استیو کیل : اعلاميه‌اي براي بازي، برای بلغارستان و سراسر جهان

متن سخنرانی :
امروز من براي شروع یک انقلاب اینجا هستم. حالا قبل از اینکه دستان خود را بالا ببرید، یا شروع به آواز خواندن كنيد، و یا رنگ مورد علاقه تان را انتخاب کنید، میخواهم تعریف کنم که منظورم از انقلاب چیست. منظورم از انقلاب، یک تغییر بنیادی و گسترده در نحوه تفکر و رفتار ما است-- نحوه تفکر و نحوه رفتار ما. حالا، استیو ، چرا ما به انقلاب نیاز داریم؟ ما به یک انقلاب نیاز داریم زیرا چیزي کار نمی کند: آنها فقط کار نمی کنند. و اين مساله مرا بسیار غمگین می کند، چون از چیزهای که کار نمی کنند خسته و كلافه شده‌ام. مي‌دونيد، من از خودمان که به اندازه توانمان زندگی نمی کنیم خسته و كلافه‌ام. از رتبه آخر بودن خسته و كلافه هستم.
ما آخرین رتبه در خیلی چیزها هستیم-- برای مثال، عوامل اجتماعی. ما در اروپا آخرین رتبه نوآوری را داریم. ما درست در آخر، درست در ته هستیم، آخرین رتبه از نظر فرهنگي كه برای نوآوری ارزش قائل نيست. ما از نظر مراقبت‌های بهداشتي در آخرين رتبه قرار داريم. و مراقبت‌هاي بهداشتي برای حس رفاه بسيار مهم است. و جایی که ما هستیم فقط در اتحادیه اروپا آخرین نیست، ما آخرين دراروپا هستيم در پائین ترین سطح. و بدتر از همه، چيزي كه سه هفته پیش در اكونوميست منتشر شد، كه بسياري از شما آن را ديده‌ايد. ما جايگاه غمگین‌ترین كشور در سراسر جهان را داريم، در قياس با سرانه تولید ناخالص داخلی -- غمگين‌ترين كشور در سراسر زمین. این وضع شرايط اجتماعی است، اجازه دهید نگاهی به آموزش و پرورش بیندازیم. در سه هفته پيش، ما در گزارش دیگری که توسط OECD (سازمان همکاری اقتصادی و توسعه ) منتشر شده، چه رتبه‌اي داشتيم؟ آخرین رتبه از نظر قرائت، ریاضی و علوم، آخرین. و تجارت: در اتحاديه اروپا ما کمترین رتبه را از نظر درك اينكه کارآفرینان برای جامعه منافع فراهم می نمایند، داشتيم. اما چرا، چرااينگونه است؟ پائین ترین در صد کارآفرینانی كه بنگاه‌هاي اقتصادي را راه بيندازند. وضعيت اينگونه است عليرغم اين حقيقت كه همه می دانند که بنگاه‌های کوچک موتور اقتصاد هستند. ما بیشترین افراد را استخدام می کنیم، ما بیشترین مالیات را پرداخت می کنیم. خوب وقتي موتورمان خراب باشد، حدس بزنید چه می‌شود؟ آخرين در اروپا از نظر سرانه تولید ناخالص داخلی. آخرین. و دوستان، این تعجب آور نیست که 62 درصد از بلغاریها در مورد آینده خوشبین نیستند. ما شاد نيستیم. ما تحصيلات بدی داریم، و بدترین بنگاه‌هاي كسب و كار را داریم.
و دوستان، اینها واقعيت دارند. اینها قصه نیستند، که بخواهم به شما بباورانم. نه این توطئه‌ای علیه بلغارستان که من آن را درست کرده باشم نیست. اینها حقیقتند. بنابر این فکر می کنم كه اين مساله بايد كاملا آشكار شود كه سیستم ما معيوب است. نحوه تفكر ما، نحوه رفتار ما، سیستم عملكرد رفتاري ما معيوب است. ما به تغییرات بنیادی در شیوه تفکر و رفتار خويش نيازمنديم تا بلغارستان را به كشور بهتري، برای خودمان، برای دوستان‌مان، براي خانوده‌مان و آينده‌مان بدل كنيم. چطور چنين چيزي ممكن است؟ اجازه دهید مثبت نگر باشیم. مي‌خواهيم مثبت‌نگر باشیم. چطور چنين چيزي ممكن است؟ گمان کنم ما آخرين هستیم زیرا-- این می تواند برای بعضی از شما ناراحت‌كننده باشد-- كه ما خودمان خودمان را ناتوان می کنیم. ما خود را عقب مي‌كشيم زیرا ارزشی برای بازی قائل نیستیم. گفتم بازی، بله درست است.
اگر بعضی از شما‌ها فراموش کرده باشید که بازی چیست، بازی اینطوريه. نوزادان بازی می کنند، کودکان بازی می کنند، بزرگترها بازی می کنند. اما ما ارزشی براي بازی قائل نيستيم. در واقع ما بازی را بي‌ارزش قلمداد مي‌كنيم. ما آن را در سه حوزه بی‌ارزش می‌كنیم. اجازه بدهید بریم به این سه حوزه. حوزه اجتماعی: 45 سال از چه؟ از كمونيسم-- كه در آن جامعه و دولت بر فرد رجحان داشت و از روي ناداني خفه کردن خلاقیت، خودشكوفايي و نوآوری. به جای آن، چه چیزی را ما ارزشمند مي‌بينيم؟ [چرا اين را مي‌پرسم؟] به اين خاطر كه تحقيقات نشان مي‌دهد که نحوه توليد، كاربرد و استفاده ما از دانش متاثر از بافت اجتماعی و سازمانی ما است، در کمونیسم به ما چي گفته شده است؟ اینکه جدی باشيم. خيلي خيلي جدي باشيم. اينجوري شد. ( تشویق تماشاگران) جدی باشید. نمیتوانم بگویم چند بار من در پارک‌هاغرولند شنيده‌ام كه چرا اجازه دادم کودکانم روي زمین بازی کنند. انگار خدا نکرده آنها دارند با كثافت بازی مي‌کنند، و یا حتی آب، انگار كه اين چيزها بچه‌ها را خواهد كشت. افرادي به من گفتند که نباید به کودکان مان اجازه دهیم زیاد بازی کنند، زیرا زندگی امری جدی است و لازم است كه آنها را در زندگي جدي بار بياريم.
یک الگوی رفتاری جدی که بايد به آن نحو پيش رفت. این یک ژن اجتماعی است که از طريق ما كار مي‌كند. این ژن، ژن جدی‌بودن است. 45 سال از سلطه كمونيسم باعث خلق چیزی شده که من آن راعامل پدر مي‌نامم. ( خنده تماشاگران) (تشویق تماشاگران) و اين عامل چطور کار می کند؟ قدم اول: مامان می گوید، " من یک بچه می‌خواهم. يه بچه." قدم دوم: ما بچه‌دار شدیم واوو! اما در قدم سوم چه اتفاقی می‌افتد؟ می خواهم برگردم سر کار، چون لازم است كه کارم رو پيش ببرم، یا اينكه يه دقيقه برای خوردن یک قهوه می‌روم. مي‌روم كه بچه را به باباش بدهم. ولی ما باید به خاطر داشته باشیم که بابا متاثر از الگوی رفتاری جدی 45 ساله است. خوب چه اتفاقی می افتد؟ او ویروس را به نوزاد انتقال می دهد، و زمان بسیار درازي مي‌طلبد-- مثل درخت ردوود-- تا اين الگوی رفتاری جدی از سیستم عملكرد ما خارج شود.
نكته بعدي درباره چيه؟ درباره آموزش و پرورش است. ما یک سیستم آموزش و پرورش قديمي داریم که در طی 100 سال تنها کمی تغییر کرده است که به یادگیری طوطي‌وار، حفظ کردن و يكسان‌سازي ارزش مي‌نهد، و تحقق خودشكوفايي، استعدادهاي فردي، به چالش‌كشيدن، خلاق بودن و بازی کردن را فاقد ارزش مي‌بيند. این سیستم مزخرفي است. يك داستان واقعي برايتان تعريف كنم: من برای فرزندم دنبال يك مدرسه می‌گشتم. ما به یک مدرسه کوچک معتبری رفتیم آنها گفتند که در هفته ده جلسه ریاضی، و هشت جلسه علوم و هر روز پنج جلسه قرائت دارند و این چیزها. ما گفتیم، " خوب، بازی و زنگ تفریح چی؟" آنها گفتند، " ها. در برنامه حتی یک لحظه خالي هم وجود ندارد." ( خنده تماشاگران) ما گفتيم، "او پنج ساله است." چه جنایتی . چه جنایتی. و این جنایتی است که سیستم آموزش و پرورش ما خیلی جدی است چون آموزش جدي است که ما کارگران رباتی بیفکری ايجاد می کنیم كه پیچ و مهره‌ها را در سوراخ‌هاي از قبل آماده شده قرار بدهند. اما من خیلی متاسفم، مشکلات امروز مشکلات دوران انقلاب صنعتی نیست. ما به سازگاری نیاز داریم، توانایی اينكه یاد بگیریم خلاق و نوآور باشيم. ما به کارگران مکانیزه نيازي نداريم. اما اينطور نيست، اكنون، وقتي که ما ارزشي براي بازی قائل نيستيم روحيه ما دنبال كار مي‌رود. ما کارگران ربات‌گونه‌ای درست می کنیم که مانند دارایی با آنها رفتار می کنیم، بعنوان يك اهرم و بعد آنها دور انداخته مي‌شوند.
شايستگي‌هاي يك کار بلغاری چيست؟ خودکامگی -- هر چه مي‌گويم انجام بده چون من رئیسم. من رئیسم و بهتر از تو می‌دانم. و مساله بی اعتمادی-- مسلما" شما یک جنایتکار هستید، بنابراين میخواهم دوربین نصب کنم. ( خنده تماشاگران) کنترل-- مسلما" شما یک كودن هستید، بنابراين مي‌خواهم دستور العمل کوچک بي‌پاياني برای تو بسازم که آن را دنبال کنی و یک قدم هم ازآن خارج نشوی. اینها محدود کننده هستند-- از موبایلت استفاده نکن، از لپ تابت استفاده نکن، در اینترنت جستجو نکن، چت نکن انجام این كار كاري بد و غیرحرفه‌ای است. و در پایان روز، حاصل، ناخشنودی است، زیرا شما کنترل شده‌اید، محدود شده‌اید، و ارزشمند به حساب نيامده‌ايد و هیچ تفریحی نداشته‌اید. در اجتماع، آموزش و پرورش و تجارت ما، براي بازی کردن ارزشي قائل نيستند. و این دلیل آخرین بودن ماست، زیرا ما به بازی کردن بها نمی دهیم.
و شما می‌توانید بگویید،" این مسخره است ، استیو . چه ایده بی معنايی. علت نمي‌تواند بازی نکردن باشد. فقط بازی، چه حرف احمقانه‌ای." ما الگوی جدی در درونمان داریم. خوب بايد بگويم نه. و این را در قسمت بعدی صحبتم به شما اثبات می کنم-- که بازی کردن کاتالیزور است، این آن انقلابی است که ما می‌توانیم از آن برای بهتر شدن بلغارستان استفاده كنيم. بازی کردن: سخت افزار مغز ما براي بازی ساخته شده است. تكامل، طي ميليونها و ميلياردها سال، مغز را براي بازی انسان و حیوانات انتخاب کرده است. میدانید برای چه؟ تکامل کار بسیار بسیار خوبی كرده است كه صفاتي را كه برای ما مزیتی ندارند حذف كرده است و صفاتي را انتخاب كرده كه مزیت رقابتي دارند. طبیعت احمق نیست، این برای بازی انتخاب شده. در سراسر قلمرو حیوانات ،برای مثال، مورچه‌ها ، مورچه‌ها بازی می‌کنند. شاید شما این را نمی‌دانستید. اما وقتی آنها بازی می کنند، آنها نظم اجتماعی و پویايی چیزها را یاد می‌گیرند. موشها بازی می‌کنند، اما چیزی که ممکن است شما ندانید این است که موشهایی که بیشتر بازی می‌کنند مغز بزرگتری دارند و وظایفشان را بهتر یاد می‌گیرند، و مهارت‌ها را. بچه گربه‌ها بازی می‌کنند. همه ما می‌دانیم که بچه گربه‌ها بازی می‌کنند. اما چیزی که شاید شما ندانید این است که بچه‌گربه‌هایی که از بازی کردن محروم شده‌اند قادر به تعامل اجتماعی نیستند. آنها می‌توانند شکار کنند، اما نمي‌توانند اجتماعی باشند. خرس‌ها بازی می‌کنند. اما چیزی که ممكن است شما ندانید این است که آنهایی که بیشتر بازی می‌کنند عمر طولانی‌تري دارند. اینطور نيست که خرسها یاد می‌گیرند ماهی بیشتری بگیرند. خرسها بيشتر بازي مي‌كنند علت اينه.
و آخرین مطالعه جالب اينكه، نشان داده شده که بین اندازه مغز و بازی کردن همبستگي وجود دارد. هرچه بیشتر بازی کنید، مغز بزرگتری خواهيد داشت. دلفین‌ها، اين بزرگ مغزها، خيلي بازی می‌کنند. اما فکر می‌کنید كدام موجودات كه بزرگترین مغزها را دارند، بزرگترین بازیگران هستند؟ ارادتمند شما، انسان‌ها. بچه ها بازی می کنند، ما بازی می کنیم-- از هر ملیتی، از هر نژادی، از هر رنگی، از هر مذهبی، بازي كاري جهانی است -- ما بازی می کنیم. این فقط بچه‌ها نیستند كه بازي مي‌كنند، بزرگسالان هم بازی می‌کنند.
واقعا اين واژه بامزه است: نئوتنی( حفظ صفاتی از دوران نوزادی در مرحله بعد از بلوغ)-- حفظ صفات نوجواني و بازي در بزرگسالان. و چه موجودي بزرگترین نئوتنیست است؟ انسان. ما بازي‌هاي ورزشي داريم. ما این کار را برای تفریح، به عنوان قهرمان المپیک و یا ورزشكاران حرفه‌ای انجام مي‌دهيم. ما آلات موسیقی می نوازیم. ما می‌رقصیم، می‌بوسیم، آواز می‌خوانیم، شكلك در می‌آوریم. طبیعت ما را براي بازي طراحی كرده است از تولد تا كهنسالي. ما طراحی شده‌ایم که مستمرا بازي كنيم-- بازی و بازی بیشتر و دست از بازي نكشيم. این منافع عظیمی دارد. دقیقا" مثل منافعی که برای حیوانات دارد، برای انسانها منافعی دارد. برای مثال، نشان داده شده که برای تحریک رشد عصب در بادامه مغز، در منطقه‌ای که احساسات در آن کنترل می‌شود لازم است. نشان داده شده كه برای رشد لایه جلوپیشانی کرتکس مغز که بيشتر شناخت در آن صورت مي‌گيرد بازي لازم است. خوب حالا چي؟ اگر ما بيشتر بازی کنیم بلوع عاطفی بيشتري خواهيم داشت. ما مي‌توانيم توانايي تصميم‌گيري بهتري پيدا كنيم اگر بيشتر بازي كنيم.
دوستان، اينها واقعيت دارند. این تخیل نیست، قصه‌گويي نیست، برای باوراندن نيست؛ این دانش آزمايشگاهي و فيزيكي است. اینها منافع بازی کردن هستند. این حق ذاتی ژنتيكي ما است، مانند راه رفتن، حرف زدن یا دیدن. و اگر ما خودمان را از بازی کردن محروم کنیم، مثل این است كه خود را از هر حق ذاتي ديگري که داریم محروم كرده باشيم. ما خودمان را عقب نگه می داریم. یک تمرین كوچك به مدت يك ثانیه: چشمانتان را ببندید و یک دنیای بدون بازی را تصور کنید. يك دنیای بدون تئاتر، بدون هنر، بدون ترانه، بدون رقص، بدون بازي فوتبال، بدون توپ فوتبال، بدون خنده را تصور كنيد. این دنیا چه شکلی است؟ خیلی تيره است . خیلی دلگیر است.
حالا محل کارتان را تصور کنید. آیا بامزه است؟ آیا سرگرم‌کننده است؟ يا محل کار دوستانتان- فقط داريم فكر مي‌كنيم. آیا لذت بخش است؟ آیا سرگرم‌کننده است؟ یا مزخرف است. مستبدانه، کنترل‌کننده، محدود کننده، بی‌اعتماد و ناخشنود کننده هست؟ ما این مفهوم را داریم که متضاد بازی کردن، کار کردن است. و اگر در حال بازی در محل کار دیده شویم، احساس گناه می‌کنیم. " آه همکارانم مرا در حال خندیدن دیدند. من باید زياد سرم شلوغ نباشه،" یا " آه من باید پنهان بشوم زیرا ممکن است رئیسم من را ببیند. حتما فکر مي‌کند من سخت کار نمی‌کنم." اما خبری برایتان دارم: اين فكرها، عقب مانده است.
متضاد بازی کردن کار کردن نیست. متضاد بازی کردن افسردگی است. افسردگی است. در واقع، بازی کردن کار ما را بهتر می‌كند. مانند مزایایی که حیوانات و انسانها دارند، بازي كردن درمحل كار هم مزایایی دارد. برای مثال، این خلاقیت را بيدار می کند. آمادگي ما برای تغییر را بالا می برد. توانادیی ما براي یادگیری را بيشتر می‌كند. این حس هدف‌مندي و تسلط ایجاد می‌کند-- دو کلید انگیزشي که باعث افزايش بهره‌وری از طريق بازي مي‌شوند. خوب قبل از اینکه شما بخواهيد فکر کنيد كه بازي صرفا يك كار غيرجدي است بايد بگم، بازی به معنای يك رفتار سبك نیست. میدانید، يك ورزشکار حرفه‌ای که عاشق اسكي است، در مورد آن جدی هست، اما عاشق آن هم هست. در عين حال كه لذت می برد، در مسیر هم هست و داره پيش ميره. یک دکتر شاید جدی باشد، اما خندیدن یک درمان عالی است. فکرمان عقب مانده است. ما نباید احساس گناه کنیم. ما باید بازی کردن را جشن بگیریم.
یک مثال کوتاه از دنياي شرکتها. فدکس، شعار ساده دارد: مردم، خدمات، منافع. اگر شما با کارکنانتان مثل انسان رفتار کنید، اگر آنها با آنها عالی رفتار کنید، آنها خوشحال‌تر بوده، استعدادهايشان محقق شده، حس تسلط و هدف‌مندي خواهند داشت. آن وقت چي ميشه؟ آنها خدمات بهتری ارائه می‌دهند-- بدتر نه، بهتر. و قتی مشتریان برای خدمات تماس می گیرند آنها با افراد خوشحالي که توان تصمیم‌گیري داشته و خوشنودند مواجه مي‌شوند، و مشتریانشان چه احساسي خواهند داشت؟ يه احساس عالی. مشتریاني كه احساس عالی دارند چه می کنند؟ آنان خدمات شما را بیشتر می خرند و درباره شما با دوستانشان بيشتر صحبت می کنند، كه سود بيشتري براي شما به ارمغان مي‌آورد. افراد، خدمات، سود. بازی کردن بهره‌وری را افزایش می‌دهد، کاهش نمي‌دهد.
حتما مي‌خواهيد بگوئيد، "هی، این برای فدکس در ایالات متحده می تواند کارآيي داشته باشه، اما برای بلغارستان نه. چاره‌اي نيست. ما فرق داريم." اما دوستان، این در بلغارستان هم کارآيي داره. به دو دلیل. دليل اول اينكه بازی کردن امري جهانی است. هیچ چیز عجیبی درباره اينكه بلغاری‌ها می توانند بازی کنند نیست، وانگهی الگوهای رفتاری جدی که داریم را باید بیرون بیندازیم. دوم، من آن را امتحان كرده‌ام. من آن را در ساینت امتحان کرده‌ام. وقتی من آنجا رفتم، ما اصلا" مشتری راضی نداشتیم. هيچ مشتری‌اي ما را به سايرين توصیه نمی‌کرد. من از همه آنها پرسيدم. ما سود حاشیه‌ای داشتيم-- من پرسيدم. ما سود کمی داشتیم، سهامداران ما ناراضی بودند. با چند تا تغییرات ابتدايي، تغییراتی مثل بهبود شفافیت، تغییراتی مثل ترویج خودراهبری، همکاری کردن، تشویق همکاری، و نه خودکامگی، تغييراتي نظير تمرکز بر نتیجه داشتن، پيشرفت‌هايي حاصل شد. براي من اهمیتي نداره كه شما چه وقت صبح وارد محل كار ميشي يا از آن خارج ميشي. براي من مهم اين است كه مشتری شما و تیم شما خوشحال باشند و شما با آن هماهنگ باشي. چرا باید برايم مهم باشه كه شما ساعت 9 وارد شدی؟ اساسا" ترويج خوش بودن. از طریق ترویج تفریح و محیط کاری خوب ما توانستيم ساينت را تغییر بدهيم و فقط در مدت كوتاه سه سال-- به نظر طولانی می آید، اما تغییر ( فرآیندی) آهسته است-- هر مشتري جديد و قديمي ما را به سايرين توصیه ميكرد، و سودي بالا تر از متوسط در این صنعت و سهامداران راضی داشتيم. و شما می توانید بگویید، "خوب شما از كجا می دانید که آنها راضی هستند؟" خوب ،هرسال ما در رتبه بندی انتخاب بهترین کارفرما در بنگاه‌هاي کوچک وارد شدیم برنده شدیم. يك تجزیه تحلیل مستقل از طرف کارمندان بدون اينكه نامشان در اين نظرسنجي‌ها بيايد. این انجام شد و می‌تواند در بلغارستان نیز عملي بشود. هیچ چیزي ما را عقب نگه نمي‌دارد، به غير از ذهنیت خود ما در مورد بازی کردن.
در پایان -- خوب يكسري كارها می توانیم بکنیم تا این انقلاب را از طریق بازی کردن ايجاد كنيم. اول از همه، شما باید حرفهاي من را باور كنيد. اگر مرا باور ندارید، خوب بروید خانه و درباره آن یک وقت دیگر فکر کنید. دوم اينكه، اگر احساس بازی در خودتان ندارید، لازم است دوباره بازی را كشف كنید. هرچه که در کودکی از آن لذت می بردید، يا شش ماه پیش از آن لذت مي‌بردید، اما حالا به جايي رسیدید که دیگر نمی توانید از آن لذت ببرید. زیرا شما احساس می کنید که باید جدی باشید، مجددا كشفش كنيد. براي من مهم نيست كه اين بازي، دوچرخه سواری در کوه باشد یا خواندن یک کتاب و یا بازی کردن یک گیم، فقط دوباره آن را كشف كنيد. زیرا رهبر شما هستید، رهبران نوآوری، رهبران تفکر. شما آن کسی هستید که باید به دفترتان برگردید يا با دوستانتان صحبت کنید و جرقه آتش تغییر را در انقلاب بازی مشتعل کنید. شما دوستان باید، حتي اگر این حس را نداشته باشيد، و همکارانتان، کارمندانتان آن را احساس نکنند. شما باید برگردید و بگوید،" هی، من مي‌خواهم به شما اعتماد کنم." منطق جالبي است. من شما را استخدام كرده‌ام. من بایستی به شما اعتماد کنم. مي‌خواهم بگذارم شما تصمیم بگیرید. مي‌خواهم شما را تقويت کنم. مي‌خواهم كمترین سطح مسئوليت را داشته باشم نه بالاترين را. من مي‌خواهم انتقاد سازنده را ترويج کنم. مي‌خواهم بگذارم شما صاحب‌منصبان را به چالش بکشيد. زیرا با به چالش کشیدن شیوه‌هایی که همواره کارها به آن ترتيب انجام شده ما مي‌توانيم از چاله‌هايي که در آن هستیم بيرون بياييم و راه حل‌های نوآورانه‌اي برای مشکلات امروز ابداع كنيم.
چون ما رهبر هستيم دليل نمي‌شود كه همواره حق با ما باشد. مي‌خواهيم ترس را زايل كنيم. ترس دشمن بازی است. ما مي‌خواهيم كارهايي را انجام بدهیم مثل از بین بردن محدودیتها. میدانید، بگذاريد آنها از موبایلشان برای تماس‌هاي شخصی شان استفاده کنند-- خدای ناکرده. بگذاريد آنها در اینترنت باشند. بگذاريد اس ام اس بدهند. بگذاريد ناهارشان طول بكشد. ناهار زنگ تفریح کار است. وقتی شما بیرون مي‌روید مغزتان را شارژ می کنید، دوستانتان را ملاقات می کنید، یک نوشيدني می خورید، يه غذايي می خورید، صحبت می کنید، ایده‌هایي به دست مي‌آوريد که شاید قبلا آنها را نداشتید. بگذاريد این کار را بکنند. به آنها مقداري آزادی بدهید. و در کل، اجازه بدهید آنها بازی کنند. بگذاريد آنها در محل کارشان خوش باشند. ما وقت زیادی را در محل کارمان می گذرانیم، و هميشه اينطوري بوده كه واي، چه بدبختی بزرگي، خوب بيست سال دیگر بیدار می‌شوی و می‌گویی، "واقعا این همون كار است"؟ همه اش همین بود؟ باوركردني نيست. ( خنده تماشاگران)
خوب خلاصه كنم، ما به یک تغییر بنیادی در شیوه تفکر و رفتار خود نیاز داریم. اما ما نيازي به یک انقلاب كارگري نداریم. ما به انقلاب کارگری نیازی نداریم. چیزی که ما نیاز داریم قیام بازیکنان است. چیزی که ما نیاز داریم به پا خواستن بازیکنان است. چیزی که ما نیاز داریم به پا خواستن بازیکنان است. جدا"، ما نیاز داریم که با یکدیگر متحد شويم. امروز شروع اين قیام است. اما چیزی که لازم است انجامش بدهبد شعله‌وركردن آتش انقلاب است. لازم است بروید و ایده‌ها و داستانهای موفقیت‌هایتان درباره آنچه که دوباره به زندگی‌مان، مدارسمان و کارمان از طريق بازي نيرو بخشيد با دیگران صحبت كنيد؛ در مورد اینکه چگونه بازی کردن حس تعهد و خودشكوفايي را بيشتر می‌كند. اینکه چگونه بازی کردن نوآوری و بهره‌وری را بيشتر می‌كند؛ و سرانجام اينكه، چگونه بازی معنا خلق می‌کند. چون ما نمی‌توانیم به تنهايي اين كار را انجام بدهيم. ما باید با هم این کار را بكنیم. و اگر با هم، این کار را بکنیم و ایده بازی را در ميان بگذاریم، ما می توانیم بلغارستان را كشور بهتري کنیم.
سپاسگزارم.
( تشویق تماشاگران)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *