کارلو راتی: آثار معماری که حس میکنند و پاسخ میدهند
متن سخنرانی :
عصر همه شما به خیر چیزی دارم که میخواهم به شما نشان بدهم (خنده) یک پیکسل، پیکسل پرنده، در نظر بگیرید این چیزیست که ما در آزمایشگاهمان 'طراحی معقول' میگوییم. بگذارید کمی درباره آن به شما بگویم اگه شما این عکس را نگاه کنید - من اصالتا" ایتالیایی هستم و هر پسری در ایتالیا با این عکس بر دیوار اتاق خوابش بزرگ میشود. ولی دلیلی که من این را به شما نشان میدهم اینست که مسئله خیلی جالبی در دهههای اخیر در مسابقات فرمول یک اتفاق افتاده است در گذشته، اگرکه میخواستید در مسابقات فرمول یک برنده شوید، بودجهای را بر میداشتید، و بودجهتان را روی یک راننده خوب و ماشین خوب، شرط میبستید. و اگر ماشین و راننده به اندازه کافی خوب بودند، در مسابقه برنده میشدید. و امروزه، اگر بخواهید که در مسابقه برنده شوید، شما چیزی شبیه این نیاز دارید .. چیزی که ماشین را لحظه به لحظه بررسی میکند، چند هزار حسگر دارد که دادهها را از ماشین جمعآوری میکنند، این دادهها را به سیستم منتقل میکند، و سپس پردازشش میکند و از آنها استفاده کرده تا با تصمیمها به ماشین برگردد و همزمان که دادهها جمعآوری می شوند، ورودیها را تغییر میدهد. و این چیزیست که، در اصطلاح مهندسی، سیستم کنترل همزمان نامیده میشود و اساسا، یک سیستم با دو جزء است حسگر و عملگر.و آنچه که اکنون جالب است، اینست که سیستمهای کنترل همزمان در حال وارد شدن به زندگی ما هستند. شهرهای ما، در چند سال گذشته، با شبکهها و وسایل الکترونیک پوشانده شدهاند. آنها مثل کامپیوتر در فضای آزاد شدهاند. و به عنوان کامپیوترهای فضای آزاد، شروع کردهاند به پاسخ به شیوه متفاوت با قابلیت اینکه حس شوند و تحریک شوند. اگر ما شهرها را درست کنیم، واقعا کار خیلی بزرگی کردهایم. در کنار همین می خواستم اشاره کنم که شهرها فقط دو درصد سطح زمین هستند، ولی ٥۰درصد جمعیت جهان در آنجا هستند. ٧٥ درصد انرژی را مصرف میکنند .. و تا ٨۰ درصد تولیدکننده دیاکسیدکربن. بنابراین اگر ما بتوانیم کاری برای شهرهایمان بکنیم، کار مهمی خواهد بود. ورای شهرها، همه این حس کردنها و تحریک کردنها در حال ورد به اشیای روزمره زندگی ما هستند.
این از نمایشگاهی است که پائولا انتونلی برگزار میکند و در MoMA در طی تابستان امسال خواهد بود اسمش "با من حرف بزن" است. خوب، وسایل و محیط اطراف ما، شروع به حرف زدن با ما کردهاند. به عبارتی، تقریبا شبیه اینست که هر اتم اطراف ما در حال تبدیل شدن هم به حسگر و هم عملگر است. و این به شدت ارتباطات ما را به عنوان انسانها با طبیعت اطرافمان تغییر خواهد داد به عبارتی، تقریبا شبیه آرزوی قدیمی میکلآنژ است ... میدانید، وقتی که میکل آنژ مجسمه موسی را میساخت. آخر کار، میگویند که او چکش را برداشت و به سمت موسی پرت کرد .. درواقع هنوز هم شما میتوانید خراش کوچکی را آن زیر ببینید .. و گفته شده که داد زد "Perché non parli؟ چرا حرف نمیزنی؟ امروز، برای اولین بار، محیط پیرامون ما شروع به حرف زدن با ما کردهاست. و من تنها چند مثال را نشان میدهم .. و دوباره، با ایده حسکردن محیط و تحریک آن.
بگذارید با حسکردن آغار کنیم. اولین پروژهای که من میخواهم به شما نشان دهم در واقع یکی از اولین پروژههای آزمایشگاه ماست. چهارسال و نیم پیش در ایتالیا کاری که ما در آنجا کردیم. در واقع استفاده از یک شبکه جدید در آن زمان بود که در تمام جهان گسترده شده بود .. آن شبکه تلفن همراه است .. ما از دادههای ناشناس و گردآوری شده آن شبکه را استفاده کردیم. که به هرحال توسط خدمات دهنده جمعآوری میشود. برای فهمیدن اینکه شهر چگونه کار میکند. تابستان آن سال تابستان خوش شانسی بود -- ٢۰۰٦ وقتی بود که ایتالیا جام جهانی فوتبال را برد. بعضی از شما ممکن است که یادشان بیاید، ایتالیا و فرانسه بازی میکردند، و آخرش زیدان و ضربه سر او. و به هر حال، ایتالیا در پایان برد.
(خنده)
حالا به آنچه که در آن روز اتفاق افتاد نگاه کنید فقط با زیر نظر گرفتن فعالیتهایی که در شبکه اتفاق افتاد. اینجا شما شهر را میبینید. کلوسیوم را در وسط میبینید. رودخانه تیبر صبح قبل از مسابقه. زمان را در بالا میبینید اوائل بعدازظهر، مردم اینجا و آنجا تلفن میزنند و حرکت میکنند. مسابقه آغاز میشود .. سکوت. فرانسه گل میزند. ایتالیا گل میزند. بین دو نیمه، مردم چند تماس کوتاه میگیرند و دستشویی میروند نیمه دوم. پایان وقت معمول بازی. وقت اضافی اول، دوم. زیدان، ضربه سر در یک لحظه. ایتالیا برنده میشود. هورا (خنده) (تشویق) آن شب، همه برای شادی به مرکز شهر رفتند. پیک بزرگ را دیدید. روز بعد، همه رفتند به مرکز شهر برای دیدن تیم برنده و نخست وزیر وقت. و سپس همه به سمت پایین حرکت کردند. تصویر مکانی به نام "سیرکو ماسیو" را میبینید، که، از زمان رم، مردم میروند و جشن میگیرند .. برای اینکه یه جشن بزرگ بگیرند، و شما نقطه اوج را در پایان روز میبینید. خوب، این تنها نمونهای بود از اینکه چگونه ما میتوانیم شهر را امروزه حس کنیم. طوری که ما چند سال پیش نمیتوانستیم انجام بدهیم.
یک مثال سریع دیگر درباره حسکردن: این در مورد مردم نیست، بلکه درباره چیزهاییست که ما روزانه استفاده و مصرف میکنیم. خوب، امروزه ما همه چیز را درباره اینکه وسایل ما از کجا آمدهاند میدانیم. این نقشهای است که نشان میدهد که تمامی چیپهای که کامپیوتر مک را که میسازند از کجا گردآوری میشوند. ولی ما درباره اینکه آنها کجا میروند هیچ اطلاعی نداریم. برای این پروژه، و ما چند تا برچسب کوچک ساختیم برای اینکه آشغال را در طول سیستم ردیابی کنیم. خوب ما با چندین داوطلب آغاز کردیم که به ما در سیاتل کمک کردند حدود یک سال پیش، آنها چیزهایی که دور میانداختند را برچسب میزدند .. چیزهای مختلف، همونطور که اینجا میبینید .. چیزهایی که معمولا دور میانداختند. ما یک چیپ کوچک به آنها متصل میکردیم، یک برچسب کوچک، به زباله و سپس آنها را دنبال میکردیم. این نتایجی که ما به دست آوردیم.
(موسیقی)
از سیاتل ... بعد از یک هفته. بعد از این دادهها ما فهمیدیم که ناکارآمدیهای زیادی در سیستم وجود دارد. ما میتوانیم همان کار را با انرژی کمتر انجام دهیم. این دادهها در گذشته موجود نبودند. ولی جابجاییهای بی مورد و اتفاقات پیچیده زیادی رخ میدهد. نکته دیگر اینست که ما معتقدیم که اگر ما هر روز ببینیم که ظرفی که ما هر روزه دور میاندازیم، ناپدید نمیشوند هنوز جایی در این زمین است. و ظرف پلاستیکی که ما هر روز دور میاندازیم هنوز یک جایی هستند. و اگر ما این را به مردم نشان دهیم، سپس میتوانیم تغییرات رفتاری را ایجاد کینم. و آن دلیل انجام این پروژه بود.
همکار من در امآیتی، آسف بیدرمن او بیشتر درباره حس کردن میتواند توضیح بدهد و چیزهای زیبای خیلی بیشتری که میتوانیم با حسگرها انجام دهیم. اما من میخواستم به بخش دوم بروم که ما در ابتدا دربارهاش بحث کردیم. و آن تحریک محیط پیرامونمان است. و اولین پروژه درباره کاریست که ما چند سال پیش در زاراگوزا، اسپانیا انجام دادیم. از یک سوال توسط شهردار شهر شروع شد، که آمد و گفت اسپانیا و اروپای مرکزی رسم زیبایی دارند که از آب در مکانهای عمومی، در معماریها استفاده میکنند. و سوال این بود: فناوری، فناوری نوین چگونه میتواند به آن اضافه شود. و یکی از ایدههایی که در امآیتی در یک کارگاه آموزشی توسعه یافت این بود که، این لوله را تصور کنید، و این شیرها را دارید، شیر الکتریکی، شیر آب بازشدن و بستن. شما یک پرده آبی میسازید با پیکسلهایی از آب. اگر آن پیکسلها بیافتند، میتوانید روی آن بنویسید، میتوانید طرح، نقاشی یا متن روی آن نشان دهید. و شما حتی میتوانید نزدیک آن بشوید و پرده باز میشود برای اینکه شما از میان آن بپرید. همانطور که در این عکس میبینید.
خوب، ما این ایده را به شهردار بلیوک ارائه کردیم او از آن خیلی خوشش آمد. و ما قرارداد طراحی یک ساختمان در ورودی نمایشگاه را گرفتیم. ما بهش "پاویلیون آب دیجیتال" میگوییم. تمامی ساختمان از آب ساخته شدهاست. هیچ در و یا پنجرهای نیست. ولی وقتی که نزدیکش میشوید، آن باز میشود تا به شما اجازه ورود دهد. (موزیک) سقف نیز از آب پوشیده شدهاست. و اگر کمی باد باشد، و شما بخواهید پاشیدن آب به اطراف را به حداقل برسانید، میتوانید سقف را پایین بیاورید. و میتوانید ساختمان را ببندید، و همه معماری ناپدید میشود. مثل اینجا. میدانید، این روزها، همیشه عکسها در طی زمستان گرفته میشوند. وقتی که سقف را برمیدارند برخی مردم آنجا بودند و گفتند "ساختمان را خراب کردند." نه، آن را خراب نکردند، فقط وقتی که خاموش میشود، کل معماری ناپدید میشود. این ساختمان در حال کار است. یک نفر را میبینید که درباره آنچه که در درون بنا اتفاق میافتد گیج شدهاست. اینجا من هستم که تلاش میکنم خیس نشوم، آزمایش حسگرهایی که آب را باز میکنند.
خوب حالا باید به شما بگم که یک شب چه اتفاقی افتاد وقتی که حسگرها از کار افتادند. ولی در واقع آن شب خیلی مفرحتر بود. همه بچههای زاراگوزا آمدند به ساختمان، چون راه تعامل با ساختمان یک چیز متفاوت شده بود. دیگر ساختمانی که راه را برای ورود شما باز کند نبود، ولی ساختمانی بود که برشها و سوراخهایی درون دیوارهای آبی داشت، و شما باید میپریدید بدون اینکه خیس شوید.
(فیلم)(صدای جمعیت)
و این، برای ما، خیلی جالب بود. چون، به عنوان یک معمار، مهندسی، طراح ما همیشه فکر میکنیم که مردم چطور از آنچه که ما طراحی کردهایم استفاده میکنند. ولی واقعیت این است که همیشه غیرقابل پیشبینی است. و این زیبایی انجام کارهایی است که توسط مردم استفاده میشوند و با آنها تعامل دارند.
این عکسی از ساختمانی است با پیکسلهای فیزیکی، پیکسلهایی که از آب ساخته شدهاند، و سپس نقش انداختن روی آنها. و این آن چیزیست که ما را به فکر کردن درباره پروژه بعدی که نشانتان میدهم انداخت. اینکه، تصور کنید آن پیکسلها بتوانند پرواز کنند. تصور کنید شما بتوانید هلیکوپترهای کوچکی داشته باشید که در هوا حرکت میکنند، و سپس هر کدام از آنها با یک پیکسل کوچک با رنگ متفاوت تقریبا شبیه یک ابر که میتواند در فضا حرکت کند. این هم فیلم.
(موزیک)
یک هلیکوپتر را تصور کنید، مثل آن که قبلا دیدیم که با دیگران حرکت میکند، همزمان. شما میتوانید این ابر را داشته باشید. شما یک صفحه نمایش انعطافپذیر دارید، مثل این .. حالت معمولی در دوبعد. یا در حالت عادی، ولی در سه بعد، که اینجا رنگ است که تغییر میکند، نه مکان پیکسلها. شما میتوانید با انواع مختلف بازی کنید. تصور کنید که صفحه نمایش شما در اندازهها و ابعاد مختلف ظاهر شود. انواع وضوح تصویر. ولی در ادامه همه چیز میتواند فقط یک ابر سه بعدی از پیکسلهاست که میتوانید به آن نزدیک شوید و از درون آن عبور کنید و از جهتهای خیلی خیلی متفاوتی ببینید. این یک "پروازآتش (Flyfire)" واقعی است کنترل میشوند و پایین میآیند تا یک شکل V معمولی، همانطور که قبلا بود، را تشکیل دهند. وقتی که لامپ را روشن کنید، این را میبینید. شبیه آنچه که قبلا دیدیم. و تصور کنید هر کدام از آنها توسط یک نفر کنترل شود. شما میتوانید هر کدام یک پیکسل داشته باشید همراه ورودی که از طرف مردم میآید، از حرکتهای مردم، و همچنین کارهایی.
میخواهم اینجا برای اولین بار به شما چیزی را نشان بدهم. ما با روبرتو بوله کار میکردیم، یکی از بهترین رقاصان باله امروزه ... "اتویل" در متروپولیتن نیویورک و "لا سکالا" در میلان .. و حرکاتش را در سه بعد ثبت کردیم برای اینکه از آن برای ورودی "پرواز آتش" استفاده کنیم. و اینجا روبرتو را در حال رقص میبینید. سمت چپ پیکسلها را میبینید، وضوح تصویرهای مختلفی که گرفته میشود. این هم اسکن سه بعدی همزمان است و هم ثبت حرکت. شما میتوانید همه حرکات را بازسازی کنید. و تا بازسازی کامل هم بروید. پس از اینکه ما همه پیکسلها را داشتیم میتوانیم با آنها بازی کنیم و با رنگها و حرکتها و جاذبه و چرخش. خوب ما میخواهیم که از این به عنوان یکی از ورودیهای پروازآتش استفاده کنیم.
میخواهم آخرین پروژهای که روی آن کار میکنیم را نشانتان بدهم. چیزیست که ما برای المپیک لندن روی آن کار میکنیم. اسمش "ابر" است اینجا ایده اینست که، دوباره تصور کنید، ما میتوانیم مردم را در انجام کاری و تغییر محیط پیرامونمون مشارکت بدهیم .. نزدیک به مشارکت کردن در چیزی که ما افراشتن ابر مینامیم .. شبیه افراشتن انبار، ولی با ابر. تصور کنید که هر کسی بتواند مشارکتی به اندازه یک پیکسل داشته باشد. آنچه که من فکر میکنم جالب توجه است چیزیست که در چند سال گذشته اتفاق افتاده است، اینکه در چند دهه گذشته، ما از دنیای فیزیکی به سمت دنیای دیجیتالی رفتهایم. این یعنی دیجیتالی کردن همه چیز، دانستهها، و در دسترس قرار دادن آن در اینترنت است.
و امروز، برای اولین بار .. و مبارزات انتخاباتی اوباما، آن را نشان داد ... که ما میتوانیم از دنیای دیجیتالی، از قدرت سازماندهی خودبخودی شبکهها، به دنیای فیزیکی برویم. این میتواند اتفاق بیافتد، در مثال ما، ما میخواهیم از آن برای طراحی و انجام کارهای سمبلیک استفاده کنیم. معنی آن اینست که چیزی در شهری ساخته شود. اما فردا، آن میتواند چیزی باشد برای اینکه مشکلاتی که امروزه در حال بروز هستند را حل کنیم به تغییرات آب و هوا و تولید دیاکسیدکربن فکر کنید ... ما چگونه از دنیای دیجیتال به دنیای فیزیکی برویم. خوب ایده اینکه ما مردم را مشارکت دهیم این کارها را همزمان انجام میدهد.
"ابر" یک ابر است، دوباره، از پیکسل ها ساخته شدهاست، همانطور که ابر واقعی ساخته شدهاست ابری که از ذرات تشکیل شدهاست. و آن ذرات آب هستند، که در ابر ما ابری از پیسکلها هستند. یک سازه فیزیکی در لندن است، ولی با پیکسلها پوشیده شده است. میتوانید داخل آن شوید، و تجربیات متفاوتی داشته باشید. شما میتوانید از پایین به آن نگاه کنید، و لحظات حساس را قسمت کنید در المپیک 2012 و فرای آن، و واقعا از آن برای راهی برای ارتباط با گروه استفاده کنید. خوب هم ابر واقعی در آسمان و هم چیزی که میتوانید بر روی آن بروید. مثل قله جدیدی در لندن. شما میتوانید داخل آن بروید. و یک نوع جدید چراغ دریایی دیجیتالی برای شب .. ولی مهمتر از همه، یک نوع تجربه جدید برای هرکسی که آن بالا میرود.
ممنونم.
(تشویق)