جسیکا جکلی : نداری ، پول و عشق

متن سخنرانی :
داستانهایی که ما برای یکدیگر تعریف می کنیم، بسیار اهمیت دارد. داستانهایی که ما به خودمان درباره زندگی خودمان نیز می گوییم، مهم است. و از همه مهمتر، من عقیده دارم، روشی که ما در داستان های یکدیگر حضور داریم و مشارکت می کنیم، بسیار مهم است. من شش سالم بود که اولین بار درباره فقر شنیدم. من داستان فقر را نه از خود افراد فقیر، بلکه آنها را از معلم روز یکشنبه مدرسه ام شنیدم، از مسیح که از طریق معلم روز یکشنبه ما با ما حرف می زد. من به یاد دارم که افرادی که فقیر هستند، به چیزهایی اساسی نیاز دارند، مانند غذا، لباس ، سرپناه که خودشان ندارند. و همچنین من فکر می کردم، که کمک به آنها، کار من است-------این کلاس پر بود از بچه های شش ساله--- این وظیفه ما است ، که به آنها کمک کنیم. این چیزی است که مسیح از ما خواسته است. و آنگاه او گفت: کاری که تو برای آنها انجام می دهی، کاری است که برای من انجام داده ای. خوب، من کاملا گرفتار شده بودم. من بسیار مشتاق بودم که در دنیا، آدم مفیدی باشم. من فکر می کنم که همه ما این احساس را داریم. و همچنین، این جالب است که خدا نیاز به کمک دارد. این برای من احساسی کاملا جدید بود. و احساس می کردم این بسیار مهم است که بتوانم در این کار مشارکت داشته باشم.
و اما کمی بعد ، خیلی زود یادگرفتم که مسیح همچنین گفته اسـت و من اینجا این سخن را نقل می کنم، که افراد فقر همیشه با ما باقی خواهند ماند. این مرا نامید و گیج می کرد. من این احساس را داشتم که گویا به من یک تکلیف درسی محول شده است تا آنرا انجام دهم، و من نیز بسیار مشتاق به انجام آن هستم، اما اصلا مهم نیست که چگونه آنرا انجام دهم، من در آن رد خواهم شد. لذا من احساس می کردم که گیج شده ام، کمی ناامید و ناراحت بودم، به نظر می رسید که من متوجه چیزی در این بین نشده ام. و احساس می کردم نمی توانم درست فکر کنم. و برای اولین بار، من احساس کردم که از این گروه ،فقرا، وحشت دارم، و احساس منفی نسبت به کل این گروه داشتم. من در ذهن خودم می اندیشیدم که صف طولانی از این افراد فقیر که هیچگاه این صف تمامی ندارد، همیشه با ما خواهند بود. آنها همیشه از من می خواهند که به آنها کمک کنم و چیزهای مختلف به آنها بدهم، که البته من مشتاق انجام این کار بودم، اما نمی دانستم این چگونه قرار است که کار کند. و من نمی دانستم زمانی که منابع من برای بخشش تمام شود، چه کار باید بکنم. خصوصا زمانی که مشکل(فقر)قرار نیست هیچگاه حل شود. در سالهای بعدی، داستانهای دیگری که در باره رشد فقر می شنیدم، چندان مثبت نبود. برای مثال، من تصاویری دیدم از افسردگی و از زجر کشیدن. من چیزهایی شنیدم از اتفاقات بدی که برای افراد فقیر می افتاد. من درباره بیماری ها و جنگ می شنیدم. اینها همیشه به نظر می رسد که با هم در ارتباط هستند. و در کل، من به این نتیجه رسیدم که فقر در دنیای زنده باقی خواهد ماند که در آن دنیا آزار و غم شکل گرفته شده باشد، نا امیدی و انهدام.
و بعد از مدتی ، من تصور خود را از چیزی که بسیاری از ما می اندیشیم، گسترش دادم، آیا این یک واکنش قابل پیش بینی است، هر جا که من شروع به احساس بد می کردم، در باره آنها می شنیدم. من شروع به احساس گناه درباره ثروت وابستگانم کردم، چرا که به طور مشخص من کاری را برای بهبودی اوضاع نمی کردم. و گاهی اوقات از این بابت احساس شرمندگی می کردم. و لذا طبیعتا، من شروع به فاصله گرفتن کردم. من گوش دادن به داستان های افراد فقیر را متوقف کردم، نه مانند قبل که زیاد گوش می دادم. و من دیگر انتظار نداشتم که چیزی واقعا عوض شود. و من همچنان مشغول بخشش بودم، از بیرون به نظر می رسید که من کاملا درگیر این ماجرا هستم. من عمر پول خود را می بخشیدم. من می بخشیدم، در صورتی که راه حل موجود بود. پول یک فنجان چای، می تواند جان و زندگی یک کودک را نجات دهد، درست است. چه کسی می تواند با این موضوع مخالفت کند؟ من زمانی بخشیدم که به این موضوع نزدیک شده بودم، زمانی که سخت بود این موضوع را نادیده گرفت، و در کل من می بخشیدم، تا زمانی که یک احساس آنقدر قدرتمند شد که من بفهمم من دارم بخشش می کنم تا زجر و اندوه خود را کاهش بدهم، نه زجر و اندوه یک نفر دیگر را. این حقیقتی بود که گفته شد، من از آن حالت خارج شدم، اما از امید داشتن دست نکشیدم، امید و هیجان کمک به دیگران و سخاوت داشتن. این به شکل یک سوداگری برای من درآمده بود، به شکل یک تجارت. من چیزی را می خریدم. من یک امکانی را می خریدم تا به جایی بروم که در آن اخبار بد ، مرا آزار نمی دادند. و من فکر می کنم مسیری که ما گاهی می توانیم انتخاب کنیم ، می تواند اول از همه، عضو شدن در گروهی از مردم در جایی از این دنیا باشد. و این می تواند به یک جنس مناسب نیز تبدیل شود، که به نظر بسیار چیز ترسناکی می آید. لذا ، آنطور که بسیاری از ما این کار را انجام دادم، ما به شکلی مسافتی که برای ما وجود داشت را خریده ایم، ما به شکلی این حق را که زمان خودمان را در جایی بگذارنیم، خریده ایم. من فکر می کنم این تبادل ممکن است که به روشی که بسیاری از ما می خواهیم ، منجر شود. می تواند به روش آرزوهای ما باشد که بسیار برای زندگی شخص دیگری می تواند مفید باشد ، کوتاه سخن اینکه ، برای عشق باشد.
خوشبختانه ، چند سال پیش ، خیلی چیزها برای من عوض شد چراکه من سخنرانی این مرد ، دکتر محمد یونس را شنیدم. فکر می کنم بسیاری از شما در این سالن می دانید که این مرد دقیقا کیست، اما برای معرفی کوتاه او، برای کسانی که او را نمی شناسند، دکتر یونس ، برنده جایزه صلح نوبل چند سال پیش شده است، به دلیل پیشقدمی او در تامین مالی در ابعاد کوچک. زمانی که من سخنرانی او را شنیدم، سه سال قبل از این بود. اما در کل، تامین مالی کوتاه مدت، اگر برای شما نیز جدید است، اهمیت دادن به ارایه خدامات مالی به افراد فقیر است. به هر چه امکانات شما در بانک خود دریافت میکنید، فکر کنید و تصور کنید این امکانات و خدمات برای کسانی که با فقط چند دلار در روز زندگی می کنند، طراحی شود. دکتر یونس، داستان خودش را تعریف می کرد، چیزی که او توضیح می داد، این بود که او با بانک گرامین متعلق به خودش چه کاری انجام داده است. او همچنین درباره قرض دادن در ابعاد کوچک صحبت می کرد، که چگونه یک وام بسیار کوچک به یکنفر کمک می کند تا تجارت و کار خودش را رشد دهد. خوب، زمانی که من سخنان او را شنیدم، به چند دلیل بسیار خوشحال شدم. اول و مهمتر از همه، من روش جدیدی را برای تغییر دادن دنیا یاد گرفتم که برای اولین بار، شاید، به من مسیری را نشان می داد که چگونه با یک نفر به روشی ببخشم، یا کمک کنم یا نجات دهم که این روش نازیبا نیست و به من احساس بدی نمی دهد. این بسیار هیجان انگیز بود. اما از همه مهمتر، او داستان هایی را درباره فقر تعریف کرد که از همه داستانهایی که من تاکنون شنیده بودم، متفاوت بود. در حقیقت، این افراد فقیری که او درباره آنها صحبت می کرد، به شکلی در کناره بوده اند. او درباره افراد قوی ، باهوش، و سخت کوش و پیش قدمی صحبت می کرد که هر روز بر می خیزند و و تلاششان را می کنند تا زندگی خود و خانواده خود را بهتر کنند. همه چیزی که آنها نیاز دارند تا این بهبود زندگی را سریعتر انجام دهند، مقدار کمی سرمایه است. این برای من یک نوع بینش شگفت انگیز بود.
و من ، در حقیقت ، با آن بسیار متحول شدم، وسخت است که نشان دهم چه مقدار بر من اثر گذاشته است، آنقدر اثر گذاشته بود که چند هفته بعد من از کارم استعفا دادم، و به شرق آفریقا رفتم تا به چشم خودم ببینم این ایده چه است. بعد از مدتها ، برای اولین بار من می خواستم این افراد را ببینم، این افراد پیشقدم را، و خودم ببینم که زندگی آنها چگونه است. لذا من سه ماه را در کنیا ، اوگاندا و تانزانیا برای مصاحبه با افراد پیشگامی گذراندم که یکصد دلار برای گسترش تجارتشان دریافت کرده بودند. و در حقیقت، با این فعل و انفعالات، برای اولین بار، من دوست شدن با افرادی را آغاز کرده بودم که برخی از آنها در این گروه بسیار بزرگ ، قرار بوده است که بسیار از آن محیط فاصله داشته باشند. من دوستی با آنها را آغاز کردم تا داستان های آنها را بدانم. و برای بارها، و آنگونه که من روزهای زیادی را صرف مصاحبه با آنها کردم، من داستانهای بسیاری را از تغییر در زندگی شنیدم و و جزئیات شگفت انگیزی از تغیرات.
من از چوپانان گله بز می شنیدم که از آن پول (وام) برای خرید چند بز دیگر استفاده کرده بود. و کار و شغل آنها به شکل عجیبی تغییر کرده بود. آنها قادر بودند اندکی بیشتر پول بدست آوردند. استاندارد زندگی آنها تغییر یافته و بهتر شده بود. و آنها قادر بودند که اندکی تعدیل جالب در زندگی خود به وجود بیاورند. مانند فرستادن بچه های خود به مدرسه، آنها ممکن بود قادر باشند پشته بند بخرند. ممکن بود که بتوانند برای در خانه شان قفل بخرند و احساس امنیت کنند. شاید این تغییر فقط این بود که اننها مقداری شکر بخرند و آن را به چای خود اضافه کنند و آن چای را به من که مهمانشان بودم ، تعارف کنند و این به آنها احساس سربلندی می داد. اما داستانهای زیبایی نیز وجود داشت که من هنگام صحبت با بیست چوپان بز در صحرا شنیدم، و یک روزی که این اتفاق افتاده، این داستان های زیبا از تغییر در زندگی که برای آنها بسیار پر معنا بود. و چیزی دیگری که واقعا مرا تحت تاثیر قرار داد. این واقعا فروتنی است که برای بار اولین بار ببینیم، و واقعا درک کنیم که حتی ما نیز می توانیم عصای جادویی را دست بگیریم و همه چیز را درست کنیم، من شاید غرق اشتباه بودم. چرا که بهترین روش برای عوض کردن زندگی انسان ها این است که به آنها قدرت کنترل در جهتی بدهیم که آنها فکر می کنند بهترین مسیر برای آنها است. لذا من این را دیدم و این همراه بسیار فروتنی بود.
به هر حال، یک چیز بسیار جالب دیگر نیز زمانی که من آنجا بودم، رخ داد. از من هیچگاه برای اهدا و بخشش چیزی درخواست نشد، که به شکلی ، به من احساس خوبی می داد. فقر وجود دارد، شما پول می دهید تا کمک کنید. اما هیچ کس از من برای کمک مالی ، درخواستی نکرد. در حقیقت، هیچ کس نخواست که من احساس بدی درباره آنها داشته باشم. اگر درخواستی بود، آنها فقط می خواستند که قادر باشند تا همان کاری را که مشغول انجامش هستند ، بیشتر انجام دهند و قادر باشند که از توانایی های خود استفاده کنند. لذا چیزی که من شنیدیم، یکبار برای همیشه، این بود که آنها وام می خواستند، من فکر کردم که این بسیار منطقی و هیجان انگیز به نظر می رسد. اما جدای این مساله، من یک فیسلوف و شاعر در مدرسه بوده ام لذا زمانی که به شرق آفریقا رفتم؛ من تفاوت بین سود و درآمد را نمی دانستم. من فقط یه خیالی داشتم که پول می تواند کارساز باشد. و آشنایی من با تجارت این بود که این یکصد دلاری ها ، کار سرمایه را می کند. و من یادگرفتم که سود و بازدهی چیست؛ درباره شیوه به کارگیری پول و دیگر چیزها، از کشاورزان ، از خیاط ها ، از چوپان های بز. لذا این ایده که این داستانها از تجارت و امید می تواند بین دوستان و خانواده ام به اشتراک گذاشته شود، شاید بتوان مقداری پولی که آنها نیاز دارند را از این طریق تامین کرد تا آنها قادر به ادامه تجارت خود با کمک این وام ها باشند، این ایده کوچک، تبدیل به سازمان (کیوا) شد.
چند ماه بعد، من به اوگاندا برگشتم با یک دوربین دیجیتال و یک وب سایت که شریک من (متیو) و من آنرا ساخته بودیم، و هفت عکس از دوستان جدیدم گرفتم ، و به همراه داستان های آنها، از راه اندازی یک کار جدید، در وب سایت قرار دادم، به همه دوستان و خانواده ام پیغام دادم و گفتم: فکر می کنیم این قانونی است، تا کنون چیزی از اس ای سی دراین باره نشنیده ایم، اما شما چه می گویید، آیا مایل هستید که در این کار کمک و مشارکت کنید، پولی که آنها می خواهند را ارایه کنید؟ پول شبانه برای ما فرستاده شد. ما آن پول را به اوگاندا فرستادیم. و ظرف شش ماه آینده ، اتفاق زیبایی رخ داد؛ موسسین تجارت هایی که پول را دریافت کرده اند، پول را بازپس دادند و در حقیقت، تجارت آنها ، رشد کرده است، و آنها قادر شده بودند که از خودشان حمایت کنند و به صورت قابل توجهی زندگی خود را عوض کنند. در ماه اکتبر 2005 ، بعد از اینکه هفت وام اول، بازپرداخت شد، ما واژه (بتا) را از روی سایت برداشتیم. ما گفتیم: تجربه کوچک ما موفق بوده است. لذا آنرا به صورت واقعی علمی کنیم. این افتتاح رسمی ما بود. و در اولین سال، بین اکتبر 2005 تا اکتبر 2006، (سازمان کیوا) بیش از 500 هزار دلار وام را ارایه کرد. و در سال دوم، این رقم بیش از پانزده میلیون دلار بود. در سال سوم، این رقم بیش از چهل میلیون دلار بود. در سال چهارم، ما فقط اندکی کمتر از یکصد میلیون دلار بود. و امروز، در کمتر از پنج روز، کیوا بیش از یکصد و پنجاه میلیون وام را ، در وام های بیست و پنج دلاری ارایه کرده است، برای وام دهنده ها و کسانی که با آنها کار شروع کرده اند، بیش از یک میلیون کمک گیرنده که ، مجموعا در دویست کشور بوده اند.
لذا، این جایی است که کیوا امروز ایستاده است، دقیقا جایی که شما اکنون حضور دارید. و در زمانی که این اعداد و آمار واقعا خنده دار هستند و جالب، برای من، کیوا مانند داستان ها است. این درباره گفتن دوباره داستان فقر است، و درباره دادن این شانس به خودمان است تا درگیر اعتبار دادن به غرور و وقار آنها شویم، اعتبار دادن به یک ارتباط تجاری است، نه یک ارتباطی که بنا شده بر اساس شکل سنتی بخشش و خیریه ای است که ممکن است رخ دهد. اما در عوض آن یک رابطه تجاری است که ممکن است احترام را گسترش دهد و امید و این خوش بینی که ما به کمک هم می توانیم به سمت آینده حرکت کنیم. لذا چیزی که من امید دارم این است که نه تنها پول می تواند توسط کیوا چرخش داشته باشد، این بسیار مثبت و با معنی است، اما من امیدوارم که کیوا بتواند این خطوط را محو کند ، همانطور که من گفتم، بین پولدار بودن سنتی و گروه های فقیر که ما فکر می کنیم در دنیا می بینم، این دودستگی غلط بین ما و آنها، وجود دارد . من امیدوارم که کیوا بتواند این خطوط را محو کند. چرا که همانطور که رخ داده ، من فکر می کنم ما می توانیم احساس آزادی کنیم برای اثر گذاری در مسیری که بازتر است، عادلانه تر و خلاقانه تر است، تا بیشتر با هم در ارتباط باشیم و بیشتر به همدیگر کمک کنیم.
تصور کنید که شما چه احساسی دارید زمانی که شما شخصی را مشغول گدایی در خیابان می بینید و قصد نزدیک تر شدن به آنها را دارید. تصور کنید که شما چه احساسی دارید. و آنگاه تصور کنید تفاوت بین زمانی که شما کسی را می بیند که داستانی از کار سخت و راه اندازی یک شغل را دارد کسی که می خواهد به شما درباره کارش حرف بزند. ممکن است شما لبخند بزنید، و آنها بخواهند درباره آنچه انجام داده اند، صحبت کنند. تصور کنید که شما با کسی صحبت کنید که چیزی را رشد داده و آنرا برومند کرده است، کسی که از توانایی و استعداد خودش برای انجام کاری پر بار استفاده کرده است، کسی که کار خودش را از صفر شروع کرده است، کسی که با فراوانی ، احاطه شده است، نه با کمیابی ، کسی که در واقع فراوانی را می سازد، کسی که دستانش پر است از چیزهایی که می تواند پیشنهاد کند، نه دستان خالی برای درخواست از شما که چیزی به او بدهید. تصور کنید که شما بتوانید داستانی را بشنوید که انتظارش را ندارید ، داستانی از کسی که هر روز از خواب بیدار می شود و بسیار سخت کار می کند تا زندگیش را بهتر بکند. این داستان ها واقعا می تواند شیوه فکر کردن ما را درباره یکدیگر عوض کند. اگر ما بتوانیم تسریع کنیم که گروه های حمایتی برای کمک به این افراد به میدان بیایند و در داستان های آنها مشارکت کنند با قرض دادن کمی پول، من فکر می کنم می تواند در شیوه گمانی که ما به یکدیگر داریم ، تغییر بسازد و همینطور در گمان ما به توانایی یکدیگر.
لذا برای من ، کیوا فقط آغاز کار است. و انچنان که من به آینده نگاه می کنم که چه چیزی پیش خواهد آمد، این بسیار کمک کننده است که چیزهایی را که آموخته ام، منعکس کنم. اولینش این بود ، همانطور که گفتم، ایجاد یک شغل جدید یک ایده جدید برای من بود. وام گیرنده ها از کیوا ، آنگونه که من با آنها مصاحبه کرده ام و آنها را در این چند ساله شناخته ام، به من آموخته اند که ایجاد یک شغل جدید چیست. و من فکر می کنم، اساسش این است، شما تصمیم گرفته اید که زندگی بهتری داشته باشید. شما یک امکان و موقعیت را می بینید، و تصمیم می گیرید که از آن موقعیت استفاده کنید. خلاصه اینکه این یک تصمیم گیری است که فردا بهتر از امروزی باشد که در حال گذر است. نکته دومی که من آموختم این است که وام دادن ، یک ابزار بسیار جذاب برای ایجاد ارتباط با اشخاص است. لذا این یک هدیه و بخشش نیست. بله ، شاید این خیلی متفاوت به نظر نیاید، اما در حقیقت، زمانی که شما چیزی به کسی می دهید و آنها می گویند: متشکریم، و به شما این اجازه را می دهم که فکر کنید چه اتفاقی می افتد، این یک نکته. زمانی که شما به آنها مبلغی را وام می دهید و آنها آنرا به آهستگی باز پس می دهند، شما یک بهانه برای گفت و شنود خواهید داشت. این جلب نظر ادامه دار، واقعا یک اتفاق مهم است تا توسطش رابطه های مختلفی بین ما به وجود آید. و سوم اینکه، من از آنچه که از کارآفرینان شنیده ام، این را آموخته ام که همه با هم برابر هستند. این امکان که فقط پول در اختیار داشته باشید تا هر کاری می خواهید انجام دهید، با پول به اضافه پشتیبانی و تشویق از انجمن های جهانی داشته باشید، مردم پول به همراه کمک از انجمن های جهانی را انتخاب خواهند کرد. هر چه قدر این ترکیب پر معنا است، پر قدرت تر نیز هتست.
خوب این را در ذهن داشته باشید ، این اتفاق خاص، مرا به جایی که اکنون مشغول کار هستم، کشانید. من کارآفرینان را در همه جا می بینم و اکنون به این عادت کرده ام. و یک چیزی که من دیده ام این است که هر تعداد زیادی انجمن های حمایت کننده در دنیا وجود دارد. با شبکه های اجتماعی، به شکلی شگفت انگیز، تعداد افرادی که اطراف ما هستند و در انجمن های حمایت کننده حضور دارند ، بشدت رو به افزایش است. لذا، همانطوری که من در اینباره فکر کرده ام، من شگفت زده بوده ام: چگونه ما می توانیم این انجمن های حمایتی را درگیر کنیم تا تا عملی شدن ایده های کارآفرینان تسریع شود و به همه ما در بهتر کردن فردا کمک کند ؟ آنگونه که من مشغول تحقیق در باره اتفاقات در حال رخ در آمریکا بوده ام، چند چیز قابل توجه، جلب نظر کرد. یکی از آنها، البته ، همانطوری که همه ما انتظار داریم، تعداد شغل های کوچک در ایالات متحده و در تمام دنیا است که همچنان به پول برای رشد و گسترش و انجام کارهایی که می خواهند نیاز دارند، یا ممکن است که به پول در طی برخی ماه های خاص نیاز داشته باشند. اما همیشه نیاز به منابع محدود بوده است. نکته دیگر اینکه، اینگونه به نظر می رسد، این منابع (وام) معمولا از جایی که شما انتظارش را دارید، تامین نمی شود، بانکها ، شرکت های سرمایه گذاری، گروها های دیگر و یا گروه های حمایتی، این منابع از دوستان یا خانواده تامین می شود. برخی آمار می گوید تا 85% از منابع مالی برای شغل های کوچک از دوستان و یا خانواده تامین می شود. این رقم حدود 130 میلیارد دلار در سال است. این خیلی است. و سوم اینکه، آنگونه که مردم حاضر هستند برای دوستان و وابسته گان خود سرمایه گذاری کنند، این کمی ناجور است، مردم دقیقا نمی دانند برای چه درخواست کنند، چگونه درخواست کنند و چگونه قول بازپس دهی بدهند، هرچند که آنها فکر می کنند که بهترین خیال را دارند و می خواهند که از افرادی که از آنها حمایت کرده، تشکر کنند.
لذا برای هدایت کردن قدرت این انجمن های حمایتی در مسیری جدید و اجازه دادن به کارآفرینان تا خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند که این مبادله مالی چگونه باید شکل بگیرد، دقیقا چه چیزی برای آنها و افراد اطرافشان مناسب است، عملا این هفته ، ما مشغول برگزاری مراسم حمایت از سرمایه گذاران هستیم، که جمعیتی از بدنه سرمایه گذاری برای شغل های کوچک است تا خواسته های آنها را برآوده کنیم از طریق سرمایه گذاری از دوستان و خانواده. و این یک سرمایه گذاری است، نه هدیه یا وام، اما سرمایه گذاری که بازگشت پویایی را دارد. لذا نقشه ما برای مشارکت در این داستان، درحقیقت هم هم مسیر شدن با بالا و پایین ها است. خلاصه، این یک ابزار از نوع (خودتان انجام دهید) است برای تجارت های کوچک تا منابع مالی آنها افزایش یابد. و کاری که شما می توانید بکنید این است که به سایت بروید، یک صفحه شخصی بسازید، یک روش سرمایه گذاری بسیازید ، که بسیار نیز ساده است. ما این را واقعا ساده ساخته ایم آنگونه که هر کس دیگری نیز بتواند از سایت استفاده کند. و ما به سرمایه گذاران اجازه داده ایم که درصدی از سود خود را نیز به اشتراک بگذارند. اینها می تواند تا یک میلیون دلار باشد از تعداد زیادی سرمایه گذار خالص و مخفی، مردم عادی، و آنها می توانند این سود را در مدت زمان به اشتراک بگذارند. باز هم تکرار می کنم، هر شیوه ای که آن سرمایه گذاران در نظر گرفته باشند. آنگونه که سرمایه گذاران تصمیم گرفته اند تا درگیر شوند بر اساس شرایط سرمایه گذاری آنها، آنها می توانند سود خود را چه به صورت نقد دریافت کنند، یا ممکن است تصمیم بگیرند که این سود را نخواهند و سرمایه گذاری بدون سود انجام دهند. لذا این می تواند نقد باشد، یا انگیزه برای سرمایه گذار. این آروزی من است که این نوع ابزار به همه نشان دهد که هر کسی که ایده ای دارد تا مسیری برای رسیدن به هر چه در این دنیا می خواهد و برای جمع کردن افرادی که اطرافشان هستند ، اشخاصی که آنها را به بهترین وجه می شناسند و آنها را دوست دارند و می خواهند که از آنها حمایت کنند، تا انها را جمع کند و این کار را عملی کند.
خوب ، این کاری است که من الان مشغولش هستم. و برای جمع بندی، من فقط مایلم بگویم، به این ابزار نگاه کنید. اکنون، حمایت از حق سرمایه گذاران در ابتدای راه است، و این بسیار قابل لمس است، این خیلی واضح است، کیوا صرفا یک مجرا یا یک ابزار است. چیزی که ما نیاز داریم، اشخاصی است که غم دیگران را می خورند، تا از این ابزار (کیوا) استفاده کنند، فقط به این شکل که از کیوا استفاده کنند تا این ارتباطات را بسازند. اما نکته خوب این است که من فکر نمی کنم نیاز است اینجا بایستم و شما را راضی به غمخواری برای بقیه کنم. من حتی این قصد را ندارم، من فکر نمی کنم، هرچند که گاهی می شنویم، می شنویم که دلایل اخلاقی ، دلایل مذهبی، این دلیل غمخواری شما است و این بخشش شما را شادتر می کند. من فکر نمی کنم ما نیاز داریم تا راضی به این شویم، من فکر می کنم ما می دانیم. در حقیقت، من فکر می کنم ما بسیار می دانیم، و این به نوعی واقعیت است که ما عمیقا غم دیگران را داریم، و در حقیقت چیزی که ما را متوقف می کند، این است که ما از تلاش کردن می ترسیم و از اینکه خرابکاری شود، چرا که ما درباره کمک به یکدیگر بسیار مواظب هستیم و زندگی دیگران برای ما بسیار پر معنا و مهم است.
لذا ، چیزی که من فکر می کنم امروز می توانم انجام دهم، بهترین چیزی که من فکر می کنم می توانم به شما بدهم، این است که برای شما داستانم را تعریف کنم ، و من فمر می کنم می توانم به یاد همه بیاورم که ما غم دیگران را داریم. و فکر می کنم همه ما این را می دانیم. و من فکر می کنم ما می دانیم که عشق دلیل کافی است که ما تلاش خود را آغاز کنیم. یک لحظه
تشویق حضار
متشکرم
تشویق حضار
متشکرم
تشویق حضار
برای من ، بهترین روش برای الهام بخشی و تشویق به تلاش این است که توقف کنم و گوش کنم به داستان یکی دیگر. و من بسیار مفتخرم که این فرصت را یافتم که اینجا باشم و این کار را در (تد) انجام دهم. و من بسیار مفتخرم که هر کاری که من کرده ام، مطمین باشید، من الهام بخشی کرده ام، و توسط کسانی که من به آنها گوش داده ام، به من الهام شده است. و من هر چه بیشتر که گوش می کنم ، بیشتر ایمان می آورم به افرادی که قابلیت انجام کارهای بزرگ را در این دنیا دارند و به قابلیت خود در کمک کردن. و اینکه، ابزار را فراموش کنیم، فراموش کنید که چه منابعی در اطراف است، این چیزها خیلی ساده است. ایمان داشتن به یکدیگر، مطمین باشید که زمانی که فشار برای پرتاب وارد خواهد شد ، هر کدام از ما می تواند کاری شگفت انگیز در دنیا انجام دهد، این چیزی است که می تواند داستان ما را به داستان عشق تبدیل کند و داستان جمعی ما را به به یک امید پیوسته و ابدی تبدیل کند و چیزهایی خوب برای همه ما. لذا ، اعتقاد به یکدیگر، دانستن ان بدون هیچ شکی و تمرین که ما هر روزه فارغ از کارهای دیگرمان، انجام می دهیم چیزی که من اعتقاد دارم تغییر دادن دنیا و بهتر کردن فردا از امروز است.
متشکرم
تشویق حضار

دیدگاه شما چیست؟

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *