عادت های عجیب اندیشمندان مبتکر

متن سخنرانی :
هفت سال پیش، دانشجویی پیشم آمد واز من خواست تا در شرکتش سرمایه گذاری کنم. می گفت،« با سه تا از دوستانم کار می کنم، و می خواهیم یک صنعت روبا فروش آنلاین کالا عوض کنیم.» گفتم، « خوبه، شما همه تابستانرو روی این کار کردید، درسته؟» « نه، ما همه کار دانشجویی داشتیم،چون ممکنه این یه وقت راه نیفته.» « خوب باشه، اما همه تون وقتیفارغ التحصیل شدین قراره تمام وقت بشین.» « نه دقیقا. همه مون کارهای کمکی هم داریم.» شش ماه گذشت. روز قبل از راه افتادن شرکت بود، و هنوز وب سایتی که کار کنه وجود نداشت. « بچه ها شما می دونیدکه تمام شرکت یک وب سایته. همه اش عینا همینه.» پس معلوم بود که سرمایه گذاری نکرده بودند.
و نهایتا اونهااسم شرکتشون رو گذاشتن «واربی پارکر».
( خنده حضار ) بصورت آنلاین عینک می فروشند. و اخیرا به عنوانخلاق ترین شرکت جهان شناخته شدند و ارزششون بیشتر از یک میلیارد دلاره. و حالا ؟ زنم مسئول سرمایه گذاری هاست. چرا اینقدر در اشتباه بودم؟
برای فهمیدنش، آدمهایی رو بررسی کردمکه می خواهم اسمشون رو «مبتکر» بذارم. «مبتکر» ها مقلد نیستند، آدمهایی که نه تنها نظرات جدید دارند بلکه برای دفاع از آنها عمل می کنند. آدمهایی هستند که می ایستند و حرف می زنند. مبتکر ها خلاقیت را هدایت می کنندو دنیا را تغییر می دهند. آدمهایی هستند که رویشان شرط می بندیم. و شبیه به آنچه فکر می کردم نبودند. امروز می خواهم سه موضوع در شناختن مبتکرها را به شما نشان دهم و اینکه چطور می شود کمی شبیه آنها شد.
پس اولین دلیلی کهپیشنهاد واربی پارکر را رد کردم این بود که واقعادرراه افتادن کند بودند. شما همگی از نزدیک با ذهن کسانیکه از زیر کار در می رود آشنایید. خوب، باید اعترافی بکنم من کسی هستمکه همه کار ها را از قبل انجام می دهم. بله، این کاملا درسته. اون احساس ترسی که چند ساعت قبل ازرسیدن به یک موعد کار مهم حس می کنید وقتی هنوز کاری نکردید. من اون رو چند ماه جلوتراز رسیدن موعد حس می کنم.
( خنده حضار )
این موضوع زود شروع شد: وقتی که بچه بودم،بازی های «نین تندو» برام خیلی مهم بودند. ۵ صبح بیدار می شدم، شروع به بازی می کردم تا کاملا مسلط بشم. نهایتا این موضوع آنقدر از کنترلم خارج شدکه یک رورنامه محلی آمد و یک داستان درباره بدی های نین تندو نوشت که ستاره اش من بودم.
( خنده حضار )
( تشویق حضار )
از آن وقت تا حالا سنم بالا رفتهو با تجربه تر شدم. ( خنده حضار ) اما این کلی در کالج بدردم خورد، چون پایان نامه ام روچهار ماه قبل از موعد تموم کردم. و تا همین چند ماه پیشکلی به این افتخار می کردم. دانشجویی داشتم که اسمش «جیهه» بود،و پیشم اومد و گفت، «خلاقانه ترین افکارمزمانیه که از زیر کار در می رم.» و من بهش گفتم، « بامزه بود، اون چهار تامقاله ای که انجام ندادی کجاست؟»
( خنده حضار )
نه، اون یکی از خلاق ترین دانشجوها بود، و به عنوان یک روانشناس سازمانی،این از ایده هایی است که من آزمایش می کنم. پس ازش خواستم تا کمی اطلاعات جمع کنه. اون به چند تا شرکت رفت. از مردم خواست تا فرم های نظر سنجیدر باره تعلل در کار را پر کنند. بعدش از مدیرهایشون خواست تا در باره میزان خلاقیت و نوآوری اونها نظر بدن. و کاملا مطمئن شدیم که،آدمهایی مثل من که پیشاپیش کار می کنند، عجله دارند و همه کار ها روزود انجام می دهند با خلاقیت کمتر ارزیابی شدند نسبت به آدمهایی که به اندازه متوسطی در کار تعلل می کنند پس دلم می خواهد که بدونم آنهایی کهخیلی از زیر کار در میروند چطورند. به من گفت، « نمی دونم.فرم های من رو پر نکردند.»
( خنده حضار )
نه ، اینها نتیجه ها است. واقعا می بینید کهکسانی که تا دقیقه آخر صبر می کنند انقدر مشفول معطل کردن هستند که فرصت فکر جدیدی را ندارند. و از اون طرف،کسانی که خیلی عجله دارند آنقدر در عجله و اضطراب هستند که آنها همافکار و ایده های مبتکرانه ای ندارند. یه منطقه مناسب وجود دارهکه به نظر مبتکر ها وجود دارند. چرا اینجوریه؟ ممکنه آدمهای مبتکرعادت های کاری بدی داشته باشند. ممکنه تعلل در کاردلیل خلاقیت نباشه.
برای فهمیدنش، آزمایشی رو طرح کردیم. از مردم خواستیمتا ایده های کاری جدیدی بیارند، و بعد از بررسی کننده های مستقل خواستیم تا خلاقانه و مفید بودن اونها رو بررسی کنند. و از بعضی از اونها خواستیمتا اون کار را همون وقت انجام بدهند. از بقیه که بصورت تصادفی انتخاب کرده بودیم خواستبیم تا در کار دیگران با گذاشتنصفحه بازی «مین یاب» تاخیر ایجاد کنند برای پنج یا ۱۰ دقیقه. و مطمئنا،کسانی که تعلل متوسطی داشتند ۱۶ درصد بیشتر از دو گروه دیگه خلاق بودند. بازی مین یاب خیلی عالیه،اما دلیل این اثر نیست، چون اگر شما اول بازی کنیدقبل از آنکه کار رو بدونید، افزایشی در خلاقیت پیش نمیاد. فقط وقتیه که بهت گفته شده که قراره روی این مشکل کار کنی، و بعد شروع می کنی به تعلل در کار، اما کار هنوز ادامه دارهپشت ذهنت، و شروع می کنی به پرورش دادنش. تعلل در کار به تو فرصت میدهتا نظریه های مختلف را بررسی کنی، که از راه های غیر خطی فکر کنیتا پیشرفت های غیر منتظره داشته باشی.
موقعی که در حال تمام کردناین آزمایش ها بودیم، شروع به نوشتن کتابیدر مورد مبتکر ها کردم، و فکر کردم،« این بهترین فرصتهتا به خودم تعلل بیاموزم، وقتی که فصلی را در باره تعلل می نوشتم.» پس عمدا کار را عقب انداختم، و مثل هر تعلل کننده ایکه به خودش احترام می گذارد، روز بعد صبح زود از خواب بیدار شدم و یک برنامه کاری برای این کهچطوری در کارم تعلل کنم درست کردم.
