از شام خانوادگی به آموزش سیاست رسیدن
این جلسهها دو مقررات داشت. نخست، اجازه داشتی صریح و آزادانه حرف بزنی. ما بچهها اجازه داشتیم از والدینمانانتقاد کنیم بدون این که بیادبی یا بی احترامیکرده باشیم. دومین مقررات، قانون چتهم هاوس نام داشت. یعنی هر چه در جلسه گفته میشددر همان جلسه میماند.
(خنده)
موضوعات بحث شده در این جلسات از این هفته با آن هفته فرق میکرد. یک هفته، درباره خوراکیهایی که میخواستیمبخوریم حرف میزدیم، این که ما بچهها چه وقتی به رختخواب برویم و چطور اوضاع را در خانوادهمان بهتر کنیم. در حالیکه جلسه بعدی بیشتر درباره اتفاقات پیشآمده در مدرسه بود و این که دعوای خواهر برادری چطور حل و فصل شود، منظورم دعواهای راستکی است. در آخر هر جلسه، تصمیمگیریهاییو موافقتهایی میکردیم که حداقل تا هفته بعد طول میکشیدند.
پس میتوانید بگویید کهیک سیاستمدار تربیت شدم. در سن شش یا هفت سالگی، استاد سیاست شدم. مذاکره و مصالحه میکردم، با دیگر بازیگران سیاست اتئلاف میکردم.
(خنده)
حتی یکبار سعی کردم فرایند سیاسی را به خطر بیاندازم.
(خنده)
این جلسات بسیار صلحآمیز،مدنی و دمکراتیک به نظر می رسند؟ اما همیشه داستان اینطور نیست. بخاطر همین فضای آزاد و باز برای بحث و انتقاد، اوضاع گاهی میتواند جنجالی شود.
یک جلسه خیلی برایم بد تمام شد. آن موقع ۱۰ سال داشتم و کار خیلی بدی در مدرسه انجامداده بودم، که امروزاز آن حرفی نمی زنم--
(خنده)
اما برادرم در جلسه آن را مطرح کرد. نتوانستم از خودم دفاع کنم، پس تصمیم گرفتم از جلسه بیرونبروم و کل سیستم را تحریم کنم. در واقع یک نامه رسمی نوشتم و به پدرم دادمبا اعلام این که جلسات را تحریم میکنم.
(خنده)
فکر کردم اگر در جلسات حاضر نشوم سیستم فرو بپاشد.
(خنده)
اما خانوادهام به این جلسات ادامه داد، و آنها اغلب تصمیماتی میگرفتند که من علیهش بودم. اما نمیتوانستم این تصمیمها را به چالش بکشم، زیرا در جلسات شرکت نمیکردم، بنابراین حق اعتراض علیه آن را نداشتم.
جالب این که وقتی ۱۳ ساله شدم سرآخر در یکی از این جلسهها دوباره شرکت کردم، بعد از این که مدتها آن را تحریم کردم. چون یک موضوعی بود که تنها من را درگیر میکرد. و دغدغه بقیه اعضای خانواده نبود. مشکل این بود که هر شب بعد از شام، همیشه تنها کسی بودم که باید ظرفها را میشستم، در حالیکه بردارنم مجبور به این کار نبودند. حس میکردم ناعادلانه و تبعیضآمیز است، پس میخواستم توی جلسه دربارهش بحث کنم. همانطور که میدانید این ایده که نقش یک زن یا دختر انجام کارهای خانه است قانونی است که در خیلی از جوامع از قدیم دایر است بنابراین برای من ۱۳ ساله که بخواهم آن را به چالش بکشم سکویی لازم بود.
در جلسه، برادرانم استدلالشان این بود که هیچ پسر دیگری را نمیشناسند که ظرف بشورد، پس چرا باید در خانواده ما فرق کند؟ اما والدینم با من موافق بودند و تصمیمگرفتند که برادرهایم باید به من کمک کنند. به هرحال، نمیتوانستند که انها را مجبورکنند و مشکل پابرجا بود.
وقتی دیدم راهحلی برای مشکلم یافت نشد،تصمیم به شرکت در جلسه دیگری گرفتم و سیستم جدیدی را پیشنهاد کردم که برای همه عادلانه بود. پس پیشنهاد دادم بجای این که یک نفر کل ظرفهای خانواده را بشورد هر یک از اعضا ظرفهای خودش را بشورد. و برای نشان دادن حسن نیت در حرفم، گفتم که من قابلمهها را هم میشورم. به این ترتیب، برادرهایم دیگر نمیتوانستند استدلال کنند که وظیفه پسرها و مردها شست و تمیز کردن در خانه نیست زیرا سیستمی که پیشنهاد کردمدرباره تک تک اعضای خانواده بود که ظرف خودشان را بشورند و تمیزکاری خودشان را بکنند.
همه به پیشنهادم موافقت کردند، و برای سالها این سیستم شستن ظرفهای ما بود.
چیزی که درباره خانوادهام به شما گفتم سیاست محض است. هر جزی از سیاستشامل تصمیمگیری است، و ایدهآلتر از همه، روال تصمیمگیری باید شامل آدمهایی با پسزمینههایمختلف باشد: علاقمندیها، عقاید، جنسیت، باورها، نژاد، قومیت، سن و غیره. و آنها همه باید از فرصت مساوی برای سهم داشتن در روال تصمیمگیری و نفوذ در تصمیماتی برخوردار باشند که بر زندگی آنها را مستقیم یاغیرمستقیم اثر خواهد گذاشت. برای همین برایم قابل هضم نیستوقتی میشنوم جوانان میگویند: «من برای مشارکت در سیاست و داشتن عقیده سیاسی خیلی جوانم.» همینطور وقتی از سوی برخی زنانمیشنوم که میگویند: « دنیای سیاست کثیف است نمیخواهم در آندخالت داشته باشم.» متاسفانه این ایده سیاست و مشارکت در سیاست در خیلی از جاهای دنیا طوری جا افتاده که مردم عادی حس میکنند برای مشارکت داشتن در سیاست لازم است کنشگرهای معترض باشند، و این درست نیست. میخواهم از این آدمهای جوان، زنان و مردم عادی به طور عام بپرسم: آیا واقعا استطاعت علاقمند نبودنیا مشارکت نکردن در سیاست را دارید؟
سیاست تنها کنشگری نیست. آگاهی است، مطلع نگهداشتن خودمان است،اهمیت دادن درباره حقایق است. در وقت ممکن رای دادن است. سیاست ابزاری است که از طریق آن ساختار خود را بعنوان گروه و جامعه بنا مینهیم. سیاست همه بخشهای زندگی را اداره میکند، و با مشارکت نکردن در آن، در واقع به دیگران اجازه میدهید درباره کجا بودن و آنچه میتوانید بخورید، دسترسی به سیستم بهداشتی،تحصیلات رایگان، چقدر مالیات پرداخت کنید، چه وقت میتوانید بازنشسته شوید، حقوق بازنشسنتگی شما چقدر است تصمیم بگیرند. دیگر آدمها با در نظر گرفتن قومیت و نژاد شما تصمیم میگیرند که مجرم هستید یا مذهب و ملیت شما برای قرار دادن شمادر فهرست تروریستی کفایت میکند یا خیر. و اگر هنوز فکر میکنید یک انسان مستقل، قویهستید که سیاست تاثیری بر شما ندارد. پس دوباره فکر کنید.
من با شما به عنوان زن جوانی از لیبی صحبت میکنم، کشوری که در وسط یک جنگ داخلی است. بعد از ۴۰ سال حکومت خودکامه، جایی است که مشارکت سیاسی زنان و جوانان نه ممکن است و نه تشویق میشود. تقریبا تمامی دیالوگهای سیاسی که طی چند سال گذشته رخ داده، حتی آنهایی که توسط قدرتهایخارجی ترتیب داده شدند، فقط با حضور مردان میانسال در سالنبوده است. اما در جاهایی با یک سیستم سیاسیورشکسته مثل لیبی، یا در مراکز به ظاهر کارکردیمثل سازمانهای بین اللملی، سیستمهایی که امروزه برای تصمیمگیریداریم از سوی مردمی نیست که نمایندهمردم باشند، بلکه از سوی معدودی برای همان جمعیت معدود دایر شدند. و این جمعیت معدود در تاریخاکثرا بطور خاص مردانه بوده، و آنها قوانین و سیاستها، مکانیسمهایی را برای مشارکت سیاسی ایجاد کردهاند که بر مبنای عقاید، باورها، جهان بینی، رویاها، الهامات این گروه از مردم است، در حالیکه بقیه را دخالت ندادهاند. در نهایت همه ما تقریبا این حرف را شنیدهایم: «حالا زنها که هیچ، جوانها و رنگین پوستها از سیاست چه میفهمند؟»
وقتی جوان هستید، و در خیلی از جاهای دنیا، یک زن-- اغلب میشنوید که سیاستمدارن باتجربهمیگویند، «شما فاقد تجربه سیاسی هستید.» و وقتی آن را میشنوم، به خودم میگویم منظورشان چه نوع تجربهایاست؟ تجربه سیستمهای سیاسی فاسد؟ یا مشارکت در جنگها؟ یا اشاره دارند به تجربهای الویت بخشیدن به منافع اقتصادی در قیاس با محیطزیست؟ زیرا اگر این تجربه سیاسی است، پس بله--
(تشویق)
ما به عنوان زنان و جوانان هیچ تجربه سیاسی نداریم.
حال، شاید فقط سیاستمدران را نباید سرزنش کنیم، زیرا آدمهای عادی و خیلی از جوانان هم سیاست برایشان مهم نیست. و حتی آنهایی که اهمیت میدهند همنمیدانند چطور مشارکت کنند.
این باید تغییر کند و پیشنهاد من این است. لازم است به از سن پایین درباره تصمیمگیری و مشارکت داشتن یاد بدهیم. هر خانوادهای سیستم سیاسی کوچکخودش را دارد که ممولا دمکراتیک نیست، زیرا والدین تصمیمهایی میگیرند که بر همه اعضای خانواده اثر میگذارد، در حالیکه بچهها حرف چندانیبرای گفتن ندارند. مشابه همین، سیاستمداران تصمیمهاییمیگیرند که بر کل ملت اثر میگذارد، در حالیکه مردم حرف زیادی برای زدن ندارند.
لازم هست این را تغییر دهیم، و برای دستیابی به این تغییردر سطح سیستماتیک، لازم است به آدمها یاد دهیم که روابط جهانی، ملی و سیاسی مانند روابط شخصی و خانوادگی به آنها مربوط هستند.
پس برای دستیابی به این مقصود،پیشنهاد و نصیحت من این است، سیستم جلسه دموکراسی خانوادگی را امتحان کنید. زیرا که کودکان شما را قادر به تمریننقش عملکردیشان و تصمیمگیری از سن خیلی پایین میکند.
سیاست درباره مکالمه داشتن است، از جمله مکالمههای مختلفی که منتهی به تصمیمها می شوند. و برای داشتن یک مکالمه، مشارکت شما لازم است، نه جا زدن مثل کاری که من در کودکی کردم و بعد درسم را به شیوه سختتری یاد گرفتم و مجبور به از نو برگشتن شدم. اگر کودکانتان را در گفتگوهای خانوادگی دخالت دهید، زمانی که بزرگ شوند بلد خواهند بود که چطور در گفتگوهای سیاسی شرکت کنند. و از همه مهمتر، تکرار میکنم از همه مهمتر به دخالت داشتن آنها کمک خواهد کرد.
متشکرم.
(تشویق)