سلامت و ذهن بشر

متن سخنرانی :
اگر سوال شود که کدام بخش از روانشناسیدشوارتر است، شاید شما پاسخ دهید:«تفکر و احساسات؟» پاسخ غالب افراد این است که : «بخش احساسات فوق العاده سخت است. بسیار پیچیده است و من هیچ ایده‌ای در خصوصنحوه کارکرد آن ندارم. اما بخش تفکر ساده‌تر است: شامل چیزهایی مثل استدلالات منطقی می‌شود. ولی کلا خیلی مشکل نیست.»
نگاهی به معضلات این طرز تفکر بیندازیم یکی از مشکلات این استکه درباره سلامت چه کاری کرده‌ایم؟ یک روز داشتم مقاله‌ای را می‌خواندمکه نویسنده گفته بود احتمالا ریشه اکثر بیماری‌ها در غرب دست دادن است. این در حالی بود که تحقیق زیادی در خصوص افرادی که دست نمی‌دهند نکرده بود، اطلاعات آنها را با افرادی که دست می‌دهندمقایسه نکرده بود. من هم اصلا نمی دانم کسانیکهکه دست نمی‌دهند، واقعا کجا هستند، احتمالا قایم شده‌اند! به هر صورت آنها که دست نمی‌دهند ۳۰ درصد کمتر دچار بیماری‌های واگیردارمی‌شوند. شاید هم ۳۱ ممیز ۲۵ صدم درصد ! بنابراین اگر می‌خواهیم مشکل بیماری‌های واگیردار را حل کنیم، اجازه دهید از همین جا شروع کنیم؛ اما من اززمانی که این را شنیدم مجبور بودم با ۱۰۰ نفر دست بدهم. فکر می‌کنم تنها زمانی که این کار را نکنم، وقتی باشد که بیماری رابا چشم خودم ببینم، که در این صورت احتیاج به توضیح نیست.
آموزش: چطورآموزش را بهبود بخشیم؟ بهترین راه این است کهمردم را متوجه کنیم که، تمام حرف‌هایی که به آنهاگفته شده، کاملا بی‌معنی است. و بعد از آن مسلما می‌بایست کاری کرد. که چطور آن را اصلاح کنیم که همه بتوانند --این طوری آنها به شما گوش می‌دهند. آلودگی، کمبود انرژی، تنوع زیست محیطی، فقر. چطور می‌توانیم جوامع پایدار ایجاد کنیم؟ طول عمر. خیلی خوب، مشکلات زیادیبرای نگرانی وجود دارد.
چیزی که همه باید در مورد آن صحبت کنند که یک تابو هم هست -- اینکه اصلا جمعیت بایدچه قدر باشد؟ من فکر می‌کنم که باید ۱۰۰ میلیون باشدشاید هم ۵۰۰ میلیون بعد همه‌ی این مشکلات حل می‌شود. اگر شما کلا ۱۰۰ میلیون انسان داشتید، که به صورت صحیح پراکنده شده بودند،اگر زباله‌ای هم بود، پرتش می‌کردین یه جا دور از دید،خود به خود تجزیه می‌شد. یا پرتش می‌کردی توی اقیانوس کهماهی ها هم لذت ببرند. مشکل اینجاست که جمعیت باید چقدر باشد؟ و این یک انتخاب است که ما باید انجام بدهیم.
قد اکثر مردم، کم و بیشحدود ۱۵۲سانتیمتراست، و طبق قوانین مکعب، اگر انسان‌ها را به ایناندازه در بیاوریم، احتمالا توسط نانو تکنولوژی (خنده حضار) آن وقت ممکن است تا هزار برابر بیشتر داشت. که مشکل را حل می‌کند، اما کسی او نمی‌بینم که حتی یک تحقیق در رابطه با کوچک کردن انسان انجام بدهد. خوب است که بتوانیم که جمعیت را کاهش بدهیم،اما خیلی از آدم ها دلشان بچه می‌خواهد. البته یک راهی هست، که احتمالاچند‌سالی با آن فاصله داریم. همه می‌دانید که انسان ۴۶ کروموزوم دارد.که اگر خوش شانس باشید ۲۳ تا از آنها را از هرکدام از والدین دریافت کرده‌اید.بعضی وقت‌ها یکی بیشتر یا یکی کمتر، پس می‌توانیم از مرحله جد و جد‌بزرگ بودن صرف کرده، تبدیل شویم به جد بزرگ بزرگ. فرض کنیم ۴۶ نفر انسان داریم، و به هرکدام، اسکنر، یا هرچیز دیگری که لازم است بدهیم. خودشان به کرومزوم‌های خودشان نگاه کرده،به نحوی که هر فرد قادر باشد بگوید از کدام کرومزمش، راضی‌تر است -- جنسیت هم اهمیت ندارد. در این صورت، هربچه ۴۶ نفر مادر پدر خواهد داشت، فرض کنیم اجازه داده شود این ۴۶ نفر، کلا ۱۵ فرزند داشته باشند. کافی نیست ؟ در این صورت هر کدام از بچه‌ها، مقدار بسیار زیادی از حمایت، آموزش و پرورش را تجربه خواهند کرد. جمعیت جهان به سرعت کاهش پیدا می‌کند، و همه کاملا خوشحال خواهند بود.
تایم شیرینگ یا سهم بندی زمانی کهچند سالی با آن فاصله داریم. یک داستان فوق‌العاده وجود داردکه آرتور کلارک دو بار آن را نوشت، «در برابر سقوط شب» و «شهر و ستارگان» هر دو عالی هستند و خیلی شبیه هم، غیر از کامپیوتر‌ها که درآن بین اضافه شد آرتور در مورد کتاب قدیمی‌تر به خودش گفت:« اشتباه کردم. آینده حتما باید کامپیوتر داشته باشد.» برای همین در نسخه دومش، صد میلیارد یا هزار میلیارد آدم روی زمین زندگی می‌کند.اما آنها روی هارد دیسک، یا فلاپی دیسک یا هرچیزی که در آینده هست،ذخیره شده اند. چند میلیون از آنها آزاد می‌شوند، و برای هزاران سال زندگی می‌کنند. هرکاری که دلشان بخواهد می‌کنند، وبعد که زمان بازگشت شد، یک میلیارد یا یک میلیون، یادم نیست -- اعدادش زیاد مهم نیست -- ولی هربار که زندگی می‌کنند؛تعدادشان خیلی زیاد نیست. حتما به خودتان، و خاطراتتان فکر می‌کنید، که قبل از برگشت به حالت ذخیره، خاطرات را تنظیم می‌کنید خوب شخصیت را هم که تغییر می‌دهیدو قص علی هذا ! طرح روی کتابش نشان می‌دهد آن زمان تنوع زیاد نیست. به همین دلیل، آدم‌هایی که شهر را طراحی کرده‌اند خیالشان راحت بود که هر از چند‌گاهییک نقش جدید، خلق خواهند کرد. در آن داستان یکی از شخصیت‌هاآلوین نام دارد. او می‌گوید، احتمالا این بهترین راه نیست،و کل سیستم را به هم می‌زند.
من فکر نمی کنم راه حل‌هاییکه پیشنهاد دادم به اندازه کافی هوشمندانه باشد. من فکر می‌کنم مشکل اساسی این است کهما به اندازه کافی هوشمند نیستیم تا درک کنیم کدام یک از مشکلات پیش‌رویماناساسی‌تر است. بنابراین مجبور به ساخت ماشین‌های هوشمندیهمچون HAL هستیم. اگه یادتان بیاید، در یک قسمت از کتاب، مربوط به سال ۲۰۰۱، HAL متوجه می‌شود کهعالم هستی خیلی بزرگ تر از آن چیزی است، که آن فضا نوردان کودن فکر می‌کند. اگر شما روی رفتار HAL تمرکز کنید، بدون در نظر گرفتن افراد داخل سفینه، به اصل داستان پی خواهید برد. خوب پس ما چکار کنیم ؟ می‌توانیم باهوش‌تر شویم. نظر من این است که ما کاملا باهوشیم، البته،اگر خودمان را با شامپانزه‌ها مقایسه کنیم. هوش ما به اندازه‌ای که مشکلاتعظیم پیش روی را حل کند، نیست، حتی در ریاضیات یا در اقتصاد، یا در رفع مشکلات جهانی که در آن زندگی می کنیم. یک راه این است که،عمر بیشتری داشته باشیم. که کار بسیار دشواری است، اما به احتمال قوی،ظرف چند سال آینده متوجه خواهیم شد. می‌بینید که یک دو‌ راهی در‌ راهاست. ما می‌دانیم که انسان تقریبا دو برابر شانپانزه‌ها عمر می‌کند، و هیچکس، بیش از ۱۲۰ سال عمر نمی‌کند، به دلایلی که تا به حال به درستی روشن نیست. اما امروزه، بسیاری از افرادبین ۹۰ تا ۱۰۰ سال زندگی می‌کنند، به شرطی که زیاد با بقیه دست ندهند یا کارهایی از این دست. بنابراین اگر ما می توانستیم ۲۰۰ سالعمر کنیم، می‌توانستیم مهارت‌ها و دانش کافی برای حل مشکلات را کسب نماییم. پس این شد یک راه، در برخورد با موضوع همانطور که قبلا گفتم، بسیار دشوار است. اغلب پستانداران، نیمی از طول عمر شامپانزه‌ها را دارا هستند، پس ما چیزی حدود سه و نیم تا چهار برابر طول عمر اکثر پستانداران، زندگی می‌کنیم. و در خصوص پستانداران اولیه، تقریبا ژن‌های یکسانی داریم. تنها اختلاف ما با شامپانزه‌ها، بنا بر علم امروز که البته بسیار ابتداییست، در کمتر از چند صد ژن است!
تصورم بر این است که محققین ژنتیک،دقیقا نمی‌دانند چکار می‌کنند. شما هر کاری که می‌کنید، چیزی را درخصوص ژنتیک مطالعه نکنید؛ چیزی که در دوره زندگی شما‌هامنتشر شده باشد. (خنده حضار) این مطالب طول عمر کوتاهی دارد، مثل علوممرتبط با مغز انسان. بنابراین، ممکن است، اگر بتوان۴ الی ۵ ژن را دستکاری نماییم، ۲۰۰ سال عمر کنیم! یا ممکن هست ۳۰، یا ۴۰ ژن را دستکاری کنیم، و من بعید می‌دانم که به چند صد برسد! پس این موضوعی است که مردم درباره‌اشبحث و گفتگو خواهند کرد حالا در این میان، مربیان اخلاق-- می‌دانید که، مربیان اخلاق همیشه، یک مشکلی را پیدا می‌کنند. (خنده حضار) خیلی سخت است که بتوان مربی اخلاقیپیدا کرد، که با تغییرات موافق باشد. او فقط می‌گوید: عاقبت این کار چه می‌شود؟ آنچه مسلم است، در حال حاضر، ما مسئول عواقب کارهایمان نیستیم، آیا هستیم؟مثل تمام نگرانی‌ها در مورد شبیه‌سازی. دو انسان با هم جفت‌گیری می‌کنند،و یک بچه‌ای متولد می‌شود، هر دو هم تعدادیژن‌ معیوب دارند، نتیجه اینکه فرزندشان هماز حد متوسط چیز بیشتری نخواهد شد! که البته، با استاندارد شامپانزه،خیلی هم خوب محسوب می‌شود!
اگر طول عمر را افزایش بدهیم، رشد جمعیت یکی از معضلات خواهد بود. چون اگر انسان ۲۰۰ یا ۱۰۰۰ سال زندگی کند، نمی توان اجازه داد که بیش از یکبچه، در هر ۲۰۰ یا ۱,۰۰۰ سال داشته باشد. بنابراین نیروی کار هم ، از بین خواهد رفت. یکی از مواردی که خانم لوریا گارتو دیگران به آن اشاره کرده‌اند این است که: جامعه خالی از نیروی کار، درگیر مصائب فراوانی خواهد بود،و بدتر، اینکه دیگر کسی هم نیست تا بچه‌ها را آموزش دهد؛یا از سالمندان نگهداری کند. دارم در مورد زندگی طولانی صحبت می‌کنم، مسلما منظورم یک فرد ۲۰۰ ساله نیست که ما در ذهن داریم. که در واقع یک فرد ۲۰۰ ساله، رو به موت است.
همانطور که می‌دانید، مغز از حدود ۴۰۰ قسمت مختلف تشکیل شده، که هرکدام وظیفه‌ای دارد. هیچ کس نمی‌داند که اکثر این قسمت‌ها دقیقاچه کاری انجام می‌دهند ولی می‌دانیم که اجزایمختلفی را شامل می‌شود. و لزوما همیشه با هم کار نمی‌کنند. من به نظر فروید علاقه دارم، که اکثر آنها کار دیگری را خنثی می‌کند. حالا اگر خودتان را با یک شهر مقایسه کنید یک صد منبع هم دارید، حالاوقتی به عنوان مثال نگران می‌شوید، ممکن است از اهداف بلند مدت خود دست بکشید،اما احتمالا به فکر خواهید افتاد، و خود را بر روی هدف مشخص متمرکز می‌کنید. هر چیز دیگری را دور می‌اندازید. به بیماری مونومانی دچار می‌شوید به تنها چیزی که فکر می‌کنید، این است کهآن کار را نکنید. و در زمان گرسنگی هم،خوراک جذابتر است و الباقی داستان. به همین علت، به نظر من احساسات تجلی توانايی‌های شماست. احساس چیزی نیست که به اندیشه اضافه شود. یک حالت احساسی همان حالتی است که آن زمان که ۱۰۰ یا ۲۰۰ عدد از آن منابع‌تان را از دست داده باشید به شما دست داده است.
بنابراین اگر به احساسات-- به عنوان چیزی کم اهمیت‌تر از تفکر توجه کنید بهمراتب سازنده خواهد بود. و من آرزو می‌کنم، که در چندین سال آینده این موارد منجر بهساخت ماشین‌های هوشمند گردد. فکر کنم بهتر است تا از بقیه این مواردبگذریم، چون وارد جزییات می‌شود. که چطور ما می‌توانیم آن ماشین‌های هوشمند را بسازیم -- (خنده حضار) ایده اصیلی آن است که هستهمرکزی آن ماشین هوشمند کارش، تشخیص دشواری‌های پیش روی شماست. مثلا بگوید از این و این، واز این نوع مشکلات داریم. بدین ترتیب، روش‌هایی گوناگون، به منظور تفکر، به دست خواهد آمد که برای حل مشکل، مفید است. تصور می‌کنم، مشکل اساسی روانشناسی آینده دسته بندی باشد دسته بندی گونه‌های بیماری، حالات وشرایط گوناگون، انواع موانع، همچنین طبقه بندی و تلفیق روش‌های گوناگون تفکر. همانطور که می‌بینید، چیزی شبیه به مدل پاولویان می‌شود -- ما در صد سال اول روانشناسی مشغول یک سری تئوری‌های بدیهی هستیم،که مثلا بگوییم مردم از کجا می‌فهمند، نسبت به یک حالت،چه واکنشی از خود نشان دهند؟ من می‌گویم، بعد از اینکه کلی به این در، و آن در زدیممثل طراحی یک سیستم عجیب و غریب با کلی درگاه‌های مختلف. ما دوباره بر خواهیم گشت به سوال محوری روانشناسی. به دنبال آن نباشیم که چه حالت‌هایی وجود دارد، بلکه، با چه قسم از مشکلات، روبر هستیم، راهبردهای موجود چیست، روش‌های ادراک چیست، و چطور این موضوعات را به هم مرتبط کنیم.چگونه یک انسان هوشمند مکتب نوینی از تفکر را با استفاده از منابعموجود، خلق خواهد کرد و الی آخر.
بنابراین، فکر می‌کنم در ۲۰ سال آینده، اگر بتوانیم از شر دیدگاه‌های سنتی به هوش مصنوعی، خلاص شویم، مثل شبکه‌های عصبی و الگوریتم‌های ژنتیکی و سیستم‌های دستور- پایه، آن هم فقط با کمی گسترش در افق دیدمان، آیا می‌توانیم سیستمی بسازیم، که با استفاده از همه موارد به حل مسئله منظور بپردازد؟بعضی از مشکلات مناسب مدل شبکه‌های عصبی است همانطور که می‌دانیم، شبکه‌های عصبی پاسخی برای مابقی موارد ندارد الگوریتم‌های ژنتیکی برایحل بعضی از مشکلات مناسب هستند؛ ولی فکر می‌کنم که می‌دانم به درد کجانمی‌خورد که قطعا به شما نخواهم گفت. (خنده حضار)
تشکر می‌کنم. (تشویق حضار)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *