جک چرچ: چرخه ای از مراقبت
متن سخنرانی :
میدانید، کاری که من انجام می دهم نوشتن برای کودکان است، و احتمالا ،پر خواننده ترین نویسنده کودکان آمریکایی هستم. در حقیقت من همواره به مردم می گویم که دوست ندارم مانند دانشمندان ظاهر شوم. شما میتوانید من را به عنوان یک کشاورز، یا یک چرم ساز، و کشاورزی که هرگزانتخاب نشده ، در نظر داشته باشید. من امروز اینجا هستم که با شما درباره چرخه و جلوه الهی صحبت کنم. و می دانید، جلوه الهی چیزی است که معمولا میتوانید آن را نازل شده در جایی بیابید. شما فقط باید در پیرامون آن باشید تا آن را به عنوان جلوه الهی ببینید.این یک نقاشی از چرخه است. دوستم، ریچارد بولینگ بروک این را کشیده . این یک چرخه پیچیده ای است که قصد دارم درباره آن برایتان بگویم. چرخه من از دهه شصت از دبیرستان استو، در اوهایو شروع شد جایی که من در کلاس غریبه بودم من فردی بودم که هر هفته در اطاق پسران ضرب و شتم می شدم، تا اینکه یک معلم جان من را نجات داد. او با گفتن برو به دستشویی که در اطاق معلمان بود ، جان مرا نجات داد. او این کار را پنهانی کرد، این کار را برای مدت سه سال انجام داد، من می باید از شهر خارج می شدم. من بودم و 85 دلار، و به سان فرانسیسکو کالیفرنیا رسیدم-- و ملاقات یک عاشق-- و در دهد 80 ضرورت کار برای کار با سازمانهای ایدز را یافتم.
حدود سه تا چهار سال پیش، در نیمه های شب تلفنی داشتم از معلمم ، خانم پوستن ک می گفت، " به کمکت نیاز دارم. متاسفم که ما هرگز به عنوان افراد بالغ همدیگر را ملاقات نکردیم. لطفا" به اوهایو بیا، و با خودت مردی را که پیدا کردی بیاور. باید بگویم که من سرطان لوزالمعده دارم ، لطفا" در این باره سریع اقدام کنید."
خوب ، روز بعد ما به کلولند رفتیم ما دیدیمش، خندیدیم و گریه کردیم، ما میدانستم که او نیاز به آسایشگاه دارد. یکی را برایش پیدا کردیم، و او به آنجا رفت. و بعنوان خانواده او از او مراقبت کردیم، زیرا این واجب بود، این چیزی بود که ما می دانستیم که چگونه آن را انجام دهیم. و تنها به عنوان یک زن که می خواست من را به عنوان یک فرد بالغ بشناسد و توانست مرا بشناسد، او تبدیل به خاکستری در این جعبه شد و در دستهای من جا گرفت. و چیزی که اتفاق افتاد چرخه ای که بسته شد، این یک چرخه بود-- و جلوه الهی که من درباره آن صحبت کردم تجلی کرد.
این جلوه الهی است که مرگ بخشی از زندگیست. او زندگی من را نجات داد، من و شریکم زندگی او را نجات دادیم. میدانید، این دوره از زندگی( مرگ) نیاز به همه چیزهایی دارید که در بقیه زندگی نیازمند آنها هستید. این(مرگ) به حقیقت و زیبایی نیازمند است، و من بسیار خوشحالم که امروز در اینجا چیزهای زیادی را گفتم. این همچنین نیاز دارد-- به کرامت و منزلت ، به عشق و لذت نیاز دارد. و این وظیفه ماست که اینها را به آن بدهیم.
سپاسگزارم.
(تشویق تماشاگران)