رایوز با شکلک ها اینترنتی مختلف داستان می گوید.
این یعنی من دارم می خندم. این هم همین طور این یعنی موش. گربه. این هم داستان ما است. اول داستان این جاست. این یعنی پسر، این هم یک دختر رهگذره که موهاش رو دم اسبی کرده. داستان این جا اتفاق می افته. و این ها هم زمان وقوع آن هستند. این نوار کاستی است که دختر توی واکمنش می گذارد. هر روز آن را گوش می کنه. البته چیز خاصی نیست— مسئله این است که دختر به آهنگ های خاصی علاقه دارد. به هیکلش نگاه کنید، فوق العاده است. به خاطر این است که زیاد می رقصد. و پسر، همه این ها را می بیند، و با خود فکر می کند، خدای من، من چه شانسی دارم؟
(خنده حاضرین)
دوستت دارم
می تونه بگه، ” اوه خدای من!” یا “من دوستت دارم!” دارم با صدای بلند می خندم. می خواهم در آغوش بگیرمت. ولی به خودش مسلط می شود، می دونید. به دختر می گه، ” دلم می خواهد عکست را روی فنجان قهوه بکشم”
(صدای خنده حاضرین)
یک خرچنگ در آن بگذار. کمی آب اضافه کن. هفت نوع نمک مختلف به آن بزن. منظورش این است که مثل کسی است که در خشکی ایستاده، ولی دستش به سمت اقیانوس دراز کرده است. پسر می گوید، ” شما مانند یک پری دریایی هستی، ولی مانند یک بالرین راه می روی” و دختر جواب می دهد، ” چی؟” و پسر پاسخ می دهد، ” آره می دونم، می دونم” بنظرم قلبم داره مثل کد مورس نامرتب می زنه. حداقل این طور به نظر می ر سد. من گاهی اوقات مثل رهبر تیم مشوق های مدرسه هستم– که در سکوت آزار دهنده با آهنگی ساده رجز می خواند.
مثل یک میمون هستم
ولی الان، که دارم با تو صحبت می کنم، حتی یک مرد هم نیستم. مثل یک میمون هستم، (صدای خنده حاضرین) که برای یک پروانه بوسه می فرستد. ولی من هنوز هم می گویم که من و تو باید هم دیگر را ببینیم. خیلی زود و بعد مکرراً. به نظرم ضلع جنوب غربی پنجم، ساعت 5 و 42 امروز ظهر خوب باشد. البته من تا وقتی تو بیایی منتظر می مانم. با دم اسبی یا بدون آن. به جهنم، فقط دم اسبی. نمی دونم دیگه چی باید بگم. اگه بخوای می توانم مدادم رو بدهم. تا شماره را وارد تلفنت کنی ولی دختر از جایش جم نخورد، نخندید و اخم هم نکرد. فقط گفت، نه متشکرم. می دونی؟ [نیازی به یادداشت کردنش ندارم] (تشویق حاضرین)