جنا لوین: صدایی که کیهان تولید می کند

متن سخنرانی :
من از همه شما می خواهم که برای یک لحظه این موضوع بسیار ساده را در نظربگیرید که تا کنون بیشتر آن چیزی که ما در باره کیهان می دانیم از طریق نور به ما رسیده است. ما می توانیم روی زمین بایستیم و به بالای سرمان، به آسمان نگاه کنیم و ستاره ها را با چشمان برهنه خود ببینیم. نگاه کردن به خورشید دید محیطی ما را مختل می کند ما نور بازتاب شده از ماه را می بینیم و از وقتی که گالیله آن تلسکوپ ابتدایی را به سمت اجرام آسمانی نشانه رافت جهان شناخته شده نیز از طریق نورِ خود و از دل اعماق تاریخ جهان، خود را برای ما آشکار کرد. و با کمک تلسکوپ های پیشرفته خود ما توانسته ایم فیلمی بی صدا از جهان تهیه کنیم این مجموعه ای از تک تصویرهایی است که ما را تا مهبانگ به عقب باز می گرداند.
با وجود این اما جهان ما یک فیلم صامت نیست. چرا که خود جهان ما صامت و بی صدا نیست. من می خواهم شما را قانع کنم که جهان ما یک موسیقی متن دارد و این قطعه موسیقی در خود فضا نواخته می شود. چراکه فضا می تواند مانند یک طبل به ارتعاش در آید. فضا می تواند نوعی آوایی تولید کند که از سراسر جهان و از تعدادی از دراماتیک ترین رویدادهای درون آن منشا می گیرد. حالا ما می توانیم که به این ترکیب با شکوه بصری که از جهان داشتیم ، یک ترکیب صوتی نیز اضافه کنیم. و با وجود اینکه ما هیچگاه صدایی از فضا نشنیده ایم ما واقعا باید در چند سال آینده شروع کنیم به بالابردن قدرت دریافت صدای هر آنچیزی که آن بیرون دارد اتفاق می افتد.
و برای تحقق این آرزو و ضبط و ثبت آوازهای کیهان ما توجه خود را برروی سیاهچاله ها متمرکز می کنیم و تعهدی که آنها با خود به همراه دارند، از آنجا که سیاهچاله ها می توانند بر فضا زمان ضربه بزنند مانند چوبی که روی طبل فرود می آید و آهنگ خیلی خاصی را تولید می کنند. که دوست دارم یکی از پیش بینی های خودمان از اینکه این آهنگ چه شکلی خواهد بود را برای شما پخش کنم سیاهچاله ها اجسام تاریکی هستند که در مقابل پیش زمینه ای تاریک قرار گرفته اند، و به همین دلیل ، ما نمی توانیم آنها را مستقیم ببینیم. آنها به واسطه نور - حداقل به طور مستقیم - خود را برای ما آشکار نمی کنند. ما می توانیم آنها را غیر مستقیم ببینیم. چرا که سیاهچاله ها می توانند برروی محیط خود تاثیر مخربی برجای بگذارند. آنها ستاره های اطراف خود را نابود می کنند. آنها در اطراف خود گردابی از بازمانده ها ایجاد می کنند. اما این ها را نمی توان مستقیما از طریق نور آنها مشاهده کرد. شاید روزی سایه ای از آنها ببینیم یک سیاهچاله ای که مقابل زمینه ای روشن قرار گرفته باشد اما هنوز موفق به چنین کاری نشده ایم. ولی با وجود این سیاهچاله ها را می توان شنید حتی اگر نتوانیم آنها را ببینیم، و این به دلیل این است که آنها فضا زمان را مانند یک طبل به صدا در می آورند.
ما این ایده را که می توان فضا را مانند یک طبل به صدا در آورد، مدیون انیشتین هستیم ، البته ما خیلی چیزها را به او مدیونیم. انیشتین به این نتیجه رسید که اگر فضا خالی باشد، اگر کیهان تهی و خالی باشد، آنگاه چیزی شبیه این عکس خواهد بود، البته غیر از اینکه احتمالا این درجه بندی ها را روی آن نمی بینیم. اما اگر آزادانه در فضا سقوط کنیم، حتی بدون این خطوط راهنما، شاید خودمان قادر باشیم این را رسم کنیم، چرا که می توانستیم متوجه شویم که در مسیر مستقیم در حال حرکتیم، مسیرهای مستقیم بدون انحنا که که در طول کیهان کشیده شده اند. انیشتین همچنین متوجه شد-- و این واقعا موضوع مهمی بود -- که اگر انرژی یا جرمی را در کیهان قرار دهید، می تواند باعث انحنای فضا شود. و جرمی که در حال سقوط آزاد است از کنار، مثلا خورشید عبور می کند و مسیرش متناسب با انحنای طبیعی فضای اطراف آن جرم تاب بر می دارد. این نظریه کبیر نسبیت عام انیشتین است. حتی نور هم از روی چنین مسیرهایی حرکت میکند. و ممکن است شما تا جایی در مسیر خمیده قرار گیرید که به مداری در اطراف خورشید افتید، همانطور که زمین به دور خورشید قرار گرفته است یا ماه به دور زمین می چرخد. این ها منحنی های طبیعی در فضا هستند.
