استفان سگمیستر با ما درباره طراحی شاد صحبت می کند

متن سخنرانی :
پانزده سال پیش برای دیدن دوستی به هنگ کنگ رفتم. اون موقع خیلی خرافاتی بودم. هنگام ورود هنوز در فرودگاه هنگ کنگ بودم در هنگام ورود- این کای تاک هنوز در فرودگاه قدیمی بود زمانی هنوز(فرودگاه )در وسط شهر قرار داشت. فکر می کردم که اگر چیز خوشایندی ببینم این دو هفته بهم خوش خواهد گذشت. واگر چیز ناخوشایندی ببینم دچار بدبیاری میشم.
هواپیما بین دو تا ساختمون فرود آمد و جلوی این بیلبورد کوچک ایستاد. (خنده حضار) رفته بودم که از چند شرکت طراحی بازدید کنم در محل اقامتم اینجا در هنگ کنگ. اوضاع عوض شد— فقط رفته بودم ببینم تو هنگ کنگ چه جوری کار می کنند.
اما داشتم از یک پیشنهاد شغلی عالی دور میشدم. برگشتم اطریش تا اثاثمو جمع کنم و یکهفته بعد دوباره برگشتم هنگ کنگ هنوزهم خرافاتی و فکر می کردم "اگر اون بیلبورد هنوز سرجاش باشه کار تو اینجا خیلی بهم خوش میگذره. (خنده حضار) اما اگر نبود دچار گرفتاری و بدبختی میشم. معلوم شد بیلبورد نه تنها سرجاش بود این یکی هم کنارش قرار داده بودند. (خنده حضار) از طرف دیگه به من آموخت که خرافاتی بودن منو به کجا می کشونه، چون واقعا زمان بدی را در هنگ کنگ داشتم. (خنده حضار)
اما تعدادی لحظات واقعا شاد هم در زندگیم داشتم فکر کنم بروشور کنفرانس اشاره می کرد "لحظاتی که نفس می کشید" من یه لیست درست کن خوبی هستم، همه را لیست کردم (خنده حضار) نباید برای خوندنش دچار دردسر بشید. منهم براتون نمی خونمش. میدونم شنیدن در مورد شادی دیگران واقعا خسته کننده است. (خنده حضار)
کاری که کردم این بود که از منظر طراحی به آنها نگاه کردم و تمام چیزهایی که به طراحی ربطی نداشت را حذف کردم. و در کمال تعجب نیمی از آنها از جنبه طراحی بود.
خُب البته ، دو امکان وجود دارد یکی از نقطه نظر مشتری است--- که از تجربه آن طراحی ها لذت می بردم. میتونم مثالی بزنم. اولین والکمن ام رو خریده بودم. سال 1983. برادرم این موتور یاماها عالی رو داشت. همیشه با میل بهم قرض می داد. و نوار "همزمانی" گروه پلیس تازه پخش شده بود. قانون استفاده از کلاه ایمنی در شهر من ، برگنز وجود نداشت. می تونستی آزادانه به کوهها باصدای گروه پلیس در والکمن جدید سونی حرکت کنی. (خنده حضار) و آنرا به عنوان لحظات واقعا شاد به یاد می آورم. البته می دانید که آنها مربوط به این ترکیب هستند که حداقل با دوتای آنها، موضوعات طراحی شروع میشوند. البته می دانید که آنها مربوط به این ترکیب هستند که حداقل با دوتای آنها، موضوعات طراحی شروع میشوند. میدونید وقتی در مورد طراحی صحبت میشه برای شادی مقیاسی است، اما تصادف موتورسیکلت قطعا، جایی این طرفا – درست بین دلایت و بلیس اتفاق افتاد.
و دیدگاه دیگر از منظر طراح است— اگر هنگام انجام دادنش احساس شادی داشته باشید. این راهی است که ببینید طراحان وقتی طراحی می کنند چه موقع شاد میشن به عکس نویسنده ها تو کتاباشون نگاه کردین؟ (خنده حضار) بر همین اصل استرالیا ییها و ژاپنی ها، و همچنین مکزیکی ها بسیار شاد هستند. (خنده حضار) در حالی که یه جوری اسپانیولی ها و فکر کنم به خصوص سوئیسی ها خیلی به نظرخوشحال نمیان. در حالی که یه جوری اسپانیولی ها و فکر کنم به خصوص سوئیسی ها خیلی به نظرخوشحال نمیان. (خنده حضار) در حالی که یه جوری اسپانیولی ها و فکر کنم به خصوص سوئیسی ها خیلی به نظرخوشحال نمیان. (خنده حضار)
نوامبر گذشته موزه ای در توکیو افتتاح شد بنام موزه موری، در یک آسمانخراش در طبقه 56، و نمایشگاه افتتاحیه ان اسمش بود "شادی". مشتاقانه برای دیدن آن رفتم چون – همچنین یک چشمی به دیدن آن رفتم. نمایشگاه را به چهار قسمت تقسیم کردند. در بخش آرکادیا چیزهایی مربوط به دوران ادو نمایش دادند. یکصد شیوه مختلف نگارش "شادی". این علامت را بوسیله یوکو اونو ساختند که بعدها علامت گروه بیتل شد.
در بخش "نیروانا" نقاشی افسران را نمایش دادند. تئوری کوچک و جالبی درباره طراحی انتزاعی بود. این زمینه آبی است—نقاشی یوس کلین. و نظریه این بود که اگر تصویر رو خلاصه کنی جای برای چیزهای قابل عرضه باز میشه و بنابراین می توانید بازدیدکننده بیشتری داشته باشید.
در بخش "آرزو" نقاشی های شانشو نمایش دادند. همچنین از دوران ادو—جوهر روی ابریشم. و آخرین بخش "هارمونی"، این هنر قرن 13 ماندالی تبتی را نمایش دادند.
چیزی که ار نمایشگاه برداشت کردم این بود که که شاید انتظار از ماندالا (شکل هندسی برای جهان در نماد هندو و بودایی) بخش اعظم کارهای آنجا درباره تصویر شادی بود نه درباره شادی. و کمی اغواء شده بودم چون تصویرسازی انجامش آسان بود. و در استودیوی من همیشه اینکار را انجام میدادیم. این یک کتاب است. یک سگ شاد—و شما آنرا نابود می کنید، چون سگ مهاجمی است. این یک دیوید بایرن شاد و هم عصبانی است. ویک پوستر جاز با صورتی شاد یا صورتی تهاجمی. انجام دادن آن کار بزرگی نیست.
به نقطه ای رسید که در تبلیغات، یا در صنعت سینما "شادی" شهرت بدی کسب کرده بود، اگر در مورد موضوع کاری می خواهید انجام بدید، و کاری قابل اعتماد باشد، باید آنرا از نقطه نظر انتقادی انجام بدید این پوستر فیلم است. دو هفته پیش جعبه ای برای گفتگوها طراحی کردیم جایی که شادی روی جلد معنای مبهمی دارد.
جایی که طراحی موجب شادی می شود، بسیار، بسیار مشکل تراست-- و می خواهم سه موردی که برای من جواب داد را به شما نشان دهم. این فعالیتی برای یک هدف اجتماعی که توسط یک هنرمند جوان در نیویورک ، که خودش را "حقیقت " مینامد انجام شده. هر کسی که در متروی نیویورک سوار شده باشد با این علائم آشناست. "واقعی" نسخه چاپ شده خودش از این علائم است. هر چهارشنبه در ایستگاه مترو با 20 تا از دوستانش. سه خط متفاوت ایستگاه را جدا کردند و نسخه خودشان را اضافه کردند. (خنده حضار) این یکی ازونهاست (خنده حضار)
روش کارکرد آنها در سیستم چیزی است که تا حالا کسی به این علائم نگاه نکرده است. شما هم همینطور (خنده حضار) در ایستگاه مترو خسته می شوید و به چیزی خیره می شوید. و مدتی طول می کشد تا— متوجه می شوید که نسبت به دید اول حرف متفاوتی می زند. (خنده حضار) منظورم اینکه، حداقل موجب خوشحالی من میشه. (خنده حضار)
واقعا "واقعی" ( حقیقت ) بشر دوستانه است. دوست ندارد هیچ کدام از دوستانش دستگیر شوند. به همه کارت جعلی نشان می داد. (خنده حضار) حتی این نامه جعلی از MTA را به همه نشان می داد-- یه جوری وانمود می کرد که انگار این یک پروژه هنری است توسط مقامات حمل و نقل شهری تامین مالی میشد. (خنده حضار)
یک پروژه دیگه در نیویورک این در ایستگاه شماره یک است مجسمه ای که یک اتاق مکعبی است توسط جیمز تورل طراحی شده و سقفی کشویی دارد. در طلوع و غروب باز و بسته می شود. افق را نمی بینید. وقتی آنجا قرار می گیرید تغییرات جزیی رنگی باشکوهی در آسمان می بینید. و حقیقتا اتاق چیز دیدنی است. رفتار مردم وقتی وارد آن می شوند تغییر می کند. بدون شک تا حالا آسمان را اینطور ندیده ام. بعد از یک ساعت بودن در آنجا.
پروژه های بزرگتری بیشتری از این سه تایی که نشان دادم وجود دارد. با قطعیت می گویم که "ابر" ویک مونیز را می بینید. همچنین دو سال پیش در منهتن باعث شادی من شد. اما آخرین پروژه من از طراح جوانی است در نیویورک. اصلیتش کره ای است. و خودش 55000 حباب نقل قول را چاپ کرد برچسب هایی از حباب های نقل قول خالی، کوچک و بزرگ. رفت اطراف نیویورک و هرچی که داخلش خالی بود روی پوسترش گذاشت. (خنده حضار) و بقیه آنرا پر می کنند. (خنده حضار)
این می گوید "بگذار در آرامش بمیرم". (خنده حضار) فکر می کنم که – جالبترین مورد من نوشته خوب آن بود. این روی یک پوستر موسیقی است که می گوید: نگران هستم که سی دی من 200000هزار تا بیشتر نفروشه و در نتیجه پیشرفت قابل جبران من از برچسبم از من گرفته خواهد شد، که باعث لغو قرارداد من می شود و برگشتم به ماجرا جویی روی جلد بلیکر استریت. (خنده حضار)
فکر می کنم دلیل عملکرد مناسب آن به خاطر موفقیت افراد شرکت کننده است. این پروژه جی است، مردم محیط خوشایند تری بدست می آورند و افراد مختلف جایی برای بیان خودشان پیدا می کنند، و آگهی دهنده ها در نهایت کسی را پیدا می کنند که به آگهی شان نگاه کند. (خنده حضار)
البته سوالی بود که مدتی در ذهن من بود: می تونم کاری رو که بیشتر دوست دارم طراحی کنم و کمتر آنچه را که دوست ندارم انجام دهم؟ که مرا به فهرستم برگرداند-- تا وجهی که در کارم دوست دارم را ببینم.
یک چیز: کار کردن بدون فشار. متمرکز کار کردن بدون هیچگونه نگرانی یا، همانطور که نانسی گفت، مانند کسی که عمیقا درگیر کاری میشه. سعی نمی کنند همان کار را انجام بده یا سعی نکنن همه روز پشت کامپیوتر بشینی. این به ان ربط داره "خارج شدن از استودیو" سپس شروع کردم به کار روی چیزهایی که که محتوای آن برای من مهم است. و از نتیجه نهایی آن لذت ببرم.
سپس در دفتر روزانه ام فهرستی رو پیدا کردم که دارای تمام چیزهایی بود که تا حالا تو زندگیم یادگرفتم. همون موقعه ها بود که یک مجله اطریشی به من زنگ زد و از من خواست که 6 تا دو صفحه روبرو براشون طراحی کنم چیزی شبیه صفحات جداکننده در بین بخشها همه چیز بهم پیوند خوردند. چیزی رو انتخاب کردم که فکر می کنم یاد گرفتم – در اینصورت "هرکاری که می کنم به من برمی گرده"— و این صفحات روبه رو را از این درست کردیم. بنابراین "هرچیزی انجام می دم همیشه به من بر می گرده."
دو هفته پیش، (خنده حضار) یک شرکت فرانسوی از ما خواست 5 تا بیلبورد براشون طراحی کنیم. و ما هم می توانستیم محتوای آنرا تهیه کنیم. یکی دیگر را انتخاب کردم. و این دو هفته پیش بود. به همراه طراحی که با من کار می کرد رفتیم آریزونا و این را عکاسی کردیم. تلاش کردم که محدودیتهای زندگی من خوب به نظر برسند.
و سپس یکی از اینها را انجام دادیم. این عکسها برای مجله با بخشهای مجزا است. این "داشتن" است این هم همان است، این از کنار عکاسی شده، و این از بالا. این "تنگه" است. این هم همان تنگه است فقط تغییر پیدا کرده. و این "همیشه کامل است." این "برای" چراغ روشن است. (خنده حضار) و اینهم "منم"
بسیار سپاسگذارم. (تشویق حضار)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *