چگونه به بازسازی اینترنت نیازمندیم؟

متن سخنرانی :
در واقع قبلاً در دهه ۱۹۸۰،من اولین سخنرانی‌ام را در TED انجام دادم، و برخی از اولین نمایش‌های عمومی واقعیت مجازی را به صحنه TED آوردم. در آن زمان، ما می‌دانستیم که با آینده‌ایبا عدم‌قطعیت بالا روبرو می‌شویم جایی که در آن، فناوری‌ که نیاز داشتیم، فناوری‌ که دوستش داشتیم، می‌توانست باعث سقوط ما شود. ما می‌دانستیم که اگر به فناوری به عنوان وسیله‌ای برای قدرت بیشتر بنگریم، اگر فقط یک قدرت برتر بود،ما در نهایت خود را نابود می‌کنیم. این اتفاق میافتد وقتی فقط از آن برایافزایش قدرت استفاده کنید.
پس آرمان‌گراییِ فرهنگ دیجیتال در آن زمان فقط مربوط به شروع با به رسمیتشناختن تمام تاریکی‌های ممکن و تلاش برای تصور راهی برای عبور از آن با زیبایی و خلاقیت بود.
من همیشه عادت داشتم سخنرانی‌های اولم درTED را با این جمله ترسناک به پایان ببرم: «ما یک چالش داریم. ما باید فرهنگی فراتر از فناوری بسازیم که خیلی زیبا، خیلی معنادار خیلی عمیق، بی‌نهایت خلاقانه، و پر از پتانسیل‌های نامحدود است که ما را از خودکشی دسته‌جمعی دور می‌کند.» پس ما هم در مورد انقراض صحبت کردیم و هم در مورد نیاز به ایجادآینده‌ای جذاب و بی‌نهایت خلاقانه. و من همچنان باور دارم که آن خلاقیت جایگزین به عنوان جایگزین مرگ بسیار حقیقی و واقعی است، شاید واقعی‌ترین چیزی که وجود دارد.
در مورد واقعیت مجازی -- خب، من این‌گونه در مورد آن صحبت می‌کردم که چیزی خواهد بود شبیه به اتفاقی که در زمان اختراع زبان توسط رخ داد. با زبان، ماجراجویی‌های جدیدبه وجود آمدند، عمق جدید، معنای جدید، راه‌های جدید برای ارتباط،راه‌های جدید برای هماهنگی، راه‌های جدید برای تصور کردن،راه‌های جدید برای بزرگ کردن بچه‌ها، و من تصور کردم، با واقعیت مجازی،ما این چیز جدید را خواهیم داشت که مانند یک مکالمه خواهد بود اما مانند یک خواب ارادیدر بیداری واقعیت هم خواهد بود. ما آن را ارتباطات پسانمادین نامیدیم، چون مثل این است که تجربهخودتان را مستقیماً خلق کنید به جای این که با نمادها آن را بیان کنید.
یک چشم‌انداز زیبا بود،و من هنوز هم آن را باور دارم، و با این وجود، چیزی که آنچشم‌انداز زیبا را تسخیر می‌کرد جنبه تاریکی بود از آنچهمی‌توانست به آن تبدیل شود.
و گمان می‌کنم می‌توانم اشاره کنم به گفته یکی از نخستین دانشمندان کامپیوتر، که نوربرت وینر نام داشت، او در دهه‌ی ۵۰ کتابی نوشت،قبل از این که من متولد شوم، به نام «استفاده انسان از موجود بشر». و در این کتاب، او پتانسیل ایجاد یک سیستم کامپیوتری را شرح دادکه می‌تواند از افراد اطلاعات بگیرد و بلافاصله به آن‌ها بازخورد دهد تا آن‌ها را از نظر آماری، تا حدودیدر یک اتاقک شرطی‌سازی قرار دهد، در یک سیستم رفتارگرایانه، و این جمله فوق‌العاده را گفته است که می‌توان به عنوان یکآزمایش فکری تصور کرد که -- من تفسیر آن جمله را می‌گویم،نه دقیقاً خود آن را -- می‌توان یک سیستم کامپیوتریجهانی را تصور کرد که در آن همه دستگاه‌هایی راهمراه خود دارند، و این دستگاه‌ها بر اساس کارهایشانبه آن‌ها بازخورد می‌دهند، و کل جمعیت در معرض میزانی از اصلاح رفتار قرار دارند. و چنین جامعه‌ای دیوانه خواهد بود، نمی‌تواند دوام بیاورد،نمی‌تواند با مشکلات خود مواجه شود.
و سپس او گفت، البته اینفقط یک آزمایش فکری است، و چنین آینده‌ای از نظر فناورانه عملی نیست.
(خنده)
و با این حال، البته این چیزیاست که ما خلق کرده‌ایم، و چیزی است که اگر می‌خواهیم دوامبیاوریم، باید آن را به عقب بازگردانیم. پس --
(تشویق)
من بر این باورم که ما یکاشتباه خیلی خاص مرتکب شدیم، و این در اوایل کار اتفاق افتاد، و با درک اشتباهی که انجام دادیم، می‌توانیم آن را به عقب بازگردانیم. این اشتباه در دهه ۹۰ اتفاق افتاد، و تا قرن بعد ادامه پیدا کرد، و این اتفاقی است که افتاد. فرهنگ دیجیتال اولیه، و البته، فرهنگ دیجیتال امروزی، حسی داشت که من آن را گرایشبه چپ (از نظر اجتماعی) می‌نامم، که بر خلاف کارهای دیگری که انجام شده‌اند، مانند اختراع کتاب، همه چیز بر روی اینترنتباید کاملاً عمومی باشد، باید به صورت مجانی در دسترس باشد، چون اگر حتی یک نفرنتواند هزینه آن را بپردازد، آن وقت یک نابرابری وحشتناکبه وجود خواهد آمد. حالا البته، راه‌های دیگریبرای مقابله با آن وجود دارد. اگر کتاب‌ها هزینه‌بر باشند، می‌توانیداز کتابخانه‌های عمومی استفاده کنید. و غیره. ولی ما فکر می‌کردیم کهنه، نه، نه، این تبعیض است. [اینترنت] باید یک منبع کاملاً عمومی باشد،این چیزی است که می‌خواهیم.
و به این ترتیب این روحیه وجود دارد. می‌توانید آن را در طرح‌هاییمانند ویکی‌پدیا ببینید، و بسیاری دیگر. ولی به صورت همزمان، ما با همان اشتیاق به این هم باور داشتیم، به چیز دیگری که کاملاً متناقض بود، آن هم این بود که ما عاشقکارآفرینان فناوری خود بودیم. ما عاشق استیو جابز بودیم؛عاشق این اسطوره نیچه‌ای بودیم از یک متخصص که می‌توانستبر روی جهان تأثیرگذار باشد. درست است؟ و آن قدرت افسانه‌ای هنوزبر ما تأثیر می‌گذارد. پس شما این دو اشتیاق متفاوت را دارید، برای رایگان نگه داشتن همه چیز و برای قدرت تقریباً ماوراء طبیعیکارآفرینان فناوری. چگونه کارآفرینی را تحسین می‌کنیدوقتی همه چیز مجانی است؟
خب، آن زمان فقط یک راه وجود داشت، که مدل تبلیغات بود. و به این ترتیب، گوگل به صورترایگان متولد شد، با آگهی. فیس‌بوک به صورت رایگان متولد شد، با آگهی. در ابتدا، بامزه بود، مانند اولین نسخه گوگل.
(خنده)
تبلیغات واقعاً تبلیغات بودند. مثلاً آگهی دندانپزشکمحلی‌تان یا شبیه به آن. اما چیزی وجود دارد به اسم قانون مور که باعث شد کامپیوترهاکارآمدتر و ارزان‌تر شوند. الگوریتم‌های آن‌ها بهتر شوند. در واقع دانشگاه‌هایی داریم در آن‌هاافرادی این موضوعات را مطالعه می‌کنند و کامپیوترها بهتر و بهتر می‌شوند. و مشتریان و سایر نهادهایی کهاز این سیستم‌ها استفاده می‌کنند چیزهای جدیدی را تجربه می‌کنندو باهوش‌تر و باهوش‌تر می‌شوند. و آنچه به عنوان تبلیغات آغاز شد دیگر نمی‌تواند تبلیغات نامیده شود. به اصلاح رفتار تبدیل شده است، همان چیزی که نوربرت وینر نگرانش بود.
و همچنین من نمی‌توانم این‌هارا شبکه اجتماعی بنامم. من آن‌ها را امپراتوری‌هایاصلاح رفتار می‌نامم.
(تشویق)
من از افراد بدگویی نمی‌کنم. من دوستان عزیزی در این شرکت‌ها دارم، یک شرکت به گوگل فروخته‌ام، با این‌کهفکر می‌کنم یکی از این امپراتوری‌هاست. من فکر نمی‌کنم این موضوع، مربوط بهافراد بدی باشد که کار بدی انجام داده‌اند. فکر می‌کنم مربوط به یک اشتباه جهانی فجیع، و بسیار مسخره است، نه یک موج از شر.
اجازه دهید لایه‌ای دیگراز جزئیات به شما ارائه کنم در مورد نحوه‌ی عملکرد این اشتباه به خصوص. پس با رفتارگرایی، می‌توانید به یک موجود، که می‌تواندیک موش، سگ یا انسان باشد، پاداش بدهید و برخی اوقات،آن را مجازات کنید به عنوان بازخورد کاری که می‌کنند. پس اگر یک حیوان در قفس داشته باشید،آن‌ها می‌توانند آب‌نبات و شوک برقی باشند. ولی اگر یک گوشی هوشمند داشته باشید، دیگر آن چیزها نخواهد بود، تنبیه‌هاو پاداش‌های نمادین وجود خواهد داشت. پاولوف، یکی از نخستین رفتارگراها، یک اصل معروف را شرح داد. شما می‌توانید به یک سگ آموزش دهید که بزاقدهانش ترشح شود، فقط با یک زنگ، یک نماد. پس در شبکه‌های اجتماعی، تنبیه و تشویق اجتماعی به عنوانهمان تنبیه و تشویق عمل می‌کنند. همانگونه که همه، حس این چیزها را می‌دانیم. شما کمی پاداش می‌گیرید -- «یک نفر پست من را لایک کردو این در حال تکرار شدن است.» یا تنبیه می‌شوید: «خدای من،آن‌ها من را دوست ندارند، شاید شخص دیگری معروف‌تر است، آه خدای من.» پس شما این دو احساس خیلی معروف را دارید، و به شکلی آن‌ها را دریافت می‌کنیدکه در یک حلقه گرفتار می‌شوید. همانگونه که بسیاری از بنیانگذارانِاین سیستم به طور عمومی تأیید کرده‌اند، همه می‌دانستند که این موضوعدر حال رخ دادن است.
اما یک نکته وجود دارد: به طور سنتی، در مطالعه علمیروش‌های رفتارگرایی، مقایسه‌هایی بین محرک مثبتو منفی وجود داشته است. در این سیستم، یک سیستم تبلیغاتی، تفاوت جدیدی وجود دارد که برای مدتی از نظرجامعه علمی دور مانده است، و آن تفاوت، این است کهبا این که محرک‌های مثبت در شرایط مختلف ازمحرک‌های منفی مؤثرتر هستند، محرک‌های منفی ارزان‌تر هستند. آن‌ها محرک‌هایی برای معامله کردن هستند. پس منظور من این است که خیلی راحت‌تر است که اعتماد را از دست دهیدتا اعتمادسازی کنید. ایجاد عشق زمان زیادی نیاز دارد. اما می‌توان در زمان کوتاهیعشق را از بین برد.
حالا مشتریان اینامپراتوری‌های اصلاح رفتار به سرعت از آن‌ها استفاده می‌کنند. آن‌ها تقریباً شبیهتاجران خیلی فعال هستند. از چیزهایی که خرج می‌کنند بازخورد می‌گیرند یا اگر خرج نمی‌کنند،از هر فعالیتی که دارند. و نگاه می‌کنند که چه چیزی جواب می‌دهد،و سپس آن را بیشتر انجام می‌دهند. پس آن‌ها به سرعت بازخورد می‌گیرند، که به این معناست که به احساساتمنفی بیشتر واکنش نشان می‌دهند، چون آن‌ها با سرعت بیشتری در حالگسترش هستند، درست است؟ و بنابراین، حتی بازیگران دارای هدف که فکر می‌کنند تنها مشغولتبلیغ خمیردندان هستند نهایتاً به پیشرفت افراد منفی کمک می‌کنند، احساسات منفی، شاخ‌های مجازی، افراد متوهم، بدبین، پوچ‌گرا. این‌ها افرادی هستند که سیستمآن‌ها را تقویت می‌کند. و نمی‌توان به یکی از این شرکت‌ها پول دادو جهان را فوراً به جای خوبی تبدیل کرد و دموکراسی را گسترش داد تقریباً به همان آسانی که می‌توانید باپول دادن، این چیزها را خراب کنید. پس این معضلی است کهخودمان را به آن دچار کرده‌ایم.
