فکر پشت لینوس توروالدز

متن سخنرانی :
کریس اندرسون:‌ این یک چیز خیلی عجیب است. نرم افزار شما،‌ لینوکس، در میلینون‌ها کامپیوتر وجود دارد احتمالا بخش زیادی ازاینترنت را قدرت می دهد و من فکر می کنم در حدود یک میلیارد و نیم دستگاه اندرویدی فعال در دنیا وجود دارد. نرم افزار شما در تک تک آنها وجود دارد. این به نحوی حیرت انگیز است. حتما شما چند دفتر نرم افزاریحیرت انگیز برای اداره همه این‌ها دارید این چیزی است که من فکر کردم -- و با دیدن یک تصویر آن بهت زده شدم منظور من این است، این مقرِ اصلیِ لینوکس است.
(خنده حاضرین)
(تشویق حاضرین)
لینوس توروالدز:خیلی این طور به نظر نمی‌رسد و من باید بگویم، جالب ترین قسمت در این عکس است، که اکثر مردم به آن واکنش نشان می دهند. این میز متحرک است. این جالب ترین بخش از دفتر من است و من در حقیقت دیگر از آن استفاده نمی‌کنم. و من فکر می‌کنم دو چیز با هم مرتبط هستند.
نحوه ای که من کار می کنم ... من نمی‌خواهم محرک خارجی داشته باشم. شما می توانید دیوارهای سبز روشن را ببینید. که به من گفته شده، رنگی است که دردیوارهای مراکز روانی استفاده می شود
(خنده حاضرین)
مثل یک رنگ آرامش بخش است. و چیزی نیست که واقعابرای شما تحریک برانگیز باشد
چیزی که شما در اینجا نمی بینید این کامپیوتر است، شما فقط نمایشگر را می بینید، ولی مساله اصلی که درکامپیوتر خود نگران آن هستم -- حتما نباید بزرگ و قدرتمند باشد، اگر چه آن را دوست دارم -- واقعا باید کاملا بی صدا باشد. من افرادی را می شناسم که در گوگل کار می کنند و آنها مرکز داده‌ی شخصیِ کوچکی در خانه دارند و من این کار را انجام نمی دهم دفتر من خسته کننده‌ترین دفتری است که شما خواهید دید. و من در آنجا تنها در سکوت می نشینم. اگر گربه من بالا بیاید روی پای من می نشیند. و من می خواهم صدایخر خر کردن آن را بشنوم ولی صدای پنکه‌هایکامپیوتر را نشنوم
کریس اندرسون: خُب این عجیبه چون کار کردن به این نحو تو را قادر به اداره این فرمانرواییعظیم تکنولوژی کرده در حقیقت یک فرمانروایی است -- و آن یک شاهدِ متحیر کنندهبرای قدرت دنیای متن باز است
به ما بگویید چطور متن باز را درک کردید و چگونه آن به توسعه لینوکس انجامید
لینوس توروالدز:‌ منظور من این است، من هنوز تنها کار می کنم. در حقیقت، من در خانه تنها کار می کنم، اغلب حوله‌ی لباسی ام را پوشیده ام. وقتی یک عکاس سر می زند،لباس می پوشم برای همین لباس پوشیدم.
(خنده حاضرین)
و این نحوه ای است که من همیشه کار کرده ام منظورم این است، لینوکس را هم همینطور شروع کردم من لینوکس را به عنوان یکپروژه مشارکتی شروع نکردم. من آن را به عنوان یکیاز چندین سری پروژه‌ها در آن زمان برای خودم شروع کردم، تا حدی به خاطرنتیجه نهایی که نیاز داشتم، ولی حتی بیشتر از آن، چوناز برنامه نویسی لذت می بردم. خُب این در حدود انتهای مسیر بود ولی پس از ۲۵ سال، هنوز به آن نرسیده‌ایم. ولی واقعا حقیقت این بود که من به دنبال پروژه ای برای خودم بودم و در حقیقت، در ذهنم اصلامتن باز اصلا وجود نداشت
و اتفاقی که افتاد این بود ... پروژه توسعه می‌یابد و تبدیل به چیزی می شودکه دوست دارید به مردم نمایش دهید واقعا این چیزی مثل"ببین من چه کار کردم!" است. و باور کنید، در آن زماندر این حد عالی نبود. من آن را در اختیار عموم قرار دادم، و حتی در آن زمان متن باز نیز نبود. اگر چه در آن زمان متن آن باز بود، ولی مقصودی که پشت متن بازی که ما امروز درک می کنیم و برای بهبود آن استفاده می کنیم وجود نداشت. بیشتر مثل این بود، "ببین، من ۶ ماه است روی این کار کرده ام، خوشحال میشم نظراتی دریافت کنم."
و افراد دیگر به سراغ من آمدند. در دانشگاه هلسینکی Helsinki یک دوستی داشتم که یکی از اعضای متن باز در آن زمان بیشتر"نرم افزار مجاتی" نام داشت -- بود و ایده ای را به من معرفی کرد که تو می توانی از مجوزهایمتن بازی که وجود داشتند استفاده کنی. و من مدتی درباره آن فکر کردم. در حقیقت من نگران منافع تجاری آینده بودم. منظورم این است، این یکی از نگرانی‌های بیشتر افرادی است که تازه شروع به کار می کنند، که نگران سوء استفادهدیگران از کار آنها هستند،‌ درسته؟ و من تصمیم گرفتم، "چرا که نه؟" و--
کریس اندرسون:‌ سپس در زمانی که فردی در نوشتن بخشی از «کُد»ها مشارکت کرد،و شما فکر کردید "اوه،‌ این حقیقتا شگفت انگیزهو به ذهن من نمی‌رسید،" "این در حقیقت می تواند باعث پیشرفت شود."
لینوس توروالدز: من حتی با مشارکت مردم از طریق کد شروع نکردم، و به این صورت بود که مردم شروع به مشارکت در ایده‌ها کردند. و فقط این حقیقت که فرد دیگریبه پروژه شما نگاه می کند-- و مطمئن هستم دربارهچیزهای دیگر هم صحت دارد. ولی بدون شک درباره کد صحت دارد -- این است که فرد دیگریبه کد شما علاقه نشان می دهد، به اندازه کافی به آن نگاه می کند که به شما بازخورد برگرداند و به شما ایده بدهد. این یک چیز بزرگ برای من بود.
من در آن زمان ۲۱ سال داشتم و جوان بودم، ولی به طور اساسی نیمی ازعمرم را برنامه نویسی کرده بودم و همه پروژه های قبل آن کاملا شخصی بودند و این یک الهام گیری بود وقتی مردم شروع به اظهار نظر کردند. شروع به بازخورد دادن درباره کد شما کردند. و حتی قبل از ارسال کد، فکر می کنم یکی از لحظات بزرگی بود که گفتم "من عاشق افراد دیگر هستم!" اشتباده نکنید-- من حقیقتا یک فرد اجتماعی نیستم.
(خنده حاضرین)
در حقیقت من عاشق افراد دیگر نیستم--
(خنده حاضرین)
ولی من عاشق کامپیوترها هستم من عاشق معاشرت با دیگران توسط ایمیل هستم، چون به نحوی یک میانگیربرای شما فراهم می کند. ولی من عاشق مردمی هستم که در پروژه من مشارکت می کنند. و اظهار نظر می کنند و این باعث رشد پروژه می‌شود.
کریس اندرسون:‌ پس لحظه ای وجود داشت که نظاره‌گر ساخت چیزی بودید و آن ناگهان شروع به پرواز کرد، و با خودتان فکر کردید،"صبرکن، این می تواند مساله بزرگی باشد، نه فقط یک پروژه شخصیکه بازخوردهای خوبی می گیرد، بلکه یک توسعه انفجاریدر کل دنیای تکنولوژی"؟
لینوس توروالدز: نه واقعا. نقطه بزرگ برای من واقعا وقتی نبودکه در حال عظیم شدن بود، وقتی بود که در حال کوچک شدن بود. نقطه بزرگ برای من تنها نبودن بود و داشتن ۱۰، یا شاید۱۰۰ مشارکت کننده بود-- این نقطه بزرگی بود. سپس همه چیز دیگر تدریجی بود. رفتن از ۱۰۰ نفر به یک میلیون نفربرای من خیلی عجیب نیست. خوب، یعنی شاید برای شما باشد اگر ---
(خنده حاضرین)
اگر می خواهید نتیجه کاررا به فروش برسانید -- اشتباه نکنید. ولی اگر به تکنولوژی علاقه مند هستید و به پروژه علاقه دارید، قسمت بزرگ گرفتنجامعه ای از برنامه نویسان بود سپس این جامعه به تدریج رشد کرد. و در حقیقت حتی یک نقطه هم وجود ندارد که گفته باشم، "اوه، این ناگهان پرواز کرد!" چون زمان نسبتا خیلی زیادی طول کشید.
کریس اندرسون: پس تمام تکنولوژی‌هایی که به شما نسبت می دهیم که کار آنها به طور انبوه تغییر کرده. و این فقط لینوکس نیست، چیزی هست به نام Git که یک سیستم مدیریتی برای توسعه نرم افزار است. به طور خلاصه درباره آن و نقش خودتان در آن توضیح دهید.
لینوس توروالدز خُب یکی از مشکلاتی که داشتیم و مدتی طول کشید تا نمایان شود، این است که شما ... وقتی شما از ۱۰ یا ۱۰۰ مشارکت کننده بر روی یک پروژه به ۱۰٫۰۰۰ نفر می روید -- هم اکنون ما در شرایطی هستیمکه فقط بر روی هسته لینوکس، ما ۱٫۰۰۰ مشارکت کننده در هر نسخه‌ی منتشرشده داریم و این هر دو ماه یک بار،یا حدودا سه ماه است. برخی از این افراد خیلی فعالیت ندارند. خیلی افراد هستند که تغییراتخیلی خیلی کوچکی ایجاد می کنند.
ولی برای نگهداری این، میزان تغییرات چگونگینگهداری آن را به ما می‌گوید. و ما خیلی شرایط سختی داشتیم. و پروژه های کاملی وجود دارندکه فقط از کدهای منبع نگهداری میکنند. CVS یکی از رایج ترین‌ها بودکه استفاده می شد، و من از CVS متنفر بودم و قبول نمی‌کردم که از آن استفاده کنم و چیز دیگری که رادیکال و جذاب بود و دیگران از آن متنفر بودند استفاده می کردم.
(خنده حاضرین)
لینوس توروالدز: و ما در این نقطه بدی بودیم، که هزاران نفر می خواستند مشارکت کنند، ولی در خیلی مسائل من نقطه شکست بودم که نمی توانستم نسبت به مقیاس حرکت کنم و با هزاران نفر کار کنم.
خُب Git دومین پروژه بزرگ من هست، که فقط برای من ساخته شدتا پروژه اول بزرگ من را نگهداری کند. و این دقیقا روشی است که من کار می کنم. من کد نمی نویسم برای -- من برای تفریح کد می نویسم-- ولی می خواهم برای چیزی با مفهوم کد بنویسم پس تک تک پروژه‌هایی که داشته ام چیزی بوده که نیاز داشته ام و--
کریس اندرسون: پس هر دو لینوکس و git تقریبا به عنوان وقایعی غیر عمدی برخواستند که برای جلوگیری از کار با افراد خیلی زیاد بودند.
لینوس توروالدز: بله، دقیقا.
(خنده حاضرین)
کریس اندرسون: این فوق العاده است -لینوس توروالدز: بله
(تشویق حاضرین)
و هنوز، شما مردی هستید که تکنولوژی را نه تنها یکبار بلکه دو بار متحول کردید، و ما باید تلاش کنیم و متوجه شویم چرا این گونه است. شما به ما مقداری سر نخ داده اید، ولی ... این تصویری از تو درکودکی با یک مکعب روبی است گفتی که از ۱۰ یا ۱۱ سالگیبرنامه نویسی می کردی، نیمی از زندگی خود را.
آیا یکی از نابغه‌هایکامپیوتر بودی، منظورم این است آیا جزو بهترین دانش‌آموزان بودیکه می توانستند همه کار انجام دهند؟ در کودکی چطور بودید؟
بله، فکر می کنم نمونه بارزیک پشتکار دار درسخوان بودم. منظور من این است ... در آن زمان یک فرد اجتماعی نبودم. آن برادر کوچکتر من است. ظاهرا من نسبت به برادرم به مکعب روبی علاقه بیشتری داشتم.
(خنده حاضرین)
خواهر کوچکتر من، که در تصویر نیست وقتی قرارهای خانوادگی داشتیم -- ما خانواده بزرگی نیستیم، ولی تعدادی عمو زاده دارم -- خواهرم من را از قبل آماده می کرد. مثلا قبل از اینکه وارد اتاق شوم می گفت، "خُب اینطور و آنطور هست ..." چون من ... من یک سرسخت به کار( گیک) بودم من به کامپیوترها علاقه داشتم، من به ریاضی علاقه داشتم، من به فیزیک علاقه داشتم. من در این موارد قوی بودم من فکر نمی کنم خیلی استثنایی بودم. ظاهرا خواهرم گفت که بزرگترین ویژگی من این بود که از چیزی دست نمی کشیدم.
خوب، پس به آنجا برویم چون جالب است. شما از چیزی دست نمی کشید. خُب این درباره گیک بودن یا باهوش بودن نیست، این درباره ... لجوج بودن است؟
این درباره لجوج بودن هست. این درباره، فقط شروع چیزی و نگفتن این است که "خوب تمام است، اجازه دهید کار دیگری انجام دهیم"
و من به این نکته در دیگرنقاط زندگی نیز توجه کرده ام. من هفت سال در سلیکون ولی( منطقه‌ای در کالیفرنیا) زندگی کردم. و در تمام این مدت برای یک شرکت در همان سلیکون ولی کار کردم. این مساله ناشنیده است. این روشی نیست که سیلیکون ولی کار می کند. تمام نکته سیلیکون ولیاین است که مردم از یک شغل به دیگری پرش می کنندتا به نوعی همه چیز را ترکیب کنند. و من اینطور شخصیتی ندارم.
ولی در طول توسعه واقعی خود لینوکس این لجوج بودن بعضی اوقات شما را با دیگران درگیر می کرد. کمی درباره این صحبت کنید. آیا این برای نگهداری کیفیتچیزی که در حال ساخت بود ضروری بود؟ چطور اتفاقی که افتاد را توضیح می دهید؟
نمیدانم که آیا ضروری است. برگردیم به اینکه "من یک فرد اجتماعی نیستم"-- بعضی اوقات من هم-- اگر بگوییم، وقتی راجع به احساس دیگرانصحبت می کنیم "کوتاه نظر" هستم و این بعضی اوقات شما را مجبور می کند چیزهایی بگویید که دیگران را ناراحت می کند و من به این افتخار نمی کنم.
(تشویق حاضرین)
ولی در همان زمان ... مردمی را می بینم که می گویندباید من با دیگران نرمتر باشم. و وقتی من تلاش می کنم به آنها توضیح دهم که شاید شما نرمتر هستید، شاید باید کمی بیشتر خشن باشید، آنها من را به عنوان سخت و خشن می بینند.
(خنده حاضرین)
چیزی که می خواهم بگویم این استکه همه ما متفاوت هستیم. من یک فرد اجتماعی نیستم؛ این چیزی نیست که به آن افتخار کنم، ولی این بخشی از من است. و یکی از چیزهایی که واقعاراجع به متن باز دوست دارم این است که اجازه می دهیمافراد مختلف با هم کار کنند. ما حتما نباید از یکدیگر خوشمان بیاید-- و بعضی اوقات واقعا از هم خوشمان نمی آید. واقعا -- برخی بحث های خیلی جدی وجود دارند. ولی در حقیقت می توانید چیزهایی پیدا کنید که حتی موافق نیستید با آنها مخالفت کنید. ولی شما واقعا به چیزهایمتفاوتی علاقه مند هستید.
و برگشتن به نقطه‌ای که قبل‌تر گفتم که می ترسیدم افراد از کارما استفاده تجاری کنند، و این طور شد که آن افراد تجاری افرادیبسیار دوست داشتنی بودند. و آنها تمام کارهایی را کردند که اصلا به انجام آنها علاقه ای نداشتم، و آنها اهدافی کاملا متفاوت داشتند. آنها از متن باز به گونه‌ای استفاده کردند که من اصلا نمی خواستم برود. ولی چون متن باز بود، آنها توانایی انجام آن را داشتند، و این در حقیقت خیلیزیبا کنار هم کار می کند.
و من فکر می کنم به همین روش نیز کار می کند. شما به افرادی نیاز دارید کهتوانایی برقراری ارتباط را دارند، که افرادی گرم و صمیمی هستند کسانی که --
(خنده حاضرین)
واقعا می خواهند شما را در آغوش بگیرند و شما را به آن جامعه وارد کنند. ولی همه این طور نیستند. و این من نیستم. من به تکنولوژی اهمیت می‌دهم. افرادی هستند که بهرابط کاربری اهمیت می دهند. من حتی برای نجات زندگی نمی‌توانم کارهای رابط کاربری انجام دهم یعنی حتی اگر در یک جزیره گیر افتاده باشم و تنها راه فرار از جزیره ساختیک رابط کاربری زیبا باشد من در آنجا خواهم مرد.
(خنده حاضرین)
پس افراد متفاوتی وجود دارند به دنبال تبرئه خودم نیستم، من تلاش می کنم تا توضیح دهم.
وقتی هفته پیش صحبت کردیم، شما درباره ویژگی دیگریکه دارید صحبت کردید، که به نظر من واقعا جالب است. این ایده ای است که سلیقه نامیده می شود.
و من تعدادی عکس در اینجا دارم. و من فکر می کنم که این مثال خوبیاز سلیقه نه چندان خوب در کد باشند و این یکی خوش سلیقه تر است. که یک شخص می تواند بلافاصله ببیند تفاوت بین این دو چیست؟
پس این -- چند نفر در اینجا واقعا کد نویسی کرده اند؟
اوه، خدای من.
پس من تضمین می کنم، هر کس در اینجا دستش را بلند کرد کاری به نام لیست تک پیوندی انجام داده. و این آموزش داده می شود -- این روش اولی ولی نه چندان عالی است که، اساسا در زمان شروع کد نویسی انجام می شود و نیازی نیست که شما کد را متوجه شوید.
جالب ترین بخش برای من آخرین عبارت شرطی است. چون اتفاقی که در یک لیست تک پیوندی رخ می دهد این است که تلاش می کندتا یک چیز را از یک لیست حذف کند-- و تفاوتی وجود دارد بین اینکه آیا این اولین ورودی است یا یک ورودی در وسط لیست است. چون اگر اولین ورودی باشد، باید پوینتر را به اولین دادهورودی تغییر دهی. اگر در وسط کد باشد، باید پوینتر را به ورودی قبلی تغییر دهی. پس این ها دو مورد کاملا متفاوت هستند.
کریس: و این بهتر است.
لینوس: این بهتر است. این دیگر حالت شرطی را ندارد. و این واقعا مهم نیست-- من نمی خواهم شما درک کنیدچرا جمله شرطی را ندارد، ولی می خواهم متوجه شوید شما می توانید به گونه دیگریبه یک مشکل نگاه کنید و آن را دوباره بنویسیدتا حالت خاصی از میان برود و حالت عادی شود. و این کد نویسی خوب است. ولی این کد ساده است. این کلاس شروع علوم کامپیوتر است. این مهم نیست - اگر چه جزئیات اهمیت دارند.
برای من، نشانه‌ای ازافرادی که واقعا می خواهم با آنها کار کنم این است که آنها خوش ذوق هستند... من شما را با این مثال احمقانه آشنا کردم که به دلیل کوچک بودن خیلی مربوط نیست. خوش ذوق بودن خیلی بزرگتر از این است. خوش ذوق بودن در حقیقتدرباره دیدن این الگو ها و دانستن غریضی این است کهچه روشی برای انجام کار درست است.
کریس: پس حالا قطعات راکنار هم قرار می دهیم. شما ذوق را دارید، به نحوی که برای افرادشاخه نرم افزار مفهوم دارد. شما--
(خنده حاضرین)
فکر می کنم برای بعضی افراد اینجا نیز با مفهوم بود
کریس: شما یک کد نویس خیلیباهوش کامپیوتر هستید، و به شدت لجوج هستید ولی باید چیز دیگری وجود داشته باشد. منظور من این است شما آینده را تغییر داده اید. شما حتما چشم اندازهایی برای آینده دارید. شما یک خیال پرداز هستید درسته؟
لینوس: در حقیقت در دو روز گذشته مقدار کمی در TED احساس ناراحتی داشتم، چون خیلی چشم اندازها در اینجا وجود دارد درسته؟ و من یک فرد رویا پرداز نیستم من یک چشم انداز پنج ساله ندارم. من یک مهندس هستم. واقعا فکر می‌کنم-- منظور من این است -- من کاملا با تمام مردمی که راه می روند و به ابرها و به ستارگان نگاه می کنند و می گویند"میخواهم به آنجا بروم"،راحت هستم. ولی من به زمین نگاه می‌کنم و می خواهم چالهای که دقیقا ‌جلوی من قرار دارد را قبل از افتادن در آن دُرست کنم. من چنین فردی هستم.
(تشویق حاضرین)
(تشویق حاضرین)
کریس: هفته گذشته با من راجع به دو نفر صحبت کردید آنها چه کسی هستند و با آنها چه نسبتی دارید؟
خوب این در تکنولوژی بهنوعی کلیشه به حساب می آید، رقابت بین تسلا و ادیسون که تسلا به عنوان دانشمندی ایده پرداز و فردی با ایده های عجیب دیده می شود و مردم عاشق او هستند. مردمی هستند که شرکت خودرا بر اساس نام او انتخاب می کنند.
(خنده حاضرین)
فرد دیگری که وجود دارد ادیسون است که اغلب به عنوان یک رهگذر بد نام شده و-- معروف ترین نقل قول او این است "نابغه یک درصد انگیزه هست و ۹۹ درصد عرق ریختن." و من طرفدار ادیسون هستم، حتی اگر مردم همیشه او را دوست ندارند. چون اگر شما این دو را مقایسه کنید تسلا این روزها طرفداران زیادی دارد، ولی چه کسی در حقیقت دنیا را تغییر داد؟ ممکن است ادیسون فرد خیلی خوبی نبوده باشد، ولی کارهای زیادی انجام داده-- شاید خیلی باهوش نبوده است، خیلی ایده پرداز نبوده است. ولی فکر می کنم بیشتر شبیه ادیسون هستم تا تسلا.
کریس: موضوع ما این هفته در TED رویا است رویاهای بزرگ، شجاعانه وبی پروا. شما در حقیقت یک پادزهر برای آن هستید.
من تلاش می کنم تا آن را کمی پایین تر بیاورم، درسته
کریس: این خوب است
(خنده حاضرین) ما شما را در آغوش می گیریم. شما را در آغوش می گیریم
شرکت هایی مثل گوگل و دیگران میلیاردها دلار از نرم افزار شما درآمد داشته اند. این برای شما ناراحت کننده است؟
لینوس: نه به چندین دلیل این برای من آزار دهنده نیست. و یکی از آنها این است که اوضاع من خوب است. من واقعا شرایط خوبی دارم.
ولی دلیل دیگر این است که -- بدون استفاده از متن بازو صرف نظر کردن از برخی چیزها لینوکس هرگز چیزی که امروز هست نبود. و این برای من تجربه‌هایبه ثمر آورده که علاقه ای ندارم مثل سخنرانی ها، ولی با همهاین احوال این یک تجربه است. باور کنید. خیلی چیزها در زندگی من وجود دارندکه من را خوشحال می کنند و باعث می شوند فکر کنمانتخاب های درستی داشته ام
کریس: آیا ایده متن باز -- فکر می کنم در همین جا خاتمه دهیم -- آیا ایده متن باز هم اکنون در سراسر دنیا درک می شود؟ یا چیزهای بیشتری وجود دارند، که می تواند انجام شود؟
لینوس: خوب من کمی مردد هستم. فکر می کنم یک دلیل که متن بازبرای کد خیلی خوب کار می کند این است که در پایان روز، کد تمایل دارد تا سیاه و سفید باشد. اغلب راهی برای انتخاب این که درست یا غلط است وجود دارد کد یا کار می کند یا کار نمی کند که به این معنی است کهجایی برای بحث وجود ندارد. و ما با این وجود بحث هایی داریم،‌ درسته؟ در خیلی محیط های دیگر-- منظور من این است خیلی از مردم درباره سیاست باز و چیز های مثل این صحبت کرده اند و این خیلی سخت است که بگوییم بله شما می توانید این ایده را در محیط های دیگر اعمال کنید چون سیاه و سفید تبدیل به خاکستری نمی شود، بلکه به رنگ های مختلفی تبدیل می شود.
پس متن باز در علوم یک بازگشت خواهد داشت علم از ابتدا وجود داشت. ولی در نهایت خیلی بسته شد، با وجود برخی مجله‌هایخیلی پر هزینه و امثال آن متن باز در علم یک بازگشت خواهد داشت، با چیزهایی مثل arXiv و ژورنال های باز. ویکی پدیا نیز دنیا را تغییر داد. پس مثال های دیگری نیز وجود دارند من مطمئن هستم نمونه هایبیشتری در آینده وجود خواهد داشت
کریس: ولی شما یک ایده پرداز نیستید و این دست شما نیست که به آنها نام دهید.
لینوس: خیر
(خنده حاضرین)
این دست شما است که آنها را بسازید، درسته؟
کریس: دقیقا.
لینوس توروالدز ممنون از شما به خاطر لینوکس،ممنون به خاطر اینترنت ممنون به خاطر همه تلفن‌های اندرویدی
ممنون به خاطر این که به TED آمدید و بیشتر از همیشه درباره خودتان به ما گفتید.
لینوس: ممنون
(تشویق حاضرین)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *