رنی گلیسون درباره ی فوت وفن های تلفنی ضد اجتماعی
امروز می خواهم در دو مورد با شما صحبت کنم: اول، رشد فرهنگ در دسترس بودن است، و دوم، یک درخواست است. ما شاهد رشد در دسترس بودن هستیم که نتیجه رشد روز افزون تلفن های همراه است، در میان تمام طبقه های اجتماعی، به شکل جهانی. ما در کنار رشد دستگاه های موبایل، نیاز به در دسترس بودن را هم می بینیم. و بنابراین نکته سوم مطرح می شود، که عبارت است از بایدها — و بایدهایی که در مورد در دسترس بودن است.
فرهنگ در دسترس بودن
و مشکل اینجاست که ما همچنان داریم تلاش می کنیم، از نقطه نظر اجتماعی، چگونه به افراد اجازه دهیم در دسترس باشند. در حقیقت یک دلتای مهم اینجا هست میان آنچه ما حاضر هستیم بپذیریم — با پوزش از آقای هانس راسلینگ (Hans Rosling). ایشان گفتند که هر چیزی که در آن از آمار واقعی استفاده نشود، دروغ است — اما دلتای بزرگ در اینجا این است که ما چگونه از نقطه نظر عمومی با این مساله مواجه شویم. پس ما یک سری تاکتیک و راهبرد ایجاد کرده ایم که آنها را مخفی کنیم.
خم شدن
این اولی “خم شدن” نام دارد اگر شما تا به حال در یک جلسه ای بودید که شما تقریبا معذب هستید، شما آنجا نشسته اید، به آن شخص خیره شدید، منتظر هستید که آنها به یک جای دیگر نگاه کنند، و بعد به سرعت موبایل خودتان رو چک می کنید. هر چند شما می توانید ببینید که آن آقای محترم بالایی سمت راست مچ او را گرفته.
کشش
“کشش” خوب، آن آقای محترم سمت چپی می گوید، “گم شو، من می خواهم موبایلم را چک کنم.” اما این پسر، سمت راستی، دارد آن حرکت کششی را انجام می دهد. این همون خممممممممم شدن است، کشش فیزیکی برای اینکه بتواند گوشی را زیر میز نگه دارد.
یا، مورد علاقه ی من، “عاشقتم; راست می گم.” (خنده) هیچ چیز نمی گوید “من عاشقتم” مثل اینکه “صبر کن یکی دیگر را پیدا کنم که برایش حداقل یک کم ارزش قائلم.”
و یا این یکی، که از هند برای ما فرستاده شده. شما می توانید این را در یوتیوب پیدا کنید، آقای محترمی که روی موتور سیکلت خوابیده در حالی که دارد اس ام اس می زند. یا همان چیزی که ما بهش می گوییم “خدای من، جلوی من را بگیر قبل از اینکه دوباره یکی را بکشم!” آن در حقیقت همان موبایل هست.
کاری که این می کند این است که، ما یک — (خنده) یک تلاقی مستقیم پیدا می کنیم — ما یک تلاقی مستقیم بین در دسترس بودن — و هر آنچه که از طریق در دسترس بودن امکان پذیر می شود پیدا می کنیم — و نیاز اساسی انسان — نیازی که ما خیلی راجع بهش شنیدیم — به ایجاد روایت های مشترک است. ما در خلق روایت های شخصی بسیار ماهر هستیم، اما این روایتهای به اشتراک گذاشته شده هستند که برای ما فرهنگ می سازند. و وقتی شما با شخصی ایستاده اید، و شما دارید با موبایلتان ور می روید، شما دارید به وضوح به آنها می گویید که، “در حقیقت، تو به اندازه ی هیچ کدام از چیزهایی که از این وسیله برای من می آید هم ارزش نداری.”
به اطرافتان نگاه کنید. شاید همین الان یک نفر همین کار را می کند، و در یک رابطه ی چند وجهی شرکت دارد.
(خنده)
بازیچه
واقعیت لحظه ای که ما در آن هستیم از داستانی که ما بعدا راجع به آن تعریف خواهیم کرد جذابیت کمتری دارد.
من عاشق این یکی هستم. این بچه ی مظلوم، که واضح است که یک بازیچه شده — اشتباه نکنید، منظورم یک بازیچه ی داوطلب هست — اما بوسه ای که دارد ضبط می شود خیلی مسخره به نظر می رسد.
این صدای کف زدن یک دست هست.
هویت
در نتیجه، ما مفهوم هویت خودمان را از دست می دهیم، این به صورت باورنکردنی اهمیت پیدا می کند که آن چیزی که شما به اشتراک می گذارید مفهوم روایت های مشترک می شود، تبدیل به مفهوم زندگی ما می شود. روایت هایی که ما تعریف می کنیم — چیزی که بیرون می دهیم — هویت ما را تشکیل می دهد. ما به سادگی هویتمان را نشان نمی دهیم آنها هستند که ایجادش می کنند.
پس این تقاضایی هست که من از تمام افراد حاضر در این جمع دارم. ما داریم تکنولوژی را ایجاد می کنیم که باعث خلق تجربه ی مشترک می شود، و منجر به خلق دنیای جدید می شود. درخواست من این است که، بیشتر به تکنولوژی هایی بپردازیم که انسان را به انسانیتش نزدیکتر و نه دورتر می کنند.
متشکرم.