راهپیمایی غیرقابل توقف به سوی اصلاحات سیاسی
متن سخنرانی :
خب یک تراشه، یک شاعر و یک پسر بچه.درباره ۲۰ سال قبل است، ژوئن ۱۹۹۰، زمانی که شرکت اینتل اعلام کرد در هسته تراشه پنتیوم شان ایرادی وجود داشت. در اعماق کد الگوریتم «اس آر تی» که برای محاسبه خارج قسمتهای واسطه لازم برای نقاط شناور مکرر تقسیم ها لازم است-- معنی اش را نمی دانم، اما چیزیست که ویکی پدیا درباره آن می گوید- ایراد و خطایی وجود داشت که به معنی وجود این احتمال خاص بود که نتیجه محاسبه خطا باشد، و این احتمال یک از هر ۳۶۰ میلیاردم در محاسبات بود. بنابراین اینتل گفت متوسط این که صفحه گسترده شما دچار ایراد شود هر ۲۷٫۰۰۰ سال خوهد بود. فکر نمی کردند مهم باشد، اما موجب برانگیختن ناخشنودی در جامعه شد. جامعه اهالی فناوری گفتند که این نقص باید برطرف شود. نمی خواستند زمانی که اینتل این تراشه ها را بهشان می داد آرام بمانند. بنابراین انقلابی در جهان بپا شد. آدمها برای خواسته شان راهپیمایی کردند-- خب البته نه دقیقا با این اوصاف-- اما به پا خواستند و از اینتل خواستند نقص را برطرف کند. و اینتل ۴۷۵ میلیون دلار کنار گذاشت برای جایگزین کردن میلیونها تراشه تا نقص برطرف شود. بنابراین میلیاردها دلار در جامعه ما صرف شد تا مشکلی برطرف شود که احتمال وقوعش یک به ۳۶۰ میلیاردم در محاسبات بود.
شماره دو، یک شاعر. مارتین نیمولر نام دارد. با اشعارش آشنایی دارید. در اوج دوره حکوت نازی، شروع به تکرار این ترجیع کرد، " نخست سراغ کمونیستها آمدند، و من کاری نکردم، اعتراضی نکردم چون کمونیست نبودم. سپس سراغ سوسیالیتها آمدند. بعد نوبت اتحادیه های بازرگانی شد. بعد سروقت یهودیها آمدند. و بعد نوبت من شد. اما دیگر کسی نمانده بود که از من جانبداری کند." حال، نیمولر نوعی بینش را پیشنهاد می کند، بینشی که هسته هوش است. می توانیم آن را سرنخگرایی بنامیم. نوعی خاص از آزمون است: آیا می توانید خطری را تشخیص داده و به آن واکنش نشان دهید؟ آیا می توانید خود یا هم نوعتان را نجات دهید؟ معلوم شده که مورچه ها در این کار عالی هستند. گاوها نه چندان. بنابراین آیا قادر به دیدن الگو هستید؟ آیا می توانید الگویی را ببینید و سپس تشخیص دهید و کاری راجع به ان انجام دهید؟ شماره دو. شماره سه، یک پسر. این دوستم آرون اسوارتز است. رفیق تیم است. رفیق بسیاری از شما در این جمع است، و هفت سال پیش، آرون با این سوال سراغم آمد. درست زمانی که می خواستم نخستین سخنرانی TED خود را انجام دهم. خیلی به خودم می بالیدم. به او درباره سخنرانی ام گفتم. " فوانینی که خلاقیت را خفه می کنند." و آرون نگاهم کرد و کمی بیقرار بود و گفت، " خب چطور میخواهی این مشکلاتی که درباره شان حرف می زنی را حل کنی؟ فانون کپی رایت، قانون اینترنت، تا مادامیکه این فساد زیربنایی در نحوه کار دولت وجود دارد چطور می خواهی این مشکلات را برطرف کنی ؟"
خب کمی حالم گرفته شد. درجشن من شریک نبود. و به او گفتم،" می دونی آرون، رشته کاری من نیست. "
او گفت،" منظورت این که بعنوان یک دانشگاهی، رشته تو نیست؟"
گفتم، "آره، بعنوان یک دانشگاهی، رشته من نیست."