راه جایگزین این است که زمان رابه سختی به عقب برگرانیم، و آن تصمیم را دوباره بسازیم. بازسازی آن دو معنا دارد. اول به این معناست که بسیاریاز مردم که توانایی مالی دارند، واقعا برای این چیزها پول بپردازند. برای جستجو پول بدهید،برای شبکه‌سازی اجتماعی پول بدهید. چگونه پول بدهید؟شاید از طریق یک هزینه اشتراک، شاید با پرداخت‌های خرددر زمان استفاده از آن‌ها. گزینه‌های زیادی وجود دارد. اگر برخی از شما نگرانشده‌اید و فکر می‌کنید «اوه خدای من، من هیچ‌وقتبرای این چیزها پول نمی‌دهم. چگونه می‌توانید همه رابه پول دادن مجبور کنید؟» من می‌خواهم به شما اتفاقی راکه همین الآن افتاد، یادآوری کنم. در همین زمان شرکت‌هایی مانند گوگل و فیس‌بوک،ایده دسترسی آزاد خود را فرموله می‌کردند، در بخش بزرگی از فرهنگ مجازیاین باور وجود داشت که در آینده، تلویزیون و فیلم‌ها هم به شکلمشابهی تغییر خواهند یافت، مانند ویکی‌پدیا. اما پس از آن، شرکت‌هایی مانندنتفلیکس، آمازون، HBO گفتند: «می‌دانید، حق اشتراک پرداخت کنید.ما به شما یک تلویزیون عالی می‌دهیم.» و کار کرد! ما اکنون در دوره اوج تلویزیونقرار داریم، درست است؟ پس گاهی بهتر است که برایچیزهایی پول پرداخت کنید. می‌توانیم تصور کنیم --
(تشویق)
می‌توانیم یک جهان فرضی از«اوج رسانه‌های اجتماعی» را تصور کنیم. این جهان چگونه خواهد بود؟ به معنا خواهد بود که با استفاده ازآن‌ها، می‌توانید واقعاً مفید باشید، مشاوره پزشکی معتبربه جای شاخ‌های مجازی. می‌تواند به این معنا باشد که زمانیکه می‌خواهید اطلاعات واقعی دریافت کنید، مجموعه‌ای از تئوری‌هایتوطئه بدبینانه نمی‌بینید. می‌توان این امکان دیگرِفوق‌العاده را تصور کرد. آه من این رویا را دارم.باور دارم امکان‌پذیر است. مطمئنم امکان‌پذیر است. و اطمینان دارم که در این صورت،شرکت‌هایی مثل گوگل‌ها و فیس‌بوک‌ها، نقش بهتری در این جهان خواهد داشت. من بر این باور نیستم که باید سیلیکون ولی(شرکت‌های فناوری) را مجازات کنیم. ما تنها نیاز داریم کهآن تصمیم را دوباره بسازیم.
تصمیم شرکت‌های بزرگ فناوری، تنها دو شرکت وابسته بهاصلاح رفتار و جاسوسی در مدل‌های کسب‌وکار خود هستند. گوگل و فیس‌بوک.
(خنده)
و بچه‌ها من شما را دوست دارم. واقعا دوستتان دارم.افراد فوق‌العاده‌ای هستند. می‌خواهم به این نکته اشاره کنم، اگر به گوگل نگاه کنید، می‌تواند مراکز هزینه را به طور نامحدوددر تمام این شرکت‌ها گسترش دهد، اما نمی‌تواند مراکز سود را گسترش دهد. نمی‌توانند تنوع فعالیت‌هایشان رازیاد کنند، چون گرفتار شده‌اند. آن‌ها گرفتار این مدل شده‌اند،دقیقاً مثل کاربرهایشان. در همان دامی که کاربرهایشان اسیرش هستند، و نمی‌توان یک شرکت بزرگرا اینگونه اداره کرد. پس این در نهایت به نفع سهام‌داران و سایر ذی‌نفعان شرکت است. یک راه‌حل برد-برد است. تنها پی بردن به آن،به اندکی زمان نیاز دارد. باید بر روی جزئیات زیادی کار شود، که کاملاً انجام‌شدنی هستند.
(خنده)
من فکر نمی‌کنم اگر این کار را انجام ندهیم،بشر قادر به ادامه حیات باشد. ما نمی‌توانیم جامعه‌ای داشته باشیم که در آن، اگر دو نفر بخواهندبا یکدیگر ارتباط برقرار کنند، تنها راهش، تأمین مالی توسط یک شخص سوم باشد که می‌خواهد بر آن‌ها تأثیر بگذارد.
(تشویق) (تشویق تمام می‌شود)
در همین حال، اگر شرکت‌ها تغییر نمی‌کنند، اکانت‌های خود را حذف کنید، اوکی؟
(خنده)
(تشویق)
فعلاً همینقدر کافی است. بسیار سپاسگزارم.
(تشویق)

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *