چطور شهرتان را به یک صحنهی پررونق موسیقی تبدیل کنید
متن سخنرانی :
هر کدام از این آهنگها نماینده یک صحنه، یک حرکت، و در بعضی موارد یک انقلاب صوتی است که مسیر موسیقی عامهپسند راکاملا تغییر داد. ترانهها در عین حال تقریباکارت ویزیت شهرهایشان نیز هستند، آهنگها با هویت شهرشان کاملاً مرتبطند، و شاید به همین علت است که آنها رابه عنوان شهرهای موسیقیایی تلقی میکنید. آن چیز جادویی و اسطوره ای، چیزی که ما همه در داستانهایی مثل این عاشقش هستیم این است که این شهرهاهیچ کار خاصی نمیکردند تا آن لحظات اتفاق بیفتد. شاهکار کردن هیچ فرمولی ندارد. موسیقی گرانج را یک فرمول به ما نداد یا توپاک را به دکتر دری معرفی نکرد، و قطعا دستورالعمل اولیهای درباره باز کردن یک فروشگاه صفحهفروشی در جنوب ممفیس وجود ندارد که از قضا بوکر تی.جونز،ویلیام بل و آلبرت کینگ اهل آنجایند. یعنی اتفاقی که میافتد از این قرار است، وقتی که ستارهها به درستی در مسیر هم قرار گیرند، موسیقی عالی خلق میشود. و در این بین، نیویورک و نشویل میتوانند آهنگهای بزرگی راتولید کنند که از رادیوها پخش شوند، نسلها را تعریف کنند، و نوای مجالس عروسی و عزا شوند و خیلی چیزهای دیگر. خب، شما را نمیدانم اما این ایده به نظر من بسیار کسالتبار است. موزیسینهایی در اطراف شما هستندکه موسیقی مهم و قدرتمند میسازند، و به لطف اینترنتو امکانات نامحدودش برای خالقانی که موسیقی میسازند و هواداارانی که آن موسیقی راکشف میکنند، لازم نیست آهنگهای معرف روح زمانه، از اتاق کنفرانسی پر از ترانهسرا به دست ما برسد از یک شرکت بزرگ در یک برج بلند. اما در عین حال و مهمتر اینکه ما نمیتونیم بگوییم که اینامری اتفاقی است، چرا که موسیقی فراتر ازآهنگهای پرفروش است، آن لحظههای بزرگ و معروفی که همه چیز را تغییر میدهند. فراتر از سرگرمی است. برای بسیاری از ما موسیقی حقیتا راهی برایپیدا کردن مسیر زندگی است. ابزاری است برای بیان خود، اما موسیقی همچنین در یافتن ارزش خود و خودشناسی به ما کمک میکند. ما را طوری به دیگران مرتبط میکند که هیچ چیز دیگری نمیتواند. از میان موانع زبانی، تفاوتهای اجتماعی وفرهنگی و اقتصادی. موسیقی ما را باهوشتر وسالمتر و خوشحالتر میکند. موسیقی ضروری است. اگر در شهری زندگی میکردید که میگفت، «ما منتظرنیستیم تا آهنگهای معروف ما را تعریف کنند. ما یک شهر موسیقی هستیم، چونموسیقی ضروری است.» آن وقت چه؟ وقتی موسیقی ضروری دانسته شود، یک شهر میتواند دو چیز بسازد: اول، اکوسیستمی برای حمایت ازپیشرفت موزیسینهای حرفهای و تجارت موسیقی، و دوم، مخاطبانی پذیرا و مشتاقبرای پایداری موارد قبلی. و اینها دو عنصر اساسی یکشهر موسیقی است، شهری که رهبرانش اهمیت موسیقی را برای توسعه فردی ما، روابط ما به عنوان اجتماع و شکوفایی ما به عنوان جایی مناسب زندگیبه رسمیت میشناسند. شهرهای هوشمند، شهرهای موسیقی، میدانند که زندگی شبانهی پررونق، طبقه خلاق، و فرهنگ آن چیزی است که افراد جوان و با استعداد رابه شهرها جذب میکند. همان چیزی است که موجب خلق شاهکار میشود. نه، ما نمیتوانیم تخم مرغی که تبدیلبه جوجه میشود را پیشبینی کنیم، اما میشود شهری ساخت کهمثل یک ماشین جوجهکشی عمل کند. برای این کار، اول باید بدانیم که چه داریم. یعنی سرمایههایمان را شناسایی کردهو آنها را بسنجیم. باید گذشته و آینده آنها را بشناسیم، از کی و چی و کجایشان تا تاثیرشان بر اقتصاد. بیایید استودیوهای ضبط وکمپانیهای موسیقیمان، وقایع مهم تاریخیمان وکلوبهای موسیقی پانک را بشماریم. باید شبهای جز آزاد و برنامههای هفتگی موسیقی فولک را حساب کنیم، مدارس موسیقی، پرورش هنرمند، فروشگاههای ساز فروشی، هر ماشینتراش و هر سازندهٔسازی را بشماریم، موزههای موسیقی که در تمام سال باز هستند و جشنوارههای موسیقی که تنهایک آخر هفته در طول سال برپا میشوند. به واسطهٔ این جریان، ما یک نقشهٔ سرمایهٔ واقعی خواهیم ساخت و به ازای هر یک از رویدادها یک سنجاق میگذاریم، این به ما اجازه میدهد تا ببینیم دقیقاچه چیزهایی داریم و این که حرکت واقعی کجا دارد رخ میدهد. چون فقط مشخص کردن رویداد روی نقشه کافی نیست. وقتی بحث حمایت ویژه از موسیقی، به صورت محلی و درک گسترده از یک برند موسیقیدر سطح ملی به میان میآید، شما باید حامی داشته باشید. سپس، باید چالشهایمان راشناسایی کنیم. مهم است که بدانیم این عمدتا صرفا بر خلاف گام اول نخواهد بود. فایدهٔ زیادی نمیبریم از این که مدام به فکر این باشیم که نقشهمان چی کم دارد. در عوض، باید رویکردمان به موضوع جامعتر باشد. روی نقشهٔ ما، مراکز مرتبط با موسیقی زیادی وجود دارد. خیلی هم عالی است. اما وضع این مراکز چطور است؟ آیا ما نردبانی برای پیشرفت داریم، یعنی آیا یک هرمند که از یک میکروفون آزاددر یک کافه کوچک شروع میکند میتواند مسیر روشنی را ببیند که چطور از یک اتاق ۲۵ نفره به یک اتاقصد نفره و غیره میرسد؟ یا اصلا از آنها انتظار داریم که از یککافهٔ کوچک به یک سالن بزرگ برسند؟ شاید معضلهای ما ریشه در زیربنای شهری داشته باشند: حمل و نقل عمومی، مسکن ارزان. شاید در مورد شهری مثل لندن که شمار مراکز اجرای موسیقی از ۴۰۰ در سال ۲۰۱۰ به ۱۰۰ در سال ۲۰۱۵ رسید، باید به فکر تمهیدات حمایتیدر مقابل پاکسازی شهری باشیم. شهردار لندن، در دسامبر سال گذشته چیزی به نام اصل «عامل تغییر» را به برنامهٔ جامع شهر افزود. اسم بیانگر همه چیز است. اگر یک شدکت بساز و بفروش، بخواهد ساختمانی مسکونی را در کنار یک مرکز اجرای موسیقی بسازد، شرکت سازنده، عامل تغییر است. و مراکز موسیقی باید اقدامات لازم برایکاهش سروصدا را انجام دهند. سپس، که این نکته خیلی هم مهم است، این که ما به رهبری و تدبیر نیاز داریم. میدانیم که جادو در این ترکیب نقش پررنگی دارد: کلی آدم درست، در مکان و زمان مناسب. اهمیت اینها به عنوان یکی ازعناصر مهم در چگونگی ساخت موسیقی هرگز در تولید برخی از بهترین وجاودانهترین موسیقیها بیاثر نمیشود. اما نباید خلاء رهبری وجود داشته باشد. در سال ۲۰۱۸، شهرهای پررونق موسیقی اغلب به شکل اتفاقی شکل نمیگیرند و نباید هم این طور باشد. ما به مسئولان منتخبی نیاز داریم کهقدرت موسیقی را به رسمیت بشناسند. و صدای افراد خلاق را به گوش همه برسانند، و آمادهٔ اجرای استراتژی باشند. در شهرهای موسیقایی، از برلین تا پاریس و بوگوتا، شوراهای مشورتی موسیقی، تضمین میکنند که اهالی موسیقی، در مذاکرات حضور دارند. این شوراها داوطلبانه هستند، و مستقیما با یک مامور مخصوص در شهرداری یا حتی اتاق بازرگانی کار میکنند. قویترین تدابیر، موجب تشکیل جوامع اینچنینی حامی موسیقی در داخل و همزمان بازدهی خارجی موسیقی میشود. اینها با هم ارتباط مستفیم دارند. با نگاه به داخل، فضایی را خلق میکنیم که اهالی موسیقی میخواهند. و وقتی به بیرون نگاه میکنیم، موقعیتهایی را برای انها میسازیمتا حرفهٔ خود را ارتقا دهند و همزمان توجهها را به شهرمان جلب میکنیم و از موسیقی به عنوان ااهرم جلب استعداد بهره میبریم. و یک چیز دیگرهم میتواند بهما کمک کند: ما باید بفهمیم که چه کسی هستیم؟ وقتی که میگویم آستین شما احتمالا به یاد"پایتخت موسیقی زنده» میافتید. و چرا؟ چون در سال۱۹۹۱، مسوولان آستینشاهد انتشار چیزی بودند که که مبنای وجودی داشت و تصمیم گرفتند که آن را از آن خود کنند. با به رسمیت شناختن آن جنبش،نام نهادن بر آن و ادعا کردنش، به ناچار موجب افتتاح مراکز بیشتراجرای موسیقی زنده شدند، فضاهایی موجود موسیقی زنده را به فهرست برنامههایشان افزودند، و موجی از حمایت و موافقت مدنی راحول محور این ایده به راه انداختند، که حاکی بود این فقط یک شعار خشک و خالیدر کتابچهٔ گردشگری نبوده است. چیزی بود که مردم محلی حقیقتاآن را باور و به آن افتخار کردند. به طور کلی آنچه کهآستین به وجود آورد یک روایت مبتنی بر دارایی است. وقتی برمیگردیم و به قذم اول فکر میکنیم، میدانیم که همه شهرهاهمهٔ شرایط لازم را ندارند. بسیاری از شهرها استودیوهای ضبط شبیه ممفیس نخواهند داشت یا عرصه ترانهسرایی و انتشار موسیقی شبیه آنچه که نشویل دارد، و این یک عامل بازدارنده نیست. کافیست جنبشی که در شهرماناتفاق میافتد را پیدا کنیم. داراییهایی که ما را از هر جای دیگریمجزا میکند چیست؟ اگر این همان چیزیست که دوست داریددرجایی که زندگی میکنید اتفاق بیافتد، برای شروع حرکت، سه کار از شما ساخته است: اول، میتوانید پاها، گوشها و پولتان را به کار بیاندازید. به مراکز موسیقی بروید. سعی کنیدمخاطبی پذیرا و مشتاق باشید. این برای رونق یک شهر موسیقیبسیار مهم است. پول ورودی بدهید. آلبوم موسیقی بخرید. موسیقی نو را کشف، و لطفادوستانتان را نیز همراه کنید. دوم، میتوانید ازصدایتان استفاده کنید. روایت داراییمحور را باور کنید. در مورد داراییهای شهرتان صحبت، و آنها را تحسین کنید. و سوم، میتوانید از رای خوداستفاده کنید. به دنبال رهبری باشید که به تعریف و تمجیداز موسیقی شهرتان بسنده نمیکند. و قدرت موسیقی را به رسمیت میشناسد و آماده در پیش گرفتن استراتژی برای ارتقا، رشدو ایجاد همکاری است. معلوم نیست که کدام شهر در دههٔبعدی میتواند با یک صحنهٔ مشخص یا یک آهنگ خاص تعریف شود، اما همان قدر که این غیرقابل پیشبینی است، آنچه که کاملاً قابل پیشبینی است اتفاقی است که وقتی موسیقی را ضرورت میدانیم رخ میدهد و میکوشیم تا یک شهر موسیقی بسازیم. و این همان جایی است که میخواهمدر آن زندگی کنم. متشکرم. (تشویق)