گفت، " بعنوان یک شهروند چطور؟ بعنوان یک شهروند؟"
خب،آرون اینطوری بود دیگه. چیزی نمی گفت. سوال می کرد. اما سوالاتش به شفافیت آغوش کودک چهارساله ام بودند. او به من می گفت، " باید سرنخی بدست بیاری. باید سرنخی بدست بیاری، چون که ایرادی در هسته سیستم عامل این مردم سالاری وجود دارد، و این ایرادی در هر ۳۶۰ میلیارد دفعه نیست که دمکراسی ما تلاش برای تصمیم گیری می کند. هر دفعه است، تک تک مسائل مهم . ما باید به این حماقت جامعه سیاسی پایان دهیم. باید آن را از این واژه معروف به مور فرماتیک اقتباس کنیم چیزی که اینترنت به من می گوید دنیاست-- گرایش سپاسگذارانه مورچه که ما را به تشخیص دهی این ایراد می رساند، نوع بشر و جمهوری های ما را نجات می دهد.
حالا اگر آرون شوارتز را بشناسید، مطلع هستید که درست یکسال قبل او را از دست دادیم. حدود شش هفته قبل از انجام سخنرانیم در TED بود، و از کریس خیلی بسیار سپاسگذار بودم که از من خواسته بود این سخنرانی را برای TED انجام دهم، نه به این خاطر که فرصت صحبت کردن با شما را داشتم با اینکه خیلی عالی بود اما به این خاطر که من را از افسردگی غیر عادی بیرون می کشید. نمی توانستم شروع به شرح دادن این غم کنم. زیرا باید تمرکز می کردم. باید تمرکز می کردم، که چی میخواستم به شما بگویم؟ نجاتم داد.
اما پس از هیجانات و هیاهوها قدرتی که از این جامعه میاید، شروع کردم به آرزو کردن برای روشی کمتر عقیم، کمتر دانشگاهی برای خطاب کردن مسائل، مسائلی که راجع به آنها صحبت می کردم. شروع کردیم به گذاشتن تمرکزمان روی نیوهمپشایر بعنوان هدفی برای این جنبش سیاسی زیرا جلسه رای دهندگان ثبت نام کرده در نیوهمپشایر بطور غیرقابل باوری مهم است. گروهی که با نام شورش نیوهمپشایر شناخته می شد که شروع به صحبت در این باره کرده بود که چطور می توانیم به این مساله فساد در سال ۲۰۱۶ مرکزیت ببخشیم؟ اما روح بزرگ دیگری بود که علاقه ام را برانگیخت، زنی به اسم دوریس هددوک معروف به مادربزرگ دی. در یک ژانویه ۱۹۹۹، پانزده سال قبل، در سن ۸۸ سالگی، مادر بزرگ دی شروع به راهپیمایی کرد. از لس آنجلس شروع کرد و تا واشینگتن دی سی با تک علامتی روی سینه اش پیاده رفت و گفت: مبارزه برای اصلاحات مالی؛ ۱۸ ماه بعد در سن ۹۰ سالگی به واشنگتن رسید با صدها آدمی که دنبالش میومدند، از جمله تعدادی از نمایندگان کنگره که سوار ماشینی شده بودند و حدود یک مایلی خارج از شهر رفته بودند تا کنارش راه بروند. (خنده)
خب من الان ۱۳ ماه وقت ندارم که تو سراسر کشور راه برم. سه تا بچه دارم که از راه رفتن نفرت دارند، و همسری که معلوم شده حتی وقتی هم نیستم بنا به دلایل اسرارآمیزی بازهم از راه رفتن متنفره، خب پس این گزینه من نبود، اما پرسشی که کردم، این بود که آیا می توانستیم مادربزرگ دالی را کمی بازترکیب کنیم؟ حالا یک راهپیمایی ۵٫۱۵۰ کیلومتری که نه اما خب یک راه پیمایی ۳۰۰ کیلومتری در نیوهمپشایر در ماه ژانویه فکر بدی نمی توانست باشد؟
بنابراین در ۱۱ ژانویه، در سالمرگ آرون، راه پیمایی را شروع کردم که در ۲۴ ژانویه به پایان رسید، روزی که مادربزرگ دال به دنیا آمده بود. در کل یک جمعیت ۲۰۰ نفره در طول این راه پیمایی به ما محلق شد، در حالیکه از نقطه بالایی نیوهمپشایر به پایینی ترین نقطه آن می رفتیم درباره این مساله حرف زدیم. و چیزی که مرا حیرت زده کرد، چیزی بود که اصلا توقع نداشتم به آن برسم، شور و اشتیاق و خشمی که در بین همه کسانی بود که درباره این مساله صحبت می کردند. در یک نظرسنجی دریافته بودیم که ۹۶ درصد آمریکایی ها اهمیت کاهش نفوذ پول در سیاست را باور داشتند. حالا سیاستمدارها و اولیای امور به شما می گویند کاری نمی شود در این باره انجام داد آمریکایی ها اهمیتی راجعه بهش نمی دهند، اما دلیلش این است که ۹۱ درصد آمریکایی ها، چیزی نیست که بتوانیم در این باره انجام دهیم. و این شکاف بین ۹۶ و ۹۱ هست که توضیح دهنده سیاستهای تسلیم ماست. منظورم این است که بعد از همه اینها، حداقل ۹۶ درصد ما آرزو دارند که می توانستیم مثل سوپرمن پرواز کنیم، اما چون حداقل ۹۱ درصد از باور داریم که نمی توانیم هر باری که با چنین اشتیاقی در وجودمان مواجه می شویم از ساختمانهای بلند نمی پریم. بخاطر این که محدودیتهای خویش را پذیرفته ایم، و همینطور در رابط با این اصلاح طلبی. اما وقتی که در مردم حس امید را بیدار کنید، آغازگر ذوب کردن آن حس مطلق غیرممکن خواهد بود. همانطور که هاروی میلک گفت، اگر به آنها امید دهید، به آنها شانس می دهید، روشی برای فکر کردن درباره نحوه ای که این تغییر باید باشد. امید. و امید آن چیزی است که ما دوستان آرون، در رابطه با وی عملکرد ناموفقی داشتیم، زیرا به او اجازه دادیم که حس امیدش را از دست دهد. آن پسر را مثل پسر خودم دوست داشتم. اما باعث دلسردیش شدیم. و کشورم را دوست دارم، و نمی خواهم آن را ناامید کنم. نمی خواهم آن را ناامید کنم. آن حس امید، که می خواهیم نگهش داریم، و بخاطرش مبارزه کنیم، هر چقدر هم که غیرممکن به نظر رسد.
گام بعدی چیست؟ خب ما این راهپیمایی را با ۲۰۰ نفر شروع کردیم، سال بعد، ۱٫۰۰۰ نفر خواهیم شد در مسیرهای مختلف، که در ماه ژانویه راهپیمایی می کنیم و در کنکورد برای جشن گرفتن این آرمان ملاقات خواهیم کرد، و سپس در ۲۰۱۶، قبل از گردهمایی رای دهندگان ثبت نام شده ۱۰٫۰۰۰ نفر در سرتاسر ایالت راهپیمایی خواهند کرد، تا در کنکورد برای جشن گرفتن این آرمان ملاقات کنند. و همانطور که پیاده روی کرده ایم، مردم کشور نیز شروع کرده اند به گفتن این حرف که آیا می توانیم همچین کاری را در ایالتهای خودمان انجام دهیم؟ بنابراین سکوی را آغاز کردیم که راهپیمایی کنندگان G.D. نام گرفت، که اختصاری راهپیمایی کنندگان مادر بزرگ دی است و راهپیمایی کنندگان مادر بزرگ دی در سراسر کشور برای انجام این اصلاحات راهپیمایی خواهند کرد. شماره یک. شماره دو، در همین راهپیمایی، یکی از بینانگذاران تاندرکلپ، دیوید کازینو، با ما بود، و گفت که،"خب چه کار یاز ما برمیادش؟" و بنابراین پلت فرمی را ساختند که ما امروز خبرش را اعلام می کنیم، که به ما اجازه می دهد تا رای دهندگانی را دور هم جمع کنیم که به این ایده صلاح طلبی متعهد هستند. فارغ از این که کجا هستید، در نیوهمپشایر یا خارج از نیوهمپشایر، می توانید ثبت نام کنید و مستقیم به شما اطلاع رسانی میشود که دیدگاه کاندیداها درباره این مساله چیست بنابراین قادر به تصمیم گرفتن درباره این هستیدکه به چه کسی رای دهید بعنوان عملکردی از آنچه که قرار است این احتمال را به واقعیت نبدیل کند. و بالخره شماره سه، که دشوارترین است. ما در عصر سوپرپک قرار داریم. راستش دیروز، مریام اعلام کرد که مریام وبستر سوپر پک را بعنوان واژه ثبت خواهد کرد. اکنون واژه ای رسمی در لغت نامه است. بنابراین در تاریخ اول ماه می،که همچنین با نام "روز می" شناخته میشود، قصد انجام آزمایشی را داریم. قصد راه اندازی چیزی را داریم که می توانیم به آن بعنوان یک سوپر پک برای به خاتمه رساندن همه سوپر پک ها فکر کنیم. و این طریقه ابتدایی کارکرد آن است. تمام سال گذشته را ما مشغول کار کردن با کارشناسان سیاسی و تحلیل گران جهت محاسبه کردن این بودیم که بردن رای کافی در کنگره ایالات متحده چقدر هزینه بر می دارد تا انجام اصلاحات بنیادی ممکن شود؟ آن رقم چقر است؟ نیم میلیارد؟ یک میلیارد؟ آن رقم چقدر است؟ و بعد اون عدد هر چه باشه ما میخوایم که به عبارتی سریع استارت کار رو بزنیم چون نمی توانیم از استارت زدن برای کارهای سیاسی استفاده کنیم اما بهر حال یکجورهای استارت می زنیم، اولش با یک کمپین از پایین به بالا جاییکه مردم تعهدات کوچیک دلاریشون رو می پردازند مشروط به دستیابی به هدفهای بسیار جاه طلبانه، و هنگامی که به اون هدفها دست یافته شد سراغ کمک کننده های مقادیر بزرگ دلاری می رویم تا از کمکهای اونها جهت امکان اجرای ابر کمیته اقدام سیاسی لازم جهت بردن این مساله میسر شود، برای تغییر روشی که پول بر سیاست تاثیر می گذاره بنابراین در 8 نوامبر که دیروز فهمیدم روزی هست که آرون سی ساله می شده، در ۸ نوامبر گرامیداشت ۲۱۸ نماینده در خانه نمایندگان و ۶۰ سناتور رو در سنای ایالت متحده برگزار می کنیم که به این ایده اصلاحات بنیادی متعهد هستند.
بنابراین دیشب، درباره آرزوها شنیدیم آرزوی من این است. شاید بشه. شاید ایده آلهای پسرکی باشد که ملتی را ورای یک ایده منتقدانه که ما یک مردم هستیم متحد کند، ما مردمانی هستیم که به ما دولتی وعده داده شده، دولتی که وعده داده شده تا فقط به مردم وابستکی داشته باشد، همان مردمی که بنا به گفته مدیسون بیشتر منظور ثروتمندان در قیاس با فقرا نباشد. شاید بشه. و بعد شما شاید، شاید به این جنبش ملحق شوید نه به خاطر این که سیاستمدار هستید، نه به خاطر این که شما کارشناس هستید، نه به خاطر این که رشته کار یشماست، بلکه فقط به این خاطر اینکه شما شهروند این کشور هستید. آرون از من اون رو سوال کرد. الان از شما پرسیدم.
بسیار متشکرم.
(تشویق)