چطور از هنر برای پل زدن بر سوءتفاهم استفاده میکنم
متن سخنرانی :
من یک کارگردان-نویسنده هستم که داستانهایمتحول کننده جامعه تعریف میکند، چون من باور دارم که داستانهابر ما اثر میگذارند و ما را تکان میدهند. داستانها انسانی میکنندو به ما یاد میدهند که همدردی کنیم. داستانها ما را عوض میکنند.وقتی من نمایشها را مینویسمو کارگردانی میکنم، صدای گروههای محروم را تقویت میکنم، با خودسانسوری مبارزه میکنم که از زمان آزار و اذیت هنرمندانتوسط رئیس جمهور سابق اوگاندا، ایدی امین بسیاری از هنرمندان اوگاندا رااز نمایش اجتماعی، سیاسی دور کرده است. و از همه مهمتر، من سکوت را میشکنم و به بحثهای پرمعنادرباره مسائل تابو دامن میزنم، جایی که «سکوت طلایی است»قانون انگشت شصت است. گفتگوها مهم هستند چون ذهن ما را آگاه میکندو به فکر وامیدارد و تغییر با تفکر آغاز میشود.
یکی از مشکلات ما با فعالیتطبیعت معمولاً یک طرفانه آن است که ما را نسبت به نگاه جایگزین کور میکند، حس همدردی ما را کرخت میکند، و باعث میشود کسانیکه نگاه متفاوتی به مسئله دارند را نادان، خود متنفر، شستشوی مغزی شده،خود فروخته یا ساده و احمق بدانیم. من باور دارم که هیچ کس نادان نیست. همه ما متخصص هستیممنتها در زمینههای متفاوت. و به همین دلیل است که برای من، این که میگویند، «در حقیقت خودباقی بمانید» گمراه کننده است. چون اگر قرار باشد در حقیقت خود باقی بمانید منطقی به نظر نمیرسد که کسیکه فکر میکنید اشتباه میکند هم در حقیقت خود باقی بماند؟ پس، چیزی که دارید دو جبهه افراطی است که تمام راههای ممکنبرای گفتگو را میبندند. من نمایش و فیلم محرک میسازم،تا تأثیر بگذارم، انسانی کنم و احزاب مخالف را پای میز گفتگو ببرم و بر سوءتفاهم پل بزنم. میدانم اینکه به هم گوش کنیمبه طرز معجزهآسایی مشکلات را حل نمیکند. اما فرصت ساختن راههایی را میدهد تا برای حل بسیاری از مشکلات بشریتشروع کنیم و با هم کار کنیم.
با نمایش اول من، «صداهای خاموش،» که بر اساس مصاحبههایقربانیان جنگ اوگاندای شمالی میان دولت و گروه شورشیارتش مقاومت خدای جوزف کنی بود، من قربانیان، رهبران سیاسی، رهبران دینی، رهبران فرهنگی، کمیسیون عفو عمومیو رهبری قابل انتقال قضایی را برای گفتگوی بحرانی درباره مسئله عدالت برای قربانیان جنایات جنگی گرد هم آوردم -- که اولین در نوع خود در تاریخ اوگاندا بود. و اتفاقات قدرتمند بسیاری افتاد، که حتی نمیتوانمهمه آنها را اینجا پوشش بدهم. به قربانیان فرصت داده شد تا با رهبران کمیسیون عفو عمومی سر یک میز بنشینند، و بیعدالتی بزرگی که از آنرنج میبردند را بیان کنند در حالی که کمیسیون آنها را نادیده میگرفت و در عوض جابجایی مجرمانجنگ را تسهیل میکرد. و کمیسیون عفو عمومیرنج قربانیان را تصدیق کرد و طرز فکر پشت رویکردهایمعیوبشان را شرح داد.
اما یکی از چیزهایی که با من مانده است وقتی است که در زمانبرگزاری تور شمال اوگاندای نمایش، مردی نزد من آمد و خود را به عنوان یک سرباز شورشی سابقجوزف کنی معرفی کرد. او به من گفت که نمیخواهدبه خاطر آنچه فکر میکردم خنده بیموقع بود، آنجا را سرخورده ترک کنم. او توضیح داد که خنده او از سر شرمساری بود و شناخت شرمساری خودش. او خودش را با بازیگران روی صحنه دید و شاهد پوچی اعمال گذشتهاش بود. پس من میگویم:حقایقتان را به اشتراک بگذارید. به حقایق بقیه گوش کنید. حقیقتی را در میانه خواهید یافت که با قدرت بیشتری باعث اتحاد میشود.
زمانی که در ایالات متحده زندگی میکردم، بسیاری از دوستان آمریکاییام از نادانی من نسبت به غذاهای پرزرق و برق غربیمثل لازانیا شوکه میشدند.
(خنده)
و سوال من برای آنها این بود، «خوب، شما اصلاً میدانید مالاکوانگ چیست؟» و بعد درباره مالاکوانگبرای آنها توضیح میدادم، یک غذای سبزیجاتی پرزرق و برق از فرهنگ من. و آنها درباره لازانیا برایم میگفتند. و ما افرادی غنیتر و پرتر بودیموقتی یکدیگر را ترک میکردیم. بنابراین، دستورالعمل حقیقتتان رابه اشتراک بگذارید. با این کار وعده بهتری خواهید داشت.
متشکرم.
(تشویق)