الیزابت پیسانی: سکس، مواد و HIV — بیایید منطقی بشویم
متن سخنرانی :
«ملت کارهای احمقانه میکنند. این دلیل شیوع HIV است.» این سرتیتری در یک روزنامهٔ بریتانیایی بود، گاردین، مدت زیادی هم نگذشته است. برایم جالب است بدانم -- با بالا بردن دست -- کی با این موافق است؟ خب، یک یا دو فردِ شجاع.این در واقع نقل قولی از یک اپیدمیولوژیست است که ۱۵ سال است که در زمینهٔ HIV فعالیت میکند، در چهار قاره کار کرده است، و شما دارین نظارهاش میکنید.
و من الان میخواهم متقاعدتان کنم که این فقط نیمهای از حقیقت است. مردم HIV میگیرند به خاطر اینکه کارهای احمقانه میکنند، ولی اکثر آنها به دلایل کاملاً منطقی کارهای احمقانه میکنند. حال، «منطق»، الگوی حکمفرما در سلامت عمومی است. و اگر عینکِ هوشمند سلامت عمومی را بزنید، میبینید که اگر به مردم اطلاعاتی را که لازم دارند را بدهیم، دربارهٔ اینکه چه چیزی برایشان خوب است و چه چیزی برایشان بد، اگر بهشان خدماتی را بدهید که بتوانند از آن برای عمل طبق آن اطلاعات استفاده کنند، و کمی انگیزه، مردم انتخابهای منطقی خواهند کرد و زندگیای سالم و بلند خواهند داشت. شگفتانگیز است.
این کمی برای من مشکلدار بود چرا که روی HIV کار میکنم، و البته مطمئنم که همهٔ شما میدانید که HIV راجع به فقر و تبعیض نژادی است، و اگر در TED ۲۰۰۷ بودهاید، راجع به قیمتهای قهوه است؛ در واقع، HIV راجع به سکس و مواد است. و اگر دو چیز باشند که بنی بشر را کمی نامعقول کنند، آن دو شق شدگی و منگ شدگی هستند.
(خنده)
خب، با اینکه چه چیزی برای یک معتاد منطقی است شروع کنیم. یاد صحبتی با یک دوست اندونزیاییم، فرانکی افتادم. ما داشتیم ناهار میخوردیم، و او داشت برایم دربارهٔ زمانی که به خاطر تزریق مواد در زندان در بالی بوده است میگفت. و تولد یکی بود، و آنها بسیار مهربانانه مقداری هروئین به داخل زندان قاچاق کرده بودند. و او هم داشت سخاوتمندانه آن را با همبندهایش به اشتراک میگذاشت. و لذا همگی صف بستند، همگیِ هروئینیها در یک صف. و شخصی که تولدش بود آنچه بود را پر کرد، و پایین رفت و شروع کرد به تزریق افراد. بدین ترتیب که اولی را تزریق میکند، بعدش دارد سرنگش را با لباسش تمیز میکند، و دومی را تزریق میکند. فرانکی گفت، «من نفر ۲۲ توی صف هستم، و میتونم ببینم که سوزن داره به سمتم پایین میآید، و همه جا خونی است. داره ضخیمتر و ضخیمتر میشود. و بخش کوچکی از مغزم دارد فکر میکند، 'این خیلی فجیع و واقعاً خطرناک هست،' ولی بخش عمدهٔ مغزم دارد فکر میکند، 'لطفاً تا موقعی که نوبتم شود یک کم هروئین برایم مانده باشد. تو رو خدا یک کم مانده باشد.'» و بعد اینکه این ماجرا را برایم تعریف کرد، فرانکی گفت، «میدانی، ای خدا، مواد واقعاً تو را احمق میکند.»
و خب، نمیتوانید مؤاخذش کنید که حرفش درست نیست، اما، در واقع، فرانکی، در آن زمان، یک معتاد به هروئین و زندانی بود. لذا انتخابهایش این بود که یا سرنگ کثیف را بپذیرد و یا هپروت نرود. و اگر یک جا باشه که شما واقعاً بخواهید هپروتی شوید، وقتی است که در زندان هستید.
ولی من یک دانشمندم، و دوست ندارم از قصه اطلاعات در بیاورم، لذا بیایید به کمی داده نگاه بندازیم. ما با ۶۰۰ معتاد به مواد در سه شهر در اندونزی صحبت کریدم، و گفتیم، «میدانی که چهطوری HIV میگیرید؟» «آره، با به اشتراک گذاشتن سرنگ.» نزدیک به ۱۰۰ درصد. آره، با به اشتراک گذاشتن سرنگ. و، «میدانی از کجا میتوانی یک سرنگ تمیز با قیمتی مناسب بگیری تا ازش جلوگیری کنی؟» «آره.» ۱۰۰ درصد. «ما هروئینی هستیم؛ میدانیم از کجا سرنگ تمیز بگیریم.» «پس، آیا همراهت سرنگ داری؟» ما در واقع با مردم در خیابان مصاحبه میکردیم، جاهایی که آنها میگردند و مواد میزنند. «آیا همراهت سرنگهای تمیز داری؟» یکی از چهار تا، حداکثرش. پس عجیب نیست که نسبت آنهایی که نهایتاً در تمامی تزریقهای هفتهٔ اخیر از سرنگ تمیز استفاده کردند فقط چیزی در حدود یک در ده است، و نُه از ده دیگر به اشتراک میگذارند.
پس یک عدم تطابق عظیم دارید. همه میداندد که اگر به اشتراک بگذارند HIV خواهند گرفت، اما با اینحال به اشتراک میگذارند. پس ماجرا چیست؟ آیا مثلاً مشترکی باعث بهتر هپروتی شدن یا چنین چیزی میشود؟ این سؤال را از یک مواد پرسیدیم و آنها اینطور بودند که، «دیوانهای؟ همان اندازه که نمیخواهی مسواکت را با حتی کسی که باهاش میخوابی هم به اشتراک بگذاری، بیشتر از آن نمیخواهی سرنگی را با کسی مشترک استفاده کنی. ققط چندشآور است. نه، نه. ما سرنگها را اشتراکی استفاده میکنیم چون نمیخواهیم برویم زندان.» اینطور که، در اندونزی در آن زمان، اگر همراهتان سرنگی داشتید، و پلیسها محاصره میکردندتان، میتوانستند به زندان بندازنتان. و این معادله را کمی تغیر میدهد، مگر نه. چرا که انتخابتان حالا این است که، از سرنگ خودم الان استفاده کنم، یا میتوانم الان اشتراکی از سرنگی استفاده کنم و بیماریای بگیرم که احتمالاً ده سال دیگر من را بکشد، یا از سرنگ خودم الان استفاده کنم و فردا به زندان بروم. و درحالیکه موادیها میاندیشند که این ایدهٔ بدی است که خودشان را در معرض HIV قرار دهند، آنها فکر میکنند که این خیلی بدتر خواهد بود که سال بعد را در زندان بگذرانند، که احتمالاً به وضعیت فرانکی ختم خواهد شد و به هر حال خودشان را در معرض HIV قرار خواهند داد. و ناگهان، این کاملاً منطقی میشود که سرنگها را به اشتراک بگذارند.
خب، بیایید این را از نقطه نظر یک قانونگذار ببینیم. این یک مسئلهٔ بسیار ساده است. برای یکبار، انگیرههایتان همطراز هستند. ما آنچه را که برای سلامت عمومی منطقی است داریم. شما میخواهید مردم سرنگ تمیز استفاده کنند، و موادیها هم میخواهند سرنگ تمیز استفاده کنند. پس میتوانیم مشکل را از سر راه برداریم به سادگی با در دسترس قرار دادن سرنگهای تمیز در همه جا و دور کردنِ ترس از دستگیری. به این ترتیب، اولین کسی که متوجه آن شد و دربارهٔ آن کاری در سطح ملی انجام داد لیبرال نازک قلب و شناختهشده مارگارت تاچر بود. او اولین برنامهٔ ملی تعویض سرنگ در جهان را به اجرا گذاشت و دیگر کشورها به همان روش پیروی کردند، استرالیا، هلند و چندتایی دیگر، و در همهٔ آن کشورها، میتوانید ببینید، تا الان بیشتر از چهار درصد از تزریقکنندهها به HIV مبتلا نشدهاند.
در جاهایی که این کار را نکردند، نیویورک برای مثال، مسکو، جاکارتا، حتی تا یکی از دو تزریقیِ مبتلا به این بیماری کشنده نیز میرسد. خب، مارگارت تاچر این کار را به این خاطر که علاقهٔ شدیدی به موادیها داشت نکرد. او این کار را کرد چرا که یک کشور را اداره میکرد که یک خدمات سلامت ملی داشت. لذا، اگر او در پیشگیریِ مؤثر سرمایهگزاری نمیکرد، مجبور بود هزینهٔ درمان را بعداً پرداخت کند. و به وضوح آن بسی بیشتر است. لذا او داشت تصمیمی منطقی از نظر سیاسی میگرفت. لذا، اگر من عینک هوشمند سلامت عمومی ام را اینجا در بیاورم، و نگاهی بیاندازم به این دادهها، این شبیه بیعقلی است، مگر نه. ولی در این کشورها، که به نظر میاد دولت چندان مصمم به فراهم کردن خدمات بهداشتی برای شهروندانش نیست، ما مشی متفاوتی در پیش گرفتیم. بدین ترتیب که کاری که در ایالات متحده میکردیم مرور دادههای بود. مرور بیپایان دادهها. خب اینها مرور صدها مطالعه انجام شده توسط همهٔ کله گندههای علم در ایالت متحده، و اینها مطالعاتی هستند که نشان میدهند برنامههای سرنگ مؤثر هستند، بسیار بسیاریشان. خب، آنهایی که نشان میدهند برنامههای سرنگ مؤثر نیستند -- فکر میکنید این یکی از آن اسلایدهای آزاردهندهٔ جنبنده است، و من دکمهٔ کنترلم را میزنم و بقیهٔ آن ظاهر خواهد شد، اما نه، این اسلاید کامل است.
(خنده)
هیچ چیزی در سمت دیگر نیست. لذا، کاملاً غیر منطقی، ممکنه اینطور فکر کنید، بجز اینکه، یک دقیقه صبر کنید، سیاستمدارها هم منطقی هستند، و آنها به چیزی جواب میدهند که فکر میکنند رأیها میخواهند. پس میبینیم که آن رأیدهندهها به چیزی شبیه این خیلی خوب جواب میدهند و نه خیلی خوب به چیزی شبیه به این.
(خنده)
پس این خیلی منطقی میشود که خدمات به تزریقیها را ممنوع کنیم. خب، بیایید دربارهٔ سکس حرف بزنیم. آیا در مورد سکس منطقیتر هستیم؟ خب، من اصلاً نمیخواهم وارد بحث با مواضع به وضوح غیر منطقیِ افرادی مانند کلیسای کاتلیک بشوم، که فکر میکنند اگر کاندوم توزیع شود، همه بیرون میروند و سکس خواهند داشت. نمیدانم که آیا پاپ بندیکت سخنرانیهای TED را آنلاین میبیند یا نه، اما اگر میبینید، من برای شما خبری دارم بندیکت. من همیشه همراهم کاندوم است، و هیچوقت خوابیدن با کسی نصیبم نمیشود. (خنده) آنقدری هم آسان نیست. بیایید، شاید شانس شما بهتر باشد.
(تشویق)
خب، جدا از شوخی، HIV آنقدری هم آسان از طریق جنسی منتقل نمیشود. خب، این بستگی دارد به اینکه چقدر ویروس در خون و جریانهای بدنتان است. دقیقاً در ابتدا، وقتی که تازه آلوده شدهاید، ویروس به سطح بسیار بسیار بالایی میرسد سپس شما آنتیبادی تولید میکنید، و سقوط میکند به سطوح خیلی پایین برای مدت بلندی، ۱۰ یا ۱۲ سال، اگر عفونت مقاربتی دیگری بگیرید جهشهایی خواهد داشت، اما کلاً، چیز بیشتری نخواهد بود تا زمانی که علائم ایدز شروع شوند. و در آن زمان، اینجا، به نظر خوب نمیآیید، حس خوبی نخواهید داشت، آنقدری سکس نخواهید داشت.
پس انتقال جنسی HIV اصولاً با این که چند شریک در این بازههای بسیار کوتاه زمان که بیشترین حضور ویروس در خون را دارید مشخص میشود. خب، این مردم را دیوانه میکند چرا که به این معنیست که باید دربارهٔ بعضی گروههایی حرف بزنید که شریکهای جنسی بیشتری در بازهٔ زمانی کوتاهتری نسبت به بقیهٔ گروهها دارند، و این بدنام سازی به حساب میآید. من همیشه دربارهاش کمی کنجکاو بودم چرا که بدنامی چیز بدی است، در حالیکه سکسِ زیاد خیلی هم چیز خوبیست، ولی همینجوری میگذاریمش. حقیقت اینست که ۲۰ سال از تحقیق بسیار خوب نشان داده است که گروههایی هستند که محتملتر هستند که تعداد زیادی شریک در یک بازهٔ زمانی کوتاه داشته باشند، و آن گروهها، به طور کلی، افرادی که سکس میفروشند و شریکهای صمیمیشان، مردهای همجنسگرای مهمانیباز که به طور متوسط سه برابر بیشتر از دگرجنسگراهای مهمونیباز شریک دارند، و دگرجنسگراهایی که از کشورهایی میآیند که رسم چند همسری و سطح بالایی از استقلال زنان دارند، و تقریباً تمامی آن کشورها در آفریقای شرقی یا جنوبی هستند. و این در اپیدمیای که امروز داریم منعکس شده است.
لذا شما این اشکال ترسناک از آفریقا را میتوانید ببینید. اینها تماماً کشورهایی در آفریقای جنوبی هستند که بین یک در هفت و یک در سه از همهٔ بزرگسالان آلوده به HIV هستند. خب، در بقیهٔ جهان، ما تقریباً چیزی در بین جمعیت عموم نداریم، خیلی خیلی سطوح پایین، ولی به طرز غیرعادیای سطح بالایی از HIV در این جمعیتها داریم که در بالاترین خطر هستند، پس تزریقیهای مواد، کارگران جنسی، و مردان همجنسگرا. و توجه کنید که این دادههای محلی از لسآنجلس است. ۲۵ درصد شیوع میان مردان همجنسگرا. البته، شما نمیتوانید تنها با داشتن سکس بدون محافظت HIV بگیرید. تنها در صورتی میتوانید HIV بگیرید که با یک شخصِ مثبت سکس بدون محافظت داشته باشید.
در بیشتر نقاط جهان، اگر این معدود ناکارآمدیها در پیشگیری را در نظر نگیریم ما این روزها واقعاً خیلی خوب در سکس تجاری عمل میکنیم. میزان استفاده از کاندوم در سکس تجاری در اکثر کشورها بین ۸۰ تا ۱۰۰ درصد است. و، دوباره، این بخاطر یک همطرازی در انگیزهها است. آنچه که برای سلامت عمومی منطقی است برای تک تک کارگران جنسی هم منطقی است چرا که این خیلی برای کسب و کار بد خواهد بود که یک بیماری مقاربتی دیگر داشته باشند. هیچکس این را نمیخواهد. و، در واقع، مشتریها هم نمیخواهند آلوده به خانه بروند. پس، اصولاً، شما قادرید که میزانِ بسیار بالایی از استفادهٔ کاندوم در سکس تجاری بدست آورید.
اما در روابط «صمیمی»، این بسیار سختتر است چرا که، با زن و یا دوست پسرتان و یا کسی که امیدوارید به یکی از آنها تبدیل شود، ما این توهم رومانتیک و اعتماد و صمیمیت را داریم، و هیچ چیزی به اندازهٔ سؤال «کاندوم من یا کاندوم تو، عزیزم؟» غیر رومانتیک نیست. پس، در مقابل آن، شما واقعاً به یک انگیزهٔ بسیار قوی برای استفاده از کاندوم نیاز دارید.
این، برای مثال، این مرد محترم جوزف نام دارد. او اهل هایاتی است، و ایدز دارد، و احتمالاً سکس زیادی الان ندارد، اما او یک یادآور در میان جمعیت است، از اینکه شما چرا ممکن است بخواهید استفادهکنندهٔ کاندوم باشید. این هم همچنین از هایاتی است و یادآور اینست که شما چرا ممکن است بخواهید سکس داشته باشید، احتمالاً. خب، به طرز جالبی، این هم جوزف است بعد از شش ماه از شروع درمان antiretroviral. بیدلیل اسمش را اثر لازاروس نگذاشتهاند. اما این دارد معادلهٔ اینکه چه چیزی در تصمیمگیریهای جنسی منطقی است را تغییر میدهد. پس، آنچه که داریم -- بعضی مردم میگویند، «اوه، خیلی مهم نیست چرا که در واقع، درمان یک پیشگری مؤثر است چرا که میزان حضور ویروس را پایین میآورد و لذا انتقال HIV را سختتر میکند.» پس، اگر به نمودار سطح ویروس دوباره نگاه کنید، اگر درمان را وقتی که بیمارید شروع کنید، خب، چه اتفاقی میافتد؟ میزان حضور ویروستان پایین میآید. اما در مقایسه با چی؟ چه اتفاقی میافتد اگر درمان نکنید؟ خب، شما میمیرید، پس، میزان حضور ویروس به صفر میرسد. و همهٔ این چیزمیزای سبز اینجا، از جمله جهشها، که به این خاطر هستند که نمیتوانستید به داروخانه بروید یا داروهایتان تمام شده، یا به یک مهمانی عیاشی سه روزه رفتید و فراموش کردید که داروهاتان را ببرید، یا اینکه شروع کردین به مقاوم شدن، یا هر چی، همهٔ آن ویروس است که اگر درمان نبود، آنها هم نبودند.
حال، آیا من میگویم، اوه، خب، استراتژی فوقالعاده برای پیشگیری، بیایید راحت درمان افراد را متوقف کنیم؟ البته که نه، البته که نه، لازم است که درمان ضد ویروسی را تا جایی که میتوانیم گسترش دهیم. اما آنچه که دارم انجام میدهم پرسشی خطاب به آن افرادی است که میگویند درمان بیشتر همان پیشگیریای است که میخواهیم. این لزوماً درست نیست، و فکر میکنم که میتوانیم از تجربهٔ مردان همجنسگرا در کشورهای غنی که نزدیک به ۱۵ سال است که درمان به طور گسترده در دسترس است بیاموزیم، آنچه که میبینیم اینست که در واقع، میزان استفاده از کاندوم، که خیلی خیلی بالا بود -- جمعیت همجنسگراها خیلی سریع نسبت به HIV اقدام کردند، با کمکی بسیار ناچیز از نابغه های سلامت عمومی، به نظرم -- میزان استفاده از کاندوم از زمان درمان ناگهان پایین آمد در واقع به دو علت. یکی این فرض است که، «خیل خب، اگر مبتلا باشد، احتمالاً تحت درمانه، و سطح حضور ویروسش پایین خواهد رفت، پس من خیلی هم امن هستم.»
و دیگر آنکه افراد به همان اندازه که از ایدز میترسیدند، از HIV نمیترسند، و حق هم دارند. ایدز بیماریای بود که قبل از کشتنتان شما را زشت هم میکرد، ولی HIV یک ویروس ناپیداست که مجبورتان میکند روزی یک قرص بخورید. و این ملالآور است، ولی آیا به ملالآوریِ اجبارِ استفاده از کاندوم در هر باری که سکس دارید هست؟ حالا هر چقدر هم که مست باشید، هر چقدر هم که ایکس زده باشید، هر چی، اگر به دادهها نگاه کنیم، میتوانیم ببینیم که جواب به این سؤال اِییی است.
اینها دادههای از اسکاتلند هستند. قله را در تزریقکنندگان مواد قبل از اینکه برنامهٔ ملی تعویض سرنگ را شروع کنند میبینید. بعدش به شدت پایین میآید و هم در دگرجنسگراها، بیشتر از سکس تجاری و مصرفکنندگان مواد، چیز خیلی خاصی بعد شروع درمان ندارید، و آن به خاطر همطرازی انگیزهها است که قبلاً راجع به آن گفتم. ولی در مردان همجنسگرا، افزایشی ناگهانی دارید که سه یا چهار سال بعدِ عمومی شدن دسترسی به درمان شروع میشود. اینها کسانی هستند که تازه مبتلا شدهاند.
چه مفهومی دارد؟ مفهومش اینست که تأثیر مرکب از کمتر نگران بودن و داشتن ویروس بیشتر در میان جمعیت، آدمهای بیشتری که زندگیای بلندتر و سالمتری میگذرانند، با احتمال بیشتر برای خوابیدن با HIV، دارد چیره میشود بر تأثیر کمتر بودن سطح حضور ویروس. و این چیز بسیار نگرانکنندهای است. چه مفهومی دارد؟ این یعنی ما باید هر چه که بیشتر درمان میکنیم، بیشتر هم پیشگیری کنیم.
آیا این اتفاقی است که دارد میافند؟ خیر، و من اسمش را میگذارم معمای ترحم. طی روزهای اخیر دربارهٔ ترحم زیاد صحبت کردهایم. آنچه که در وافع دارد اتفاق میافتد اینست که مردم قادر نیستند به خودشان بقبولانند که برای کارگران جنسی خواهان خدمات بهداشتی مناسب مربوط به امور جنسی و زایمان باشند، نمیتوانند ارائهٔ سرنگ به موادیها را بپذیرند، اما به محض آنکه آنها از یک عده خطاکار که ما نمیخواهیم از رفتارشان چشم بپوشیم، تبدیل شدند به قربانیان ایدز، ما ناگهان دلرحم میشویم و برایشان تا انتهای عمرشان داروهای بسیار گران قیمت میخریم. این از دیدگاه سلامت عمومی کاملاً نامعقول است.
میخواهم حرفهای نزدیک به آخر را به اینِز اختصاص بدهم. اینز یک فاحشهٔ دو جنسی در خیابانهای جاکارتاست. هم دختر است هم دول دارد. چرا به این شغل مشغوله؟ خب، معلوم است، چرا که مجبور به این کار شده است چرا که گزینهٔ بهتری ندارد، وَ وَ وَ، و اگر میتوانستیم بهش خیاطی یاد بدهیم و بهش شغل خوبی در یک کارخانه بدهیم، همه چی خوب میشود. این چیزی است که کارگران کارخانه در یک ساعت در اندونزی بدست میآورند، به طور متوسط، ۲۰ سنت. استان به استان کمی تغییر میکند. من با کارگران جنسی صحبت میکنم، برای این اسلاید خاص با پانزده هزار تایشان. و این چیزی است که کارگران جنسی میگویند در یک ساعت بدست میآورند. لذا، این یک کار عالی نیست، ولی برای خیلی از مردم یک گزینهٔ بسیار منطقی است. خب، اینِز.
ما ابزار، دانش و پول نقد را داریم، و همچنین تعهد پیشگیری از HIV
اینز: پس چرا سرعت شیوع داره زیاد میشه؟ اینا همش سیاسی است. وقتی سیاست مطرحه، هیچ چی منطقی نیست.
الیزابت پیسانی: «وقتی سیاست مطرح است، هیچ چیزی منطقی نیست.» خب، از دید یک کارگر جنسی، سیاستگذاران منطقی عمل نمیکنند. از دید یک نابغه سلامت عمومی، موادیها دارند کارهای احمقانه انجام میدهند. منظورم اینست که هر کس منطق متفاوتی دارد. به تعداد انسانهای این سیاره راه برای منطقی بودن وجود دارد، و این یکی از درخششهای وجود انسان است. اما این روشهای منطقی بودن مستقل از یکدیگر نیستند. لذا برای یک مواد تزریق کن منطقی است که سرنگ اشتراکی استفاده کند و این به خاطر تصمیم احمقانهٔ یک سیاستمدار است، و این برای سیاستمدار منطقی است که آن تصمیم احمقانه را بگیرد چرا که آنها دارند به آنچه که فکر میکنند رأیدهندهها میخواهند جواب میدهند. ولی چیزی که هست: رأیدهندگان ما هستیم. البته که ما همهٔ آنها نیستم، اما TED اجتماعی از پیشگامان فکری است، و همهٔ کسانی که در این سالن هستند، و همهٔ کسانی که بیرون از اینجا و روی وب این را میبینند، به نظر من وظیفه دارند از سیاستمدارانشان بخواهند که سیاستهایمان را بر اساس شواهد علمی و عقل سلیم تنظیم کنیم. واقعاً سخت است که بخواهیم شخصاً طرز فکر همهٔ فرانکیها و همهٔ اینزهای جامعه را تحت تأثیر قرار دهیم. اما دست کم میتوانید با رأیتان جلوی کارهای احمقانهٔ سیاستمدارها را که HIV را گسترش میدهد بگیرید.
ممنون.
(تشویق)