چه طور میتوانیم شهرهای بیزمان برای آینده جمعیمان بسازیم
متن سخنرانی :
بیایید با هم سفری برویم، به زیباترین مکانهای شهرهای دنیا پلههای سبک اسپانیایی در رم، محلههای تاریخی پاریس و شانگهای، چشمانداز تپههای سنترال پارک، بلوکهای در هم تندیده توکیو یا فیز، خیابانهای پر شیب پایین شهر ریودوژانیرو، پلههای گیجکننده آبانبارهای جایپور، پیادهروهای طاقی شکل ونیز.حالا بیایید سری به شهرهای جدیدتر بزنیم. شش مرکز شهر، در ششبستر مختلف در قرن بیستم. چرا هیچ کدام از این مکانها هیچ کدام از ویژگیهای دوست داشتنی شهرهای قدیمیمان را ندارند؟ یا این شش شهرک که در شش بستر در قرن بیست ساخته شدهاند. چرا هیچ کدام، حس شاعرانگی مکانهایی که بیش از همه به آنها علاقه داریم را ندارند؟
شاید فکر کنید که فقط دارمیادی از خاطرات گذشته میکنم چه اهمیتی دارد؟ چه اهمیتی دارد که به صورت ترسناکی تشابهیشکلی، دارد همه جای دنیا فراگیر میشود؟ خب اهمیت دارد، چون، بیشتر مردم دنیا دارند به سمت فضاهای شهر کشیده میشوند. پس شیوه طراحی ما میتواند تعیین کننده باشد که به عنوان یک گونهچگونه میتوانیم موفق باشیم. همه ما میدانیم که افرادی که نزدیک خطوط حمل و نقل دسته اول، در آپارتمانها زندگی میکنند، ردپای کربن خیلی کوچکتری دارند، در مقایسه با افرادی که در حومه شهر زندگی می کند. پس نتیجه میگیریماگر دوستدار طبیعت هستید، نباید در آن زندگی کنید.
(خنده)
ولی به نظرم آمارهای خشک و خالی در مورد توسعه حمل و نقل محور، فقط قسمتی از داستان را روایت میکنند. زیرا اگر شهرها،قرار است آدمها را جذب کنند، باید شگفتانگیز باشند. باید مانند آهنرباهای قوی با جاذبههای منحصر به فرد باشند، تا بتوانند شهرنشینان جدید را،به سمت خود جلب کنند.
این فقط یک موضوع زیبایی شناسانه نیست، بلکه یک مسئله و نگرانی جهانی است. چون امروز، هر روز، واقعا صدها هزار نفر،به شهرها مهاجرت میکنند مخصوصا در نیمکره جنوبی. و وقتی به آن فکر کنید،از خودتان میپرسید: آیا آنها محکوم به زندگی،در این شهرهای خسته کننده، که در قرن بیستم ساختیم هستند، یا میتوانیم چیز بهتری به آنها عرضه کنیم؟ برای پاسخ به این سوال، اول از همه باید مشخص کنیمچه طور به این جا رسیدیم.
اول از همه : تولید انبوه عین کالاهای مصرفی وفروشگاههای زنجیرهای، ما به تولید انبوه شیشه و استیل و بتن و آسفالت و دیوار خشک پرداختیم، و به صورت عمده و مشابه،به سرتاسر دنیا فرستادیم.
دوم: قوانین و مقررات. به طور مثال ماشینها، اتومبیل میتواند با سرعت بالایی حرکت کند، که نسبت به خطای انسان آسیب پذیرند، برای همین وقتی از ما، به عنوان معمار،میخواهند که خیابانی را طراحی کنیم، باید به نقشههای مانند این رجوع کنیم، که مشخص میکند ارتفاع جدول چند باشد، جای پیاده و سواره مشخص است، محل بارگیری این طرف،بارانداز آن طرف. ولی کاری که ماشین، در قرن بیستم واقعا کرد، این بود که ،این منظر منفصل برش داده شده را ایجاد کرد. یا به طور مثال ماشین آتشنشانی --که نردبان بلندی دارند وهنگام آتش سوزی استفاده میشود را در نظر بگیرید، چنان شعاع گردش بزرگی دارند که برای تامین استانداردها باید فضای زیادی را برای آسفالت و پیاده راه اختصاص بدهیم. یا موضوع خیلی مهم ویلچر ویلچر برای حرکت به یک شیب حداقلی نیاز دارد و فضایی افزون، برای چرخش. الزاما هر جا پله هست، سطح شیبداریا آسانسور هم باید باشد.
فقط لطفا بد برداشت نکنید، برای من امنیت پیادهروها زیاد است، یا امنیت آتشنشانها و قطعا دسترسی معلولان. پدر و مادرم هر دو، آخر عمریروی ویلچر بودند، به همین خاطر از مشکلاتو سختیهای آنها آگاهم. ولی باید در نظر داشته باشیمهمه این قوانین دلسوزانه عواقب ناخواسته عظیمی داشتند که باعث غیر قانونی شدن شیوههای قدیمی ساخت شهرهایمان میشوند.
ساختهای غیر قانونی درست مانند، اواخر قرن نوزده دقیقا بعد از اختراع آسانسور، ما این ساختمانهای شهری دوست داشتنی، ساختمانهایی زیبا را در سراسر دنیا ساختیم، از ایتالیا گرفته تا هند. و شاید ده، دوازده واحد در هر کدام بود، با یک آسانسور کوچک که راهپلهای آن را در بر میگرفت و یک نورگیر. که نه تنها دوست داشتنی بودند، و به صرفه، بلکه اجتماع پذیر بودند -- توی راهپلهها به همسایههابرمیخوردی و تعامل داشتی.
خب دیگر آن را هم نمیتوانیم بسازیم. ولی امروزه، وقتی میخواهیم آپارتمانی جدید و شاخص بسازیم، باید تعداد زیادی آسانسور در نظر بگیریم، و تعداد زیادی پله فرار، و مجبوریم با این راهروهای دراز بیروح به هم متصلشان کنیم. حالا وقتی که توسعهدهندگان با هزینههای زیر ساختهای معمول کنار میآیند، باید این هزینه رابر تعداد بیشتری آپارتمان تقسیم کنند، چون میخواهند ساختمانهای بزرگتری بسازند. نتیجهاش، این ضربهای هست که وارد میکند، آپارتمانهای مسخره عین هم که توی هر شهریدر هر نقطه دنیا ساخته میشوند. که نه تنها کالبدهایشبیه به هم تولید میکند، که اجتماعهای مشابه نیز تولید میکند، چون این ساختمانها گرانتر تمام میشوند، که کمک میکند مقرون به صرفه باشند در شهرهایی، سرتاسر دنیا از جمله ونکوور.
گفتم دلیل سومی همبرای این همه شباهت وجود دارد، و این یکی دلیلی روان شناختی است. ترس از متفاوت بودن، معمارها معمولا از کارفرما میشنوند که: «اگر من این ایده جدید راقبول کنم، جریمه نمیشوم؟ مسخره نمیشوم؟ احتیاط، شرط عقل است.» همه اینها دست به دست هم دادند که شکلی دنیا را فرابگیردکه به نظرم عمیقا مشکل آفرین است.
حالا چه طور میتوانیم عکس این باشیم؟ چه طور میتوانیم دوباره شهرهایی بسازیم که از لحاظ کالبدی و فرهنگیدارای هویت و تمایز باشند؟ چه طور شهرهایی متفاوت بسازیم؟ به نظرم میآید که باید با محلی کردن آنچه جهانی شده شروع کنیم.
برای مثال این اتفاق در حال حاضر،برای غدا افتاده است. نگاه کنید که چه طور آبجو دستساز،جایگزین آبجو شرکتی شده. یا چند نفر از شما هنوز نان wonder میخورید؟ شرط میبندم خیلیها دیگر نمیخورند. مطمئنم نمیخورید، چون غذای فرآوری شده نمیخواهید پس اگر غذای فرآوری شده نمیخواهید، چرا باید شهرهای فرآوری شده بخواهید؟ چرا، باید، این فضاهای تولید انبوه شده یکنواخت که همه ما مجبور شدهایمدرونش زندگی و کار کنیم را بخواهیم؟
(تشویق)
پس تکنولوژی، یک مشکل اساسیدر قرن بیستم شد. وقتی ماشین را اختراع کردیم ساز و کار تمام دنیا با آن هماهنگ شد. و ما محیطمان را حول آناز نو طراحی کردیم. در قرن بیست و یکم، تکنولوژی میتواند قسمتی از راهحل باشد -- به شرطی که همسو با نیازهای دنیا پیش برود.
حالا منظورم از این حرفا چیست؟ اتومبیل خودکار را در نظر بگیرید، فکر نکنم به خاطر این کهبدون راننده کار میکند جالب باشد. به نظر من، صادقانه، حتی ممکن است ازدحام بیشتری ایجاد بشود. آنچه به نظر من در مورداتومبیلهای خودکار جالب است نویدیست -- می خواهم روی کلمه «نوید» تاکید کنم، حتی با وجود آن تصادف اخیر در آرزونا -- نویدی که میتوانیم اتومبیلهای کوچک شهری داشته باشیم که میتوانند ایمن،در کنار پیاده و دوچرخه حرکت کنند. که به ما اجازه این را بدهندکه دوباره خیابانهایی انسانی طراحی کنیم، شهرهایی بدون جدول، شاید خیابانهایی با پیادهروهایچوبی مانند جزیره آتش.
یا شاید بتوانیم خیابانهایی با سنگ فرشهای قرن بیستمی طراحی کنیم، چیزی که انرژی جنبشی راجذب کند، برف را آب کند، یا هنگام راه رفتن به تناسب اندامتان کمک کند. نردبانهای بلند ماشینآتشنشانی را خاطرتان هست؟ چه میشد اگر میتوانستیم آنها و آسفالت مورد نیازشان را، با روباتهای بدون سر نشین که آدمها را نجات بدهند جایگزین کنیم؟ اگر دور از دسترس به نظرتان میآیدجالب است بدانید چقدر از این تکنولوژی در حال حاضر، درعملیاتهای نجات فعلی استفاده میشود.
از شما میخواهمبا تمام وجود با من تصور کنید، فکر کنید اگر میتوانستیمصندلی چرخ دار پرندهای طراحی میکردیم. نه؟ اختراعی که نه تنها دسترسیهای یکسان برایمان ایجاد می کند، که به ما اجازه ساخت شهرهای تپه مانندایتالیا را در قرن ۲۱ را میدهد. فکر کنم برای شما جالب باشد بدانید که تنها تعدادی از این اختراعها،اگر بتواند نیازهای بشر را رفع کند، میتواند شیوه ساخت شهرهایمان رابه کلی دگرگون کند.
حدس میزنم دارید به این فکر می کنید که: «هنوز که ما سنگفرشهای تبدیل انرژی یا ویلچرهای پرنده نداریم، الان چه طور میتوانیم این مشکل را،با تکنولوژی فعلی حل کنیم؟» برای من، ایده جواب این سوال، از شهری متفاوت میآید، شهر اولانباتور در مغولستان. کارفرماهایی در آنجا دارم که از ما خواستند، یک روستایقرن بیست و یکمی طراحی کنیم که با تکنولوژی امروزبه صورت پایدار گرم شود، در وسط مرکز شهر. که بتواند سرمای سخت منطقه را تاب بیاورد.
پروژه هم شاعرانه است و هم قاعدهمند و صلب. قسمت شاعرانهاش در مورد خوانش محلی است: زمین های کوهستانی، استفاده از رنگهاییکه بتواند بازی نور را شاخص کند، درک این که چه طور سنت عشایر را دخیل کنیم که از فرهنگ مغولی پیروی میکردند. قسمت صلبتر ماجرا درموردبسط یک کاتالوگ از ساختمانها است، ساختمانهای کوچکی کهقابل استطاعت هستند، و از شیوه ساخت، مصالح و تکنولوژی محلی استفاده میکنند که هنوز میتوانند فرمهای جدیدی از خانه، محلهای کار جدید، مغازههای جدید و ساختمانهای فرهنگی،مانند تئاتر یا موزه -- حتی یک خانه جنزده را ایجاد کنند.
وقتی روی این موضوع کار میکردیم، متوجه شدیم که کارمان را درادامه کارهای همکارانمان ساختیم، معمارانی چون تاتیانا بیلباو در مکزیک، برنده پریتزکر، آلخاندرو آراوناکه در شیلی کار میکند؛ و برنده اخیر جایزه پریتزگربالکریشنا دوشی در هند. همه این افراد به شکلهای جدیدی خانههای قابل استطاعت و عالی میسازند، علاوه براین، شهرهایی برای تغییر میسازند، زیرا آنها دارند شهرهایی میسازند که به نیازهای محلی و بومی اجتماعها، اقلیم منطقه، و ساختوساز بومی پاسخگو است.
ما داریم روی این ایده کار میکنیم که مدل جدیدی برای شهرهای درحال رشد و در حال ارتقاء پیدا کنیم، که بتواند در ادامه ساختمانهای قرن نوزدهم با همان هسته اولیه، ولی مدلی تغییر شکل پذیر که بتواندبه نیازهای محل خود پاسخگو باشد با مصالح بومی. همه این ایدهها به نظرم جدید هستند،و ربطی به گذشته ندارند. همه اینها به من میگویند که ما میتوانیم شهرهایی بسازیمکه بتوانند رشد کنند، جوری که بر روی زندگی افراد مختلف که در این شهرهازندگی میکنند تاثیرگذار باشد؛ رشدی که بتواند همهاقشار مختلف را در بر بگیرد، در هر رنگ و اعتقاد و جنسیت.
شهرهای بینظیری بسازیم که جلوی مصرفگرایی را بگیرد و دوستدار طبیعت باشد. میتوانیم شهرهایی با تکنولوژی بالا رشد بدهیم، که کماکان به نیازهای بیزمانفرهنگی روح آدمیت نیز پاسخ بدهد. من باور دارم که میتوانیمشهرهایی برای تغییر بسازیم که به ساخت این موزایک جهانی که باعثالهام تعداد زیادی از ما میشود کمک کند.
ممنونم.
(تشویق)