( خنده حضار )
و به خوشحالی مشغول کار شدم برای این هدف که پیشرفتی در هدفم نداشته باشم. شروع به نوشتن فصلتعلل در کار کردم، و یک روز -- که وسط هایش بودم -- واقعا وسط یک جمله گذاشتمش کنار برای ماه ها. بسیار رنج آور بود. اما وقتی که به آن برگشتم،کلی ایده های جدید داشتم. همانطور که «آرون سورکین» گفته، « تو اسمش رو تعلل بگذارمن اسمش رو تفکر می گذارم.» و در طول این مسیر کشف کردم که خیلی از مبتکر هادر تاریخ در کار تعلل می کردند، مثلا لئوناردو داوینچی. برای ۱۶ سال بصورت نامرتب روی مونالیزا کار می کرد. احساس شکست می کرد. در یاد داشت های روزانه اش خیلی می‌نوشت. اما بعضی از گریز هاییکه در فیزیک نور استاده کرد شناخت او از نور را متحول کرد و او را به نقاشی بهتر تبدیل کرد. مارتین لوتر کینگ جونیور چطور؟ شب قبل از یزرگترین سخنرانی زندگیش، راهپیمایی واشینگتن، تا ۳ صبح بیدار بود، و دوباره می نوشتش. در بین مدعوین نشسته بودو منتظر نوبتش برای رفتن به صحنه بود، و هنوز به سرعت یاد داشت برداری می کردو روی نوشته ها خط می کشید. وقتی روی صحنه رفت بعد از ۱۱ دقیقه، یاداشت های قبلی اش را رها کرد تا چهار کلمه را بیان کندکه مسیر تاریخ را تغییر داد: « من یک آرزو دارم.» این در دست نوشته نبود. با تاخیر در کار تمام کردن سخنرانیتا آخرین دقایق، او خود را برای گسترده ترینمحدوده ایده ها آزاد گذاشت. و چون متن قطعی نبود، او برای بداهه آزاد بود.
تعلل در مورد کارایی، یک گناه است، اما در زمان خلاقیت یک حسن است. آنچه در مورد خیلی از مبتکران بزرگ می بینی اینست که خیلی سریع شروع می کردند ولیدر تمام کردن کند بودند. و این چیزی بود که نتوانستم در واربی پارکر ببینم. وقتی که شش ماه طولش می دادند، نگاهشون کردم و گفتم، « می دونی، خیلی از شرکت های دیگهفروش آنلاین عینک رو شروع کردند.» آنها مزیت اول بودن رو از دست دادند. ولی چیزی که نفهمیدم این بودکه اونها همه وقتشون رو صرف این می کردند تا چطور مردم را در سفارش آنلاین عینک راحت کنند. و معلوم شد که مزیت اول بودن یک افسانه است. به یک ارزیابی معمول از بیش از ۵۰ گروه محصولات نگاه کنید، که «اولی هایی» که بازار راایجاد کرده بودند را با توسعه دهنده هایی که چیزی بهتر و متفاوتایجاد کرده بودند مقایسه می کنه . آنچه میبینید اینه که اولی هانرخ شکستی نزدیک به ۴۷ درصد داشته اند، در مقایسه با تنها ۸ درصدبرای توسعه دهنده ها. به فیس بوک نگاه کنید،که برای ایجاد یک شبکه اجتماعی صبر کرد بعد از «مای اسپیس» و « فریندستر». به گوگل نگاه کنید، سالها تا بعد از « آلتا ویستا» و « یاهو» صبر کرد. توسعه دادن رویایده های دیگران خیلی از ایجاد چیزی جدید از بنیان ساده تر است. پس درسی که یاد گرفتم این استکه برای مبتکر بودن لازم نیست که اولی باشی. تنها باید متفاوت و بهتر باشی.
اما این تنها علتی کهپیشنهاد واربی پارکر را رد کردم نبود. اونها خیلی مردد بودند. برنامه هایی برای عدم موفقیت داشتند، و این باعث شد تا شک کنمکه شجاعت مبتکر بودن را دارند، چون فکر می کردم که مبتکر ها باید اینجوری باشند.
( خنده حضار )
حالا، از دید سطحی، خیلی از مبتکرین به نظر مطمئن میرسند، اما در پشت صحنه، آنها همان ترس و شکی راکه همه ما حس میکنیم دارند. فقط بشکلی متفاوت آن را اداره می کنند. بگذارید این را نشانتان بدهم : این تصویری از این است که چگونهکارهای خلاقانه انجام می دهیم
( خنده حضار )
در تحقیق من، فهمیدم که دونوع متفاوت از شک وجود دارد. شک به خود و شک عقیده. شک به خود فلج کننده است. باعث توقف شما می شود. اما شک در عقیده انرژی زاست. به شما انگیزه بررسی، آزمایش،تصحیح می دهد، درست همانکاری که مارتین لوتر کینگ کرد. پس کلید مبتکر بودن راه ساده ای ازعدم جهشاز پله سوم به پله چارم است. بجای گفتن آنکه « من احمقم،» باید بگی، « چند نسخه اول همیشه مضخرفند، و هنوز به نتیجه نرسیدم.» پس چطور به نتیجه می رسی؟ خوب، نشانه ای هست، که معلوم شده، در مرورگر اینترنتی است که استفاده می کنی. ما میتونیم کارایی شغلی و تعهد شما رو تنها با نوع مرورگریکه استفاده می کنی تشخیص بدهیم. ممکنه بعضی از شمااز نتیجه این تحقیق خوشتون نیاد --
( خنده حضار )
اما دلایل خوبی وجود داره که کاربرهای فایرفاکس و کروم کارایی خیلی بالاتری ازکاربر های اینترنت اکسپلورر و سافاری دارند. درسته.
( تشویق حضار )
همینطور، اونها در شغل هایشون ۱۵ درصد بیشتر ماندگاری دارند. چرا؟ این یک مزیت فنی نیست. چهار گروه مرورگر به طور متوسط سرعت تایپ مشابهی دارند و دانش رایانه اونها هم مشابه است. این موضوع به اینکهچطور مرورگر را دریافت کرده ای بستگی داره. چون اگه اینترنت اکسپلورر یا سافاریاستفاده می کنی، معمولا بصورت پیش فرضروی رایانه ات تصب شده اند، و شما انتخاب پیش فرضیکه برایت شده را پذیرفتی. اگر فایر فاکس یا کروم را خواسته ای،به پیش فرض شک کرده ای و پرسیده ای، آیا انتخاب دیگری وجود دارد، و اگه کمی امکانات داشته باشیمرورگر جدبد را تهییه می کنی. مردم وقتی از این تحقیق با خبر می شونداین را می گویند، « عالی، اگه بخوام در کارم بهتر بشم،باید مرورگرم رو تغییر بدم؟»
( خنده حضار )
نه، موضوع اینه که آدمی باشی که انگیزه شک کردن درپیش فرض ها رو داشته باشی و دنبال انتخاب بهتر باشی. و اگه این کار رو خوب انجام دهی، می توانی پذیرنده چیزیخلاف «دژاوو» باشی. این موضوع نامی دارد.اسمش «ووژاده» است.
( خنده حضار )
«ووژاده» وقتی است که به چیزیکه بارها دیده ای نگاه می کنی و یکباره آن را با دید جدیدی می بینی. یک فیلم نامه نویسکه به متن یک فیلم نگاه می کند که برای پیش از نیم قرن نمی توانداجازه تولید بگیرد. در همه نسخه های قبلی،نقش اصلی یک ملکه شیطانی بوده. اما «جنیفر لی» این موضوع رازیر سوال برد که آیا این منطقیه؟ او نقش اول را بازنویسی کرد، و آدم شریر را بصورت قهرمانیعذاب دیده مجددا خلق کرد و «یخزده» به موفق ترین فیلم کارتون تاریخ تبدیل شد. پس این داستان پیامی ساده دارد. وقتی که احساس شک می کنی،از آن عبور نکن.
( خنده حضار )
در مورد ترس چطور؟ مبتکر ها هم احساس ترس می کنند. آنها از شکست می ترسند، اما چیزی آنها رابا بقیه ما متفاوت می کند این است که آنهااز تلاش نکردن بیشتر می ترسند. می دانند که ممکن است درایجاد یک کار تجاری شکست بخوری یا کلا در شروع کار تجاری شکست بخوری. آنها می دانند که در طولانی مدت،بزرگترین افسوس ما اعمال مان نیست بلکه بی عملی ماست. چیزهایی که آرزو می کردیم تا تغییرش دهیم، اگر به علم نگاه کنی، فرصت هایی است که استفاده نشده.
همین اواخر «الون ماسک» به من گفت،فکر نمی کرد « تسلا » موفق شود. مطمئن بود که چند پرتاب اول «اسپیس ایکس» در رسیدن به مدار شکست خواهد خورد،چه رسد به برگشت، اما خیلی مهم بود که تلاش کنی. و برای خیلی از ما،وقتی که ایده جدیدی داریم، سعی خودمان را نمی کنیم. در عین حال خبر های خوبی هم برایتان دارم. قرار نیست که بخاطر نظرات غلط قضاوت شوید. خیلی از مردم فکر می کنند که خواهند شد. اگر به بخش های مختلف صنعت توجه کنی و از آدمها در مورد بزرگترینایده هایشان بپرسی، مهمترین پیشنهادشان، ۸۵ درصد از آنها بجای صحبت کردنساکت خواهند ماند. از آنکه احمق به نظر برسند،خجالت می کشند. اما میدونی چیه؟ مبتکر هاخیلی خیلی ایده های بد دارند، در واقع ، کلی از اونها. مثلا ایشون رو که مخترع اینه در نظر بگیرید. به نظرتون مهمه که اونچنین عروسک سخن گوی ترسناکی رو درست کرده که نه تنها بچه هابلکه بزرگتر ها رو هم می ترسونه؟ نه. شما از توماس ادیسونبخاطر اختراع لامپ برق تقدیر می کنید.
( خنده حضار )
اگر به وسط میدان نگاه کنید، برترین مبتکر ها کسانی هستند که بیشترین شکست را خوردند، چون آنهایی هستندکه بیشترین تلاش را کرده اند. آهنگ سازهای موسیقی کلاسیک را در نظر بگیرید، بهترین بهترین ها. چرا بعضی هایشان در دائره المعارف هاصفحات بیشتری از دیگران دارند و آهنگ هایشان در تیراژ بیشتری ضبط شده؟ یکی از بهترین معرف ها حجم خالص آهنگ هایی است که ساخته اند. هرچه خروجی بیشتری تولید کنی،تنوع بیشتری خواهی داشت و امکان بیشتری خواهد بود تا یک دفعه چیزی کاملا مبتکرانه بسازی. حتی سه نمونه موسیقی کلاسیک --باخ، بتهون، موتزارت -- می بایست تا صدها و صد ها آهنگ بسازند تا تعداد بسیار کمی شاهکار بدست آید. حالا ممکن است تعجب کنید، چطور ممکن است که این آقاانقدر عالی شده باشه بدون اینهمه کار؟ نمی دونم که واگنر چطور این کار رو کرده. اما برای بیشتر ما،اگر بخواهی مبتکر بهتری باشی، باید ایده های بیشتری تولید کنی.
موسسین واربی پارکر، وقتی که می خواستنداسم شرکتشان را انتخاب کنند، چیزی پیچیده و بی نظیر می خواستند،که تاثیر منفی در ایجاد یک نام تجاری نداشته باشد ، حدود ۲۰۰۰ امکان را قبل از آنکه در آخر واربی و پارکر راانتخاب کنند بررسی کردند. پس اگه همه این ها رو کنار هم بگذارید،می بینید که مبتکر ها خیلی هم با بقیه ما متفاوت نیستند. اونها احساس ترس و شک دارند.در کار ها تعلل می کنند. ایده های بد هم دارند. و بعضی وقت ها هم نه ازترس از این توانایی ها بلکه به خاطرشان موفق شده اند.
پس وقتی آن چیز ها را می بینی،همون اشتباهی که من کردم را نکن. حذفشان نکن. و وقتی که خودت هستی،خودت را هم حذف نکن. بدان که شروع سریعولی پایان آرام خلاقیتت را افزایش می دهد، که می توانی با شک در عقایدت انگیزه هایت را افزایش دهی و ترس از شکست در عمل را بپذیر، و اینکه به کلی نظرهای بد نیاز داریتا چند تا خوب را پیدا کنی.
ببین، مبتکر بودن ساده نیست، ولی شکی ندارم که: بهترین راهتوسعه جهان پیرامون ماست.
متشکرم.
( تشویق حضار )

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *