چرا عصبانی می‌شویم— و چرا عصبانیت نشانه‌ سلامتی است

متن سخنرانی :
بسیارخب، من می‌خواهم تصور کنید که متنی ازیک دوست دریافت می‌کنید ودر آن نوشته شده... «باورت نمی‌شود همین الان چه اتفاقی افتاد.من الان بسیار عصبانی هستم!» بنابراین شما کاری را می‌کنید که شایسته‌ییک دوست است و از جزئیات می‌پرسید و او داستانی درباره‌ اتفاقی کهدر باشگاه، محل کار، یا قرار شب گذشته برایشافتاده می‌گوید. و شما گوش می‌دهید و سعی می‌کنیدبفهمید چرا او اینقدرعصبانی است. شاید حتی مخفیانه قضاوت کنیدکه باید یا نباید عصبانی شود.
(خنده)
و شاید حتی پیشنهادهایی هم بدهید. در آن لحظه شما اساسا کاری را می‌کنیدکه من باید هر روز انجام دهم، چون من یک محقق خشم هستم، و به عنوان محقق خشم، بخش عمده‌ای از زندگی حرفه‌ای‌ام را-- چرا حقیقت را نگویم،همینطور زندگی خصوصی‌ام را-- صرف مطالعه‌ی دلایلعصبانیت مردم می‌کنم. من نوع افکاری که افراد درزمان عصبانیت دارند مطالعه می‌کنم حتی کارهایی که در زمان عصبانیت می‌کنند را مطالعه می‌کنم، خواه به دعوا برسد یا شکستن چیزی، یا حتی فریاد زدن سر مردمبا حروف بزرگ در اینترنت.
(خنده)
و همانطور که تصور می‌کنید، وقتی مردم می‌شنوند من محقق خشم هستم، می‌خواهند در مورد خشم‌شان با من صحبت کنند، می‌خواهند داستان‌هایخشم‌شان را به من بگویند. نه به این دلیل که نیاز به درمانگر دارند، اگرچه گاهی اوقات این اتفاق می‌افتد دلیلش درواقع جهانی بودن خشم است. چیزی است که همه‌ی ما حس می‌کنیمو همه می‌توانند درک کنند. ما از اولین ماههای زندگیآن را احساس کرده‌ایم، وقتی در فریاد اعتراض خودچیزی که می‌خواستیم دریافت نکردیم، چیزهایی مثل «منظورت چی هستکه جغجغه را بر نمی‌داری، بابا، من احتیاجش دارم!»
(خنده)
ما آن را در سنین نوجوانی‌مان حس می‌کنیم،مادر من قطعا می‌تواند این را تایید کند. ببخشید، مامان. ما تا آخر احساسش می‌کنیم. در حقیقت، خشم در بعضی ازبدترین لحظات همراهمان بوده است. خشم بخش طبیعی و قابل انتظار غم ماست. اما همچنین در بعضی از بهترین لحظاتزندگیمان نیز حضور داشته است، در موقعیت‌های خاصی مثل عروسی‌ها و تعطیلات که اغلب با ناامیدی‌های روزمره خراب شده-- هوای بد، تاخیرهای پرواز-- که در آن لحظه وحشتناک به نظر می‌رسند، اما در نهایت وقتی همه چیز خوب پیش می‌رودفراموش می‌شوند.
من مکالمات زیادی با مردم در مورد خشم‌ آنها دارم و از طریق همان مکالمات استکه یاد گرفته‌ام خیلی از مردم، و شرط می‌بندم خیلی ازافراد حاضر در این اتاق، خشم را یک مشکل می‌بینید. نحوه‌ای که در زندگیتان مداخله می‌کند، نحوه‌ای که روابط را به هم می‌زند،شاید حتی نحوه‌ای که ترسناک است. و درحالیکه همه‌ی آنها را می‌دانم،من خشم را کمی متفاوت می‌بینم. و امروز می‌خواهم چیز واقعا مهمی در مورد خشم‌تان به شما بگویم: خشم نیرویی قدرتمند و سالم در زندگی شماست. خوب است که احساسش می‌کنید. نیاز دارید که احساسش کنید.
اما برای درک تمام آن، درواقعنیاز به برگشت به عقب داریم و صحبت در مورد اینکهچرا از اول عصبانی می‌شویم. بیشتر اینها به تحقیقات یک محقق خشم بر‌می‌گردد به نام دکتر جری دفن باخر، که در سال ۱۹۹۶در این خصوص در فصل کتابی به عنوان چگونه با خشم مشکل سازکنار بیاییم نوشته بود. اکنون برای بیشتر ما،و مطمئنم بیشتر شما، به همین سادگی احساس می‌شود: من وقتی تحریکم کنند عصبی می‌شوم. به اشکال مختلف از زبان مردم می‌شنوید. چیزهایی می‌گویند مثل، «خیلی عصبی می‌شوموقتی مردم آهسته رانندگی می‌کنند» یا «عصبی شدم چون دوبارهشیر را بیرون گذاشت.» یا شکل مورد علاقه‌ی من، «من مشکل عصبانیت ندارم-- فقط مردم نباید سر به سر من بگذارند.»
(خنده)
برای درک بهتر آن نوع تحریکات، از بسیاری از مردم، از جمله دوستان،همکاران و حتی خانواده‌ام می‌پرسم، «چه چیزهایی واقعا ناراحتتان می‌کند؟ چه چیزی عصبانی‌تان می‌کند؟» راستی، الان زمان خوبی برایاشاره کردن به یکی از مزایای محقق خشم بودن است اینکه من بیش از یک دههبرای جمع آوری لیست جامعی از تمام چیزهایی که همکارانم راعصبی می‌کرد وقت گذاشتم برای اینکه شاید نیازم شود.
(خنده)
اما پاسخ‌های آنها شگفت‌انگیز است، چون چیزهایی مانند این‌ها را می‌گویند، «وقتی تیم ورزشی‌ام می‌بازد،» «مردمی که صدادار غذا را می‌جوند.» بگذریم، این به شکل عجیبی رایج است. «مردمی که خیلی آهسته راه می‌روند»این مال من است. و البته در «میدان‌ها» میدان‌ها--
(خنده)
صادقانه می‌توانم به شما بگویم، هیچ خشمیمثل خشم میدان نیست.
(خنده)
گاهی پاسخ‌هایشان اصلا کوچک نیست. گاهی در مورد نژادپرستی، تبعیض جنسیتیو قلدری صحبت می‌کنند و نابودی محیط زیست--مشکلات بزرگ و جهانی که همه با آن مواجهیم. اما گاهی اوقات، پاسخ‌های آنها خیلی خاص است،شاید حتی به طور عجیبی خاص. «آن خط مرطوبی که روی پیراهنتان می‌ماند وقتی اتفاقی به پیشخوان دستشویی عمومی تکیه می‌دهید.»
(خنده)
خیلی حال به هم زن بود، مگرنه؟
(خنده)
یا «فلش مموری‌ها: فقط دو حالتوجود دارد که آنها را وصل کنید، چرا من همیشه باید سه بار تلاش کنم؟»
(خنده)
اکنون خشم چه کوچک باشد چه بزرگ،چه عمومی باشد چه خاص، می‌توانیم به این مثال‌ها نگاه کنیم و به چند قالب مشترک دست پیدا کنیم. ما در موقعیت‌هایی عصبانی می‌شویم که ناخوشایند هستند، که ناعادلانه هستند و اهداف ما را مسدود کرده‌اند، که می‌توانستند متوقف شوند،و ما را با حس ناتوانی رها می‌کنندد. این دستور ساخت خشم است. اما همچنین می‌توانید بگویید که خشم تنها چیزی نیست که در این موقعیت‌ها احساس می‌کنیم. خشم در یک خلا رخ نمی‌دهد. ما می‌توانیم همزمان با اینکه ترسیدهیا ناراحت هستیم احساس خشم کنیم، یا زمانی که احساسات دیگری داریم.
اما نکته اینجاست: این محرک‌ها--آنها ما را عصبانی نمی‌کنند. حداقل نه از طریق خودشان، و این را می‌دانیم،چون اگر اینطور بود، همه‌ی ما سر چیزهای مشابهیعصبانی می‌شدیم، که نمی‌شویم. دلایلی که چرا من عصبانی می‌شومبا دلایل شما متفاوت است، پس باید موضوع دیگری در جریان باشد. آن چیز دیگر چیست؟ خب، ما می‌دانیم چیزی که ما در لحظه‌ی آنتحریک‌ حس می‌کنیم و انجام می‌دهیم مهم است. ما نام آن را وضعیت قبل از خشم می‌گذاریم--آیا گرسنه‌اید، آیا خسته‌اید، آیا در مورد چیز دیگری نگران هستید،آیا برای کار دیگری دارد دیرتان می‌شود؟ وقتی شما آن چیزها را حس می‌کنید، این محرک‌ها حس بسیار بدتری دارند. اما چیزی که مهمترین است آن محرک نیست، وضعیت قبل از خشم است، که عبارت است از: اینکه چگونه آن تحریک را تعبیر می‌کنیم، اینکه چگونه آن را در زندگیمان درک می‌کنیم.
وقتی چیزی برایمان اتفاق افتاد اول تصمیم می‌گیریم که خوب است یا بد؟ عادلانه است یا ناعادلانه،قابل سرزنش است، قابل تنبیه است؟ این ارزیابی اولیه است،وقتی است که خود رویداد را ارزیابی می‌کنید. ما در قالب زندگی خودمانتصمیم می‌گیریم معنایش چیست و وقتی اینکار کردیم،تصمیم می‌گیریم که چقدر بد است این ارزیابی ثانویه است. می‌گوییم«این بدترین چیزی استکه تا به حال اتفاق افتاده یا آیا من می‌توانم تحملش کنم؟»
نه برای مثال، از شما می‌خواهم تصور کنیدکه در حال رانندگی به جایی هستید. و قبل از اینکه ادامه دهم، باید به شما بگویم، اگر من نابغه‌ای شرور بودم و می‌خواستم شرایطی ایجاد کنمکه شما را عصبانی کند، آن موقعیت احتمال زیاد رانندگی خواهد بود.
(خنده)
حقیقت دارد. شما طبعا، در مسیر خود به سمت جایی هستید، پس هرچیزی که اتفاق می‌افتد-- ترافیک، رانندگان دیگر، ساخت و ساز جاده-- این حس را می‌دهد که مانعاهداف شما هستند. قوانین نوشته یا نانوشته‌ایبرای جاده وجود دارند، و آن قوانین به طور مستمرپیش روی شما نقض می‌شوند، معمولا بدون نتیجه‌ای. و چه کسی آن قوانین را نقض می‌کند؟ افرادی ناشناخته، افرادی کههیچوقت دیگر نخواهید دید، که آنها را هدف آسانی برای خشم شما می‌کند.
(خنده)
پس وقتی به جایی رانندگی می‌کنید، آماده‌ی عصبانی شدن هستید، و شخص جلوی شما خیلی پایین‌تر ازسرعت مجاز رانندگی می‌کند. و این آزاردهنده است. چون واقعا نمی‌توانید بفهمیدچرا اینقدر آهسته رانندگی می‌کنند. این ارزیابی اولیه است. شما به این نگاه کرده‌اید و گفته‌ایداین بد است و سزاوار سرزنش است. اما ممکن است تصمیم بگیریدآنقدرها هم موضوع مهمی نیست. شما عجله ندارید. مهم نیست. این ارزیابی ثانویه است--عصبانی نمی‌شوید.
اکنون تصور کنید در حال رفتن بهیک مصاحبه‌ی شغلی هستید. کاری که آن شخص انجام دادهتغییر نکرده، درست است؟ پس ارزیابی اولیه تغییر نمی‌کند؛همچنان بد است، همچنان سزاوار سرزنش است. اما توانایی شما برای تحمل آن فرق می‌کند. چون ناگهان، قرار است دیر به مصاحبه برسید. ناگهان، قرار نیست شغل رویایی‌تان را بگیرید، شغلی که قرار بود با آن پول پارو کنید.
(خنده)
کسی دیگر قرار است شغل رویایی‌تان را بگیرد، و شما قرار است بی‌پول شوید. شما قرار است بی‌بضاعت شوید. شاید الان بایستید، دور بزنید،و بروید با والدینتان زندگی کنید.
(خنده)
چرا؟ «به خاطر این شخصی که جلوی من است. او انسان نیست. یک هیولاست.»
(خنده)
و این هیولا اینجاستتا زندگی شما را ویران کند.
(خنده)
این پروسه‌ی فکری، فاجعه‌سازی نام دارد، وقتیکه ما بدترین چیز ممکن را تصور می‌کنیم. و این یکی از انواع اولیه‌یافکاری است که می‌دانیم مرتبط با عصبانیت مزمن است. اما چند مورد دیگر هم هست. علیت نادرست. افراد خشمگین معمولا چیزی را سرزنشمی‌کنند که سزاوار آن نیست نه فقط مردم، بلکه حتی اشیا بی‌جان را. و اگر فکر می‌کنید مسخره به نظر می‌رسد، به آخرین باری فکر کنید که سوئیچ ماشینتان را گم کردید و گفتید، «این سوئیچ ماشین کجا رفت؟» چون می‌دانید آنها خودشان فرار می‌کنند.
(خنده)
آنها معمولا اغراق می‌کنند، از لغاتی مانند «همیشه»، «هرگز»، «هرکسی» استفاده می‌کنند«این اتفاق همیشه برای من می‌افتد» «هیچوقت به چیزی که می‌خواهم نمی‌رسم» یا «امروز در مسیر پشت تمام چراغ قرمزها متوقف شدم.» طلبکاری: آنها نیازهای خودشان رابر دیگران مقدم می‌دانند «برایم مهم نیست چرا این فرد آهسته می‌راند، آنها باید سریعتر بروند یا کنار بکشندتا من به این مصاحبه‌ی شغلی برسم.» و سرانجام، برچسب‌زدن خشمگینانه. آنها مردم را احمق، نادان و هیولا صدا می‌زنند، یا خیلی چیزهای دیگری که به من گفته شدهاجازه ندارم در این سخنرانی در TED بگویم.
(خنده)
پس برای مدتی طولانی، روانشناسان به این‌ها به عنوانتحریفات شناختی یا حتی باورهای غیرمنطقی اشاره می‌کردند. و بله، گاهی اوقات آنها غیرمنطقی هستند. شاید حتی بیشتر اوقات. اما گاهی اوقات، این افکارکاملا منطقی هستند. در جهان بی‌عدالتی وجود دارد. افرادی ظالم و خودخواه وجود دارند، و نه تنها ایرادی ندارد وقتی با مابد برخورد می‌شود عصبانی شویم، بلکه کار درستی هم هست که وقتی با ما بد رفتار شد عصبانی شویم.
اگر یک چیز باشد که بخواهم از صحبت امروز من به خاطر بیاورید، این است: خشم به عنوان یک احساس در شما وجود دارد چون به اجداد شما چه انسان چه غیرانسان مزیتی تکاملی ارائه کرد. چون همانطور که ترستان به شمابابت خطری هشدار می‌دهد، خشمتان بابت بی‌عدالتی به شما هشدار می‌دهد. این یکی از روشهای ارتباط برقرار کردن مغزتان با شماست که دیگر تحمل ندارید. هر چه بیشتر باشد، به شما انرژی می‌دهدتا با آن بی‌عدالتی مقابله کنید. یک لحظه به آخرین باری که عصبانی شدید فکر کنید. ضربان قلبتان افزایش یافت. تنفس‌تان افزایش یافت، شروع به تعرق کردید. این سیستم عصبی سمپاتیک شماست، که با نام سیستم بجنگ-یا-بجنگ نیز شناخته می‌شود. اتفاق می‌افتد تا انرژی لازمبرای واکنش را به شما بدهد. و این تنها چیزی استکه متوجه شده‌اید. همزمان، سیستم هضم غذای شما آهستهعمل می‌کند تا بتوانید انرژی نگهداری کنید. به همین دلیل است که دهانتان خشک می‌شود. و رگهایتان گشاد می‌شودتا به اندامهایتان خون برسانند. به همین دلیل صورتتان سرخ می‌شود همه‌ی اینها بخشی از این الگوی پیچیده‌ از تجارب فیزیولوژیک است که امروزه وجود دارد چون آنها به اجدادتان کمک کردند با قدرتهای ظالم و بی‌رحم طبیعتسر و کار داشته باشند.
و مشکل اینجاستکاری که اجدادتان انجام دادند تا با خشمشان کنار بیایند، تا به صورت فیزیکی بجنگند، دیگر منطقی و مناسب نیستند. شما نمی‌توانید هر بار تحریک شدیداز کلوپ‌ها سر در بیاورید.
(خنده)
اما خبر خوب اینجاست. شما قادر به انجام کاری هستید که اجداد غیر انسان شما قادر به انجام آن نبودند. و آن قابلیت تنظیم احساساتتان است. حتی وقتی که می‌خواهیدکسی را کتک بزنید شما می‌توانید خودتان را متوقف کنیدو خشمتان را به سمت چیزی موثرتر هدایت کنید. پس اغلب وقتی در مورد خشم سخن می‌گوییم در مورد نحوه‌ی جلوگیری ازخشمگین شدن صحبت می‌کنیم به مردم می‌گوییم آرام و خونسرد باشند. حتی به آنها می‌گوییم که بیخیال شوند. و همه‌ی اینها با این فرض است که خشم بد استو احساس کردن آن بد است.
اما درعوض، دوست دارم به خشم به عنوان یک محرک فکر کنم. همانگونه که تشنگی شما باعث می‌شودکه یک لیوان آب بخورید، همانگونه گرسنگی شما باعث می‌شود غذا بخورید، خشم شما می‌تواند باعث شودنسبت به بی‌عدالتی واکنش نشان دهید. چون نیاز نیست به سختی فکر کنیم تا چیزهایی را پیدا کنیم که چرا باید عصبانی شویم. و وقتی به آغاز برمی‌گردیم، بعضی از آنها احمقانه هستندو ارزش عصبانی شدن نداشتند.
اما نژادپرستی، تبعیض جنسیتی،قلدری، نابودی محیط زیست، آنها واقعی هستند،آنها وحشتناک هستند، و تنها راه برای حل کردن آنها این است که قبل از هرچیزی عصبانی شویم و سپس خشم را به سمت مقابله هدایت کنیم. و شما مجبور نیستید با پرخاشگری، خصومت یا خشونت مقابله کنید. راههای بیشماری هست که می‌توانید از طریق آن خشمتان را بیان کنید. می‌توانید اعتراض کنید،می‌توانید به سردبیر نامه بنویسید، می‌توانید اهدا کنید و برای دلایل آن داوطلب شوید، می‌توانید هنر خلق کنید،می‌توانید ادبیات خلق کنید، می‌توانید شعر یا موسیقی ایجاد کنید، می‌توانید جامعه‌ای بسازیدکه به یکدیگر اهمیت می‌دهند و اجازه ندهید آن قساوت‌ها اتفاق بیفتند.
پس دفعه‌ی بعد که خودتان را عصبانی یافتید، به جای تلاش برای فرونشاندن آن، امیدوارم به چیزی که آن خشمبه شما می‌گوید گوش کنید. و سپس امیدوارم آن را به سمت چیزی مثبت و موثر هدایت کنید.
متشکرم.
(تشویق)

یک دیدگاه درباره “چرا عصبانی می‌شویم— و چرا عصبانیت نشانه‌ سلامتی است

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *