لیسا کریستین: عکس هایی که شهادت به برده داری مدرن میدهند
متن سخنرانی :
من ۱۵۰ فوت (۴۶ متر) پایینتر از سطح زمین در دالان یک معدن غیر قانونی در غنا هستم. هوا از گرما و غبار سنگین شده، نفس کشیدن سخته. میتونم کشیده شدن بدنهای عرق کرده را که در تاریکی از کنارم میگذرند حس کنم اما چیزی بیشتر از این نمیبینم. صداهایی که صحبت میکنند را میشنوم اما بیشتر در دالان صدای خشن سرفههای مردهاست، و شکسته شدن سنگ با ابزارهای ابتدایی. مثل بقیه، من یک چراغ قوهی ارزان که سوسو میزنه پوشیدهام که با این نوار کشی پاره پاره به سرم بسته شده، و به سختی میتونم شاخه درختهای لیزی که دیوارههای سوراخ ۳ فوت مربعی (۱ متر) را ساختهاند ببینم که صدها فوت به درون زمین میروند. وقتی دستهام لیز میخورند، ناگهان یاد بچهای میافتم که روزها قبل دیدم که دستش لغزید و از ارتفاع زیادی به درون چاه افتاد.امروز که من اینجا ایستادهام و با شما صحبت میکنم، این مردها هنوز در عمق اون چاه هستند، زندگیشان را به خطر میاندازند بدون اینکه پول یا جبران مافات بگیرند و اغلب میمیرند.
من تونستم از اون سورخ در بیام بیرون، و تونستم به خونه برگردم، اما احتمالاً اونا هرگز نمیتونند، چون اونا در اسارت هستند.
در ۲۸ سال گذشته، من فرهنگهای بومی را در بیش از ۷۰ کشور و در شش قاره، مستند کردم در ۲۸ سال گذشته، من فرهنگهای بومی را در بیش از ۷۰ کشور و در شش قاره، مستند کردم و در سال ۲۰۰۹ من این افتخار بزرگ را داشتم که تنها ارائه دهنده در نشست صلح ونکوور باشم. از میان آن همه افراد متحیر کننده که من آنجا ملاقات کردم، یکی ار حامیان "بنیاد آزادی بردگان" را دیدم که یک بنیاد غیر دولتی است که به ریشهکن کردن بردهداری نوین تعلق دارد. ما شروع به صحبت در مورد بردهداری کردیم، و واقعاً، من در مورد بردهداری شروع به آموختن کردم، چون من مطمئناً میدونستم که در دنیا وجود داره، اما نه تا این اندازه. بعد از اینکه صحبت ما تمام شد، من احساس وحشتناکی داشتم و خالصانه از بیدانشی خودم از این قساوت که در زمان خودم اتفاق میافتاد شرمنده بودم و خالصانه از بیدانشی خودم از این قساوت که در زمان خودم اتفاق میافتاد شرمنده بودم و با خودم فکر کردم، اگر من نمیدونم، چند نفر دیگه هم نمیدونند؟ این باعث شد نقطهای در درون من شروع به سوختن کنه، پس در طی چند هفته من به لسآنجلس پرواز کردم تا با مدیر "بنیاد آزادی بردگان" دیدار کنم و به اونا پیشنهاد کمک بدم.
اینگونه شد که سفر من به درون بردهداری نوین آغاز شد. عجیب اینکه من قبلاً به بسیاری از این مکانها رفته بودم. حتی برخی از اونها را من خانهی دوم خودم میدونستم. اما این بار، استخوانهای پنهان شده درون کمد را میدیدم.
یک اظهار نظر محافظهکارانه به ما میگه که امروز در دنیا بیش از ۲۷ میلیون نفر برده هستند. یک اظهار نظر محافظهکارانه به ما میگه که امروز در دنیا بیش از ۲۷ میلیون نفر برده هستند. این دو برابر تعداد افرادی ست که از آفریقا به عنوان برده به آمریکا برده شدند. این دو برابر تعداد افرادی ست که از آفریقا به عنوان برده به آمریکا برده شدند. ۱۵۰ سال پیش، یک بردهی کشاورزی سه برابر حقوق سالانهی یک کارگر آمریکایی هزینه داشت. ۱۵۰ سال پیش، یک بردهی کشاورزی سه برابر حقوق سالانهی یک کارگر آمریکایی هزینه داشت. ۱۵۰ سال پیش، یک بردهی کشاورزی سه برابر حقوق سالانهی یک کارگر آمریکایی هزینه داشت. این به پول امروز برابر ۵۰,۰۰۰ دلار است. با این حال امروزه،همه اعضای یک خانواده برای نسل ها برای بدهی کم ۱۸ دلاری به بردگی کشیده شوند. با این حال امروزه،همه اعضای یک خانواده برای نسل ها برای بدهی کم ۱۸ دلاری به بردگی کشیده شوند. حیرت انگیزه که برده داری درامدی حدود ۱۳ میلیارد دلار سالانه داره. حیرت انگیزه که برده داری درامدی حدود ۱۳ میلیارد دلار سالانه داره.
خیلی ها با قول دروغی برای تحصیلات و شغل بهتر، فریب خوردند خیلی ها با قول دروغی برای تحصیلات و شغل بهتر، فریب خوردند و متوجه شدند که با تهدید به خشونت مجبورند بدون دستمزد کار کنند و نمیتونند از اونجا خارج شوند. و متوجه شدند که با تهدید به خشونت مجبورند بدون دستمزد کار کنند و نمیتونند از اونجا خارج شوند
بردگی امروزه تجارته، بنابر این کالاهایی را که برده ها تولید میکنند ارزش داره، اما این بردها که برایشان تولید میکنند یکبار مصرف اند. تقریبا بره داری در همه جا ی دنیا وجود داره، و در عین حال در همه جای دنیا این غیر قانونیه.
در هند و نپال، من با کوره های آجرپزی اشنا شدم. این چشم انداز نا آشنا و جذاب مثل این بود که در مصر باستان و یا دوزخ دانته راه میرفتی. این چشم انداز نا آشنا و جذاب مثل این بود که در مصر باستان و یا دوزخ دانته راه میرفتی. در هوای ۵۴ درجه گرما، مردان، زنان، بچه ها و تمامی اعضای خانواده درواقع درلایه ای از گرد و غبار سنگین پوشیده شده بودند، درحالی که تا ۱۸ آجر را یکباره بر روی سرشون میگذاشتند درحالی که تا ۱۸ آجررا یکباره بر روی سرشون میگذاشتند و اونها را از کوره سوزان تا کامیونها که صدها یارد دورترند حمل میکرند. از یکنواختی کار و خستگی مانند مرده بی حس و بی روحند، اونها بدون صدا و در سکوت بارها و بارها برای ۱۶ تا ۱۷ ساعت در روزاین کار را انجام میدن. اونها بدون صدا و در سکوت بارها و بارها برای ۱۶ تا ۱۷ ساعت در روزاین کار را انجام میدن. اونها نه برای غذا و نه برای آب خوردن اسنراحت ندارند، به دلیل کم آبی شدید بدنشان، ادرارشان بسیار ناچیز و کمه. به دلیل کم آبی شدید بدنشان، ادرارشان بسیار ناچیز و کمه. بقدری گرما فراگیر ونافذ بود که دوربین عکاسیم داغ شد که نمیشد لمسش کرد و از کار افتاد. بقدری گرما فراگیر ونافذ بود که دوربین عکاسیم داغ شد که نمیشد لمسش کرد و از کار افتاد. بقدری گرما فراگیر و نافذ بود که دوربین عکاسیم داغ شد که نمیشد لمسش کرد و از کار افتاد. هر بیست دقیقه، میبایستی برای تمیز کردن وسایلم به ماشیمنمان برمیگشتم واونها را زیر کولر میگرفتم تا دوباره کار کنند، هر بیست دقیقه، میبایستی برای تمیز کردن وسایلم به ماشیمنمان برمیگشتم واونها را زیر کولر میگرفتم تا دوباره کار کنند، و همانطورکه اونجا نشسته بودم فکر کردم، از دوربینم به مراتب بهترمراقبت میشه تا این مردم. و همانطورکه اونجا نشسته بودم فکر کردم، از دوربینم به مراتب بهترمراقبت میشه تا این مردم. و به همانطورکه اونجا نشسته بودم فکر کردم، از دوربینم به مراتب بهترمراقبت میشه تا این مردم.
موقع برگشت به کوره آجرپزی، میخواستم گریه کنم، اما فرد ضد بردهداری که کنار من ایستاده بود من را گرفت و گفت،" لیسا، گریه نکن. اینجا اینکار رو نکن." اما فرد ضد بردهداری که کنار من ایستاده بود من را گرفت و گفت،" لیسا، گریه نکن. اینجا اینکار رو نکن." و خیلی روشن برایم توضیح داد که نمایش احساسات و عواطف در جاهایی مثل اونجا بسیار خطرناکه، و خیلی روشن برایم توضیح داد که نمایش احساسات و عواطف در جاهایی مثل اونجا بسیار خطرناکه، نه تنها برای من بلکه برای اونها نیز خطرناکه. نمیتونستم پیشنهاد هیچ کمک مستقیمی را بهشون بکنم. نمیتونستم بهشون پول بدم، هیچ چیز من شهروند اون کشور نبودم. میتونستم وضعیتوشون از اونکه بود، بدتر کنم. میتونستم وضعیتوشون از اونکه بود، بدتر کنم. من میبایستی به سازمان آزادی بردگان در درون نظامی که برای آزادی اونها کارمیکنه اعتماد میکردم، من میبایستی به سازمان آزادی بردگان در درون نظامی که برای آزادی اونها کارمیکنه اعتماد میکردم، و من بهشون اعتماد کردم. اما در مورد من، میبایستی تا رسیدن به خونه برای احساس دلشکستگیم صبرمی کردم. اما در مورد من، میبایستی تا رسیدن به خونه برای احساس دلشکستگیم صبرمی کردم.
در هیمالیا، دریافتم که بچه ها سنگها را کیلومترها از بالای کوهها تا پای کوه در هیمالیا، دریافتم که بچه ها سنگها را کیلومترها از بالای کوهها تا پای کوه که کامیونها در جاده زیر اون منتظر بودند حمل میکردند. تخت سنگهای بزرگ سنگینتر از آن بودند که بچه ها بتونن اونها را حمل کنند، تخت سنگهای بزرگ سنگینتر از آن بودند که بچه ها بتونن اونها را حمل کنند، و بچه ها اونها را که با طناب دست ساز، چوب و تکه پارچه ای بسته شدند باسرشون کنترل کرده و بالا میکشند. و بچه ها اونها را که با طناب دست ساز، چوب و تکه پارچه ای بسته شدند باسرشون کنترل کرده و بالا میکشند. و بچه ها اونها را که با طناب دست ساز، چوب و تکه پارچه ای بسته شدند باسرشون کنترل کرده و بالا میکشند. شاهد چیزی بسیار طاقت فرسا بودن خیلی مشکه. چگونه میتوان چیزی بسیار خائنانه و در عین حال فراگیر و گسترده را تغییر داد؟ چگونه میتوان چیزی بسیار خائنانه و در عین حال فراگیر و گسترده را تغییر داد؟ حتی بعضی از اونها نمیدونند که برده هستند، افرادی که ۱۶ تا ۱۷ ساعت کار بدون دستمزد، چونکه همه زندگیشان همینطور بوده اونها چیزی ندارن که با اون مقایسه کنند. هنگامی که این روستائیان آزادیشان را مطالبه کردند برده داران خانه هایشان را سوزاندن منظورم اینکه این مردم چیزی نداشتند، اونها مسخ شده بودند، میخواستند که کار را ول کنند، اما این زن که در وسطه، برای اینه که اونها را نگه داره دوباره تجمع کرد، و فرد طرفدار ضد برده داری به او کمک کرده بود تا یه معدن برای خودشون اجاره کنه، و فرد طرفدار ضد برده داری به او کمک کرده بود تا یه معدن برای خودشون اجاره کنه، خُب حالا اونها همون این کار کمرشکن را میکنن، اما این کار را برای خودشان میکنندو بابت این دستمزد میگیرن، اونها با آزادی این کار را میکنن.
قاچاق جنسی چیزیست که معمولا هنگامی که واژه بردگی را میشنویم به آن فکر میکنیم. قاچاق جنسی چیزیست که معمولا هنگامی که واژه بردگی را میشنویم به آن فکر میکنیم. و به دلیل آگاهی گسترده مردم دنیا در این مورد، به من هشدار داده شده بود که کار کرد در این بخش بخصوص میتونه برای امنیت من بسیار مشکل باشه. به من هشدار داده شده بود که کار کرد در این بخش بخصوص میتونه برای امنیت من بسیار مشکل باشه.
در کاتموندا، من با زنانی که در گذشته خودشون برده بودند همراهی شدم. در کاتموندا، من با زنانی که در گذشته خودشون برده بودند همراهی شدم. اونها مرا به پله های باریکی به طرف پائین که به سوی زیرزمینی کثیف ، کم نور میرفت راهنمایی کردند. اونها مرا به پله های باریکی به طرف پائین که به سوی زیرزمینی کثیف ، کم نور میرفت راهنمایی کردند. این به خودی خود یک فاحشه خانه نبود. بیشتر شبیه یه رستوران بود رستورانهای کابینی، که اینها برای تجارت معروفند، و محلی برای فاحشه گری اجباری هستند. رستورانهای کابینی، که اینها برای تجارت معروفند، و محلی برای فاحشه گری اجباری هستند. هر یک یه اتاق کوچک خصوصی دارند، جایی که برده های زن همراه با دختران و پسران خردسالی که حتی گاهی تا هفت ساله نیز هستن مجبور میشوند که مشتریان را سرگرم کنند و اونها را ترغیب به خرید بیشتر غذا و الکل کنند. مجبور میشوند که مشتریان را سرگرم کنند و اونها را ترغیب به خرید بیشتر غذا و الکل کنند. مجبور میشوند که مشتریان را سرگرم کنند و اونها را ترغیب به خرید بیشتر غذا و الکل کنند. هر اتاقک تاریک و دلگیر، با شماره ای که روی دیوار اون نوشته شده مشخص میشه، هر اتاقک تاریک و دلگیر، با شماره ای که روی دیوار اون نوشته شده مشخص میشه، و با تخته سه لایی و پرده از هم جدا شدند کارگران اینجا معمولا سوء استفاده های جنسی غم انگیزی را ازدستان مشتریانشان تحمل میکنند. کارگران اینجا معمولا سوء استفاده های جنسی غم انگیزی را ازدستان مشتریانشان تحمل میکنند. ایستاده کنار تاریکی، ترس سریع و گرمی را در اون لحظه را بخاطر می آورم، ایستاده کنار تاریکی، ترس سریع و گرمی را در اون لحظه را بخاطر می آورم، من میتونستم فقط تصور کنم که مثل اینه میمونه که درقعر این جهنم به دام افتاد باشی. من میتونستم فقط تصور کنم که مثل اینه میمونه که درقعر این جهنم به دام افتاد باشی. من فقط یه راه برای به بیرون رفتن داشتم: همون پله هایی که از اونجا وارد شده بودم. اونجا دربِ اضطراری وجود نداشت. هیچ پنجرهی بزرگی که بتونی ازش بیرون بروی وجود نداشت. این افراد هیچ راهی برای فرار نداشتن، و نظر با اینکه که ما چنین موضوع مشکل را انتخاب کردیم، این بسیار با اهمیت است که بدایند بردگی ازجمله قاچاق جنسی در کشور ما نیز وجود داره. این بسیار با اهمیت است که بدایند بردگی ازجمله قاچاق جنسی در کشور ما نیز وجود داره.
ده ها هزار نفر از مردم دربخش کشاورزی، رستورانها و مستخدمین خانگی برده اند، ده ها هزار نفر از مردم دربخش کشاورزی، رستورانها و مستخدمین خانگی برده اند، و این لیست میتونه بیشتر باشه. به تازگی مجله نیویورک تایمز گزارش داد که سالیانه بین۱۰۰ِ,۰۰۰ تا ۳۰۰,۰۰۰ از کودکان آمریکایی برای بردگی جنسی فروخته میشوند که سالیانه بین۱۰۰ِ,۰۰۰ تا ۳۰۰,۰۰۰ از کودکان آمریکایی برای بردگی جنسی فروخته میشوند این در پیرامون همه ماست. ما فقط اونها را نمیبینیم.
هنگامی که ما در مورد کارگران برده فکرمیکنیم، صنعت نساجی یکی دیگر ازآنهاست. هنگامی که ما در مورد کارگران برده فکرمیکنیم، صنعت نساجی یکی دیگر ازآنهاست. من روستاهایی را بازدید در هند کردم که تمامی اعضای خانواده ها در بخش تجارت ابریشم برده بودند. من روستاهایی را بازدید در هند کردم که تمامی اعضای خانواده ها در بخش تجارت ابریشم برده بودند. این تصویری از یه خانواده. دستهای سیاه رنگ پدرند، درحالی که دستهای آبی و قرمز رنگ مربوط به پسرانش هستند. دستهای سیاه رنگ پدرند، درحالی که دستهای آبی و قرمز رنگ مربوط به پسرانش هستند. اونها رنگها را دراین بشکه های بزرگ با هم مخلوط میکنند و ابریشمها را در درون این مایع با دست تا آرنج فرو میکنند، با اینکه رنگ ها سمی هستند. و ابریشمها را در درون این مایع با دست تا آرنج فرو میکنند، با اینکه رنگ ها سمی هستند.
مترجمم به من داستان اینها را گفت .
اونها گفتند که " ما اصلا آزادی نداریم،" "ما هنوز امیدواریم، هرچند که یه روزی ما میتونیم که اینجا را ترک کنیم . بریم یه جای دیگه که ما برای رنگرزی کردن دستمزد بگیریم." بریم یه جای دیگه که ما برای رنگرزی کردن دستمزد بگیریم."
برآورد شده که حدود ۴,۰۰۰ کودک در دریاچه وُلتا، برآورد شده که حدود ۴,۰۰۰ کودک در دریاچه وُلتا، بزرگترین دریاچه ساخته دست انسان برده هستند. هنگامی که اول ما رسیدیم، ما رفتیم که نگاه اجمالی به اونجا بیندازیم. من چیزی شبیه به ماهیگیری خانواده در یه قایق دیدم، دوبرادر بزرگتر، چند تا بچه کوچکتر،قابل فهمه درسته؟ اشتباهه. اونها همه برده بودند. بچه ها ار خانواده شون گرفته میشوند و قاچاق و ناپدید میشوند، بچه ها ار خانواده شون گرفته میشوند و قاچاق و ناپدید میشوند، و مجبور به کار بی پایان بر روی این قایقها در دریاچه میشوند، در حالی که شنا کردن را بلد نیستند.
این کودک خرددسال هشت ساله است. هنگامی که قایق ما نزدیک شد او میلرزید، وحشت زده میخواست درقایق کوچکش فرار کند. خشک شد زده شده بود که به آب بی اندازنش. اغلب تورهای ماهیگیری به تنه های خشکیده درختان فرورفته درآب گیرمیکنند، اغلب تورهای ماهیگیری به تنه های خشکیده درختان فرورفته درآب گیرمیکنند، وکودکان خسته و وحشت زده به آب انداخته میشوند تا تورها را آزاد کنند. وکودکان خسته و وحشت زده به آب انداخته میشوند تا تورها را آزاد کنند. خیلی از آنها غرق میشوند.
تا زمانی که دوباره صدایش نکنند ،اورا مجبور میکنند که برروی دریاچه کار کند. تا زمانی که دوباره صدایش نکنند ،اورا مجبور میکنند که برروی دریاچه کار کند. وحشت از اربابش، او فرار نمیکند، چونکه با او در تمامی عمرش با خشونت وبر رحمی رفتار شده، و او این را به برده های جوانتری که او مدیریت میکنه انتقال میده. و او این را به برده های جوانتری که او مدیریت میکنه انتقال میده.
من اونها را ساعت پنج صبح هنگامی که تورهاشون را خالی میکردند،دیدم من اونها را ساعت پنج صبح هنگامی که تورهاشون را خالی میکردند،دیدم اما اونها از ساعت یک شب که سرد و بادی بود کار میکردند. اما اونها از ساعت یک شب که سرد و بادی بود کار میکردند. و این بسیار مهمه که بدونید که این تورها وزنی بیش از هزارپوند وقتی که پر ازماهی هستد، دارند.
میخواهم شما را با کوفی اشنا کنم. کوفی توسط یه دهکده ماهیگری نجات یافته بود. من او را دریه پناهگاه بنیاد آزادی بردگان و قربانیان برده داری ملاقات کردم. من او را دریه پناهگاه سازمان آزادی بردگان و قربانیان برده داری ملاقات کردم. در اینجا اورا میبینید که دریک چاه حمام می کنه، یه سطل پر اب را روی سرش خالی میکنه، و خبر عالیه اینه که در حالی که امروز من و شما در اینجا صحبت میکنیم، و خبر عالیه اینه که در حالی که امروز من و شما در اینجا صحبت میکنیم، کوفی به خانواده اش پیوسته، وحتی بهتر اینکه به خانواده اش ابزاری داده شده که با اونها کار کنند و بچه ها شون را حفط کنند. وحتی بهتر اینکه به خانواده اش ابزاری داده شده که با اونها کار کنند و بچه ها شون را حفط کنند. کوفی تجسم امکان پذیریست. او چه کسی خواهد شد زیرا که یکی به پا خواسته و زندگی او را تغییری ایجاد کرده؟ او چه کسی خواهد شد زیرا که یکی به پا خواسته و زندگی او را تغییری ایجاد کرده؟
در جاده ای در عنا همراه با همکارم از سازمان آزادی بردگان رانندگی میکردیم، در جاده ای در عنا همراه با همکارم از بنیاد آزادی بردگان رانندگی میکردیم، یه عضو سازمان ضد برده داری روی موتورش ناگهان سرعتش را زیاد کرد وبه پنجره ماشین ما ضربه آهسته ای زد. او از ما خواست که او را در جاده خاکی داخل جنگل دنبال کنیم. در آخر جاده او ما را از ماشین پیاده کرد و از راننده خواست که سریعا برویم. در آخر جاده او ما را از ماشین پیاده کرد و از راننده خواست که سریعا برویم. سپس او به جای پاهایی که به سختی قابل دیدن بود اشاره کرد و گفت ،" راه همینه، همین مسیر، برو. " سپس او به جای پاهایی که به سختی قابل دیدن بود اشاره کرد و گفت ،" راه همینه، همین مسیر، برو. " ما شروع کردیم به رفتن در آن مسیر، ما پیچکها را که راه را مسدود کرده بودند کنار زدیم، بعد از حدود یک ساعت پیاده روی، متوجه شدیم که به دلیل بارانهای اخیر سیل راه را گرفته، خب من دوربین عکاسی را بالای سرم گرفته بودم چونکه ما تا زیر قفسه سینه در اب فرو رفته بودیم. بعد دو ساعت بیاده روی دیگه در جاده پیچ وخم دار ناگهان به یه جای مسطح رسیدم، بعد دو ساعت بیاده روی دیگه در جاده پیچ وخم دار ناگهان به یه جای مسطح رسیدم، و تعداد زیادی چاله بود که هم اندازه زمین فوتبال بودند ، و تعداد زیادی چاله بود که هم اندازه زمین فوتبال بودند ، و همه اونها پر از برده های بودند که کار میکردند. خیلی از زنان کودکانی داشتند که به پشتشون آویخته بودند درحالی داشتند در آب مسموم به جیوه طلا استخراج میکردند، درحالی داشتند در آب مسموم به جیوه طلا استخراج میکردند، جیوه برای استخراج استفاده میشه.
این معدنچیان در اطراف معدنی در بخش دیگری غنا از به بردگی کشانیده شدن. این معدنچیان دراطراف معدنی در بخش دیگری غنا از به بردگی کشانیده شدن. وقتی از محورمعدن بیرون آمدند ، خیس از عرق خودشون بودند. وقتی از محورمعدن بیرون آمدند ، خیس از عرق خودشون بودند. به خاطر می آورم که به چشمان خسته و مثل خون قرمزشون نگاه میکردم، که خیلی از اونها بیش از ۷۲ ساعت در زیر زمین بودند. این گودال به عمق ۳۰۰ پا( ۱۰۰ متر) بودو اونها کیسه های سنگین سنگ را از اونجا حمل میکردند این گودال به عمق ۳۰۰ پا( ۱۰۰ متر) بودو اونها کیسه های سنگین سنگ را از اونجا حمل میکردند که بعدا به منطقه دیگری حمل میشه ، جایی که سنگها خرد می شوند و از اونها طلا استخراج می شود. که بعدا به منطقه دیگری حمل میشه ، جایی که سنگها خرد می شوند و از اونها طلا استخراج می شود.
در نگاه اول،به نظر میرسد که محل خرد کردن سنگه پر از مردهای قدرتمنده، اما وقتی نزدیکتر میشوید، میبینم کم شانس ترها و همچنین کودکان دراین حاشیه کار میکنند. میبینم کم شانس ترها و همچنین کودکان دراین حاشیه کار میکنند. همه اونها قربانیان صدمه دیدگی، بیماری و خشونت بودند. در حقیقت، این خیلی محتمله که این مردان عضلانی فقط طی چند سال دچار بیماری سل و مسمومیت ناشی از جیوه شوند. فقط طی چند سال دچار بیماری سل و مسمومیت ناشی از جیوه شوند.
این مًنورا هست. هنگامی که پدرش فوت کرد، عمویش او را برای کار کردن درمعادن با خودش معامله کرد. هنگامی که عمویش فوت کرد، مًنورا وارث بدهی عمویش شد، که او را مجبورکرد که مدت بیشتری درمعادن بردگی کنه. وقتی او را دیدم، ۱۴ سال بود که او در معدن کار میکرد، و این پای زخمی که می بینید در واقع در اثر حادثه ای در معدن ایجاد شده، و این پای زخمی که می بینید در واقع در اثر حادثه ای در معدن ایجاد شده، به دلیل شدت جراحت دکترها گفته اند که پای او باید قطع شود. و از همه مهمتر، مًنورا بیماری سل داره، و او هنوز مجبوره از صبح تا شب در این معدن کار کنه. و او هنوز مجبوره از صبح تا شب در این معدن کار کنه.
حتی هنوز او رویای اینکه آزاد شود و با کمک فعالان محلی مثل بنیاد آزادی بردگان تحصیل کند را دارد، و با کمک فعالان محلی مثل بنیاد آزادی بردگان تحصیل کند را دارد، و این نوعی عزم و اراده در مقابل یه امکان غیر قابل تصوراست که مرا کاملا به وحشت انداخت. در مقابل یه امکان غیر قابل تصوراست که مرا کاملا به وحشت انداخت.
میخواهم که نوری در( دنیای) بردگی بتابانم. هنگامی که در این زمینه کار میکردم، با خودم تعداد زیادی شمع بردم، و با کمک مترجم، به افرادی که از اونها عکس میگرفتم و با کمک مترجم، به افرادی که از اونها عکس میگرفتم میگفتم که میخواهم داستانهایشان و گرفتاریهایشان را منور کنم، میگفتم که میخواهم داستانهایشان و گرفتاریهایشان را منور کنم، بنابر این هنگامی که شرایط برای اونها و برای من امن بود، من این تصاویررا گرفتم. بنابر این هنگامی که شرایط برای اونها و برای من امن بود، من این تصاویررا گرفتم. اونها میدونستن که این تصاویر توسط شما درهمه دنیا دیده میشه. اونها میدونستن که این تصاویر توسط شما درهمه دنیا دیده میشه. می خواستم که اونها بدونند که ما شاهدانی را برای آنها خواهیم بود، و هر کاری که بتونیم برای کمک به تغییر در زندگی اونها خواهیم کرد. و هر کاری که بتونیم برای کمک به تغییر در زندگی اونها خواهیم کرد. من به درستی باوردارم که اگر ما بتونیم هر یک را به عنوان یکی از همنوعان خودمان ببینیم، من به درستی باوردارم که اگر ما بتونیم هر یک را به عنوان یکی از همنوعان خودمان ببینیم، آنوقت بسیار برایمان مشگل خواهد شد که قساوتهای مثل بردگی را تحمل کنیم. مسئله این تصاویر نیستند.اینها مردمند، مردم واقعی مثل من وشما ،که همه استحقاق حقوق برابر،عزت انسانی و احترام در زندگیشان دارند. حقوق برابر،عزت انسانی و احترام در زندگیشان دارند. روزی نیست که من به این مردم زیبا، که با آنها بدرفتاری شد فکر نکنم روزی نیست که من به این مردم زیبا که با آنها بدرفتاری شد و من افتخارملاقات شان را داشتم، فکرنکنم.
امیدوارم که این تصاویر نیرویی را در افرادی
که اونها را می بینند بیدار کنه، افرادی مثل شما، و امیدوارم که این نیرو آتشی را مشتعل کنه، و این آتش نوری بر بردگی بتابانه و امیدوارم که این نیرو آتشی را مشتعل کنه، و این آتش نوری بر بردگی بتابانه و بدون این نور، حیوان در اسارت می تونه همچنان درظلم زندگی کنه. و بدون این نور، حیوان در اسارت می تونه همچنان درظلم زندگی کنه.
بسیار سپاسگزارم.
( تشویق تماشاگران)