امیلی پلوتن: آموزش طراحی برای تغییر

متن سخنرانی :
خُب این داستان یه جای‌ست که حالا دیگه من به آن می‌گویم خانه. این داستانی از آموزش عمومی و جوامع روستایی‌‌ است، و چه طرحی توانایی آن را دارد که هر دو اینها را بهترکند. خُب این منطقه "برتی کانتی" است، که در کارولینای شمالی در ایالات متحده قرار دارد. برای اینکه به شما ایده ای از اینکه "برتی‌ کانتی" کجاست بدهم: خُب این کارولینای شمالی‌ست، و اگر این را بزرگ نمایی کنید، برتی کانتی در شرق ایالت قرار دارد. حدود دو ساعت رانندگی از رالی فاصله داره. اینجا خیلی همواره و باتلاقی‌ست. و بیشتر زمین های کشاورزی هست. تمامی این منطقه خانه ۲۰٫۰۰۰ نفر است و بطور پراکنده در منطقه توزیع شده اند. تنها ۲۷ نفر در هر مایل مربع زندگی می‌کنند، که حدود ۱۰ نفر در هرکیلومتر مربع می‌شود.
برتی کانتی بهترین نمونه از ده‌کوره‌های آمریکایی‌است. ما این داستان را در همه جای کشور و حتی خارج از مرزهای‌ امریکا دیده‌ایم. ما نشانه‌های بیماری را می‌دانیم. این میدان تهی از سکنه‌ای ‌ست از یک شهر کوچک. این مرکز شهر که تبدیل به شهر ارواح شده. فرار مغزها-- جایی که همه افراد تحصیل کرده وکسانی که شرایط ترک آنجا را دارند می‌روند و هرگزبرنمی‌گردند. جایی که وابسته به سوبسیدهای کشاوزی‌ست، عملکرد مدارس ضعیف است، و نرخ فقر بالاتر از مناطق شهری‌ست. وهیچ استثنایی در مورد برتی کانتی نیست. شاید بالاترین چیزی که با آن دست و پنجه نرم می‌کنند مانند خیلی از جوامع مشابه دیگر، این است که هیچ سرمایه گذاری جمعی و مشترکی برای آینده جوامع روستایی وجود ندارد. روستائیان تنها از ۶/۸ درصد از کمک‌های بشر دوستانه در آمریکا بهرمند می شوند، و هنوز ۲۰ درصد از جمعیت ما در روستا ها زندگی می‌کنند.
خُب برتی کاتی نه تنها یک روستا‌ست بلکه به شکل باور نکردنی فقیر است. این فقیرترین منطقه درایالت (کارولینای شمالی) است. از هر سه کودک یکی از آنها در فقر زندگی می کند، وآنچه که به عنوان محله "فقیر نشین روستایی" گفته می‌شود. اقتصاد آنجا بیشتر کشاورزی‌ست. پنبه و توتون بزرگترین محصولات هستند، و ما به بادام‌زمینی‌ برتی کانت بسیار مفتخریم. بزرگترین کارفرما کارخانه تولید کنند فرآوردهای مرغی است ویندزور مرکز این منطقه هست. این مثل تایم اسکور (میدانی مشهوردر نیویورک) ویندزور که دارید نگاه بهش می‌کنید اینجا محل زندگی فقط ۲٫۰۰۰ فقر است، و مانند بسیاری از شهر های کوچک دیگر طی سالها از خالی از سکنه شده. در آنجا ساختمانها یا خالی و یا نیازمند به تعمیر بیشتر ازساختمانهایی هستند که در آنها مردم زندگی می‌کنند. می‌توانید تعداد رستوران های شهر را با انگشتان یک دست بشمارید-- کباب بانی مورد علاقه کامل من هست. اما در تمامی منطقه یک‌ قهوه خانه هم وجود ندارد، و هیچ کافی نت‌ای نیست، هیچ سینمایی و کتابفروشی وجود ندارد. و حتی فروشگاه وال‌مارت هم نیست.
از لحاظ نژادی، این منطقه حدود ۶۰ درصد آمریکایی آفریقایی تبارهستند، اما چیزی که در مدارس دولتی اتفاق می‌افتد بیشتر کودکان ممتاز سفید پوست به آکادمی لورانس می‌روند. بنابر این دانش آموزان مدارس دولتی حدود ۸۶ درصد آمریکایی آفریقایی تبار هستند. در روزنامه محلی لیست تازه فارع التحصیلان منتشر شده، می‌توانید تفاوت بسیار فاحش را در اینجا ببینید. خُب می‌توان گفت که سیستم آموزش و پرورش دولتی در برتی کانتی بسیار دست کم گرفته شده است. در واقع هیچ نظام برای ارزیابی آموزگاران وجود ندارد، و تنها ۸ درصد از کل جمعیت منطقه مدرک لیسانس و یا بالاتر دارند. خُب هیچ میراث بزرگی از افتخارات تحصیلاتی وجود ندارد در حقیقت، دو سال پیش، تنها ۲۷ درصد از همه دانش آموزان کلاس سوم تا هشتم استاندارد های ایالتی را برای هر دو درس انگلیسی و ریاضی را گذراندند.
خُب به نظر می‌رسد که من تصویری تیره و غم افزایی از این منطقه کشیدم، اما وعده می‌دهم که خبر‌های خوب هم هست. بزرگترین دارایی، به نظر من، یکی از بزرگترین دارایی‌های برتی کانتی در حال حاضر این مرد است: او دکتر چِپ زولینگر است، و بر اساس علاقه شخصی دکتر زِد شناخته می‌شود. او در سال ۲۰۰۷ به عنوان ناظر و متصدی جدید برای اصلاح سیستم آموزشی ناکارآمد آنجا تعیین شد. و قبلا او در چارلستون، کارولینای جنوبی و سپس در دنور، کلرادو بوده است. او با تعدادی ازنخستین مدارس ویژه با بودجه دولتی را در اواخر دهه هشتاد در ایالات متحده آغاز کرد. او فرزانه و هدایتگر نظارت و رویارویی با نظارت بر مدارس است، و دلیل اینکه امروز من در آنجا زندگی و کار می کنم او هست. خُب در فوریه سال ۲۰۰۹، دکتر زد از ما، پروژه H( طراحی برای بشریت، زیستگاه، بهداشت، و شادی) دعوت کرد-- که یک سازمان طراحی غیر انتفاعی‌ست که من آن را تاسیس کردم-- که به برتی برویم و با او برای اصلاح مدارس این حوزه سهیم شویم و طرحی برای اصلاح سیستم مدارس این حوزه ارائه دهیم. او ما را بطور خاص دعوت کرد چرا که ما یک شیوه بسیار ویژه ای از فرایند طراحی را داشتیم-- چیزی که در طراحی راه حل های مناسب برای مکان هایی که معمولا دسترسی به خدمات طراحی یا نوآوری‌های سرمایه ای. و بطور ویژه، ما این شش دستورالعمل طراحی را استفاده می‌کنیم، شاید مهمترین آنها با بند دو باشد: ما با دیگران طراحی میکنیم، نه برای دیگران-- در این مورد، هنگامی گه ما تمرکز بر طرح‌های بشر دوستانه داریم، دیگر این طراحی برای یک کارفرما نیست. این در مورد طراحی برای مردم هست، و اجازه دادن به راه حل های مناسبب که از درون سیستم پدیدار شوند.
خُب در آن زمانی که ما برای این کار دعوت شدیم، ما در سانفرانسیسکو مستقر بودیم، و ما در سال ۲۰۰۹ در حال رفت و آمد به انجا بودیم، و تقریبا نیمی از وقتمان را در برتی کانتی صرف می‌کردیم. هنگامی که می‌گویم ما، منظورم پروژه H است، اما بطور خاص، منظورم خودم و شریکم متیو میلر که معمار و سازنده فروشگاه از نوع مک گروی. خُب سریع بریم جلو تا به امروز، و حالا ما در آنجا زندگی می‌کنیم. در این تصویر عمدا سر متیو را بریدم، به خاطر این ژاکت، اگر بفهمد که من این عکس را استفاده کردم من را می‌کشد. این ایوان جلو خانه ماست. ما اینجا زندگی می‌کنیم. ما اینجا را خانه می‌نامیم. در طی این سال است که ما از وقت مان را صرف پرواز به آنجا میکردیم ما فهمیدم که ما عاشق این منطقه شدیم. و عاشق این منطقه و مردم و کاری که توانایی آن را داریم در منطقه روستایی مثل برتی کانتی، به عنوان طراح و سازنده، که همه جا این کار را نمیتوانی انجام دهی. اینجا فضا برای تجربه کردن و گسترش و آزمایش آن وجود دارد ما حمایت بی نظیردکتر زالینگبر داریم علو و اصالتی در خاکی که زیر ناخن های انگشتانت موقع کار می‌رود، وجود دارد.
اما فراتر از دلایل شخصی ما برای بودن در اینجا، نیاز بیش از حدی است که هست. خلاء کاملی در نوآوری سرمایه دربرتی کانتی وجود دارد حتی یک معمار مجاز درکل منطقه وجود ندارد. و ما فرصتی آن را دیدم که طرح هایی را به عنوان ابزاری دست نخورده به انجا بیاوریم، چیزی که برتی کانتی نداشت، و اینکه به شکلی طلیعه دار نوع جدیدی از ابزار در جعبه ابزار خود باشد. اهداف اولیه تبدیل به طرحهای کاربردی در سیستم آموزش و پرورش عمومی شد با همکاری دکتر زولینگر شد-- که دلیل آنجا بودن ماست. اما بالاتر از آن، ما فهمیدیم که برتی کانتی، به عنوان یک جامعه، نیاز مبرمی به دیدگاه تازه ای از غرور، ارتباطات و نوآوری‌های سرمایه ای دارد که کمبود آنها بسیار زیاد بود. بنابر این هدف تبدیل به طرحی شد که برای آموزش و پرورش قابل اعمال شد، اما باید می‌فهمیدم که چگونه آموزش و پرورش را تبدیل به چرخ محرکه بزرگی برای توسعه جامعه کنیم.
خُب برای این کار، ما سه دستاورد مختلف برای برخورد طراحی و آموزش را انتخاب کردیم. و باید بگویم که اینها سه موردی هستند که ما در برتی کانتی آنجام دادیم، اما من بسیار مطمئنم که آنها برای خیلی جوامع روستایی دیگر در سراسر آمریکا و شاید فراتر از آن کار میکنند. خُب نخستین مورد از این سه دستاورد، طراحی برای آموزش و پرورش است. این مستقیم ترین، بدیهی ترین، برخورد بین آموزش و طراحی بود. این ساخت سازهای فیزیکی برای بهبود بخشیدن به فضاها، مواد و تجربیات برای آموزگاران و دانش آموزان بود. این در واکنش به کلاس های درس سیار و کتابهای درسی منسوخ شده، و مصالح افتضاحی که این روزها مدارس با آنها می‌سازند بود. خُب اینجا محلی برای انجام چندین کار مختلف بود. نخست بازسازی از آزمایشگاه های کامپوتری بود خُب بطور سنتی، آزمایشگا های کامپیوتری، به ویژه مدارس با عملکرد ضعیف مانند برتی کانتی، جایی که باید هر دو هفته یکبار نمره بدهید، آزمایشگاه کامپوتر به روش مته - کشتن( تکرار زیاد و جدا سازی بیش ازحد مهارت‌ها) تجهیزاتی برای آزمون ها هستند. شما وارد می‌شوید، روبه دیوار می نشینید، آزمون را می‌دهید و آزمایشگاه را ترک می‌کنید. خُب ما می‌خواستیم که به شیوه‌ای آن را تغییر دهیم که دانش‌ آموزان رویکرد به تکنولوژی داشته باشند، برای ایجاد فضای شاداب و اجتماعی که بیشتر از آنجا استفاده شود و قابل دسترس تر باشد، و همچنین امکانی را برای آموزگاران فراهم نمایم که از این فضاها برای آموزش مبتنی بر تکنولوژی استفاده کنند. خُب این آزمایشگاهِ در یک دبیرستان است، و مدیر این دبیرستان عاشق این اتاق است. هر بار که بازدید کننده ای دارد، اولین محلی که او را می‌برد اینجاست.
و همچنین این سیستم زمین آموزشی‌ست با همکاری برخی از آموزگاران ایجاد شده که به آن چشم انداز آموزشی میگویند. این اجازه می‌دهد که دانش ‌اموزان دبستانی دروس اصلی را از طریق بازی و فعالیت با دویدن به اطراف و فریاد زدن و کودکانه یادبگیرند. خُب این بازی‌ای که این کودکان درحال بازی کردند آن هستند-- در این مورد آنها ضرب را از طریق بازی‌ای به نام "مرا تطبیق بده" یاد می گیرند. در بازی "مرا تطبیق بده"، شما کلاس را به دو تیم تقسیم می کنید، هر تیم در یک طرف زمین‌بازی قرار می گیرند، و آموزگار یک فطعه گچ بر‌می‌دارد و یک عدد روی یکی از حلقه های لاستیک‌ می‌نویسد. سپس او میگوید یک مشکل ریاضی-- خُب چهار چهارتا می‌شود چند تا --- و سپس یک دانش‌اموز از هر تیم برای مسابقه می‌اید تا اینکه چهار ضرب در چهار می‌شود شانزده و حلقه ای که روی آن شانزده نوشده را پیدا کند و روی آن بنشیند. خُب هدف نشستن تمامی افراد تیم شما روی یکی از حلقه های لاستیکی‌ست و سپس تیم شما برنده خواهد بود. تاثیر یادگیری در زمین‌بازی بسیار تعجب آور و شگفت انگیز بوده است. برخی از این کلاسها و آموزگاران نمرات آزمون بالاتری را داده اند، راحتی بیشتربا مواد، به ویژه با پسربچه ها، که بیرون میروند و بازی میکنند، و از اینکه عدد دو رقمی را ضرب کنند واهمه‌ای ندارند-- همچنین آموزگاران قادرند که اینها را به عنوان ابزار ارزیابی برای ارزیابی بهتر دانش آموزان خود برای درک مواد نو بکار گیرند. خُب در این نوع تدبیر برای آموزش ، فکر می‌کنم مهم‌ترین چیز داشتن مالکیت مشترک برای راه حل ها با آموزگاران است، به طوری که آموزگاران انگیزه و تمایل به استفاده از این تدابیر را دارند. خُب این آقای پِری، معاون سرپرست پروژه است. او در یکی از روزهایی که با آموزگاران را آموزش می‌دادیم آمد و پنج دور بازی "مرا تطبیق بده" را پشت سر هم برد و خیلی هم به خوش مفتخر بود.
(خنده تماشاگران)
دومین دستاورد طراحی دوباره خودِ سیستم آموزش بود. این از همه پیچیده تر است. این نگاهی به سطح سیستم آموزشی میکند که چگونه آن سیستم اداره و اجرا می‌شود، و چه چیزی برای چه کسی ارائه می‌شود. خُب در بسیاری از موارد تغییر خیلی زیادی ایجاد نمی‌شود این شرایطی را ایجاد می‌کند که که تحت آن شرایط، تغییرممکن خواهد بود و برای تغییر نیاز به مشوق‌هایی است، که بگوید که در جوامع روستایی تغییر دردرون سیستم های آموزش آسان هست. پس برای ما ، این یک کمپین گرافیک عمومی به نام اتصال برتی بود. در اینجا هزاران نقطه آبی رنگ در سراسر کشور هست. و این برای صندوق مالی بود که در مدارس بخش‌داری‌ها می‌بایستی یک کامپوتر رومیزی و یک باند اینترنتی در هر خانه ای با یک کودک در نظام مدرسه عمومی قرار دهد. و حالا باید بگویم، در واقع تنها ۱۰ درصد از خانه ها اینترنت دارند. و تنها جایی که WiFi (تکنولوژی‌ای برای تبادل داده ها به صورت بی سیم) دارد در ساختمان مدارس است، و یا در رستوران مرغ سوخاری بوجانگل، که من زیاد کنار آن زیاد چمپاتمه زدم.( تا کار کنم) گذشته از این، مردم هیجان زده و متعجب‌ بودند که این نقطه های ابی رنگ که در سراسر کشور هست چه هستند، این ازسیستم مدارس خواسته بود پیش بینی و تصور کند که این طرح چگونه می‌تواند کاتالیزوری برای ارتباط بیشر با جامعه باشد. این از مردم می خواهد که که به کنار مدرسه ها بروند و در باره اینکه که چگونه میتوانند نقشی را برای توسعه و گسترش جامعه شان ایفا کنند فکر کنند. اولین گروه کامپوترها اواخر همین تابستان نصب شدند. و ما به دکتر زالینگر کمک می‌کنیم تا استراتژی پیرامون چگونگی ارتباط ما با کلاس های درس و منازل برای گسترش یادگیری فرا تر از درس مدرسه تهیه کند.
و سومین دستاورد،که بیشتر از همه در باره اش هیجان زده ام، و چیزی‌است که ما الان روی آن کار می‌کنیم، "طراحی برای یادگیری" است خُب "طراحی برای یادگیری" یعنی که در واقع ما می‌توانیم طراحی را در مدارس دولتی آموزش دهیم، و نه اینکه اساسا طراحی برای آموزش دادن باشد --- نه اینکه مثلا بگویم "بیاید با ساختن یک موشک فیزیک را یاد بگیریم" بلکه دانش طراحی و تفکر را با مهارت های واقعی ساخت و ساز همراه کرده و آن را در جهت مقصود جامعه محلی سوق می دهد. این همچنین یعنی که طراحان دیگرمشاوران نیستند، بلکه ما آموزگار هستیم. و ما مسئول رشد خلاقیت و نوآوری‌های سرمایه ای برای نسل آتی هستیم. و آنچه که این طرح پیشنهاد میکند چهارچوب آموزشی ست که پادزهری ست برای کلاسهای کسل کننده، خشک و کلامی که بسیاری از این مدارس منطقه از آن به ستوه آمده اند. این مشارکت فعال و پر تکاپوست، این نیاز به تعامل فعال دارد، و به کودکان اجازه میدهد که تمامی موضوع آموزشی را به شیوه واقعی بکار گیرند. خُب ما شروع به فکرکردن درباره اینکه از کارگاه‌های آموزشی چه چیزی را میخواهیم، و به طور خاص از کارگاه آموزشی چوب و فلز چه میخواهیم. به لحاظ تاریخی، این کارگاه ها برای کودکانی که قصد به کالج رفتن نداشتند ایجاد شده بود. این یک مسیر آموزش حرفه ای بود. و یک کلاس کار بود. این کلاس کارگران ساده بود. پروژه به چیز‌هایی مثل این فکر میکرد، بیاید یک فقس پرنده برای مادرتان برای کریسمس بسازید. در دهه حاضر، تعداد زیادی از بودجه های مربوز به کارگاه های آموزشی بطور کامل برداشته شده اند.
خُب ما فکر کردیم، چه می‌شود اگر کارگاههای آموزشی را دوباره برگردیم، اما این‌بار این‌بار پروژه ها پیرامون چیزهایی که جامعه نیاز دارد جهت داده شوند، و برپا کردن کارگاه‌های آموزشی با روند انتقادی و تفکر طراحی خلاق بیشتردرفرایند کاردر گارگاه. خُب ما به این به شکل ایده مبهمی نگاه کردیم و سال گذشته با دکترزالینگر از نزدیک روی نوشتن این طرح به عنوان پیشنهادی برای یک برنامه آموزشی یکساله ازسطح دبیرستان تا گروه تازه واردان به کالج کار کردیم. خُب این چهار هفته دیگر شروع می‌شود، در آخر تابستان، شریکم، متیو و من فرایند دشوار و کاملا پیچیده اخذ تائید آن به عنوان آموزگاران دبیرستان و اجرای واقعی آن را طی کردیم. طرح به این شکل خواهد بود.
در طی دو نیم سال تحصیلی، پائیز و بهار، دانش اموزان هر روزه سه ساعت در کارگاه ۴۲۰ متر مربعی ما وقت صرف می‌کنند. در طی این مدت، آنها هر کاری مختلفی را انجام می‌دهند ازبیرون رفتن و تحقیقات مردم نگاری، و یا یافتن چیزی که نیازدارند، برگشتن به کارگاه، و فکر کردن برای تجسم طراحی برای مفهومی که ممکن کار کند، و به کارگاه بر‌می‌گردند و بطور واقعی طرح ها را آزمایش می‌کنند، آنها را می‌سازند، نمونه سازی میکنند، و می‌فهمند که آیا قصد دارند روی آن دوباره کارکنند و آن را اصلاح کنند. و سپس در طول تابستان، به آنها یک شغل برای تابستان پیشنهاد می‌شود. به آنها به عنوان کارکنان پروژه H دستمزد داده می‌شود آنها به عنوان کارگران ساختمانی برای این انجام این پروژه ها برای جامعه با ما هستند. اولین پروژه که تابستان سال آینده ساخته خواهد شد، یک بازار محصولات کشاورزی سرباز در مرکز شهر است، که به دنبال آن پناهگاه اتوبوس برای سیستم اتوبوسرانی مدارس در سال دوم، و تعمییرات خانه های سالمندان در سال سوم خواهد بود. خُب اینها پروژه های قابل رویت واقعی هستند که امیدوارم دانش آموزان به ان اشاره کرده و بگویند، "من این را ساختم و بهش افتخار میکنم"
مایلم که سه نفر از دانش‌اموزان را ببینید. این رایان است. و ۱۵ سال سن دارد. او عاشق کشاورزی‌ست و می‌خواهد آموزگار دبیرستان شود. او می‌خواهد به کالج برود، ولی می‌خواهد مجددا به برتی کانتی برگردد، چونکه خانواده‌اش اهل آنجا هستند، اواحساس بسیار قوی دارد که چیزهایی خوبی را که از این مکان گرفته را به آن برگرداند. خُب چیزی که ممکن است کارگاه‌ H به او پیشنهاد کند راهی برای توسعه مهارت‌هایش است که شاید او بتواند به اخلاقی ترین شکل آنچه را از اینجا گرفته به آن برگرداند.
این اریک هست. او در تیم فوتبال بازی می‌کند. او در مسابقات دوچرخه سواری روی زمین خاکی است، او می‌خواهد یک معمار شود. خُب برای او، کارگاه H با او راه هایی را پیشنهاد می‌کند که او بتواند مهارت هایش را به عنوان یک معمار گسترش دهد، هر چیزی از طرح اولیه تا کارهای چوبی و فلزی و اینکه چگونه برای بدست آوردن یک مشتری تحقیق کند
و این آنتونی است. او ۱۶ ساله است، عاشق شکار، ماهیگری‌ ، در فضای باز بودن و انجام هر کاری با دست هایش هست، خُب برای او، کارگاه H فکر میکند به واسطه پر چنب و جوشی او می‌تواند ادامه تحصیل دهد. او به جنگلداری علاقمند است، او هنوز مطمئن نیست. خُب اگر اوقصد نداشته باشد که به کالج برود، او مهارت های صنعتی مربوطه را خواهد داشت.
چیزی که طراحی و ساختمان واقعا به سیستم آموزش دولتی ارائه میکند با کلاسه های درسی متفاوت هستند. خُب این ساختمان در مرکز شهر، که شاید تبدیل به بازار محصولات کشاورزی آینده‌ی ما شود، و حالا کلاس درس است. که ( دانش آموزان) باید محله‌ها میروند و ازهمسایه ها بپرسند که چه نوع مواد غذایی را می‌خرند و از کجا و چرا میخرند -- که این تکلیف درسی آنهاست. و در پایان تابستان مراسم بریدن ربان و افتتاج پروژه است وقتی که آنها بازار محصولات کشاورزی را ساختند و آن را برای عموم باز کردند-- این امتحان نهایی است. و برای این جامعه، چیزی که طراحی و ساختمان به آنها ارائه می‌دهد چیزی واقعی‌است، پیشرفت واقعی و قابل مشاهده. هر سال یک پروژه است، این نوجوانان به بزرگترین دارایی و بزرگترین منبع دست نخورده برای آیند ای نو تبدیل میکند.
خُب ما می دانیم که کارگاه H، به خصوص درسال اول آن، یک موضوع کوچک است - ۱۳ دانش آموزان، دو آموزگار، فقط یک پروژه در یک محل است. اما ما فکر میکنیم چیزی مثل این در سایر مناطق هم مناسب خواهند بود. من وقوین به قدرت موضعات کوچک اعتقاد دارم، زیرا انجام کارهای بشردوستانه در مقیاس جهانی بسار دشوار است. زیرا وقتی که موضوع را به این اندازه بزرگ میکنید، شما توانای نگاه کردن به مردم به عنوان فرد را از دست می‌دهید.
در نهایت، طراحی خودش یک فرآیند آموزشی مداوم، برای مردمی که ما برای‌شان کار می‌کنیم و آنها برای ما به عنوان طراح کار می کنند است. طراحان، بیاید با این موضوع روبرو شویم که ما نیازمندیم که خومان را دوباره اختراع کنیم. ما نیازمندیم تا دوباره خودمان را پیرامون چیزهای مهم آموزش دهیم، ما نیازمندیم که خارج از محیط امن خودمان کار کنیم، و ما نیازمندیم که در خلوت خودمان شهروند بهتری باشیم. خُب با اینکه این داستان بسیار کوچکی ست، ما امیدواریم که این بیانگر گامی درست در جهت آینده‌ی جوامع روستایی و آینده‌ی آموزش عمومی و شاید برای آینده‌ی طراحی باشد.
سپاسگزارم.
(تشویق تماشاگران)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *