روشی جدید برای جلوگیری از سرقت اطلاعات هویتی افراد
متن سخنرانی :
خب من فکر کردم که بایدراجع به هویت صحبت کنم. یک جورایی موضوع جالبی واسه خود من هست. و دلیلش این که وقتی ازمخواسته شد این کار را کنم، تو یکی از روزنامه هایی کهیادم نیست الان، چیزی خوندم از کسی در فیس بوک که میگه « باید همه رو وادار به استفادهاز اسم واقعیشون کنیم.» و بعد در نتیجه همه مشکلات حل میشه. و این خیلی اشتباهه، چه دیدگاه ارتجاعی و اولیه ای است، و ما را به چه دردسرهایی که نمیندازه. پس فکر کردم کاری که لازمه کنم و اون شرح دادن چهار مشکل در این باره است، و بعد راه حلی را پیشنهاد میکنم، که امیدوارم براتون جالب باشه.فقط برای این که مشکل را براتون بیان کنم، میپرسم معنی اعتبار چیه؟ این منم، عکس من هست که با موبایل گرفته شده و دارم به یه نقاشی نگاه میکنم. [ مشکل چیه؟] اون یه نقاشیه که توسط جاعل خیلی معروفی کشیده شده، و من چون خیلی در ارائه کارخوب نیستم، اسمی که روی کارتم نوشتهشده بود رو یادم نیست. و فکر کنم تو زندون وایکفیلد نگهداری میشد، بخاطر جعل شاهکارهای هنری، فکرکنم امپرسیونیستهای فرانسوی. و تو این کار خیلی خوبه،اونموقع که زندون بود، همه تو زندون از فرماندار گرفته تا بقیه، ازش می خواستند شاهکارهای هنری روبکشه تا به دیوار شون آویزون کنند، چون کاراش خیلی خوب بودند. و در نتیجه این یک شاهکاره، که جعل یه شاهکاره، و روی پارچه ارزون قیمتی هستکه هویت جعلی به اون میبخشه، اگه متوجه کنایه حرفم بشین. (خنده حضار) پس وقتی درباره اعتبار حرف میزنیم، دارای انبوه جزییات بیشتری نسبت به اونچه بهنظر میرسه هست و مثال خوبی واسه نشون دادنه. سعی کردم چهار تا مشکلی رو انتخاب کنمکه مساله رو بخوبی به تصویر بکشه.
پس فکر کردم مشکل اول مربوط به چیپ و پین باشه، نه؟ [ بانکها و سامانه موروثی (سامانه کامپیوتری شرکتهای بزرگ کهوابسته به اینترنت نیستند) سیستم رو از درون از کار میاندازن.] [راه حلهای آف لاین، آن لاین کار نمیکنند] به گمونم همه یک چیپ و پین کارد دارند، نه؟ پس چرا این مثال خوبیه؟ اون مثالیه از نحوه تفکرسامانه موروثی درباره هویت که امنیت یک سیستم خوشساختار را بهم میریزه. کارتهای چیپ و پینی که تو جیب شماست چیپ کوچیکی روش داره که میلیونهاپوند برای ساختش هزینه شده، و بی نهایت امنه. میتونید میکروسکوپهای الکترونیاسکن کننده روش بذارید، بزنید و خرد خاکشیرش کنید و غیره. این چیپها هیچوقت نمیشکنند، هر چقدر همکه راجع بهش توی روزنامه ها خونده باشید. و بعنوان شوخی، اون چیپ فوقالعاده امن را بر میداریم و با یک نوار مغناطیسی نسبتاجعل شدنی مثلا تضمینش میکنیم، و برای خلافکارهای خیلی تنبل،هنوز کارت را مزین میکنیم. پس اگه شما مجرمی باشید که عجله دارهو لازمه از کارت کسی کپی بردارید، فقط باید یک تکه کاغذش روش بذاریدو با مداد روش رو خط خطی کنید خیلی هم سریع هست. و حتی جالب تر اینجاست که رویکارت بانکیم (دبیت کارت) هم اسم و کد SALT را رویش چاپ میکنیمبه همراه بقیه چیزای دیگه جلوی کارت. چرا؟ هیچ دلیل موجه ای وجود نداره کهاسمتون روی کارت چیپ و پین چاپ بشه. و اگر بهش فکر کنید، حتی بیشتر از قبل خیانت آمیزو خبیثی به نظر میرسه. چون تنها کسانی که از اسم روی کارتها سود میبرند خلافکارها هستند. شما خودتون میدونید اسمتون چیه، درسته؟ (خنده حضار) و و قتی واردِ مغازه میشین و چیزی می خرین مهم اون پین هست نه اسم روش. تنها جایی که همیشه اسمتونرا پشتش باید بنویسید در حال حاضر آمریکاست. و هربار که آمریکا میرم، و مجبورم با نوار مغناطیسیپشت کارتم پرداخت کنم، همیشه امضاش می کنم کارلوس تترس، فقط بعنوان یک مکانیزم ایمنی، چون اگر معامله ای به مشکل بخوره، و اگر برگرده بگه دیو بیرچ، می دونم که حتما یک خلافی اتفاق افتاده، چون هرگز دیو بیرچ امضا نمی کنم. (خنده حضار) پس اگر کارتتون تو خیابون بیفته، به این معنی که یک خلاف کارمیتونه برش داره و بخونتش. اسم را می دونند، از روی اسم میتونن آدرس را پیدا کنند، و بعد میتونن بیرون برن وآف لاین خرید را انجام بدن. چرا روی کارت اسم را حک می کنیم؟ چون فکر میکنیم که هویت به اسم مرتبط هست، و بخاطر این که ایده کارتهویت در ما ریشه کرده، و دچار وسواس هستیم. و من میدونم که دوسال سوختش و از بین رفت، اما اگر از اهالی سیاست یااداری و این چیزها باشید، و به هویت فکر کنید، تنها میتونید به هویت در قالبکارتهایی که اسم روشون هست فکر کنید. و این در دنیای مدرن بسیار ویرانگره.
پس دومین مثالی که فکر کردم ازش استفاده کنم اتاقهای گفتگو هستند. (درایران هم "چت روم" مصطلح است) (اتاقهای گفتگو و کودکان) به این تصویر میبالم، پسرم هست که مشغول نواختن در گروه موسیقی که با دوستاشدارند، گروه "اولین گیگ" ، (اسم گروه موسیقی) که بقول شما از همین جاست که راه میافته. (خنده حضار) و اون عکس را دوست دارم. البته عکس رفتنش به دانشکدهپزشکی را ترجیح میدم، (خنده حضار) عکس رو بخاطر اون لحظه اش دوست دارم. چرا از اون عکس استفاده میکنم؟ چون خیلی جالب بود، که شاهد اینتجربه از دید آدمی مسن بودم. پس او و دوستانش، با هم جمع شدند، اتاقی را رزروکردند که مثل سالن کلیسا بود، و همه دوستانشون را که گروهموسیقی داشتن را جمع کردند، و گرد هم اومدند، و مدام این کار رو از طریقفیس بوک انجام میدن، و بعد بلیط ها را میفروشندو نخستین گروهی که -- می خواستم بگم منو، احتمالا برای این که کلمهاشتباهی برای اون هست، نیست؟ اولین گروه در فهرست گروهها به نظر میرسه یک جوراجرای موسیقی عمومی دارند ۲۰ تا بلیط را میفروشه، بعد هم گروه بعدی ۲۰ تا دیگه را، و الا آخر. اونها ته منو بودن، رده پنجم، فکر کردم هیچ شانسی ندارن. راستش ۲۰ چوق گرفت. باور نکردنیه، نه؟ اما منظورم این که همشون عالی کار کردن، غیر از توی اینترنت. پس تو فیس بوک نشستند، و پیغام میفرستند وهماهنگیها رو انجام میدن و نمیدونند که کی به کی هست، نه؟ این مشکل بزرگیه که سعی داریم حل کنیم. اگر از اسامی حقیقی استفاده میکردند، از بودنشون تو اینترنت نگرانی نداشتید. و بنابراین وقتی بهم میگه، « میخوام برم تو چت روم راجع بهگیتار حرف بزنم» یا چیزایی مثل این، من نمیگم که « من نمیخوام بری تو چتیرومی که معلوم نیست توش کی به کیه درباره گیتار حرف زنی، چونشاید اونا رفیقات نباشن، و یک مشت از این آدماییکه تو چت رومها هستند احتمالا منحرف جنسی ،معلم یا کشیش بخش هستند." (خنده حضار) منظورم این که معمولا اینطورین، یهنگاهی کافیه به روزنامه ها بندازین. پس میخوام بدونم که اینها چه کسانی هستند. خب پس میتونید وارد اتاق گفتگو بشید، اما تنها در صورتی که همه در اتاق گفتگواز اسامی حقیقی شون استفاده کنند. و تمام نسخه های گزارشپلیسشون را تسلیم میکنند. اما البته، اگر از همه برای ورود بهاتاق گفتگو اسم حقیقی شون رو بخوان، من میگم نه. نمیتونیداسم حقیقی تون را بگین. چون چی میشه وقتی معلوم شه منحرف جنسی، معلم یا چیز دیگه ان.
پس با این تناقض عجیب روبرو هستید که در جایی که باید خوشحال شم وارد فضایی شه که همه را بشناسم، نمیخوام بقیه بدونند که اون کیه. پس با بن بستی درباره هویت مواجه ایم، در جایی که میخوایم همه را بشناسیم، اما خودمون ناشناس بمونیم. و پیشرفتی نبوده. گیر افتادیم. و این اتاق گفتگو هم درست عمل نمیکنه، و این بدترین طرز فکر درباره هویت است.
توی فید آر اس اس ام یه چیزی دیدم راجع به---- (RSS قالب دادهایستکه به کاربران اجازه پیگیری محتویاتی که بهروز میشوند را میدهد.) حرف بدی درباره فید آر اس اس ام زدم، نه؟ باید دست بردارم از این شکلی گفتنش. به دلیل نامعینی که برام قابل تصور نیست، چیزی درباره سرپرست هلهله چیهاتو صندوق ورودی ایمیلم میاد، و این داستان درباره هلهله چی ها را میخونم و داستان جذابیه. همین چند سال پیش تو آمریکا اتفاق افتاده. چندتایی هلهله چی در تیمی در دبیرستانی (تشویق کنندگانگروههای ورزشی با حرکات نمایشی در کناره زمین ورزشی) در ایالات متحده بودن و حرفهای موذیانه ای درباره سرپرستشون میگفتن ، البته مطمئنم همه بچههای همیشه این حرفا را درباره معلمهاشون میگن، و به طریقی سرپرست هلهلهچیها از حرفاشون باخبر شد. خیلی دل آزرده شد. و سراغ یکی از این دخترا رفت و گفت، " باید رمز عبور فیس بوکت رو بهم بدی.» همیشه درباره این موضوع میخونمکه حتی در بعضی دانشگاه ها و مراکز آموزشی بچه ها را مجبور به دادن رمزعبور فیس بوکشان میکنند. پس باید رمز عبور فیسبوکتان رو به اونها بدین. بچه بودش! حرفی که باید میزد این بود که "وکیلم اول صبح با شما تماس میگیره. درباره نقض بیشرمانه شما علیه متمم چهارم قانون اساسی در حوزه خصوصی من و شما برای همه دارایی نقدیتون تحت پیگرد قرار میگیرید." اینو باید به او میگفت. اما خب بچه است. پس رمز عبورش رو میده. معلم نمیتونه وارد فیس بوکش بشه، چون مدرسه دسترسی به فیس بوک رو ممنوع کرده. معلم تا به خونه نمیرفتنمیتونست وارد فیس بوک شه. پس دختر به دوستانش خبر میده، حدس بزنید چی شد؟ معلم به فیس بوک وصل میشه. دخترها قبلش از طریق تلفنهاشونبه فیس بوک وصل شدند و حسابشون را حذف کردند. پس وقتی معلم به فیس بوک وصل میشه، منظورم این که همه نظرشوندرباره اون هویتها یکی نیست.
بخصوص وقتی نوجوانید، هویت براتون سیال هست. هویتهای زیادی دارین. و میتونید صاحب هویتی باشیدکه دوستش نداشته باشید، چون یک جورهایی به مشکلخورده، ناامنه یا نامناسب، حذفش میکنید و یکی دیگه میگیرید. این ایده که هویت دادهبه شما از سوی کسی دیگه یا حکومت و غیره است، و مجبورید که به اون هویت بچسبیدو همه جا ازش استفاده کنید، مطلقا اشتباهه. پس چرا واقعا میخواین بدونیدکه اونی که توی فیس بوکه ، کیه؟ مگر این که قصد سوء استفاده یا آزاررسوندن به اونها را به نحوی داشته باشید؟ و خب درست جواب نمیده. و مثال چهارم من ، به مواردی مربوط میشه که حتما لازمه اونجا باشید، برای اطلاعتون باید بگم اینجا تواعتراض به نشست سران گروه ۲۰ بودم. راستش در اعتراض سران ۲۰ کشورنبودم، اما در روز اعتراض قرار ملاقاتی تو بانک داشتم وایمیلی از بانک دریافت کردم که کت و شلوار نپوشم چونمعترضان را عصبانی میکرد. باید اعتراف کنم که با کت وشلوار خیلی خوش تیپ میشم، پس کاملا درک میکنید که چرا باید باعث شه اونها به شورشیهای ضدسرمایه داری تبدیل بشن. (خنده حضار) پس فکر میکنم، خب ببینین، اگر نخوام معترضین را عصبانی و ناراحت کنم، معلومه که باید لباس معترضین رو به تن کنم. پس سرتا پا مشکی پوشیدم، میدونید از این کلاه های صورت پوش مشکی و دستکشهای سیاه، اما برای امضا کردن دفتر بازدیدکننده ها مجبور شدم درشون بیارم. (خنده حضار) شلوار مشکی و کفشای مشکی پام هست. سرتاپا مشکی هستم. ساعت ۱۰ به بانک میرم، میگم سلام، دیو بیچ هستم، ساعت ۱۰ با فلان شخص و غیره ملاقات دارم." قطعا به داخل راهم میدن. برگه بازدید کننده ام بهم میدن. (خنده حضار)
پس این چرندیات درباره این که باید تو فیس بوک یا البلاقیاینها اسامی حقیقی را داشته باشید، به شما اون نوع امنیت را میده. تنها نمایشی از امنیت است و ایندر حالیکه امنیت واقعی نیست. اما مردم یک جورایی دارن نقششون در اینبازی مربوط به امنیت یاد میگیرند. و تا مادامیکه آدمها نقش مربوطبه خوذشون رو یاد بگیرند، همه خوشحالند. اما امنیت واقعی نیست. بخصوص از بانکها بیشتر از کارایی کهمعترضان گروه ۲۰ انجام میدند، متنفرم، چون براشون کار میکنم. میدونم که بیش از اونچه که اینهابهش فکر میکنند، اوضاع خرابتره. (خنده حضار) اما فرض کنید تو بانک کنارکسی دارم کار میکنم، که داره یه کارایی میکنه، فرض کنید تو بانک کنار دستیک تاجر متقلب نشستم، و میخوام این رو به رییس بانک گزارش بدم. پس وصل میشم تا یک کم افشاگری کنم. ومیخوام این پیغام رو بفرستمکه این یارو تاجر متقلبه. این پیغام بیمعنیه تا وقتیکه ندونید منم توی بانک تاجرم. اینکه پیغام میتونه ازطرف هرشخصی فرستاده بشه، ارزش اطلاعاتی صفر داره. نکته ای در ارسال اون پیغام وجود نداره. اگه باید ثابت کنم چه کسی هستم، هرگز به ارسال اون پیغام نیازی نخواهد بود. فقط مثل پرستاری در بیمارستان میمونهکه مست بودن جراح را گزارش میده. اون پیغام تنها زمانی اتفاقمیفته که ناشناس باشم. پس سیستم باید راههایی داشته باشه کهگمنام بودن رو در اونجا فراهم کنه، وگرنه بجایی که میخوایم نمیرسیم.
پس 4 مساله هست. دربارهشون میخوایم چکار کنیم؟ خب، کاری که قراره انجام بدیم فکر کردن به فضای اورول هست. و سعی داریم نسخه های الکترونیکی کارت شناسایی را که در سال ۱۹۵۳از شرش خلاص شدیم را بسازیم. پس به این فکر کنیم که اگر کارتی داشتیم مثل وصل شدن به فیس بوک، که ثابت کنه شما کی هستید، و کاری کنم که همیشه همراهتون باشه مشکلات حل میشه. و البته بنا به همه دلایلیکه براتون ذکر کردم، جواب نمیده و احتمالا راستش، مشکلات را بدتر هم میکنه. هر چه بیشتر مجبور به استفادهاز هویت واقعیتون باشید، مخصوصا در انجام معاملات، خطر دزدیده شدن و دچاراختلال شدن هویتتون هست. هدف ، متوقف کردن افراداز بکار بردن هویتشون در معاملاتی هست که هویت لازم نیست، که راستش تقریبا همه معاملات هست. تقریبا همه معاملاتی که انجام میدین رو خودتون نیستید؟ برای رانندگی، برای ورود به برخی مکانها باید ۱۸ سال به بالا باشید، و غیره و غیره. پس پیشنهاد من، مثل جمیز، اینه که فکر کنیم باید تجدیدفعالیتی در تحقیق و توسعه بشه.
من فکر میکنم که مشکل قابل حلی هست. این چیزیه که میتونیم انجام بدیم. طبیعتا در این شرایط، تبدیل به دکتر هو شدم. بخاطر این که مثل خیلی دیگر از اقشار جامعه، دکتر هو جواب ما را داره. پس باید بگم، برای برخی بازدیدکنندگان خارجی، دکتر هو بزرگترین دانشمندزنده در انگلیس است، (خنده حضار) و سردمدار حقیقت و روشنایی برای همه ماست. و این دکتر هو است با کاغذ ذهنخوانش. یالا، شما جماعت حتما کاغذذهنخوان دکتر هو را دیدید. اگر بگین آره جزء خرخونها محسوب نمیشید. کیا کاغذ ذهنخوان دکتر هو را دیدند؟ اوه بله، به گمانم شما تمام وقتتو کتابخونه مشغول مطالعه بودید. این چیزیه که قراره به ما بگی؟ کاغذ ذهن خوان دکتر هو موقعی کار میکنه که میگیریدش جلوی افراد، و اونا توی مغزشون، چیزی را که دلشون میخواد میبینند. میخوام یک پاسپورتبریتانیایی به شما نشون بدم، کاغذ ذهنخوان را جلوتون میگیرم، یک پاسپورت بریتانیایی میبینید. میخوام به یک مهمانی برم، کاغذ ذهن خوان را بالا میگیرم، به شما دعوتنامه مهمانی را نشون میدم. چیزی را که میخواین میبینید. پس چیزی که میگم این که بایدنسخه الکترونیکی اون را بسازیم، اما با یک تغییر خیلی خیلی جزیی، که فقط به شما پاسپورتبریتانیایی را نشون بده، اگه که واقعا داشته باشم. به شما تنها دعوتنامه مهمانی رو نشون میده، اگه اصلا داشته باشم. فقط به شما نشون میده که بالای ۱۸سالمه، اگر واقعن بالای ۱۸ سال باشم. اما نه چیز دیگه. پس شما دربون بار هستید و لازمهبدونید که من ۱۸ سال به بالا هستم، بجای نشون دادن گواهینامه ام به شما، که نشون میده بلدم رانندگی کنم، اسمم چیه،آدرسم کجاست، همه این چیزها، به شما کارت ذهنخوانم را نشون میدم، و همه چیزی که میگه اینهکه من بالای ۱۸ سالمه. درسته؟
آیا رویای فوق العاده اما پوچیه؟ البته که نه، والا اینجانبودم که راجع بهش حرف بزنم. پس برای این که بسازمش و جواب بده، فقط اسمشون رو میبرم و وارد جزییات نمیشم. به طرحی نیازمندیم، که برای ساخت یک زیرساختاری که برای همگان قابل استفاده باشه، ازش استفاده کنیم. تا همه این مشکلات حل بشن. میخوایم ابزار بدرد بخوری بسازیم، که جهانی باشه، و بتونید همه جا استفاده اش کنید، فقط میخوام شمه ای از اونچه اینفناوری باعث میشه را نشونتون بدم. این یک خودپرداز ژاپنی است، الگوی اثر انگشت داخل موبایل ذخیره شده. پس وقتی قراره پول بکشید، پس موبایل را روی خودپردا قرار میدید، و انگشتتون را لمس میکنید، اثر انگشتتون از طریق تلفن ارسال میشه، تلفن میگه بله، هر کی که باشه، و خود پرداز به شما پول میده. باید ابزار بدرد بخوری باشه کههمه جا بتونید استفادهاش کنید. باید کاملا استفاده ازش راحت باشه، اون منم که داره به بار میره. و وسیله روی درب بار فقطبرای این که معلوم کنه، آیا این شخص بالای ۱۸ سال داره ومانعی برای ورودش به بار نیست؟ و خب پس ایده مون این که کارتشناسایتون رو به در میمالید، و اگر اجازه ورود به داخل رابیابم، عکسم نشون داده میشه، اگر اجازه پیدا نکنم،صلیب سرخی را نشون میده. هیچی اطلاعات دیگه ای را فاش نمیکنه. نباید ابزار خاصی باشه. فقط باید یک چیزی باشه، در ادامه بیانیه راس، که کاملا باهاش موافقم. اگر وسیله خاصی مد نظر نباشه، باید روی تلفن موبایل کار کنه. این تنها گزینه ایه که داریم. باید روی تلفن موبایل کار کنه. ۶/۶ میلیارد مشترک موبایل داریم. برآورد مطلوب همیشگی من تنها ۴ میلیارد مسواک در دنیاست. یه معنی میده اما نمیدونم چیه. (خنده حضار) برای گفتنش بهم ، من بهآینده پژوه ها تکیه میکنم. باید مطلوبیتی باشه که قابل توسعه باشه. پس باید چیزی که باشه که همه بتونن متکی بهش بشن، همه باید بتونند از اینزیرساختار استفاده کنند، به مجوز، پروانه و غیره لازم نیست، همه باید قادر به نوشتن کد واسه این باشند.
میدونید که تقارن چیه، پس نیازی به تصویری از اون ندارید. این نحوه عملکردیه که قصد انجامش را داریم. میخوایم با استفاده از تلفنها انجامش بدیم، و قصد داریم اون را با استفاده از حسگر مجاورتی موبایل انجام بدیم. میخوام به شما بکار گرفتن فناوری کاغذ ذهن خوان دکتر هو را به شما پیشنهاد بدهم که همین حالا هم هست، و اگرهر کدوم از شما یکی از او کارتهای جدید نقدیبارکلی را داشته باشید، یک رابط بدون تماس روش داره، همین حالا صاحب اون فناوری هستید. اگه تا به حال در لندن بوده اید، و از اویستر کارت استفاده کرده باشید، آیا براتون یادآور چیزی نیست؟ فناوری همین حالا هم وجود داره. اولین سری تلفنهایی که با این فناوری ساخته شدند، مثل گوگل نکسوز، S2، سامسونگ وای فای ۷/۹، اولین سری تلفنهایی که با این فناوری ساخته شدن الان تو مغازه هاست. پس این ایده که مامور گاز میتونه درِ خونه مامانم سبز شه و میتونه به مامانم تلفنش رو نشون بده، و مامانم ضربه ای با انگشت روش بزنه، و انوقت رنگش سبز خواهد شد اگه طرفوافعا از شرکت گاز بریتانیا اومده باشه و اونوقت میتونه تو بره، و اگر که قرمز شه خب نمیتونه، و پایان ماجرا.
فناوری لازم واسه این کار رو داریم. و علاوه بر این، هر چند برخی از اینها کمی دور از عقل هستند، مثل این که بخوام ثابت کنم ۱۸ سالمهبدون این که ثابت کنم چه کسی هستم، رمزنگاری برای این کارنه تنها وجود داره بلکه، بی نهایت شناخته شده و قابل فهم است. امضاهای دیجیتالی، پنهانکردن گواهی های کلید عمومی، این فناوریها مدتی است که استفاده میشوند، فقط راهی برای بسته بندیشون نیست. پس فناوری همین حالا هم وجود داره. میدونیم که جواب میده، نمونه هایی هست که از این فناوری در اماکن آزمایشی استفاده میشه. هفته مد لندن هست، جایی که ما با O2 سیستمی ساختیم که برای جشنواره بیسیم هایدپارک هست، کسانی رو میبینید که با مچ بند وی آی پی شون قدم میزنند، که فقط از سوی تلفن نوکیا که اون مچ بند رو میخونه چک میشه. من فقط اینا رو برای نشوندادن به شما انتخاب کردم، چیزای کسل کننده ای هستند، این چیزا تو این محیطها کار میکنند. لازم نیست خاص باشند.
پس نهایتا، میدونم کهمیتونید این کار رو بکنید، چون اگه اون قسمت از سریالدکتر هو رو تماشا کرده باشید، تحت عنوان ویژه عید پاک دکتر هو، جایی که با اتوبوس به مریخ میره، باید این رو بخاطر دانشجویانخارجیمون دوباره تکرار کنم، چیزی نیست که توی هر قسمتی اتفاق بیفته. مورد خیلی عجیبی بود. پس تو این قسمت با اتوبوسلندن، به مریخ میره، نمیتونم اون تیکه رو براتون پخش کنم، بخاطر حق کپی رایت ملکه آن، که بی بی سی درباره اش خیلی سختگیره، اما تو اون اپیزودی که بااتوبوس لندن، به مریخ میره، به وضوح نشون میده دکترهو همراه کارتخوان اویستر با استفاده از کاغذ ذهنخوانش سوار اتوبوس میشه. چیزی که ثابت میکنه کاغذ ذهنخوان دارای رابط MSE هست. خیلی خیلی متشکرم.