چیزی که انیشتیتن به آن توجه نکرد این بود که اگر شما خورشید را بردارید و آن را تا ابعاد کره ای به قطر 6 کیلومتر فشرده سازید-- یعنی شما یک میلیون برابر جرم زمین را بردارید و آن را در فضایی به قطر 6 کیلومتر فشرده سازید، در این صورت یک سیاهچاله ساخته اید، جرمی آن چنین چگال که اگر نور از مسیری خیلی نزدیک به آن رد شود، ممکن است هیچگاه نتواند فرار کند -- سایه ای سیاه درمقابل کیهان. این انیشتین نبود که متوجه این موضوع شد، بلکه کارل شوارتزشیلد بود یک یهودی آلمانی در جنگ جهانی اول -- در حالیکهیک دانشمند تمام عیار بود که ارتش آلمان پیوست و در جبهه روس ها به خدمت می پرداخت. من دوست دارم شوارتزشیلد را در جنگ و درون سنگرها تجسم کنم که در حال محاسبه مدارموشک های بالستیک و آتش توپخانه ها است، و آنگاه، در بین این کارها، به محاسبه معادلات انیشتین می پردازد -- همانطور که شما معمولا در سنگر جنگ ان کار را می کنید. و او کار جدید انیشتیتن که به تازگی منتشر شده بود را می خواند ، تئوری نسبیت عام او را و از خواندن آن هیجان زده شده بود. و او به سرعت حدسی درباره یک راه حل ریاضیاتی دقیق مطرح کرد، که چیزی فوق العده غیر عادی را توصیف می کرد: منحنی های به شدت مستحکمی که که خود فضا هم درون آن ها فرو می ریخت، فضا در واقع مانند یک آبشار انحنا پیدا می کرد و به پایین و درون یک حفره فرو می ریخت. حفره ای که حتی نور هم نمی توانست از آن فرار کند. نور درون این حفره به دام می افتاد مانند هر چیز دیگری که در آن بیفتد، و همه آن چیزی که باقی می ماند تنها یک سایه از آن بود.
دراین موقع بود که برای انیشتین نوشت، و گفت: «همانطور که می بینید، جنگ با وجود شلیک دایمی توپخانه ها، به اندازه کافی با من مهربان بوده است. من توانستم خودم را از آنها دور کنم و به درون سرزمین ایده های شما قدم بگذارم.» و انیشتین هم تحت تاثیر دقت راه حل ارایه شده توسط او قرار گرفت. و من امیدوارم که تحت تاثیر فداکاری او نیز بوده باشد. او یک دانشمند بسیار سخت کوش در زیر شرایط بسیار دشوار بوده است. و او ایده شوارتزشیلد را هفته بعد، به جلسه آکادمی علوم پروس برد. اماانیشتین همیشه فکرمیکرد سیاهچاله ها یک پیچیدگی عجیب و غریب ریاضیاتی هستند. اوبه وجود این سیاهچاله ها در طبیعت باور نداشت. او گمان می کرد طبیعت از ما در مقابل پیدایش چنین موجودی محافظت می کند. و این چند دهه پیش از آن بود که واژه سیاهچاله ابداع شود و مردم سیاهچاله ها را موجوادتی واقعی و اخترفیزیکی به شمار آورند -- در واقع آنها مرحله مرگ ستاره های بسیار پر جرمی هستند که به شکل فاجعه باری در پایان عمر خود برروی خود فرو می ریزند و می ربند.
ستاره ما، خورشید، به یک سیاهچاله تبدیل نخواهد شد. چراکه این ستاره در حقیقت چندان پر جرم نیست. اما اگر ما یک آزمایش ذهنی انجام دهیم -- همان آزمایش هایی که انیشتین ازطرفداران آن بود -- می توانیم تصور کنیم که خورشید را تا قطر 6 کیلومتری ، فشرده و خرد کنیم، و یک زمین بسیار کوچک را در مدار ان قرار دهیم، شاید 30 کیلومتری بیرون خورشیدی که تبدیل به سیاهچاله شده است. و این زمین هم جرمی منیر و درخشان باشد، چراکه اکنون خورشید از بین رفته و هیچ منبع نور دیگری هم وجود ندارد -- بنابراین فرض کنید زمین جدید ، از خود درخشش داشته باشد. و فکر کنید که بتوانید زمین رادر مداری مناسب قرار دهید حتی 30 کیلومتریِ بیرون این سیاهچاله در هم فشرده. این سیاهچاله در هم فشرده را در واقع میتوان درون منطقه منهتان کم و بیش جای داد. شاید اندکی از آن وارد آب های رودخانه هادسون هم شود البته پیش ازانکه زمین ما را نابود کند. اما اساسا این موضوعی است که ما در باره آن بحث میکنیم. ما در باره جرمی صحبت می کنیم که شما می توانید آن را در نصف مساحت منهتان جای دهیدش و آن راتا این حد فشرده سازید.
خوب ما این زمین را خیلی نزدیک می کنیم - 30 کیلومتری بیرون - و باید در نظر داشته باشیم که این یک مدار کاملا قابل قبول در اطراف یک سیاهچاله است. اینجا نوعی راز آلودگی وجود دارد سیاهچاله همه چیز را در عالم می بلعد، اما باید خیلی به آن نزدیک شوید تا در دام آن سقوط کنید. اما چیزی که خیلی جالب توجه است این است که از نقطه ای که ما به ماجرا نگاه می کنیم، ما همیشه میتوانیم زمین را ببینیم. این سیاره پشت سیاهچاله پنهان نمی شود. بخشی از نوری که از زمین می آید به درون آن سقوط می کند، اما بخش دیگری از آن دچار گویی از نوعی عدسی رد می شود و به ما می رسد. بنابراین شما نمی توانید چیزی را پشت سیاهچاله پنهان کنید. اگر در دنیای بتل استار گالاکتیکا (نام سریال تاثیر گذار علمی - تخیلی ) بودیم و با سایلون ها مبارزه می کردید، باید به خاطر می داشتید که پشت سیاهچاله پنهان نشوید. در آنجا آنها می توانند شما را ببینند.
حال که خورشید ما به سیاهچاله تبدیل نمی شود: چون به اندازه کافی پر جرم نیست، اما دهها هزار سیاهچاله در کهکشان ما وجود دارند. و اگر یکی از انها باعث بروز نوعی گرفت و کسوف در راه شیری شود، این چیزی است که ما خواهیم دید. ما سایه ای از سیاهچاله می بینیم که در مقابل صدها هزارستاره ی کهکشان راه شیری قرار گرفته است و قرصهای عدسی گون درخشان را تولید کرده است. و اگر ما به درون این سیاهچاله سقوط می کردیم، می دیدیم که تمامی نور در اطراف آن مانند عبور از میان عدسی، منجنی شده اند، و حتی می توانستیم از سایه ها بگذریم و حتی واقعا متوجه نمی شدیم که رویدادی ویژه و دراماتیک در حال رخ دادن است. اگر سعی می کردیم که موتورهای موشکمان را روشن کرده و از آنجا خارج شویم اوضاع بد می شد چرا که نمی توانستیم ! هیچ چیز حتی نور هم نمی تواند از آن فرار کند
اما حتی با وجود اینکه سیاهچاله از بیرون تاریک به نظر می آید، اما از درون تاریک نیست، چرا که تمام نور کهکشان هم م یتواند در پشت ما به درون سیاهچاله سقوط کند. و حتی به واسطه پدیده نسبیتی که به اتساع زمان معروف است، به نظر خواهد رسید که ساعت های ما در مقایسه با ساعتی کیهانی کند تر کار می کند، اینگونه به نظر می آید که تمام مراحل تحول یک کهکشان در مقابل چشمان ما سرعت گرفته و به سمت ما شلیک می شود، و این درست پیش از آن است که به واسطه برخورد با سیاهچاله با مرگ مواجه شویم مانند این خواهد بود که با تجربه ای نزدیک به مرگ مواجهیم جایی که نوری را در انتهای تونلی می بینید البته این بار واقعا یک تجربه کاملا مرگ آور خواهد بود. (و نه نزدیک به آن ) (خنده ) و هیچ راهی هم برای باز گو کردن آن برای دیگران و جود ندارد تا درباره این نور در انتهای تونل ، داستانی را تعریف کنید.
تا کنون ما چنین سایه ای از یک سیاهچاله ندیده ایم، اما سیاهچاله ها را می توان شنید، حتی اگر نتوان آنها را دید. بیایید حالتی را تصور کنید که از دیدگاه اخترفیزیکی کاملا واقعگرایانه است-- دو سیاهچاله ای را تصور کنید که برای مدتی طولانی در کنار یکدیگر زندگی می کنند. شاید آنها در ابتدا ستاره هایی بوده اند و با رمبش برروی خود تبدیل به دو سیاهچاله شده اند -- که هر یک 10 برابر خورشید ما جرم دارند. حوب حالا ما این ها را تا جایی که به قطر 60 کیلومتر برسند در هم فشرده می کنیم. این دو می توانند با سرعت صدها دور در ثانیه به دور خود بچرخند. و در پایان عمرشان، آنها با سرعتی نزدیک به سرعت نور در اطراف هم خواهند چرخید. بنابراین آنها هزاران کیلومتر را تنها در کسری از ثانیه طی می کنند. و در حالیکه به این کار مشغولند نه تنها فضا را خمیده می کنند، بلکه به دنبال خود رد پایی از طنین فضا را بر جای می گذارند، که یک موج واقعی در فضا - زمان است. فضا دستخوش فشردگی و کشیدگی می شود که ناشی از رفتار این سیاهچاله است و جهان را به صدا در می آورد. و این صدا در کل جهان با سرعتی معادل سرعت نور به سفر می پردازد.
این شبیه سازی کامپیوتری را یک گروه که برروی نسبیت در مرکز فضایی گودارد ناسا کار می کنند تهیه کرده اند. تقریبا 30 سال برای هر کسی در جهان طول می کشد تا این مساله را حل کتد. این هم یکی از این گروه ها بود. این شبیه سازی دو سیاهچاله را در مداری در اطراف هم نشان می دهد، دوباره با کمک این منحنی های راهنما. و اگر بتوانید ببینید -- کمی تار و نا واضح است-- اما اگر بتوانید امواج قرمز را که به بیرون تابیده می شود بینید، آنها امواج گرانشی هستند. آنها را با استعاره می تواند صدای ضرباهنگ فضا تعبیر کرد، که با سرعت نور از محل این سیاهچاله ها به سمت بیرون حرکت می کنند و این در حالی است که سیاهچاله ها در هم می پیچند تا در نهایت کار تبدیل به یک سیاهچاله گردان و کامل شوند. اگر شما به اندازه کافی نزدیک این رویداد باشید، پرده گوش شما به ارتعاش در می آید ارتعاشی که به دلیل کشیدن و باز شدن فضا به وجود می آید. و شما می توانید به طور استعاری صدای این رویداد را بشنوید. البته در این شرایط سر شما هم در حال انقباض و انبساط است، برای همین شاید در درک آنچه اتفاق می افتد دچار مشکل شوید. اما می خواهم صدایی را برای شما پخش کنم که ما برای این رویداد پیش بینی کرده ایم.
این کار گروه من است -- یک مدل سازی کمتر فریبنده رایانه ای. تصور کنید که سیاهچاله کم جرم تر در حال سقوط در سیاهچاله ابر پر جرم است. صدایی که شما می شنوید صدای سیاهچاله سبک تر است که به فضا می کوبد هر بار که یک گام نزدیک تر می شود. اگر دور تر شود خیلی ساکت خواهد بود. اما صدایی مانند پتک می آید، که به طور استعاری در حال کوبیدن روی فضا است، و مثل یک طبل آن را به ارتعاش در می آورد. و ما می توانیم پیش بینی کنیم که صدا چگونه خواهد بود. می دانیم که همانطور که سقوط می کند، تند تر و بلند تر می شود. و در نهایت، صدای افتادن جرم کوچکتر در بزرگتر را می شنویم. (صدای طبل مانند) و تمام می شود. خوب من هیچ وقت این صدا را این قدر بلند نشنیده بودم -- در واقع خیلی دراماتیک تر به نظر می آید. توی خانه صدایش برخلاف انتظار انگار در حال آهسته شدن است یک جورایی مثل دینگ دینگ دینگ است.
این یک صدای دیگر از گروه من است. این بار هیچ تصویری را به شما نشان نمی دهم، چرا که هیچ رد پای به درد بخوری از خود به جای نمی گذارند، و فضا هم رنگ آمیزی شده نیست، تا بتواند به شما انحنای خود را نشان دهد اما اگر شما درون فضا قرار گرفتید و در حال سپری کردن تعطیلات خود در فضا بودید و این صدا را شنیدید، بهتره که سریع از جایی که هستید فرار کنید. (خنده) باید از منبع صدا دور شوید. هر دو سیاهچاله در حال حرکتند. هر دو سیاهچاله در حال نزدیک شدن به هم هستند. و در این حالت هر دو ارتعاش و لرزش های بسیاری دارند. و سپس با هم آمیخته می شوند. (صدای طبل مانند) و اکنون تمام شده است. خوب این صدای خیلی ویژه و منحصر به فردی برای ادغام سیاهچاله ها است-- که این جیر جیر هم در انتها به پایان می رسد. حالا پیش بینی ما برای آنچه می بینیم.
از خوش شانسی ما است که در فاصله ایمنی از سیاهچاله ها در اینجا در لانگ بیچ کالیفرنیا هستیم. و قطعا جایی در جهان دو سیاهچاله در حال ترکیب شدن هستند. و قطعا فضای اطراف ما در حال صدا درآوردن است، پس از آنکه این موج شاید یک میلیون سال نوری سفر کرده باشد و پس از یک میلیون سال سفر با سرعت نور این ارتعاش به ما رسیده باشد. . اینجا روی زمین آزمایشی بسیار سخت کوشانه در حال ساخته شدن است -- که آن را لایگو (LIGO) می نامند-- که در واقع می تواند انحراف در انقباض و انبساط عالم را تشخیص دهد و با دقتی معادل یک هسته اتم از فاصله 4 کیلومتری این کار را می کند. این واقعا یک آزمایش بی نظیر و دقیق است، و این آزمایش به نهایت دقت خود در طی چند سال آینده خواهد رسید -- تا بتواند این صدا را بشنود. همچنین ماموریتی فضایی پیشنهاد شده است، که امدیواریم در 10 سال اینده به فضا پرتاب شود، به نام لیسا (LISA). و لیسا ما را قادر می کند تا سیاهچاله های ابر پرجرم را ببینیم-- سیاهچاله هایی میلیونها و میلیاردها برابر پر جرم تر از خورشید ما.
در این تصویر تلسکوپ هابل دو کهکشان را می بینیم. به نظر می آید در آغوش هم آرام گرفته و منجمد شده اند. و هر کدام از آنها احتمالا میزبان یک سیاهچاله ابر پرجرم در مرکز خود هستند. اما آنها منجمد نشده اند، آنها در واقع در حال ترکیب شدن هستند. این دو سیاهچاله در حال ترکیب با یکدیگر هستند، و آنها در طی بازه زمانی یک میلیارد ساله در هم ادغام خواهند شد. این فراتر از انتظار و صبر انسان است که بتواند صدای آنها را بشنود. اما لیزا می تواند مراحل نهایی ادغام دو سیاهچاله ابر پرجرم را در ابتدای تاریخ کیهان رصد کند، آخرین 15 دقیقه پیش از سقوط آنها در یکدیگر. و فقط سیاهچاله ها نیستند، اختلالات بیشتری در عالم ما وجود دارند-- و بزرگترین آنها را به نام مهبانگ یا بیگ بنگ می شناسیم. وقتی این اصطلاح باب شد آن را استهزا می کردند و می گفتند -- آه جدا شما به یک بیگ بنگ یا مهبانگ اعتقاد دارید؟ اما این اصطلاح الان دقت و اعتبار بیشتری به دست آورده است، چرا که در واقع بانگ یا بنگی هم در کار بوده است، این واقعه صدایی تولید کرده است.
این انیمیشن از دوستان من در استودیو پروتون بیگ بنگ را از دید ناظری در بیرون از ماجرا نشان می دهد. ما هیچوقت در واقعیت نمی توانیم چنین کاری کنیم چون ما درون جهان بودیم، و چون جایی بیرون آن وجود ندارد که آنجا به ایستیم. . این پدیده همه جا هست ، همه اطراف شما را فرا گرفته است، و فضا هم به صورت کاتوره ای در حال نوسان است. 14 میلیارد سال می گذرد و این صدا هنوز در اطاف ما به صدا در می آید. کهکشان ها شکل می گیرند، و نسل هایی از ستاره ها درون آن کهکشان ها شکل می گیرند. و در اطراف یک ستاره، حداقل یک ستاره، یک سیاره زیست پذیر وجود دارد. و اینجا ما دیوانه وار و مشتاقانه این آزمایش را بنا می کنیم، این محاسبات را انجام می دهیم ، این کد های برنامه نویسی را می نویسیم.
تصور کنید یک میلیارد سال پیش، دو سیاهچاله با هم ترکیب شده باشند. آن صدا در فضا طنین انداز شده است برای همیشه. زمانی که ما حتی انیجا نبودیم. این نزدیک تر و نزدیک تر می شود -- 40 هزار سال پیش ما هنوز مشعول نقاشی روی دیوار غارها بودیم. به نظر باید برای ساختن ابزارهایمان عجله کنیم. صدا نزدیک تر و نزدیک تر می شود و در 20 سال ... یا هر چند سال آینده زمانی که حسگرهای ما به حداکثر حساسیتشان رسیدند -- ما آن را می سازیم و ماشین را روشن می کنیم و بنگ، آن را دریافت می کنیم -- نخستین آواز از فضا. اگر صدایی که می گیریم متعلق به بیگ بنگ باشد، صدایی مانند این خواهد بود. صدای فاجعه باری است. می توان به نوعی آن را نوفه (نویز) نام نهاد. نوفه سفید یا نویز سفید که طنین کاتوره ای است. و همه جا در اطراف ما هست ،البته احتمالا و به شرطی که توسط برخی فرآیندهای دیگر در کیهان حذف نشود. و اگر آن را دریافت کنیم، برای گوش ما مانند موسیقی خواهد بود، چرا که اکو و بازتابی از لحظه خلقت ما است، خلقت جهان مشاهده پذیر اطراف ما
خوب برای چند سال آینده، می توانیم صدای زمینه را بلند تر کرده و جهان را به موسیقی ترجمه کنیم. اما اگر ما بتوانیم آن لحظات نخستین را تشخیص دهیم، این موضوع ما را گامی به درک بیگ بنگ نزدیک تر می کند، که ما را بسیار نزدیک تر به پرسیدن برخی از دشوار ترین و زیرکانه ترین پرسش ها می کند. اگر این فیلم را معکوس پخش کنیم، می دانیم که در گذشته ما یک مهبانگ قرار دارد، و ما حتی ممکن است صدای ناهنجار آن را هم بشنویم. اما آیا مهبانگ ما تنها مهبانگ جهان بوده است؟ منظورم این است که ما باید بپرسیم پیش از آن چه اتفاقی افتاده است؟ آیا دوباره تکرار خواهد شد ؟ منظورم این است ، بر اساس روح حاکم بر چالش های کنفرانس تد برای باز آفرینی شگفتی، ما می توانیم حداقل در این دقیقه آخر سوال ها را بپرسیم. که صادقانه، شاید برای همیشه از پاسخ دادن به آنها طفره رویم.
اماباید بپرسیم: آیا این امکان وجود دارد که جهان ما تنها بخشی از یک تاریخ عظیم تر و بزرگ تر باشد؟ یا ، اینکه ما شاید تنها شاخه ای از یک کیهان چندگانه (مولتی ورس) باشیم -- که هر یک مهبانگ خاص خود را در تاریخچه اشان دارند -- شاید برخی از آنها با سیاهچاله ها طبل هایشان را به صدا در می آورند، و شاید برخی بدون آنها -- شاید برخی با حیات بسیار حساس ،و شاید برخی بدون آنها نه در گذشته و نه در آینده ما، اما شاید به گونه ای اساسی با ما در ارتباط و وابسته باشند؟ پس ما باید شگفت زده شویم که اگر جهانی چند گانه وجود داشته باشد، آیا در بخشی از آن چند جهان، مخلوقاتی وجود دارند؟ این ها مخلوقات چند جهان من هستند آیا محلوقات دیگری نیز در مولتی ورس وجود دارد که، درباره ما شگفت زده باشند؟ و درباره منشا اصلی خودشان ؟ و اگر آنها وجود دارند، من آنها را همانند خودمان تصور می کنم، در حال محاسبه ، نوشتن کدها، ساختن ابزار ها، تلاش برای تشخیص کم آوا ترین صدا ها از منشا خودشان و متحیر از اینکه چه کسان دیگری نیز آن بیرون وجود دارند.
ممنون، متشکرم
(تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *