چرا نوجوانان به جرمی که مرتکب نشدهاند اعتراف میکنند؟
متن سخنرانی :
تایلر ادموندز، بابی جانسون، دوانته سنفورد، مارتی تنکلیف، جفری دسکویچ، آنتونی کاراویا و تراویس هیز. احتمالاً چهرههای آنها را نمیشناسید. روی هم رفته ۸۹ سال در زندان بودندبرای قتلهایی که مرتکب نشدند؛ قتلهایی که به دروغ به آنها اعتراف کردندوقتی که نوجوان بودند. من یک روانشناس قانونی رشد هستم، و موارد اینگونه را بررسی میکنم. به عنوان یک محقق، یک استاد دانشگاه، و یک مادر جدید، هدف من انجام تحقیقات علمی استکه به ما کمک میکند بفهمیم بچهها چگونه در یک سیستم قانونی کهبرای بزرگسالان طراحی شده، رفتار میکنند. در مارس ۲۰۰۶، پلیس، برندن داسی را بازجویی کرد، یک دانشآموز دبیرستانی ۱۶ سالهبا آی کیو حدودا ۷۰، که او را در ردهعقبماندگی ذهنی قرار میدهد. این ویدیو قسمت کوچکیاز این بازجویی ۴ ساعته را نشان میدهد. (ویدئو) پلیس ۱: برندن، راست بگو. قبلا گفتم که این تنها چیزی هستکه اینجا کمکت میکند. ما میدانیم که چه اتفاقی افتاده، خب؟ پلیس ۲: اگه ما جواب راست نگیریم -- من الان دوست تو هستم، اما من باید به تو اطمینان داشته باشم، و اگر به شما اطمینان نکنم، نمیتوانم به شما کمک کنم. باشه؟ داری تایید میکنی. بگو چه اتفاقی افتاد. پ ۱: مادرت گفت تو با ما صادقی. پ ۲: : و او ۱۰۰٪ پشت سر شماستمهم نیست که اینجا چه اتفاقی بیافتد پ ۱: این چیزی است که او گفتچون او فکر میکند شما بیشتر میدانید. پ ۲: ما طرف تو هستیم. پ ۱: ما میدانیم چه شده، حالا به ما دقیقاً بگو و راست بگو. لیندسی ملوی: به برندن گفتندکه راست گویی آزادش میکند. اما تا آن مقطع کاملاًاز گناهش مطمئن بودند. بنابراین، منظورشان از صداقت، اعتراف بود، و اعتراف او قطعا او را آزاد نخواهد کرد. او بلاخره اعتراف کرد که درواقع معنی نمیداد، و با بسیاری از شواهدفیزیکی جرم مطابقت نداشت و بسیاری معتقد به غلط بودن آن هستند. با این حال، برای محکوم کردن برندنکافی بود و حکم حبس عبد برای قتل و تجاوز جنسی در سال ۲۰۰۷. هیچ سر نخ فیزیکی علیه برندن پیدا نشد. هیچ چیزی جز حرفهای خودش نبود که او را برای ۱۰ سال به زندان فرستاد، تا زمانی که یک قاضی حکم او راچند ماه قبل تغییر داد. مورد داسی منحصر به فرد استزیرا برای او یک فیلم نتفلیکس ساختند، این فیلم "ساختن یک آدم کش" نام داشت، که من مطمئن هستم بسیاری از شما دیدهاید، و اگر نگاه نکردهاید حتما ببینید. مورد داسی همینطور منحصر به فرد است برای اینکه مردم را عصبانی کرد. مردم در مورد بازجویی برندنخیلی عصبانی بودند، و بسیاری بر این باور بودندکه بازجویی او باید غیر قانونی میبود. ولی غیرقانونی نبود. به عنوان کسی که در این زمینه محقق است و با دستورالعملهای بازجویی پلیس آشنا است، من از چیزی که دیدم خیلی متعجب نبودم. واقعیت این است که بازجویی خود داسیدر واقع خیلی منحصر به فرد نیست، و اگر با شما صادق باشممن بدتر از این دیدهام. پس نارضایتی مردمدر زمینه ناعدالتی را میفهمم در مورد شخصی برندن داسی. ولی بیایید فراموش نکنیم که حدودایک میلیون از همردههای او هر سال در آمریکا دستگیر میشوند و شاید مورد روشهایبازجویی مشابهی قرار میگیرند، تکنیکهایی که میدانیم، ریسک اعترافات غلط را بالا میبرند. و میدانم که بسیاری انسانهابا این لفظ مشکل خواهند داشت، «اعترافات غلط» و با باور اینکه اعترافات غلطواقعا اتفاق میافتند. و من میفهمم. این بسیار تعجب برانگیز و غیرطبیعیست. چرا کسی اعتراف کندو حتی جزییات ناگواری بدهد درباره یک جنایت وحشتناکمثل یک تجاوز و یا قتل اگر درواقع آنرا انجام ندادهاند؟ معنی نمیدهد. و واقعیت این است، که ما هیچوقت دقیقاً نمیفهمیم اعترافات غلط چقدر اتفاق میافتند. ولی آنچه ما میدانیم این است کهاعترافات غلط و یا قبول جرم در حدود ۲۵٪ محکومیتهای اشتباهی کسانی که بعدها با شواهد DNAتبرئه شدند، وجود داشت. معلوم شد آنها بیگناه بودند. این موارد کاملاً شفاف هستندچون ما DNA را داریم. پس آنها جرم را مرتکب نشدند، ولی یک چهارم آنها به آن اعتراف کردند. و حالا، در نتیجه تحقیقات بیشماری ما تقریباً میدانیمچرا مردم اعتراف غلط میدهند، و چرا برخی مردم، مانند برندن داسی، در ریسک بالاتری برای این کار هستند. ما میدانیم که جوانها بسیار بیشترمستعد اعترافات اشتباه هستند. در یکی از داستانهای تبرئه برای مثال، فقط ۸٪ بزرگسالان اعتراف غلط کرده بودند، ولی ۴۲٪ نوجوانان این کار را کرده بودند. البته اگر ما فقط به اعترافات غلطو تبرئهها نگاه کنیم، فقط قسمتی از داستان را میبینیم. و مواردی که برای مثال با اعتراف به جرم و بدون دادگاه به انتها میرسند رانادیده گرفتهایم. از خبرهای تلویزیون و روزنامهها، شاید فکر کنید که دادگاه روش معمولدر سیستم قانونیست. ولی واقعیت این است که ۹۷٪موارد قانونی در آمریکا با دادخواستها حل میشود و نه در دادگاه. ۹۷ درصد. همچنین بیتفاوت بودن باعث اعترافبه موارد بیشتری از جنایت خواهد شد که معمولا شامل شواهد DNA نیست و بررسی یا درخواست تجدید نظردر مورد یک محکومیت متداول نیست. پس به این دلیل، ما با اطمینان در موردتعداد زیاد اعترافات اشتباه میدانیم به عنوان نوک یک کوه یخی بسیار بزرگ. ما در تحقیقاتمان به نرخ هشداردهندهای ازاعترافات دروغین در میان نوجوانان رسیدیم. ما با حدود ۲۰۰ نفر از زندانیانبین ۱۴ تا ۱۷ سال مصاحبه کردیم، و ۱۷ درصد از آنها گفتند که حداقل یکبار اعتراف غلط به پلیس داشتند. همچنین چیزیکه ما را بیشتر شوکه کرد، بازجویی در آمریکاست، پلیس مجاز است از نوجوانانهمانند بزرگسالان بازجویی کند. بنابراین پلیس میتواندبه آنها دروغ بگوید -- دروغهایی مانند «ما اثر انگشتت را داریم، ما DNA تو را داریم؛ دوستانت که در زندان هستندگفتند که این کار ایده تو بوده.» دروغ گفتن به مظنونین ممنوع استبرای مثال در انگلستان اما در اینجا در آمریکا قانونیست، حتی به نوجوانان با اختلالات ذهنیمانند برندن دسی. در تحقیقات ما؛ بیشتر نوجوانان بازداشتیکه با ما صحبت کردند از فشار زیاد پلیسدر بازجوییها گزارش میدهند بدون حضور وکیل و یا والدینشان. بیش از ۸۰ درصد میگویندتوسط پلیس تهدید شدهاند، از جمله مورد تجاوز قرار گرفتنیا کشته شدن در زندان یا در دادگاه بزرگسالان محاکمه شدن. این روشهای شدید طراحی شدهاند تا مظنونین احساس کنند انکار بیفایده است و اعتراف تنها راه است. پس شما احتمالاً در مورد نقشپلیس بد و خوب شنیدهاید، نه؟ خوب، این پلیس بد است. نوجوانان بیشتر از دیگراناز جامعه تاثیر میگیرند، مانند فشار شدید اتهام و پیشنهادهایی که از جانب مقامات ارشددر بازجوییها میآید. بیش از ۷۰٪ نوجوانان در مطالعات ما گفتند که پلیس تلاش میکرد تا با آنها دوست شود یا میل برای کمک به آنهادر طول بازجویی از خود نشان دادند. این اشاره به استراتژی حداقلی دارد و آنها برای القای همدردیو درک به مظنونین طراحی شدهاند، و این نشان میدهد که یک اعترافبیشتر نتیجه رفتار خوب است. بنابراین روش پلیس خوب-پلیس بدباعث ساده شدن بازجویی پلیس میشود، این پلیس خوب است. (ویدیو) پ۱: برندن، نتها چیزیکه اینجا کمکت میکند صداقت است، خب؟ مهم نیست چکار کردی، ما میتوانیم از این طریق مشکل را حل کنیم. ما نمیتوانیم قولی بدهیم، ما پشتت خواهیم بودمهم نیست چکار کردی، خب؟ لم: «مهم نیست چکار کردی، ما میتوانیم با هم درستش کنیم.» برخوردهای ملایم مانندرفتاری که با برندن دیدید در بین نوجوانان بسیار موثر است، به این خاطر که آنها پاداش و جزا رامتفاوتتر از بزرگترها محاسبه میکنند. اعتراف یک پاداش سریعبه مظنون میدهد، درست؟ الان دیگر دوران بازجوییتحت فشار به پایان رسیده. بنابراین اعتراف ممکن استبهترین انتخاب برای بیشتر نوجوانان باشد، کسی که به عواقب طولانی مدتاتهام و مجازات کمتر توجه کند تن به این کار میدهد به عنوان یک نتیجه از این اعتراف. من فکر میکنم همه ما موافقیمکه متفکر بودن و داشتن برنامه بلند مدت جزو تواناییهای اکثر جوانانیکه میشناسیم نیست. روی هم رفته به نظر میرسد که سیستم قانونی باید با مجرمان و شاهدان نوجوانمتفاوتتر از بزرگترها برخورد کند. اما وقتی با مظنونان کم سن مواجه میشوندهمه چیز فراموش میشود. و با نوجوانان در بازجوییمانند بزرگسالان رفتار میشود و مشکل این است، زیرا صدها نفر از روانشناسان و عصب شناسانیکه در این زمینه مطالعه کردهاند میگویند که نوجوانانمانند بزرگسالان فکر نمیکنند، مانند آنها رفتار نمیکنند، و آنها مانند بزرگسالان ساخته نشدهاند. ذهن نوجوانان با بزرگسالان متفاوت است -- حتی از نظر کالبدشناسی. بنابراین تغییرات مهمی در ساختار و عملکرد مغزدر نوجوانی رخ میدهد، بخصوص در قشر پیشپیشانی و دستگاه کنارهای، و حوزههایی وجود دارندکه برای چیزهایی مانند تسلط بر خود، تصمیم گیری، پردازش و تنظیم هیجانات و حساسیت به خطر پذیری مهم هستند، و تمام اینها میتوانند در عملکرد شمادر شرایط استرسزا تاثیرگذار باشند، مثل یک بازجویی پلیس. ما باید مجریان قانون، وکلا، قضات و هیئتهای منصفه را از محدودیتهای رشدی نوجوانان و اینکه آنها چگونه یک بازجوییتحت فشار را به پایان میرسانند، آگاه کنیم. در یک نظرسنجی ملی از افسران پلیس، ۷۵٪ آنها حقیقتا آموزشهای مخصوص چگونگی صحبت با کودکانو نوجوانان را درخواست کردهاند -- بیشتر آنها هیچ آموزشی ندیدهاند. ما همچنین باید یک حمایت ویژه در محل برای نوجوانان در نظر بگیریم. در ۹۱ صفحه توضیح در موردعلت لغو محکومیت داسی در اوایل امسال، قاضی این واقعیت بزرگ رامطرح کرد که داسی نه والدین و نه بزرگتری همراه خود در اتاق بازجویی داشت. اکنون یک کلیپ از صحبتهای برندنبا مادرش بعد از اعترافاتش داریم، وقتی که دیگر برای او خیلی دیر شده بود. (ویدیو) مامان: منظورت چیه؟ برندون: اگر داستان اون متفاوت باشه چی؟ مثل اینکه من هیچ کاری نکرده باشم. م: کردی؟ هان؟ ب: واقعاً نه. م: واقعاً نه، منظورت چیه؟ ب: آنها رفتن رو مخم. ل م: او به زیبایی خلاصه کرد: «آنها روی مخم رفتند.» ما نمیدانیم نتیجه برای برندن متفاوت بود اگر مادرش در اتاق بازجویی همراهش بود. اما این خیلی محتمل بود. تحقیقات ما نشان میدهدفقط ۷٪ از نوجوانان زندانی شده، که بیشتر آنها بیش از یکباربا پلیس روبرو شدهاند، پدر یا مادر و یا وکیلشان را در هنگام پاسخگویی به سوالاتبه عنوان مظنون در کنار خود داشتند. فقط تعداد محدودی از آنها برای حضور والدینو یا وکیل درخواست دادهاند. و شما این را در موقعیتهایعادیتر هم میبینید. ما در آزمایشگاهمانیک بازجویی را بازسازی کردیم -- البته با اجازه والدین برای افرادزیر سن قانونی، و رعایت تمام مسائل اخلاقی. ما نوجوانان و بزرگسالان رادر یک مطالعه به تقلب متهم کردیم -- یک جرم بیصداقتی آکادمیک -- ما با جدیت به آنها گفتیمکه در کلاس تقلب کردهاند. در حقیقت شرکت کنندگانبا یک تقلب گروهی روبرو شدند، یکی که از اعضای تیم تحقیقاتی ما بود و گفته شد که در امتحان حضور داشته است. و ما به هرکس یک انتخاب سخت دادیم: تو یا اعتبارت را برایادامه تحصیل از دست میدهی یا شریکت را متهم میکنی، که احتمالاً به علت وضعیت آزموناخراج خواهد شد. البته هیج کدام از این نتایج در واقعیتناخوشایند نبودند، و ما تمام شرکت کنندگان رابعدا بطور کامل بررسی کردیم. اما بیشتر نوجوانان --۵۹ درصد آنها -- اعترافات خود را امضا کردند، و به دروغ مسئولیت تقلب را به عهده گرفتند. فقط سه نفر از ۷۴ نفر، یا تقریباً چهار درصد آنها، وقتی آنها را به تقلب متهم کردیمخواستند با والدین خود صحبت کنند، با وجود اینکه برای بیشتر آنها، والدین آنها در طول مطالعهدر اتاق کناری بودند. البته اتهام تقلب خیلی با قتل متفاوت است، و ما این را میدانیم. و نکته جالب این است که خیلی از نوجوانانخیلی بیشتر از بزرگسالان، اعتراف به تقلب خود را امضا کردند. آنها تقلب نکرده بودند، اما آنها فرم اقرار به تقلب رابه هر صورت امضا کردند، به ندرت برای حضور والدینشان تلاش کردند. بقیه مطالعات هم همین داستان را میگویند. بیش از ۹۰ درصد نوجواناناز حق میرندا (حق سکوت) صرف نظر کردند و به سوالات پلیس بدون حضوروکیل و والدین جواب دادند. در انگلستان و ولز بازجویی از نوجوانان باید در حضور یک بزرگسال واجد شرایط، مثل یکی از والدین،قیم یا فعال اجتماعی انجام شود. و جوانان مجبور نیستندآن را درخواست کنند -- و این فوق العادست؛ چونتحقیقات نشان میدهند که نمیکنند -- و این کاملاً اتوماتیک وار رخ میدهد. حالا داشتن یک همراه بزرگسالبرای حمایت از نوجوانان اینجا در آمریکا نمیتواند تمام مشکلاتسوال پلیس از جوانان را حل کند. متاسفانه اغلب والدین به علت عدم اطلاع کافیاز قانون و پیچیدگیهای آن نمیتوانند فرزندانشان رابه خوبی راهنمایی کنند. شما میتوانید به موردپنج سنترال پارک نگاه کنید: ۵ نوجوان که به اشتباه به یک تجاوز گروهیوحشیانه در سال ۱۹۸۹ اعتراف کردند، با وجود اینکه والدینشان در کنارشان بودند. و بیش از یک دهه طول کشیدتا اسمشان را پاک کنند. پس بزرگسال واجد شرایط باید یک وکیل باشد و یا یک مدافع حقوق کودکان آموزش دیده. با لغو محکومیت داسی، قاضی گفتکه هیچ قانون فدرالی وجود ندارد که پلیس را ملزم کند که به والدین نوجوان اطلاع دهند که فرزند شما تحت بازجوییست و یا به در خواست نوجوان برای حضور والدیندر کنار خود جواب دهند. پس وقتی شما تمام این موارد را کنار هم قرار میدهید: به عنوان یک کشور،ما تصمیم گرفتیم که نوجوانان برای رای دادن، خریدن سیگار، دیدن فیلمهای نامناسب برای سنشان یا رانندگی قابل اعتماد نیستند، اما آنها میتوانند با همین منطقاز حق سکوت خود صرف نظر کنند، قانونی که تحقیقات به ما نشان میدهدنوجوانان عموما درکی از آن ندارند. و والدین در اتاق: بسته به شیوه زندگیتان، فرزند شما میتواند بدون اطلاع شما و بدون مشورت با هیچ بزرگتریاز حق خود چشم پوشی کند. الان، نه من و نه هیچ کس دیگر نمیخواهد پلیس را از کار مهم بازجویی که هر روز انجام میدهد منع کند. اما ما میخواهیم مطمئن شویم که آنها برایصحبت با جوانان آموزش مناسب ببینند. به عنوان یک مادر و به عنوان یک محقق، من فکر میکنم ما میتوانیم بهتر عمل کنیم. ما میتوانیم از برندن داسیهاپیشگیری کنیم، با این حال هنوز نیاز به کسب اطلاعات حیاتی از کودکان و نوجوانان برای حل این جنایات داریم. متشکرم. (تشویق)