برایان گرین از نظریه ریسمان میگوید
متن سخنرانی :
در سال ۱۹۱۹، یک ریاضیدان گمنام آلمانی به نام تئودور کالوزا یک ایدۀ جسورانه، و به نوعی عجیب و غریب را مطرح کرد. او پیشنهاد داد که جهان ما شاید در حقیقت بیش از آن سه بعدی داشته باشد که از وجودشان آگاهیم. یعنی علاوه بر چپ-راست، جلو-عقب، و بالا-پایین، کالوزا پیشنهاد داد که شاید ابعاد فضایی بیشتری وجود داشته باشد که به دلایلی هنوز ندیدهایم. حال، وقتی یک نفر یک ایدۀ جسورانه و عجیب مطرح میکند، گاهی فقط همین است -- یعنی فقط جسورانه و عجیب است و هیچ دخلی به جهان اطرافمان ندارد. ولی این ایدۀ بخصوص -- گرچه هنوز نمیدانیم که درست است یا غلط، و در پایان، در مورد آزمایشهایی صحبت خواهم کرد که در چند سال آتی، شاید به ما درست یا غلط بودنش را نشان دهند -- ولی به هر حال این ایده، تاثیر عمدهای بر فیزیک قرن گذشته داشته است و مدام به تحقیقات پیشرفته دامن زده است.بنابراین من دوست دارم کمی از داستان این ابعاد اضافه برایتان بگویم. خب کجا برویم؟ برای شروع ما بایستی مقداری به عقب برگردیم. برویم به سال ۱۹۰۷. این سالی است که اینشتین در تب و تاب اکتشافِ نظریه نسبیت خاص به سر میبرد. و تصمیم میگیرد روی یک پروژۀ تازه کار کند -- که تلاش می کند تا نیروی عظیم و فراگیر گرانش را درک کند. و در آن هنگام، بسیاری از افراد بودند که فکر میکردند این پروژه دیگر حل شده است. نیوتون در اواخر ۱۶۰۰ نظریه گرانشی ای را به جهان عرضه کرده بود که به خوبی کار میکرد، حرکت سیارات را توصیف میکرد، حرکت ماه و مانند اینها، سقوط سیبها از درختان [اشاره به داستانی که درستی اش مورد تردید است]، که به سر آدم می خورد. همۀ آنها توسط کار نیوتن قابل توضیح بود.
ولی اینشتین فهمید که نیوتن بعضی چیزها را از داستان اش خارج کرده است، چونکه حتی خود نیوتن هم نوشته بود که با وجودی که فهمیده چطور میتوان تاثیر جاذبه را محاسبه کرد، او نتوانسته بفهمد که واقعا چه جوری کار میکند. چطوری خورشید که ۹۳ میلیون مایل فاصله دارد، به طریقی روی حرکت زمین تاثیر میگذارد؟ چگونه خورشید از داخل فضای خالی میگذرد و اثر میگذارد؟ و این کاری بود که اینشتین تصمیم گرفت به انجام برساند -- تا نشان دهد که گرانش چطور عمل می کند. و بگذارید به شما چیزی را که او یافت نشان بدهم. اینشتین دریافت که وسیلهای که جاذبه را انتقال میدهد خود فضا است. ایدۀ آن به این صورت است که: تصور کنید فضا لایه ای از همه چیز است.
اینشتین گفت که اگر ماده وجود نداشته باشد، فضا صاف و تخت است. ولی اگر ماده در محیط وجود داشته باشد، مثل خورشید، باعث میشود که بافت فضا پیچ و تاب بخورد، انحنا پیدا کند. و آن نیروی جاذبه را انتقال میدهد. حتی زمین هم فضای اطرافش را پیچ و تاب می دهد. حال به ماه بنگرید. برپایۀ این ایده، ماه در مدار نگه داشته میشود به این خاطر که در راستای فرورفتگی محیط خمیدهای غلت میخورد که خورشید و ماه و زمین، همهشان به دلیل حضورشان تشکیل دادهاند. به نمای کلی آن میرویم. زمین خودش در مدار خود نگه داشته شده برای اینکه در راستای فرورفتگی محیطی که بر اثر حضور خورشید خم شده، میغلتد. این ایدۀ نوینی از طرز کار واقعی جاذبه است.
حال، این ایده در ۱۹۱۹ بوسیلۀ مشاهدات ستارهشناسی مورد آزمایش قرار گرفت. واقعا کار میکرد. دادهها را توضیح میداد. و این برای اینشتین امتیاز بزرگی در سراسر جهان به ارمغان آورد. و این همان چیزی بود که کالوزا را به فکر واداشت. او، مانند اینشتین، به دنبال چیزی بود که به آن «نظریه یکپارچه» گفته می شود. یعنی یک نظریه که آن قادر است تمام نیروهای طبیعت را بر اساس یک دسته از ایدهها، یک دسته از قواعد، یا اگر بخواهید با یک معادلۀ اصلی(جامع) توضیح دهد. پس کالوزا به خودش گفت، اینشتین توانسته جاذبه را بر اساس پیچشها و خمیدگیهای فضا توضیح دهد -- در حقیقت و بطور دقیقتر و جامعتر، فضا و زمان. شاید من بتوانم همین بازی را با نیروی شناخته شده ی دیگری انجام دهم، که در آن زمان، به نام نیروی الکترومغناطیسی شناخته میشد -- ما امروزه دیگر نیروها را هم میشناسیم، ولی در آن زمان آن تنها موردی بود که مردم دربارهاش فکر میکردند. میدانید، نیروی مسئول الکتریسیته و جاذبه ی مغناطیسی و غیره.
پس کالوزا گفت، شاید من بتوانم همین کار را انجام دهم و نیروی الکترومغناطیسی را بر اساس پیچش ها و انحناها توضیح دهم. آن این پرسش را بوجود می اورد که: پیچش و انحنا در چه؟ اینشتین پیشتر از فضا و زمان استفاده کرده بود. پیچشها و خمیدگیها برای توضیح جاذبه. به نظر نمیآمد چیز دیگری برای پیچ خوردن و خم شدن وجود داشته باشد. پس کالتوزا گفت، خب شاید ابعاد دیگری از فضا وجود داشته باشد. او گفت، اگر من بخواهم یک نیروی دیگر را توضیح دهم، شاید نیاز به یک بعد اضافه داشته باشم. بنابراین برای جهان چهار بعد در نظر گرفت، نه سه تا، و فرض کرد که الکترومغناطیس در واقع پیچها و خمیدگیها در این بعد چهارم است. حالا مسئله اینجاست: وقتی که او معادلات توصیفگر پیچ و خمها را در جهانی با چهار بعد فضا به جای سه بعد نوشت، او به معادلاتی رسید که اینشتین در سه بعد به دست آورده بود -- آنها برای جاذبه بودند -- ولی او به خاطر یک بعد اضافه، یک معادلۀ اضافه پیدا کرد. و وقتی معادله را دید. چیزی نبود جز همان معادلهای که دانشمندان برای مدتها آن را بعنوان توضیح دهندۀ نیروی الکترومغناطیس میشناختند. شگفت انگیز بود -- همان ظاهر شده بود. او آنقدر از این یافته ذوق زده شده بود که دور خانهاش میدوید درحالیکه فریاد «پیروزی» سر میداد -- که «نظریه یکپارچه» را یافته است.
حال آشکارا، کالوزا مردی بود که نظریه را زیادی جدی گرفت. در حقیقت او -- داستانی در موردش هست که وقتی میخواست شنا یاد بگیرد، او اول کتابی را خواند، رسالۀ شنا کردن -- (خنده) -- و بعد شیرجه زد توی اقیانوس. این مردی است که می خواست جانش را روی یک نظریه به خطر بیاندازد. حالا، ولی برای کسانی از ما که مقدار بیشتری ذهن عملگرا داریم، بیدرنگ دو پرسش از این مشاهده پیش میآید. شمارۀ یک: اگر ابعاد بیشتر فضا وجود دارند، کجا هستند؟ به نظر نمیآید که آنها را ببینیم. و شمارۀ دو: آیا واقعا این نظریه در ریزکاریها جواب میدهد، وقتی که سعی دارید آن را برای جهان اطرافمان به کار ببندیم؟ حال اولین پرسش در سال ۱۹۲۶ توسط شخصی به نام اسکار کلاین پاسخ داده شد. او پیشنهاد داد که شاید ابعاد به دو شکل مطرح شوند -- شاید یک سری ابعاد بزرگ و آسان-دید باشند، ولی شاید یک سری ابعاد دیگر، ریز و در خود حلقه-شده باشند، آنقدر ریز حلقه شده باشند، که با اینکه تمام دور و برمان را فرا گرفتهاند، آنها را نمیبینیم.
بگذارید آنرا بطور تصویری بهتان نشان بدم. خب تصور کنید که به چیزی نگاه میکنید مثل یک سیم نگهدارندۀ چراغ راهنمایی. آن در منهتن است. شما در پارک مرکزی هستید -- به نوعی بی ربط است -- ولی سیم از فاصلۀ دور، یک بعدی به نظر میرسد، ولی من و شما میدانیم که سیم دارای ضخامت است. گرچه از فاصلۀ خیلی دور دیدنش دشوار است. ولی اگر نزدیک شویم و به، بگویید، یک مورچۀ کوچک که گردش می کند نگاه کنید -- مورچههای کوچک آنقدر ریزند که میتوانند به همۀ ابعاد دسترسی داشته باشند -- به بعد طولی، ولی همچنین جهت ساعتگرد و جهت پادساعتگرد. امیدوارم قدر این را بدانید. خیلی طول کشید تا مورچهها را حین این عمل گیر بیاندازیم.
(خنده)
ولی این مثال این واقعیت را نشان میدهد که ابعاد می توانند به دو دسته تقسیم شوند: بزرگ و کوچک. و این ایده که شاید ابعاد بزرگ اطرافمان آنهایی باشند که به سادگی میتوانیم ببینیم، ولی شاید ابعاد بیشتری وجود داشته باشند که حلقه شده باشند، تقریبا مانند بخش دایرهوارِ آن سیم، آنقدر ریز که تا به حال پنهان باقی ماندهاند. بگذارید نشانتان دهم که چطوری به نظر میرسند. پس اگر ما به طور مثال به خود فضا بنگریم -- البته که من فقط میتوانم دو بعد در صفحه نشان بدهم. شاید بعضی از شما روزی این مشکل را حل کنید، ولی هر چیزی که در صفحه به صورت تخت نیست یک بعد جدید است، ریزتر برویم و ریزتر و ریزتر، و بسیار پایین در اعماق میکروسکوپی خود فضا -- این ایده هست که: می توانیم ابعاد حلقه شده ی اضافی داشته باشیم.
اینجا شکل کوچکی از دایره است -- آنقدر کوچک که نمیتوانیم ببینیمشان. ولی اگر شما یک مورچۀ فوق میکروسکوپی بودید که قدم می زدید، میتوانستید در ابعاد بزرگی که همهمان میشناسیم راه بروید -- آن مثل بخش شبکهای است -- ولی در عین حال میتوانستید به بعد حلقه-شدۀ خُرد هم دسترسی داشته باشید اینقدر ریز است که با چشم غیرمسلح نمیتوانیم آن را ببینیم حتی با بهترین ابزار پیشرفتهمان هم نمیتوانیم ببینیم. ولی در ژرفای خود بافت فضا جا گرفتهاند، ایده این است که ممکن است ابعاد بیشتری از آنهایی که میبینیم وجود داشته باشند. حال آن توضیحی است برای اینکه چگونه جهان می تواند ابعاد بیشتری از آنهایی که میبینیم داشته باشد. ولی در مورد دومین پرسشی که پرسیدم چه: آیا این نظریه واقعا وقتی میخواهید آن را در مورد جهان واقعی به کار ببرید جواب میدهد؟
خوب، از قضا اینشتین و کالوتزا و خیلیهای دیگر روی اصلاح این چهارچوب کار کردند و آن را در مورد فیزیک جهان، آنطور که در آن زمان شناخته بود به کار بردند، ولی در جزئیات، آن جواب نداد. در جزئیات، مثلا آنها نمیتوانستند جرم الکترون را طوری به دست آورند که در نظریه به درستی جواب دهد. بسیاری مردم رویش کار کردند، ولی تا دهۀ چهل، بطور حتم تا دهۀ پنجاه این ایدۀ غریب ولی بسیار قانع کننده که چطور میشود تمام قوانین فیزیک را متحد کرد از میان رفته بود. تا وقتیکه پدیدۀ شگرفی در عصر ما رخ داد. در عصر ما، روش جدیدی برای یگانه ساختن قوانین فیزیک توسط فیزیکدانانی مثل من، و خیلی های دیگر در سراسر جهان دنبال می شود، نام آن همانطور که مستحضرید «نظریه ابرریسمان» است. و نکتۀ شگفتانگیز اینجاست که نظریۀ ابرریسمان در نگاه اول هیچ دخلی به ابعاد اضافه ندارد، ولی وقتی که نظریه ابرریسمان را مورد مطالعه قرار میدهیم، پی میبریم که آن ایده را به شکل جالب و جدیدی وارد کار میکند.
خب پس بگذارید به شما بگویم که از چه قرار است. نظریه ابرریسمان -- چی هست؟ خب، این یک نظریه است که تلاش دارد به این پرسش پاسخ بدهد: اجزای اصلیِ اولیۀ غیر قابل تقسیم که تمام جهان اطرافمان را تشکیل دادهاند چیستند؟ ایده به این شکل است. تصور کنید که به یک شیی آشنا نگاه میکنیم، مثل یک شمع در جاشمعی. و تصور کنید که میخواهیم بفهمیم از چه ساخته شده. ما به سفری در اعماق داخل شیی میرویم و اجزایش را بررسی میکنیم. در ژرفای ژرفای آن -- همه میدانیم که اگر به قدر کافی پیش برویم به اتمها میرسیم. ما همچنین میدانیم که اتمها پایان ماجرا نیستند. آنها الکترونهای ریزی دارند که دور یک هسته از نوترون و پروتون میچرخند. حتی نوترونها و پروتونها ذرات ریزتری داخلشان دارند به نام کوارک ها. اینجا مکانی است که ایده های مرسوم متوقف میشوند.
ایدۀ تازۀ نظریه ریسمان اینجا وارد میشود. در اعماق این ذرات، چیز دیگری وجود دارد. این چیز دیگر، تارهای رقصندۀ انرژی است. مثل یک رشته مرتعش به نظر میآید -- ایدۀ نظریه ریسمان از این جا می آید. و درست همانطور که تارهای مرتعش در ویلیون سل به حالتهای متفاوتی میلرزند، اینها هم می توانند در حالتهای مختلفی بلرزند. البته آنها نوتهای موسیقیایی متفاوت ایجاد نمیکنند. بلکه، آنها ذرات متفاوتی را که جهان پیرامون ما را می سازند، تولید می کنند. بنابراین اگر این ایده ها صحیح باشند، در مقیاس فوق میکروسکوپی جهان به این شکل به نظر خواهد آمد. جهان از شمار عظیمی از این رشتههای مرتعش انرژی تشکیل شده که در فرکانسهای متفات نوسان میکنند. فرکانسهای متفاوت، ذرات مختلف را میسازند. و ذرات مختلف مسئول پیدایش این همه شکوهی هستند که در اطرافمان میبینیم.
و آنجا شما یگانگی و یکپارچگی را میبینید، به این خاطرکه ذرات ماده، الکترونها و کوارکها، ذرات تابشی، فوتونها، گراویتونها، همه و همه از یک چیز ساخته شدهاند. بنابراین ماده و نیروهای طبیعت با هم تحت عنوان رشتههای مرتعش در یک مرجع قرار میگیرند. و آن چیزیست که از یک نظریه یکپارچه انتظار داریم. نکته مسئله اینجاست. وقتی که ریاضیات نظریه ریسمان را مطالعه میکنید، میبینید که آن در جهانی که فقط سه بعد فضا دارد کار نمیکند. همچنین در جهانی که چهار بعد، پنج، حتی شش تا بعد دارد کار نمیکند. سرانجام میتوانید معادلات را بررسی کنید و نشان دهید که فقط در جهانی که ۱۰ بعد فضا و یک بعد زمان دارد کار میکند. این درست ما را به ایدۀ کالوزا و کلاین سوق میدهد -- که جهان ما، اگر به درستی توصیف شود، ابعاد بیشتری از آنهایی که میبینیم دارد.
حال، ممکن است در موردش فکر کنید و بگویید خب باشه، ولی اگر ابعاد بیشتری هستند، و واقعا به سختی حلقه شده اند، آره! شاید اگر خیلی ریز باشند آنها را نبینیم. ولی اگر تمدن ریزی از آدم سبزها که برای خودشان میگردند آن پایین باشند، و به قدر کافی ریز باشند ما آنها را هم نخواهیم دید، این درست است. یکی دیگر از پیشبینیهای نظریه ریسمان -- نه، آن از دیگر پیشبینیهای نظریه ریسمان نیست.
(خنده)
ولی این سوال را برمیانگیزد: آیا ما فقط سعی داریم از مسئلۀ ابعاد اضافه فرار کنیم، یا آیا آنها چیزی درمورد جهان به ما می گویند؟ در زمان باقیمانده، میل دارم دوتا از ویژگی های آنها را به شما بگویم. اولی این است که، بسیاری از ما باور داریم این ابعاد اضافه شاید پاسخ عمیقترین پرسشها در فیزیک نظری و علوم نظری را در بر داشته باشند. و آن پرسش این است: وقتی که به جهان اطراف مینگریم، همانطور که دانشمندان برای چند صد سال گذشته انجام دادهاند، اینطور به نظر میرسد که در حیقیقت در حدود ۲۰ عدد جهان را توضیح میدهند. اینها اعدادی هستند مثل جرم ذرات، مثل الکترون ها و کوارک ها، قدرت جاذبه، قدرت نیروی الکترومغناطیسی -- لیستی از حدود ۲۰ عدد که با دقت بسیار زیادی اندازه گرفته شدهاند، ولی هیچکس برای این مطلب که چرا این اعداد این مقادیر بخصوص را دارند پاسخی ندارد.
اکنون، آیا نظریه ریسمان پاسخی ارائه می دهد؟ هنوز نه. ولی ما معتقدیم پاسخ اینکه چرا آن اعداد این مقادیری را دارند که اکنون دارند شاید به شکل ابعاد اضافی بستگی داشته باشد. و نکتۀ جالب اینجاست که اگر آن اعداد هر مقدار دیگری جز مقادیری که می شناسیم داشتند، جهان به شکلی که ما اکنون میشناسیم، موجود نبود. این پرسش عمیقی است. چرا آن اعداد اینقدر بادقت تنظیم شده اند که اجازه میهند ستارگان بدرخشند و سیارات تشکیل شوند، وقتی که ما متوجه میشویم که اگر با آن اعداد بازی کنید -- اگر بیست تا شمارهگیر داشتم و به شما اجازه میدادم که با آن اعداد بازی کنید، اغلب این بازیها باعث میشد جهان ناپدید شود. پس چطور میتوانیم آن ۲۰ عدد را توضیح دهیم؟ نظریه ریسمان پیشنهاد میدهد که آن ۲۰ عدد بایستی که به ابعاد اضافه مربوط باشند. بگذارید نشانتان دهم چگونه. وقتی ما درمورد ابعاد اضافه در نظریه ریسمان صحبت میکنیم، آن فقط یک بعد اضافه نیست، به آن شکلی که در ایده ی قدیمی کالوزا و کلین بود. این چیزی است که نظریه ریسمان در مورد ابعاد اضافه میگوید. آنها هندسهای بسیار پیچیده دارند.
این مثالی است از چیزی که به نام شکل کلابی-یاو میشناسیم -- اسم ولی همانطور که میبینید ابعاد اضافه روی خودشان تا شدهاند و به شکل بسیار شگفتانگیز و با ساختار جالبی در هم پیچیده شدهاند. و ایده این است که اگر این آن چیزی ست که ابعاد اضافه شبیه اش است، پس جهان اطراف ما در مقیاس میکروسکوپی در مقیاس بسیار کوچکی به این شکل به نظر خواهد آمد. وقتی دستتان را میچرخانید، شما بارها و بارها دور این ابعاد اضافه میچرخید، ولی آنها آنقدر ریزند که نمیبینیمشان. با این حساب، مفهوم فیزیک مربوط به آن ۲۰ عدد چیست؟
این را در نظر بگیرید. وقتی به یک آلت موسیقی مینگیرد، مثل یک شیپور فرانسوی، دقت کنید که ارتعاشات جریان هوا از شکل آلت موسیقی تاثیر می پذیرند. حالا در نظریه ریسمان، تمام اعداد، انعکاسی از نحوۀ ارتعاش رشتهها هستند. بنابراین به همان شکل جریان هوا که تحت تاثیر پیچ و خم آلت موسیقی قرار دارد، خود رشتهها هم تحت تاثیر الگوهای ارتعاش های هندسی که در آن ها حرکت میکنند قرار دارند. بگذارید کمی رشته را وارد قضیه کنم. و اگر شما این رشتههای کوچک مرتعش را ببینید -- آنها در یک لحظه آنجا خواهند بود -- دقیقا آنجا، دقت کنید که طریقه ارتعاش آنها تحت تاثیر هندسۀ ابعاد اضافه قرار دارد.
پس اگر ما به طور دقیق بدانیم ابعاد اضافه به چه شکلی هستند -- ما هنوز نمیدانیم، ولی اگر بتوانیم -- بایستی که قار باشیم نوتهای مجاز را از داخل الگوهای ارتعاش استخراج کنیم. و اگر ما میتوانستیم الگوهای ارتعاشی مجاز را محاسبه کنیم، می توانستیم آن بیست عدد را نیز بدست آوریم. و اگر جوابی که از محاسبات به دست میآوریم با مقادیر آن اعداد که با آزمایشهای مفصل و دقیق مشخص گردیده همخوانی داشته باشد، این از خیلی جهات اولین توضیح بنیادینی خواهد بود برای اینکه چرا ساختار جهان به این شکلی است که اکنون هست. حال، دومین مطلبی که با آن می خواهم بحث را به پایان برسانم این است که: ما چگونه میتوانیم این ابعاد اضافه را مستقیما مورد آزمایش قرار دهیم؟ آیا این فقط یک ساختار جالب ریاضیاتی است که شاید بتواند برخی ویژگیهای توضیح داده نشده ی جهان را تبیین کند، یا آیا واقعا میتوانیم این ابعاد اضافه را مورد آزمایش قرار دهیم؟ ما فکر میکنیم -- و این به گمان من خیلی هیجان انگیز است -- که در حدود 5 سال آینده ما می توانیم وجود این ابعاد اضافه را مورد آزمایش قرار دهیم.
چگونگی انجامش اینجاست. در سرن، ژنو، سوئیس. ماشینی در حال ساخت است به نام برخورردهندۀ هادرونی بزرگ. آن ماشینی است که ذرات را دور یک تونل میفرستد، در جهات مخالف، با سرعت نزدیک به نور. هر از گاهی این ذرات به سوی هم هدف گرفته میشوند، و برخورد سر به سر انجام میگیرد. امید آن هست که اگر این برخورها انرژی کافی داشته باشند، ممکن است برخی از بقایای برخورد از ابعاد ما به ابعاد دیگر حرکت کنند. از کجا آن را خواهیم دانست؟ خب، ما مقدار انرژی را بعد از این برخورد اندازه میگیریم، و با مقدار انرژی قبل از آن مقایسه میکنیم، و اگر مقدار انرژی پس از برخورد کمتر از مقدار انرژی قبل از برخورد باشد، این مدرکی خواهد بود برای اینکه انرژی خارج شده است. و اگر با الگوی صحیحی که قابل محاسبه باشد خارج شده باشد، این مدرکی خواهد بود برای اینکه ابعاد اضافه آنجا هستند.
بگذارید این ایده را بطور تصویری نشانتان دهم. خب تصور کنید که ما یک نوع ذرۀ خاص داریم به نام گراویتون -- آن نوعی از باقی مانده هاست که انتظار داریم اگر ابعاد اضافی واقعی باشند خارج شود. ولی اینجاست که آزمایش چطور انجام میشود. شما این ذرات را برمیدارید. آنها را به هم میکوبید. آنها را به هم میکوبید، و اگر درست گفته باشیم، مقداری از انرژی این برخورد به صورت بقایایی به ابعاد اضافه پرواز خواهد کرد. پس، این از آن نوع آزمایشهایی است که در پنج سال آینده، هفت تا ۱۰ سال یا این حدود، شاهدش خواهیم بود. و اگر این آزمایش نتیجهبخش باشد، اگر ما خارج شدن آن نوع ذرات را با مشاهده ی مقدار کمتر انرژی در ابعاد ما نسبت به چیزی که کار را با آن آغاز کرده بودیم، ببینیم، این به ما نشان خواهد داد که ابعاد اضافه واقعی هستند.
و برای من این واقعا داستان جالب توجهی است، و یک فرصت قابل توجه. اگر برگردیم به عقب، به نیوتون با فضای مطلق -- هیچ چیزی ارائه نمیداد به جز یک صحنه، یک پرده که وقایع جهان در آن رخ میداد. اینشتین آمد و گفت؛ خب، فضا و زمان میتوانند پیچ بخورند و خم شوند، جاذبه این است. و حالا نظریه ریسمان آمده و میگوید؛ بله، جاذبه، مکانیک کوانتومی، الکترومغناطیس -- همه در یک بسته، ولی فقط درصورتیکه جهان ابعاد بیشتری از آنهایی که میبینیم داشته باشد. و این آزمایشی است که ممکن است در زمان زندگی ما مورد آزمون قرار بگیرد. یک امکان شگفتآور. از شما سپاسگزارم.
(کف زدن)