به این نتیجه رسیدیم که نیاز به تاسیسیک سازمان داریم. که "همراهان سلامت" نامیده می‌شود. در ضمن یک فیلم نیز درباره آنساخته شده است.
(تشویق)
یک فیلمی هست که فیلم فوق العاده ای است که در این باره ساختند،به اسم "Bending the Arc" در فستیوال فیلم Sundanceژانویه گذشته به نمایش درآمد. جف اسکال اینجاست. جف یکی از افرادی است که باعث به سرانجام رسیدن این کار شد. و ما شروع به فکر کردن به این مسئله کردیم که ما چه چیزی نیاز داریم تا سطح آرمانهای خودمان را به فقیرترین جوامع دنیا برسانیم.
این یکی از اولین دیدارهای مناز هایتی در سال ۱۹۸۸ است، و در سال ۱۹۸۸،ما شرح یک ماموریت تهیه کردیم، که در آن ما می خواهیم برای افرادیکه سطح بهداشت پایینی دارند گزینه ترجیحی بوجود بیاوریم. حالا این کار برای ما زمان زیادی برد، ما دانش آموخته ی رشته مردم شناسی بودیم. کتابهای مارکس رو خط به خط می خواندیم، هابرماس، فرناند برادل ما همه چیز می خواندیم می بایست به یک نتیجه می رسیدیم که ساختار کار خود را چطور بسازیم؟ بنابراین آن را " O برای P " نامیدیم، گزینه ترجیحی برای فقرا.
مهمترین چیز برای گزینه ترجیحی برای فقرا چیزی است که قطعاً نیست. این گزینه ترجیجی برای حس قهرمانی شما نیست. این گزینه ترجیحی برای ایده شما که چطور افراد ضعیف را از فقر در بیاورید نیست. این گزینه ترجیحی برای سازمان شما نیست. وسخت تر از همه اینکه این گزینه ترجیحی برای فقر شما نیست. این گزینه ترجیحی برای فقرا است.
بنابراین چکار می کنید؟ خوب، هائیتی، ما شروع به ساخت کردیم-- همه به ما گفتند کار اثر بخش تنها تمرکز روی واکسینه کردن و یا برنامه های تغذیه است. اما چیزی که مردم هائیتی می‌خواستندبیمارستان بود. آنها مدرسه می‌خواستند. آنها می خواستند فرصتهایی برای فرزندانشان مهیا باشد که از بقیه، از دوستانی که برای مثال به آمریکا رفته بودند می‌شنیدند. آنها همان فرصت‌هایی را می خواستند که والدین من می‌خواستند. من آنها را درک کردم. و بعد این کاری بود که انجام دادیم.بیمارستان ساختیم، شرایط تحصیل را مهیا کردیم. و هر کاری که توانستیم انجام دادیم تا به آنها فرصت بدهیم.
حالا، تجربه کاری من بسیار بالا رفته بود در همیاران سلامت، در میان این مردم، کارابالیو در شمال محله های فقیر نشین لیما، پرو. و در میان این مردم شروع کار ما فقط رفتن به خانه مردم و صحبت با آنها بود، و ما متوجه یک اپیدمی شدیم، شیوع بیماری سل مقاوم به چند دارو. این ملکیادوس است. در آن زمان ملکیادوس بیمار بود.تقریباً ۱۸ سالش بود، سخت ترین نوع بیماری سلمقاوم به چند دارو رو داشت. تمامی گوروها در سراسر دنیا،گوروهای سازمان بهداشت جهانی می گفتند درمان بیمار سل مقاوم به چند دارو اثربخش نیست. این بیماری خیلی پیچیده است،خیلی پرهزینه است. شما نمی‌توانید این کار را انجام دهید، انجام پذیر نیست. وعلاوه بر این، آنها از ما عصبانی می‌شدند، و کار آنها به این معنی بود که اگر قابل انجام بود ما این کار را انجام می‌دادیم. شما فکر می‌کنید کی هستید؟ افرادی که ما با آنها جنگیدیماز سازمان بهداشت جهانی و سازمانی که بیشتر از همه با آن می‌جنگیدیم گروه بانک جهانی بود.
حالا ما هر کاری که می‌توانستیم کردیم تا ملکیادوس را قانع کنیم تا داروهایش را مصرف کند، چرا که خیلی سخت است، و در طول درمان خانواده ملکیادوس چندین بار به ما گفتند "می‌دانید درمان ملکیادوس اثربخش نیست، چرا نمی‌روید و کس دیگری را درمان کنید؟"
(خنده)
من ملکیادوس را تقریبا ۱۰ سال ندیدم و در لیما،پرو، زمانی که ما جلسه سالانه داشتیم، چندین سال قبل، فیلمسازان او رو پیدا کردند و اینجا ما با هم ملاقات کردیم.
(تشویق)
او تقریباً الان ستاره رسانه‌ها شده،چرا که به افتتاحیه فیلم می‌رود، حتی الان نحوه سخنرانی و رفتار با حضار را می‌داند.
(خنده)
اما به محض اینکه ما بردیم -- ما واقعاً بردیم. ما برنده این جدال شدیم. شما باید سل مقاوم به چند دارو را درمان کنید -- ما یک چنین بحثی را اوایل سال ۲۰۰۰ در مورد HIV داشتیم. تمامی افراد برجسته بهداشت جهانیدر سراسر دنیا گفتند که درمان HIVدر کشورهای فقیر غیر ممکن است. بسیار پرهزینه است و بسیار پیچیده،شما نمی‌توانید این کار را انجام بدهید. در مقایسه با درمان سل مقاوم به چند دارو، در واقع این بیماری راحت‌تر است. و ما بیمارانی مثل آن را می‌دیدیم. ژوزف ژوان. ژوزف ژوان هیچ وقت صحبتیاز اثر بخش نبودن درمان نکرد. چند ماه مصرف دارو و اینجا می‌بینید که چطورشده.
(تشویق)
ما به آن اثر لازاروس درمان HIV می‌گوییم. ژوزلین وقتی که پیش ما آمد به این شکل بود. و اینجا بعد از چند ماهظاهر او را می‌بینید.
(تشویق)
حالا جدال ما، برای ما نبرد،ما فکر می کردیم، با سازمانهایی بود که همواره می‌گفتند این کار نتیجه بخش نیست. ما می‌گفتیم، نه، ما باید آرمانهای خود را بالا ببریم تا بتوانیم گزینه ترجیحی برای فقرا رابرای خود آنها بوجود بیاوریم. و آنها گفتند خوب خیلی خوب استاما نتیجه بخش نیست. و در همیاران سلامت دست به کاری نوشتاری زدیم. بر علیه آنها، در اصلبر علیه بانک جهانی کتابی نوشتیم. در این کتاب قید شده که به این دلیل که بانک جهانی تنها بر پیشرفت اقتصادی تمرکز می‌کند می‌گوید که دولت باید بودجه و هزینه‌های مربوط به بهداشت،تحصیل و رفاه اجتماعی را کم کند -- از نظر ما این کاراساساً غلط است. و ما با بانک جهانی جدال کردیم. و بعد یک اتفاق غیر منتظره افتاد. رئیس جمهور اوباما من را به عنوان نامزد ریاست بانک جهانی انتخاب کرد.
(تشویق)
و زمانی که من برای انجام روند بررسیپیش تیم رئیس جمهور اوباما رفتم، آنها یک کپی از کتاب "جان دادن برای ترقی"داشتند و تمام صفحات آن را خوانده بودند. و من گفتم "خوب باشه قضیه این است؟ شما می‌خواهید من رو رد کنید؟" گفتند "نه نه همه چیز خوبه." و من نامزد شدم، و در جولای سال ۲۰۱۲درهای بانک جهانی به روی من باز شد، و آن عبارت روی دیوار "رویای ما دنیای عاری از فقر" بعد از چند ماه، ما آن را تبدیل به یک هدف کردیم: پایان فقر مفرط تا سال ۲۰۳۰، افزایش شکوفایی مشترک. این کاری هست که ما اکنوندر گروه بانک جهانی انجام می‌دهیم. من احساس می کنم که من گزینه ترجیحی برای افراد فقیر را وارد بانک جهانی کردم.
(تشویق)
اما اینجا TED است، و بنابراین با شمااز یک سری نگرانی‌هایم می‌گویم، وبعد یک درخواستی دارم.
انقلاب صنعتی چهارم، شما بهتر از من در مورد آن اطلاع دارید، اما این چیزی است که من را نگران می‌کند. چیزهایی که در مورد از بین رفتن مشاغل می‌شنویم. همه ی شما در مورد آن شنیده‌اید. اطلاعات خود ما خبر ازاز بین رفتن دو سوم مشاغل کنونی در کشورهای در حال توسعه بدلیل اتوماتیک سازی می‌دهد. حال، شما باید جایگزینی برای این مشاغل بسازید، حالا، یکی از راه های جایگزین سازی برای این مشاغل تبدیل کارگران بهداشت جامعه به نیروی کار رسمی است. این کاری است که ما می‌خواهیم انجام بدهیم.
(تشویق)
ما فکر می کنیم محاسبات مابدرستی جواب می‌دهد که همانطور که نتایج بهداشت بهتر می‌شود و افراد صاحب مشاغل رسمی می‌شوند، ما می‌خواهیم بتوانیم با اضافه کردن آموزش مهارتهای نرم، کارگرانی داشته باشیم که تاثیر گسترده ای خواهند داشت، و این ممکن است جایی باشدکه بیشترازهمه پیشرفت می کند.
اما در اینجا یک مسئله دیگر هم هستکه اذیتم می کند: در حال حاضر برای من کاملاً روشن است که مشاغل آینده بیشتر بطور دیجیتال مورد درخواست خواهد بود، و مسئله نقص رشد هم بحرانی است. این عکس ها را چارلز نلسون از دانشکده پزشکی هاروارد در اختیار ما قرار داده. وچیزی که این عکس ها نشان می دهند یک طرف، سمت چپ عکس کودک سه ماهکه دچار نقص رشد شده، عدم تغذیه کافی ، عدم تحرک کافی. و در طرف دیگر،طبعاً یک کودک نرمال را نشان می‌دهد، و کودک نرمال تمامی اتصالات نورونی را داراست. حالا، اتصالات نورونی مهم هستند، چرا که آنها تعیین کنندهسرمایه انسانی هستند. در حال حاضر، ما می دانیم که توانایی کاهش این میزان را داریم. ما می توانیم به سرعت آمارنقص رشد کودکان را کاهش بدهیم، اما اگر این کار را انجام ندهیم، هند،برای مثال، با آمار ۳۸ درصدی نقص رشد، اگر ۴۰ درصد از کارگران آیندهآنها موفق به تحصیل نشوند، چطور می توانند در بازار اقتصاد آینده رقابت کنند؟ و ما قطعاً نگران دستاوردهای اقتصادی که به رشد کلی کشور کمک خواهد کرد هستیم.
حالا، چه کاری انجام خواهیم داد؟ ۷۸ ترلیون دلار میزان اقتصاد جهانی است. ۸/۵۵ تریلیون دلار آن مربوط به اوراق قرضه با نرخ منفی است. یعنی شما یک پولی به بانک مرکزی آلمان داده و بعد یک هزینه ای را هم بابت نگهداری آن پول به آنها پرداخت می‌کنید. این اوراق قرضه با نرخ بهره منفی است. ۲۴/۴ تریلیون دلار مربوط به اوراققرضه دولتی با بازدهی بسیار پایین است. و ۸ تریلیون دلار که عیناً در دست افراد ثروتمند است که آن را زیر بالشتهای بسیار بزرگشان پنهان می‌کنند. و کاری که الان ما می‌خواهیم انجام دهیماستفاده از ابزارهایمان است -- بگذارید برای چند لحظه فنی صحبت کنیم، ما در مورد ابزارهای بدهی ریسک اولین خسارت صحبت می‌کنیم، در مورد کاهش ریسک، ترکیب دارایی، در مورد بیمه ریسک سیاسی، افزایش اعتبار -- تمام این چیزهایی که من از بانک جهانی یاد گرفتم، اینکه ثروتمندان از هر لحظه برای ثروتمندتر شدن استفاده می‌کنند، و ما تا به حال به اندازه کافیاز طرف فقیران محکم پافشاری نکرده‌ایم تا این سرمایه را به عرصه بیاوریم.
(تشویق)
بنابراین آیا این کار درست جواب می‌دهد؟ آیا عملاً می‌توان بازیگرانبخش خصوصی را وارد یک کشور کرد و واقعاً این کار را به نتیجه رساند؟ خوب ما چندین بار این کار را انجام دادیم. اینجا زامبیاست، مقیاس خورشیدی. یکسری راه حل از طرف بانک جهانی که ما می‌آییم و تمام کارهای مورد نیاز برای جذب سرمایه بخش خصوصی رابرای شما انجام می‌دهیم. و در این مورد زامبیا، هزینه برق از ۲۵ سنت در هر کیلووات در ساعت، و تنها با انجام چند کار ساده،برگزاری مزایده، تغییر چندین خط مشی، ما توانستیم هزینه را کاهش بدهیم. کمترین پیشنهاد، برای زامبیا ۲۵ سنت در هر کیلو وات در ساعت؟ کمترین پیشنهاد ۴/۷ سنت در هر کیلووات در ساعت بود. این کار ممکن است.
(تشویق)
اما درخواست من از شما این است، این از طرف گروهی به نام زیپ لاین هست، یک شرکت باحال،و آنها به اصطلاح دانشمندان موشکی هستند. آنها راهی پیدا کردند که چطور از هواپیماهایبدون سرنشین در رواندا استفاده کنند. اینجا من دارم هواپیمایی رو می‌فرستم که به نقاط مختلف کشور خون می‌رساند در کمتر از یک ساعت. بنابراین ما جان آدم ها را نجات می‌دهیم، این برنامه جان آدم ها را نجات می‌دهد --
(تشویق)
این طرح برای زیپ لاین پولساز شد و برای رواندا باعث ذخیره سازی پول زیادی شد. این چیزی هست که ما نیاز داریم، و این رو از همه شما می‌خواهیم. از شما درخواست می کنم زمان کوتاهی رادر ذهنتان به این اختصاص بدهید به تکنولوژی که رویش کار می‌کنید فکر کنید، شرکتهایی که تاسیس کردید، طرح هایی که انجام می‌دهید فکر کنید. کمی فکر کنید و با ما کار کنید تا ببینیم آیا می‌توانیم به این راه حل‌هایشگفت آور که برد-برد هست برسیم.
صحبتهام را با آخرین داستان تمام می‌کنم. من در تانزانیا بودم و در یک کلاس درس. اینجا من هستم در یک کلاس درس با بچه های یازده ساله. و من از آنها پرسیدم،کاری که همیشه انجام می‌دهم، "وقتی که بزرگ شدیدمی‌خواهید چه کاره شوید؟" دو نفر از آنها دستشان رابلند کردند و گفتند، " من می‌خوام رئیس بانک جهانی بشم."
(خنده)
و درست مثل شما،تیم من و معلمهاشون خندیدند. اما بعد من از آنها خواستم نخندند. گفتم "ببینید می خواهم برای شمایک داستان بگویم." وقتی که من در کره بدنیا آمدم، کره به این شکل بود. من از اینجا آمدم. و وقتی که من سه سالم بود، در پیش دبستانی، فکر نمی کنم که جرج دیوید وودزرییس بانک جهانی اگر آن روز از کره دیدن می‌کردو به کلاس ما می‌آمد، به ذهنش می‌رسید که رییس آینده بانک جهانی توی این کلاس نشسته باشد. هیچ وقت به کسی اجازه ندهید به شما بگوید که شما نمی توانید رییس بانک جهانی باشید."
حالا -- متشکرم.
(تشویق)
اجازه بدهید شما را با یک استدلال ترک کنم. من از کشوری آمدم که فقیرترین کشور دنیا بود. من رئیس بانک جهانی هستم. من نمی‌توانم و نمی‌خواهمکه به گذشته خودم پشت کنم. این یک اضطرار است. سطح آرمان‌ها در حال افزایش است. همه جا آرمان‌ها بالا می‌روند. شما افراد حاضر در این سالن،با ما همکاری کنید. ما می‌دانیم که می‌توانیم آن روشهای زیپ لاینی را پیدا کنیم و به فقرا کمک کنیمتا به دنیایی بهتر جهش پیدا کنند، اما تا زمانی که با هم همکاری نکنیم انجام نخواهد شد. شمای آینده -- مخصوصاً برای فرزندان شما-- شمای آینده بسته به این دارد که چقدر ما برای اطمینان از فرصت های برابر برای تمامی کودکان جهان در مای آینده سرسختی و اهمیت به خرج بدهیم.
خیلی متشکرم.
(تشویق)
متشکرم. متشکرم. متشکرم.
(تشویق)
کریس اندرسون: می دونید، فکر می کنم مردم از دیدن اینطور صحبت کردن رئیس بانک جهانی متعجب می‌شوند. یک جورایی باحاله. از شما می‌خواهم کمی دقیق تردر مورد درخواستتون بگویید. دراین سالن سرمایه گذاران و کارآفرینان زیادی هستند. شما چطور با آنها مشارکت می‌کنید؟ درخواست شما از آنها چی هست؟
جیم یونگ کیم: می‌تونمیک لحظه فنی صحبت کنم؟
ک ا: فنی صحبت کنید. حتما.ج ی ک: خوب این کاری هست که ما انجام دادیم. شرکت های بیمه هیچ وقت در برای مثال زیرساخت کشورهای در حال توسعه سرمایه گذاری نمی‌کنند،چرا که نمی‌توانند ریسک آن را بپذیرند. آنها پول را برای افرادی که برای بیمههزینه پرداخت می‌کنند نگه می‌دارند. بنابراین کاری که ما انجام دادیم این بود،انجمن توسعه بین الملل سوئد به ما مقداری پول داد، ما رفتیم و آن را افزایش دادیم، یکصد میلیون، و اولین خسارت را گرفتیم، به این معنی که اگر این کار بد پیش رفت، ۱۰ درصد خسارت را بخوریم، و بقیه آن مطمئن است. و این کار ۹۰ درصد سهم، بخش است این در رتبه بندی سرمایه گذاری سه B گرفت،بنابراین شرکتهای بیمه سرمایه گذاری کردند. پس برای ما کاری که می‌کنیم این هست، ما پول دولتی را برای کاهش ریسک ابزارهای خاص استفاده می‌کنیم تا افراد را از بیرون وارد کنیم. پس همه شمایی که روی تریلیونها دلار پول نشستید. بیایید پیش ما. خوب؟
(خنده)
ک ا: و شما بخصوص بدنبال درخواست های سرمایه گذاری هستید که در دنیای در حال توسعهتولید اشتغال کند.
ج ی ک: قطعاً. قطعاً. بنابراین اینها، برای مثالدر زیرساخت‌هایی که برای انرژی، ساخت جاده، پل ها، بنادر خواهند بود. این چیزها برای اشتغال زایی ضروری هستند. اما علاوه بر این، چیزی که ما می‌گوییم این هست که ممکن است شما فکر کنیدکه تکنولوژی که شما روی آن کار می‌کنید، یا تجارتی که انجام می‌دهید ممکن است کاربردی در دنیایدر حال توسعه نداشته باشد، اما زیپ لاین رو ببینید، و اینکه مورد زیپ لاین فقط بخاطر کیفیت تکنولوژی اتفاق نیفتاد. به این خاطر بود که آنها زود با رواندایی‌ها وارد کار شدند و از هوش مصنوعی استفاده کردند -- یک چیزی، رواندا پهنای باند قوی دارد -- اما این وسایل خودشان کاملا به خودی خود پرواز می‌کنند. بنابراین ما به شما کمک می کنیم تا این کار راانجام بدهید. ما مقدمه کار را آماده می‌کنیم. حتی از لحاظ مالی شما را تامین می‌کنیم.ما به شما کمک می‌کنیم که این کار را انجام بدهید.
ک ا: بانک جهانی برای این کار چقدر سرمایه تعیین کرده؟
ج ی ک: کریس تو همیشه من رو تو اینطور موقعیتها قرار میدی.
ک ا: من سعی می کنم تو رو تو دردسر بندازم.ج ی ک: کاری که ما می‌خواهیم انجام بدیم این هست. ما ۲۵ میلیارد در سال برایسرمایه گذاری در کشورهای فقیر داریم، فقیرترین کشورها. وهمانطور که در سه سال بعد سرمایه گذاری می‌کنیم. ۲۵ میلیارد در سال، ما باید با شما فکر کنیم که چطور از این پول کارآمدتر استفاده کنیم. بنابراین من نمی‌تونم به شما یک عدد مشخص بدهم. این بستگی به کیفیت ایده دارد. پس ایده‌هاتون رو برای ما بیاورید، و من فکر نمی‌کنم تأمین مالی در اینجا مشکل ساز باشد.
ک ا: بسیار خوب، شما این حرف رو از خود ایشون شنیدید.
جیم خیلی از شما متشکرم.ج ی ک: متشکرم، متشکرم
(تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *